استعمال حقیقی و مجازی (جلسه ۵۹)
تقریرات درس خارج اصول
آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دوره سوم، سال اول، جلسه پنجاه و نهم (۱۳۹۷/۱۱/۰۹)
استعمال حقیقی و مجازی
بحث بعدی که در کفایه مطرح شده در مورد استعمال مجازی است.
تعریف حقیقت و مجاز
گفتهاند حقیقت، «استعمال لفظ در معنای موضوعٌله» و مجاز، «استعمال لفظ در غیر موضوعٌله با علاقه مصحِّحه و قرینه معانده» است. «قرینه معانده» یعنی قرینهای که نشان میدهد معنای حقیقی اراده نشده است و «علاقه مصحِّحه» یعنی معنایی که لفظ مجازاً در آن بهکار گرفته میشود، باید مناسبتی با معنای موضوعٌله داشته باشد، مانند استعمال اسد در رجل شجاع.
انواع مجاز: مجاز مُرسَل و استعاره
در کتابهای معانیبیان، مجاز را به دو قسم تقسیم کردهاند:
۱) مجاز به نحو استعاره: یعنی مجازی که در آن، علاقه مصحِّحه استعمال لفظ در غیر ما وُضع له مشابهت باشد؛ مثل اینکه «اسد» را در «رجل شجاع» بهکار ببریم.
۲) مجاز مُرسَل: یعنی مجازی که در آن، علاقه مصحِّحه استعمال لفظ در غیر ما وُضع له غیر مشابهت باشد؛ مانند علاقه سببیت و مسبَّبیت. مثلاً وقتی گفته میشود «له یدٌ عندی؛ برای فلانی نزد من دست است»، مقصود این است که او به من لطفی کرده و نعمتی داده است، از باب اینکه ایصال نعمت یا هدیه معمولاً بهواسطه دست انجام میشود. پس در واقع «ید» سبب و «نعمت» یا «هدیه» مسبَّب است و سبب به جای مسبَّب بهکار برده شده است. یا مثلاً برای «دیدهبان» در عربی واژه «عین» را بهکار میبرند؛ زیرا دیدهبان کار خود را با چشم انجام میدهد و لذا استعمال «عین» در «دیدهبان» به علاقه جزء و کل است. همچنین «رقبه» را که به معنای «گردن» است، در «انسان» به علاقه جزء و کل بهکار میبرند.
کلام سکّاکی در حقیقت و مجاز
سکّاکی که خرّیت فنّ معانیبیان است و تا اندازهای مبدع مسائل این علم است، در مفتاح العلوم میگوید: تعریف مشهور نسبت به مجاز مرسل درست است، اما نسبت به مجاز به نحو استعاره درست نیست؛ زیرا در استعاره، مجاز لفظی بهگونهایکه مشهور گفتهاند رخ نمیدهد و لفظ در غیر موضوعٌلهِ خود استعمال نمیشود، بلکه فقط مجاز عقلی وجود دارد؛ یعنی در امر عقلی تصرف میشود، نه در معنای لفظ.
مثلاً وقتی گفته میشود: «جائنی اسدٌ»، اسد در «رجل شجاع» بهکار نرفته است، بلکه در همان «حیوان مفترس» بهکار رفته و فقط یک مجاز عقلی اتفاق افتاده است و آن اینکه: متکلم در عالَم فرض و اعتبار ادعا کرده که فرد مورد نظر (زید) شیر است و بعد از اینکه فرض کرده زید شیر است، گفته «جائنی اسدٌ». پس اسد در همان موضوعٌلهِ خود بهکار رفته و تنها کاری که انجام شده این است که زید، اسد فرض شده است.
دلیل سکّاکی بر مجاز عقلی
شاهد و تقریبی که سکّاکی برای ادعای خود آورده این است که: اگر شما میخواهید ملاحت، لطافت و زیبایی کلام حفظ شود، باید استعاره را مجاز عقلی بدانید وگرنه به غرض خود نمیرسید؛ زیرا اساساً غرض از استعاره این است که کلام زیبایی، طراوت، ملاحت و تأثیر بیشتری داشته باشد و با آن، اثر و وقع خاصی در نفس مخاطب گذاشته شود، درحالیکه استعاره بهگونهایکه مشهور تبیین کردهاند این اثر را ندارد.
توضیح آنکه: اگر استعاره به این معنا باشد که لفظ «اسد» را در «رجل» شجاع بهکار ببریم، گویا از اول گفته شده: «رأیتُ رجلاً شجاعاً» که هیچ ملاحت، طراوت، زیبایی و اثری ندارد، حالآنکه وقتی کسی چنین استعمالی میکند، میخواهد زیبایی، ملاحت و لطافت خاصی به کلام خود بدهد. این نظیر آن است که کسی اسم فرزند خود را «اسد» بگذارد و بگوید «جائنی اسدٌ» که اصلاً هیچگونه زیبایی در آن وجود ندارد.
پس حقیقت این است که در استعاره یک مجاز عقلی موجود است؛ یعنی متکلم ابتدا فرد یا حقیقت مورد نظر خود را شیء دیگری فرض میکند، مثلاً زید را شیر فرض میکند، آنگاه میگوید: «رأیتُ اسداً یرمی». قرینه هم برای آن است که آن فرض عقلی را به مخاطب تفهیم کند، نه اینکه بیان کند لفظ در غیر ما وُضع له استعمال شده است.
مثلاً وقتی حافظ میگوید:
آتش رخسار گل، خرمن بلبل بسوخت
چهره خندان شمع، آفت پروانه شد
میخواهد با این الفاظ طوفانی در دل مخاطب ایجاد کند و احساس درونی خود را با لطافت و روش خاصی بیان کند؛ درحالیکه اگر بگوییم «آتش» اسم برای سرخی صورت معشوقه است و گل هم اسم برای خود معشوقه است و معنای کلام این است که فلان معشوقه خیلی مورد علاقه من است، در این صورت، دیگر کلام آن اثر مطلوب را ندارد. پس باید این تعابیر را مجاز عقلی فرض کنیم و بگوییم لفظ در معنای خودش بهکار رفته است.
بلکه بالاتر، سکّاکی میگوید: اصلاً در بعضی موارد، قول مشهور استهجان دارد و کاملاً نامعقول است که بگوییم لفظ در معنای مجازی بهکار رفته است؛ مثلاً در این شعر:
قَامَتْ تُظَلِّلُنِی مِنَ الشَّمْسِ
نَفْسٌ أَعَزُّ عَلَیَّ مِنْ نَفْسِی
قامَتْ تُظَلِّلُنِی ومِنْ عجَبٍ
شَمْسٌ تُظَلِّلُنِی مِنَ الشَّمْسِ
شاعر درباره ممدوح خود میگوید: محبوب من که از نفس من عزیزتر است، ایستاده و سایه خود را بر من انداخته و مرا از خورشید حفاظت میکند. ایستاده و بر من سایه میاندازد و این از شگفتیهاست که خورشیدی من را از خورشید حفاظت میکند و سایه بر من میاندازد!
حال اگر فرض شود «شمس» که استعاره از محبوب است، در خود آن معشوق و فرد زیبا بهکار رفته باشد، اصلاً تعجب معنا ندارد؛ زیرا معنا چنین میشود که آن انسان زیبا ایستاده و مرا از نور خورشید حفاظت میکند، که این امری شگفتانگیز نیست؛ زیرا هر انسانی سایه دارد و بهواسطه جرمی که دارد میتواند سایهانداز بر شخص دیگر باشد. بلکه آنچه تعجب دارد این است که ما واقعاً ادعا کرده باشیم او خورشید است و خورشید که خودش نورانی است، مانع از نور خورشید دیگری شود و سایه بر شخص بیندازد؛ این است که تعجب دارد وگرنه مانع شدن انسان زیبا از نور که تعجبی ندارد.
یا در شعر دیگر:
لا تَعجَبوا مِن بِلى غِلالَتِهِ
قد زُرَّ أزرارُه على القَمَرِ
شاعر میگوید: «از پوسیدگی لباس زیرین ممدوح من تعجب نکنید. اینکه لباس او کهنه شده از فقیری و بیپولی نیست، بلکه دکمههای لباس او بر ماه بسته شده است» یعنی چون دائم در برابر نور ماه بوده زود پوسیده شده است؛ زیرا در آن زمان معتقد بودند که نور ماه پارچه کتان را کهنه و فرسوده میکند.
در اینجا شاعر «قمر» را استعاره از آن فرد ممدوح خود گرفته است و میگوید از پوسیدن لباس او تعجب نکنید چون بر قمر پوشانده شده است، درحالیکه اگر قمر در خود آن ممدوح استعمال شده بود، دیگر معنا نداشت که بگوید تعجب نکنید؛ زیرا در آن صورت جای تعجب بود که مثلاً این فرد با این همه امکانات چقدر بخیل است که لباس کهنه و پوسیده میپوشد. پس اینکه شاعر میگوید: تعجب نکنید! مقصودش این است که محبوب من حقیقتاً ماه است و لذا همان ساعت که لباس میپوشد، کهنه میشود.
در واقع، اینکه گفته «لاتعجبوا» وقتی صحیح است که ممدوح او واقعاً قمر باشد و دکمه لباس زیرین به قمر بسته شده باشد و در آن صورت است که تعجب ندارد؛ زیرا طبیعت نور ماه این است که لباس را کهنه میکند. اما اگر مقصود از قمر، خود آن فرد باشد جای تعجب دارد و معنا ندارد که بگوید «لاتعجبوا». بنابراین قمر باید در خود ماه استعمال شده باشد تا کلام معنا داشته باشد و اینکه قمر بر آن ممدوح تطبیق شده بهخاطر این است که در مرحله قبل ادعا شده او قمر است، یعنی ممدوحش را ماه فرض کرده است.
نتیجه آنکه در اینگونه موارد اصلاً نمیتوان مجاز مشهور را پذیرفت و باید به مجاز عقلی قائل شد.
اشکال خطیب قزوینی بر سکّاکی
خطیب قزوینی در تلخیص المفتاح، کلام سکّاکی را نپذیرفته و گفته است: در مواردی مثل اشعار مذکور، کلام مبنی بر تَناسی تشبیه است، نه مجاز عقلی؛ یعنی گویا شاعر فراموش کرده که مشبَّهٌبه و مشبَّهی وجود داشته و تشبیهی بوده است. به تعبیر دیگر، اینکه کلمات مذکور زیباست و مشکلی ندارد، نه از باب این است که یک مجاز عقلی و ادعایی قبل از آن اتفاق افتاده است، بلکه از باب تَناسی تشبیه بوده و بهخاطر آن است که هر استعارهای در بطن خود تشبیه دارد و متکلم در اینگونه موارد تشبیه را فراموش کرده است.
مثلاً در شعر اول گویا شاعر ابتدا گفته محبوب من شبیه شمس است و سپس فراموش کرده که او را به شمس تشبیه کرده و لذا محبوب را شمس دیده است؛ انگار که غیر شمس نیست. همچنین در شعر دوم تشبیه ممدوح به قمر را فراموش کرده و او را قمر دیده است. لذا صحیح است که در شعر اول بگوید: «ومِنْ عجَبٍ شَمْسٌ تُظَلِّلُنِی مِنَ الشَّمْسِ» و در شعر دوم بگوید: «لا تَعجَبوا مِن بِلى غِلالَتِهِ». بنابراین کلام سکّاکی در اشکال به مشهور و بازگرداندن استعاره به مجاز عقلی صحیح نیست.
بررسی و نقد اشکال خطیب قزوینی
در پاسخ به اشکال خطیب قزوینی که گفته است کلام در چنین مواردی مبتنی بر تناسی تشبیه است، باید گفت: تناسی تشبیه به چه معناست؟ به هر حال، مراد شاعر از «شمسٌ» شمس حقیقی است یا همان محبوب است؟ اگر مقصود، شمس حقیقی باشد که کلام غلط و بیمعناست و لذا شکی نیست که مراد همان محبوب است. پس تناسی تشبیه در واقع، دستوری و آگاهانه است ـ مثل شک دستوری که دکارت گفته است ـ و این تناسی دستوری محقق نمیشود مگر اینکه شاعر، محبوب خود را شمس فرض کند.
بنابراین در حقیقت، کلام شما دقیقاً همان سخن سکّاکی است و حرف جدیدی ارائه ندادهاید، بلکه سکّاکی در اینجا مبدع است. پس معلوم شد اشکال خطیب قزوینی بر سکّاکی وارد نیست.
اشکالات حضرت امام قدس سره بر مجاز عقلی سکّاکی
برخی از اصولیین از جمله حضرت امام قدس سره بر سکّاکی اشکال کردهاند. مرحوم امام قدس سره طبق بعضی از تقریراتشان سه اشکال بر قول سکّاکی وارد کردهاند:
اشکال اول: در أعلام شخصیه نمیتوان فرد ادعایی فرض کرد
فرضاً کلام سکّاکی درست باشد، تنها در اسماء اجناس درست است، مثل «اسد» در «رأیتُ اسداً یرمی» که زید، اسد فرض شده است. اما در اعلام شخصیه درست نیست؛ زیرا اعلام شخصیه خودش فرد است و نمیتوان فردی دیگر برای آن فرض کرد. در مثل «اسد» چون اسم برای طبیعت است، میتوان برای آن افرادی فرض کرد که یک فرد آن شیر درنده و فرد دیگر زید باشد. اما در اعلام شخصیه مثل افلاطون، ارسطو، حاتم و مانند آن نمیتوان چنین فرضی کرد. مثلاً اگر زید میآید، نمیتوانیم بگوییم حاتم میآید؛ زیرا نمیتوان ادعا کرد که این هم فرد حاتم است؛ چون حاتم فردی ندارد، بلکه خودش فرد است.
اشکال دوم: استعمال در فرد ادعایی نیز استعمال در غیر ما وُضع له است
آنچه سکاکی گفته که «لفظ بهواسطه ادعای مذکور دیگر در غیر ما وٌضع له استعمال نشده، بلکه در ما وٌضع له بهکار رفته است» درست نیست؛ زیرا اسد برای فرد حقیقی اسد وضع شده است، نه برای فرد ادعایی آن. بنابراین اگر در فرد ادعایی استعمال شود، باز هم مجاز است، منتها میگوییم گاهی مجاز به این صورت است که «اسد» در «رجل شجاع» استعمال میشود و گاهی در «اسد ادعایی». در هر صورت، اسد بالمواضعه اسم برای آن حیوان درنده است، نه اینکه اسم برای رجل شجاع یا فرد ادعایی اسد باشد.
اشکال سوم: لفظ برای طبیعت وضع شده و استعمال آن در فرد، مَجاز است
لفظ اسد برای طبیعت اسد و کلی طبیعی وضع شده است، نه برای فرد آن. لذا وقتی اسد را در زید بهکار میبریم و بهجای اینکه بگوییم: «رأیتُ زیداً یرمی»، میگوییم: «رأیت اسداً یرمی»، یعنی لفظی را که برای طبیعت وضع شده است، در فرد بهکار بردهایم و استعمال لفظِ وضع شده برای طبیعت، در خصوص فرد، استعمال در غیر موضوعٌله و مَجاز است.
پس خلاصه اشکالات مرحوم امام قدس سره این شد که:
اولاً: استعاره همه جا مسبوق به ادعای عقلی نیست؛ زیرا در مثل اعلام شخصیه نمیتوان فرد ادعایی فرض کرد.
ثانیاً: ادعای عقلی، معنای لفظ را از مجازی بودن خارج نمیکند؛ زیرا لفظ برای فرد حقیقی وضع شده است، نه فرد ادعایی.
ثالثاً: استعمال لفظِ وضع شده برای طبیعت در فرد، مَجاز است.
البته مرحوم امام قدس سره نمیفرمایند قول سکّاکی کلاً غلط است، بلکه میفرمایند آن نتایجی که سکّاکی خواست بر حرف خود مترتب کند و بهواسطه آن، مجاز مشهور را در استعاره رد کند، صحیح نیست.
بررسی و نقد اشکالات مرحوم امام قدس سره بر سکّاکی
پاسخ اشکال اول: ادعای فرد در اعلام شخصیه نیز ممکن است
اینکه فرمودند در اسماء و اعلام شخصیه نمیتوان چنین ادعایی کرد، صحیح نیست و ادعای فرد در اعلام شخصیه نیز ممکن است؛ زیرا همانطور که میتوان در طبیعت شیر گفت که دو فرد دارد و حد شیر را بر زید تطبیق کرد، در حاتم نیز میتوان گفت فلانی حاتم است، یعنی تمام هویت حاتم را دارد. چه فرقی میکند که متکلم فرض کند که زید شیر است با اینکه فرض کند که زید حاتم است؟! عالَم فرض و خیال است و مانعی ندارد. لذا اینکه در بعضی کلمات و تقریرات ایشان آمده «الا بتأویل بارد» واقعاً انسان احساس برودتی نمیکند!
پاسخ اشکال دوم
اینکه امام قدس سره فرمودند: «به هر حال اگر کلام سکّاکی را هم بپذیریم که اینجا ادعای عقلی شده است، قول مشهور را رد نمیکند؛ چون لفظ اسد برای فرد حقیقی وضع شده است، نه فرد ادعایی، پس همچنان استعمال لفظ در غیر ما وُضع له و مَجاز است» اگر کلام ایشان به این اندازه باشد، آن را هم میتوان از سوی سکّاکی جواب داد که:
اینجا ادعا پر زور است و ما میخواهیم بگوییم زید به تمام معنا اسد است؛ یعنی زید واقعاً شیر است. پس با ادعای مذکور در واقع، لفظ در همان موضوعٌله خود بهکار رفته است. همچنین در شعر:
قَامَتْ تُظَلِّلُنِی مِنَ الشَّمْسِ
نَفْسٌ أَعَزُّ عَلَیَّ مِنْ نَفْسِی
قامَتْ تُظَلِّلُنِی ومِنْ عجَبٍ
شَمْسٌ تُظَلِّلُنِی مِنَ الشَّمْسِ
میخواهیم بگوییم محبوب واقعاً و حقیقتاً عین شمس است؛ همانطور که در کلمات بدون استعاره و تشبیههای صریح، گاه میگوییم: واقعاً فلانی شیر است.
به تعبیر دیگر، درست است که لفظ اسد برای شیر حقیقی وضع شده است، ولی فرض این است که متکلم ادعا میکند من میخواهم بگویم زید حقیقتاً شیر است. این ادعا است و عیبی ندارد. در نتیجه، لفظ در موضوعٌلهِ خود بهکار رفته است، نه در غیر موضوعٌله.
و به بیان دیگر، چون تطبیق لفظ بر مورد، جزء وظایف لغت نیست، بلکه خارج از وضع است. لذا وقتی که فرد میگوید «رأیتُ اسداً یرمی» اسد را در موضوعٌلهِ آن بهکار میبرد و فقط در عالم اعتبار، همان موضوعٌله ـ به خاطر ادعایی که کرده ـ بر زید تطبیق میشود و دیگر دخالتی در موضوعٌله اتفاق نمیافتد تا السید الامام قدس سره بفرمایند این لفظ در فرد ادعایی بهکار رفته و مجاز میشود. همه تلاش سکّاکی برای این بود که لفظ را از معنای موضوعٌله خارج نکند. پس لفظ در معنای موضوعٌله استفاده میشود، الا اینکه در مقام تطبیق میگوییم این فرد هم مصداق آن است، اما این تطبیق ربطی به لفظ و موضوعٌله ندارد. بنابراین مجاز نمیشود و به نحو حقیقت استعمال شده است.
پاسخ اشکال سوم: لفظ در طبیعت استعمال میشود و فردیت از قرائن فهمیده میشود
مرحوم امام قدس سره در اشکال سوم که شاید تأکید بیشتر ایشان در بعضی از تقریرات بر این اشکال باشد، فرمودند: «استعمال لفظ اسد که برای طبیعت وضع شده در زید که فرد است، موجب مجازیت میشود؛ چون استعمال در غیر ما وُضع له است». خدمت ایشان عرض میکنیم: وقتی متکلم میگوید «رأیتُ اسداً یرمی» اگر اسد را در زید بما هو شخصٌ خاص و متشخص بهکار برده باشد مجاز است، ولی عادتاً اینچنین نیست، بلکه در همان طبیعت اسد استعمال کرده است؛ دقیقاً مثل اینکه متکلم درباره زید بگوید: «رأیتُ رجلاً شجاعاً» که استعمال رجل شجاع برای زید بههیچوجه مَجاز نیست، با اینکه رجل هم ـ مثل اسد ـ کلی و اسم جنس است. پس رجل و اسد در کلی به کار رفته است، الا اینکه در اینجا با «تنوین» فردیت را میفهمیم و تنوین چیز دیگری غیر از لفظ اسد است. در واقع، در اینجا تعدد دال و تعدد مدلول داریم؛ یعنی اصل و طبیعت اسد را از لفظ اسد و فرد بودن را از تنوین میفهمیم، کما اینکه ممکن است در مواردی فردیت را از قرائن دیگری بفهمیم.
بنابراین اشکالاتی که السید الامام قدس سره بر سکّاکی وارد کردند ـ بهگونهای که در تقریرات ایشان آمده ـ بهویژه اشکال اول و سوم، مندفع است.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰