جلسۀ ۲۴، رمضان ۱۴۴۲ قمری، صدا و سیمای مرکز یزد

یکی از مصادیق تکلّف، آن است که سؤال، هرچند درست باشد، امّا نابه‌جا مطرح شود؛ زیرا هرچیزی را باید در جای خود، در زمان خود و با لحن مناسب خود مطرح کرد.

بیانات

آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته

ماه مبارک رمضان ۱۴۴۲، جلسهٔ ۲۴

کلمات امیرمؤمنان و مولای متّقیان علیه السّلام در وصف متّقین را توضیح می‌دادیم و به این عبارت رسیدیم که حضرت فرمودند: سَهْلًا أَمْرُهُ‏؛ امر متّقی سهل است؛ ‌یعنی آسان‌گیر است و در مقابل، کسانی هستند که با تکلّف و سختی کار انجام می‌دهند و آنچه را نباید سخت بگیرند سخت می‌گیرند. البتّه لازم است دوباره این مطلب را تذکّر دهیم که این غیر از آن سخنی است که بعضی می‌گویند باید اهل تسامح باشیم. خیر! اهل تسامح بودن اشتباه است و آنجا که خود دین محکم گرفته ما هم باید محکم بگیریم و آنجا که اجازه نداده ما هم نباید اجازه بدهیم؛ هرچه می‌خواهد اتّفاق بیفتد. امّا آنجا که خود شرع اجازه داده است، نباید خود را به تکلّف بیندازیم و سخت بگیریم.

گفتیم ازجمله موارد تکلّف آن است که انسان پرسش‌هایی مطرح کند که تأثیری در دین و دنیایش ندارد یا اینکه پرسش را هرچند اهمّیت دارد، ولی بی‌جا و در زمانی مطرح کند که آثار سوء دارد و موجب فساد می‌شود و گفتیم امیرالمؤمنین علیه السّلام و حتّی رسول اکرم صلّی الله علیه وآله گرفتار چنین مردمی بودند که بااینکه از پرسش بی‌جا نهی شده بودند و معلوم بوده که نباید سؤال کنند، امّا می‌پرسیدند و نمونه‌هایی را نقل کردیم؛ ازجمله اینکه کسی از بنی اسد در گرماگرم کارزار صفّین از امیرالمؤمنین علیه السّلام سؤالی پرسید و حضرت بااینکه به‌طور اجمال جوابش را دادند، امّا فرمودند آن مسئله گذشته است و فعلاً مسئلهٔ مهم‌تری مطرح است که باید به آن پرداخت؛ یعنی انسان باید حواسش را جمع کند و مسئلهٔ روز جامعه را تشخیص دهد.

نمونهٔ دیگری از پرسش‌های بی‌جا

نمونهٔ دیگر، بعد از جنگ نهروان رخ داد که در کتاب‌های تاریخ آمده و جناب کلینی رحمه الله نیز در کتاب الرسائل خود نقل فرموده است. دقّت کنید! مهمّ نکتهٔ قضیّه است که در موقعیت حسّاسی که باید آرامش و وحدت بر جامعه حاکم باشد و مردم در مقابل دشمنی مثل معاویه و لشکر اموی یک‌صدا باشند، سؤالی را خدمت حضرت مطرح کردند که تفرقه‌افکن و اختلاف‌انگیز بود. البتّه بعید نیست که نقشهٔ خود معاویه و عمروعاص و امثال آنها بوده و عمداً چنین سؤالی را مطرح کرده‌اند، هرچند گاهی نیز این‌گونه سؤالات برخاسته از ناشی‌گری دوستان یا افراد غافل است که قصد بدی نداشته و فقط می‌خواستند مطلبی را بفهمند.

قضیّه آن بود که عدّه‌ای پس از جنگ نهروان آمدند و از امیرالمؤمنین علیه السّلام دررابطه‌با ابوبکر و عمر و عثمان و قضایای سقیفه پرسش نمودند که چه شد آنها به خلافت رسیدند و شما چهارم شدید؟ قضیّه چگونه اتّفاق افتاد و دلیل آن چه بود؟ و این سؤال را علناً مطرح کردند. در روایت دارد: فَغَضِبَ عَلَیْهِ السَّلَامُ؛ امام علیه السّلام خشمگین شدند. در جلسهٔ گذشته اشاره کردیم که واقعاً بعد از رسالت امری به اندازهٔ ولایت و خلافت مهم نیست؛ چنان‌که در روایت است: لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَهِ؛ دربارۀ هیچ چیز چون ولایت ندا داده نشده است. امّا مطرح کردن این مسئله در آن شرایط به اصل اسلام آسیب می‌زد و وحدت جامعهٔ اسلامی را خدشه‌دار می‌کرد، لذا امیرالمؤمنین علیه السّلام از این سؤال خشمگین شدند و فرمودند:

قَدْ تَفَرَّغْتُمْ لِلسُّؤَالِ عَمَّا لَا یَعْنِیکُمْ وَ هَذِهِ مِصْرُ قَدِ انْفَتَحَتْ وَ قَتَلَ مُعَاوِیَهُ بْنُ خَدِیجٍ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِی بَکْرٍ، فَیَا لَهَا مِنْ مُصِیبَهٍ مَا أَعْظَمَهَا بِمُصِیبَتِی بِمُحَمَّدٍ، فَوَ اللَّهِ مَا کَانَ إِلَّا کَبَعْضِ بَنِیَّ، سُبْحَانَ اللَّهِ بَیْنَا نَحْنُ نَرْجُو أَنْ نَغْلِبَ الْقَوْمَ عَلَى مَا فِی أَیْدِیهِمْ إِذْ غَلَبُونَا عَلَى مَا فِی أَیْدِینَا، وَ أَنَا کَاتِبٌ لَکُمْ کِتَاباً فِیهِ تَصْرِیحُ مَا سَأَلْتُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى؛

یعنی همهٔ کارهای دیگرتان درست شده که آمده‌اید و سؤالاتی می‌پرسید که فایده‌ای برای شما ندارد؟! درحالی‌که دشمن به سرزمین‌های تحت فرماندهی ما حمله کرده و مصر را اشغال نموده و عامل معاویه نمایندهٔ من و فرمانروای مصر محمّد بن ابی‌بکر را کشته است! این چه مصیبتی است! چقدر مصیبت من نسبت به محمّد بن ابی‌بکر بزرگ است! به خدا قسم، محمّد بن ابی‌بکر همچون یکی از پسران من بود! (بااینکه فرزند ابوبکر بود، امّا ربیب حضرت بود و در دامن حضرت بزرگ شده بود؛ چون فرزند اسماء بنت عُمَیس بود و حضرت با اسماء ازدواج کرده بودند).

در این حالت که حالتی فوق‌العاده است و ما امید داشتیم بر دشمن پیروز شویم و فاتح جنگ گردیم، امّا برعکس شده و آنها بر مصر مسلّط شده‌اند و ما مغلوب شده‌ایم، در این شرایط شما می‌آیید و یک مسئلهٔ اختلافی، تفرقه‌انگیز و وحدت‌شکن را مطرح می‌کنید؟! بااین‌حال من برای شما نوشته‌ای خواهم نوشت که پاسخ سؤالتان به‌روشنی در آن خواهد آمد.

کنارگذاشتن مسائل اختلاف‌برانگیز و تفرقه‌افکن در شرایط حسّاس جامعه

ببینید عزیزان من! دوستان، شنوندگان و بینندگان! این درس بزرگی است که باید از تاریخ بگیریم. هنگامی‌که کشور احتیاج به وحدت و یکپارچگی دارد، همه باید با هم فرمان‌ها و هدایت‌های رهبری را نصب‌العین خود قرار دهیم و یک‌دست و یک‌صدا در مقابل دشمنان بایستیم. دشمن برای اینکه این یکپارچگی را درهم بریزد و جامعه را پاره‌پاره بکند، از زبان بعضی ساده‌لوحان یا مزدوران خویش، مسائلی اختلافی و تفرقه‌انگیز را مطرح می‌کند، درحالی‌که ما نباید به این مسائل دامن بزنیم. هر مسئله‌ای که مطرح شدن آن موجب انشقاق، اختلاف و ضعف جامعه می‌شود، باید از آن صرف‌نظر کنیم و با کمال شهامت آن را کنار بگذاریم و مسائل اهمّ که می‌تواند سرنوشت کشور را تغییر دهد، در‌نظر‌‌بگیریم.

این همیشه شگرد دشمن بوده است که سعی می‌کند در جامعه اختلاف و دوقطبی بودن یا حتّی چندقطبی بودن را به‌نحوی‌که موجب تشاجر و تنازع شود دامن بزند. این سایت‌ها و کانال‌های مجازی، رادیوها و تلویزیون‌های بیگانه، روزنامه‌هایی که جوانب دقیق امنیتی، شرعی و اخلاقی را رعایت نمی‌کنند و به هر کس بدون مجوّز شرعی نسبت‌های ناروا می‌دهند و…، همهٔ این‌ها در همین راستا عمل می‌کنند. البتّه گاهی شرایطی پدید می‌آید که چاره‌ای نیست پس از اینکه قضیّه‌ مطرح شد واقعیت را بیان کنند؛ چنان‌که امیرالمؤمنین علیه السّلام نیز هم در این قضیّه و هم در آن قضیّه تا اندازه‌ای مسائل را بیان کردند؛ چراکه حضرت را در شرایطی قرار داده بودند که اگر هیچ نمی‌گفتند مشکلاتی ایجاد می‌شد.

شفّاف‌سازی‌های بی‌جا و مضرّ به حال جامعه

همچنین گاهی امیرالمؤمنین علیه السّلام به‌خاطر برخی مصالح ازجمله برای اینکه وحدت جامعه شکسته نشود و همهٔ نیروها یک‌دست باشند، بعضی مطالب را کاملاً اجمالی بیان می‌کردند. ازجمله پس از جنگ صفّین و ماجرای حَکَمیت، خوارج آمدند و اطراف حضرت را گرفتند و گفتند: این حَکَمیتی که پذیرفتیم خلاف شرع و حتّی به تعبیر آنها کفر بود؛ زیرا انسان‌ها را به جای خدا حَکَم قرار دادیم و این گناه بزرگی بود که باید از آن توبه کنیم و ما توبه کردیم، پس ای علی! تو هم توبه کن! حضرت گفتند: أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ‏ مِنْ‏ کُلِ‏ ذَنْبٍ‏؛ از هر گناهی به‌سوی خدا توبه می‌کنم. پس از این سخن، آن خوارج به حسب تحلیل بعضی از نویسندگان راضی شدند و با حضرت همراه شدند تا لشکر را برای حرکت به‌سوی معاویه آماده کنند و معاویه را ریشه‌کن سازند و احتمال ریشه‌کن کردن معاویه بعد از این قضیّه قوی شده بود.

امّا در این زمان، فرد خبیث و منافقی به نام «اشعث بن قیس» که همیشه برای حضرت مشکل ایجاد می‌کرد، نزد ایشان آمد و مسئله را به‌گونه‌ای مطرح کرد که حضرت مجبور شوند واقعیت را بیان فرمایند. او گفت: مردم می‌گویند شما از حَکَمیت پشیمان شده و توبه کرده‌اید! معنای این سخن آن بود که امام معصوم علیه السّلام کاری خلاف شرع آن‌هم در حدّ کفر ـ به‌ زعم خوارج ـ مرتکب شده است! لذا دیگر سکوت جایز نبود و بدین‌جهت حضرت در سخنانی رسماً اعلان کردند که پذیرش حَکَمیت ازسوی من براساس موازین شرعی بود و گناهی از من صادر نشده است؛ زیرا این شما بودید که برای قبول آن فشار آوردید و در آن شرایط من حَکَمیتی را پذیرفتم که براساس قرآن باشد و لذا خلاف شرع نبوده است. وقتی خوارج این سخنان را شنیدند، دوباره از همراهی حضرت دست برداشتند و به مزاحمت‌های خود ادامه دادند.

بعضی از شفّاف‌سازی‌ها این‌چنین است که موجب می‌شود رهبر جامعه و ولیّ امر را در محذور قرار دهند. درحالی‌که امیرالمؤمنین علیه السّلام توانسته بودند با یک کلام مجمل آنها را راضی کنند، ولی فرد خبیثی با مطرح کردن اینکه می‌خواهیم شفّاف‌سازی کنیم، آن حضرت را در محذور قرار داد تا مجبور شوند مطلبی بگویند که به‌هرحال جامعه دچار انشقاق شود و اگر هم نمی‌فرمودند مسئلهٔ مشکل‌تری پدید می‌آمد. ولی اگر آن پرسش بی‌جا را رها کرده بودند، همان ابتدا که حضرت فرموده بودند: أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ‏ مِنْ‏ کُلِ‏ ذَنْبٍ، چه‌بسا مسئله حل شده بود.

بنابراین یکی از مصادیق تکلّف، آن است که سؤال، هرچند درست باشد، امّا نابه‌جا مطرح شود؛ زیرا هرچیزی را باید در جای خود، در زمان خود و با لحن مناسب خود مطرح کرد. امیدواریم خداوند متعال به حقّ محمّد (ص) و آل طاهرینشان علیهم السّلام به همهٔ ما فهم و درک بالاتر و ایمان قوی‌تر عنایت بفرماید.

و السلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته