حقیقت شرعیه (جلسه ۸۶)
تقریرات درس خارج اصول
آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دوره سوم، سال اول، جلسه هشتاد و ششم (۱۳۹۸/۰۱/۳۱)
پاسخ اول به شبهه آخوند رحمه الله: در ادیان گذشته، این معانی الفاظ دیگری داشته است
همانطور که اشاره شد، آقازاده آخوند رحمه الله به نام مرحوم میرزا محمد بر کلام پدرش اشکالی دارد که دیگران هم بر کلام آخوند رحمه الله وارد کردهاند و آن اینکه:
قبول داریم که معانی صلات، حج و… در ادیان و شرایع سابقه بوده، اما نه تحت این الفاظ بلکه با الفاظ لسان خودشان بوده است. در حقیقت وقتی که آیه شریفه میفرماید: (وَ أَوْصانی بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا) معنایش این نیست که صلات و زکات با همین الفاظ در شرایع سابقه هم بوده، بلکه یعنی حقیقت نماز و زکات مورد وصیت بوده است. استدلال شما مثل این است که آیه را به فارسی ترجمه کنیم و بگوییم: «مرا وصیت به نماز فرمود مادامی که زندهام» بعد مدعی شویم که پس لفظ «نماز» در مسیحیت و قبل از اسلام هم بوده است؛ زیرا فرموده من را وصیت به نماز کرد!
پس اینکه آخوند رحمه الله فرمود این الفاظ در قرآن کریم نسبت به شرایع سابق ذکر شده و لذا معلوم میشود حقیقت شرعیه به معنای خاص آن وجود ندارد، صحیح نیست.
بررسی و نقد پاسخ اول
اولاً: با تقریبی که ما از کلام آخوند رحمه الله کردیم، حداقل در برخی موارد، اشکال فرزند به پدر وارد نیست؛ زیرا گفتیم که نفس الفاظی چون صلوه، زکوه، جبرئیل، جهنّم و … به نوعی در ادیان سابق بهکار میرفته است.
ثانیاً: حداقل این مقدار قطعی است که عرب جاهلی با مسیحیان و یهودیان در مدینه و نجران و جاهای دیگر حشر و نشر داشتند و حتی بعض عربها خودشان مسیحی یا یهودی بودند. با این حساب آیا میتوان گفت عرب که برای هر چیزی ولو خیلی با آن سروکار نداشته باشد، چند اسم دارد و مثلاً برای شیر اسماء متفاوتی همچون «اسد»، «ضرغام»، «لیث»، «حیدره» و… وضع کرده و یا برای گربه چند اسم دارد، برای نماز خواندن و اعمال عبادی مسیحیان و یهودیان که در مرئیٰ و منظر آنها بوده اسمی نگذاشته به نحوی که حقیقت باشد و همیشه مجاز به کار میبرده است؟! چنین چیزی خیلی بعید است. بنابراین میتوان گفت این الفاظ قبل از اسلام، توسط اعراب به نحو حقیقت در این معانی بهکار میرفته است.
پس اشکال آقازاده آخوند رحمه الله حداقل با تقریبی که ما کردیم، به پدر وارد نیست.
اگر گفته شود: فرضاً این الفاظ قبل از اسلام بوده ولی معانی لغوی هم داشته است، کما اینکه لغویین گفتهاند صلات به معنای دعاست، زکات به معنای نمو یا طهارت است و هلمّ جرّا. پس این الفاظ در دو معنا مشترک میشود و در نتیجه اگر شارع این الفاظ را استعمال کرد، بدون قرینه حمل بر معانی شرعی نمیشود، بلکه حداقل دو معنا وجود دارد و عاقبت نیاز به قرینه معیّنه داریم تا لفظ حمل بر یکی از دو معنا شود.
در پاسخ گفته میشود: هرچند ما قبول کنیم که این الفاظ دارای دو معنای حقیقی و لغوی است، اما یکی از آنها حقیقت دینی و مناسب با مفاهیم و دستورات دینی است و دیگری حقیقت عرفی و عادی است. با این حساب بعید نیست که وقتی پیامبر و صاحب شریعتی این الفاظ را استعمال میکند، خود همین یک قرینه عامه باشد که از این الفاظ، معانی دینیاش را اراده میکند. البته این قرینه به قوّت اینکه خود شارع این الفاظ را در آن معانی حقیقت کرده باشد نیست، اما با همین قرینه در درجه پایینتر و با ادنی مناسبتی نیز میتوان گفت که شارع اسلام هم مثل پیامبران دیگر (قُلْ مَا کُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ) وقتی چنین الفاظی را استعمال میکند، آنها را در همان معنای مناسب دینیاش بهکار میبرد. پس حتی اگر حقیقت شرعیه بالمعنی الاعم هم ثابت باشد، میتوان گفت فیالجمله اثر مترتب است و نیازی به حقیقت شرعیه بالمعنی الخاص و در خصوص شریعت اسلام نیست.
توضیح آنکه: بلا تشبیه وقتی افرادی که داخل در صنف خاصی هستند مثل رانندگان، با همکاران خود در آن فضا الفاظی را به کار میبرند، نفس اینکه این شخص راننده است و در آن فضا صحبت میکند، خودش قرینه میشود که اگر لفظ مشترکی را بهکار برد، مرادش معنای مناسب با آن فضاست؛ چنانکه مشهور است که هر کسی اصطلاح خودش را به کار میبرد.
به همین صورت، وقتی که رسول اکرم (ص) به عنوان پیامبر و آورنده دین از این الفاظ استفاده میکنند، یعنی آن الفاظ را در معانی دینی بهکار میبرند و در نتیجه میتوان گفت اثری که ما بر ثبوت حقیقت شرعیه در شرع اسلام تصویر کردیم، باز ولو فی الجمله حاصل است.
پاسخ دوم: حقیقت شرعیه در شرع اسلام با شرایع گذشته تفاوت دارد
مهم پاسخ دوم است که جواب اصلی به شبهه ثبوت این معانی و الفاظ در ادیان سابق میباشد و آن اینکه: ما فیالجمله قبول میکنیم این معانی در ادیان سابق هم بوده و حتی به این الفاظ بوده است، اما:
اولاً: همانطور که قبلاً اشاره کردیم، نمیتوان گفت در همه این الفاظ چنین بوده، بلکه فقط در مورد بعضی الفاظ مثل «صلات» شاهد بر این مطلب وجود دارد.
ثانیاً: اینچنین نیست که تفاوت بین این معانی در شرایع سابق و دین اسلام فقط به محققات و شرایط و ظروف باشد، بلکه اگر حقیقت شرعیه در شرع ما ثابت شود، با حقیقت شرعیهای که قبلاً بوده تفاوت دارد؛ زیرا حقیقت شرعیه این الفاظ در شرایع سابق، یا یک معنای عام بوده و یا اصلاً با آنچه که ما در شریعت اسلام داریم متفاوت بوده است.
اگر بگوییم حقیقت شرعیه در ادیان سابق یک معنای عام بوده، در این صورت شامل معانی عبادی دین ما هم میشود، ولی منافاتی ندارد که این الفاظ در معانی خاص خودش در شریعت اسلام حقیقت شده باشند. مثلاً چهبسا «صلات» قبل از اسلام در مطلق پرستش حقیقت بوده، ولی منافاتی ندارد که اسلام آن را در پرستش خاص ـ یعنی در نمازی که اوله التکبیر و آخره التسلیم ـ حقیقت کرده باشد و در این فرض، هم الفاظ در قبل از اسلام بوده و هم معانی، اما لفظ در آن زمان حقیقت در معنای عام پرستش بوده و در اسلام بر فرض ثبوت حقیقت شرعیه، دیگر به معنای پرستش نیست بلکه حقیقت در پرستش خاص شده است. لهذا وجود این الفاظ و معانی قبل از اسلام، منافاتی با ثبوت حقیقت شرعیه در اسلام ندارد.
و اگر بگوییم اصلاً این الفاظ در ادیان سابق برای فرد خاصی از پرستش بوده و نماز یهودیت یا مسیحیت اعمال و آداب خاصی داشته و شارع در اسلام آن را در معنای خاص دیگری به کار برده است، در این صورت هم خیلی روشن است که اینها مشترک لفظی میشوند و در نتیجه امکان ثبوت حقیقت شرعیه در اسلام هست، بدین صورت که لفظ و معنا در شرایع سابق و اسلام مشترک است، منتها ما به فرد خاصی از پرستش صلات میگوییم و آنها به فرد خاص دیگری صلات میگفتند و وجه اشتراکی که هست منافاتی با ثبوت حقیقت شرعیه در اسلام ندارد.
ترتب ثمره بر بحث حقیقت شرعیه در موارد شک در تقدم و تأخر وضع و استعمال
در اینجا بحثی دیگر در رابطه با ترتب ثمره مطرح شده است و آن اینکه حتی اگر بپذیریم الفاظی مثل صلات، زکات و غیر اینها در معانی شرعیشان به وضع تعیینی یا تعینی یا استعمالی حقیقت شدهاند، آن ثمره ضعیفی که گفته شد (یعنی حمل بر معنای شرعی در موارد استعمال این الفاظ توسط شارع) زمانی مترتب میشود که ما تاریخ وضع و تاریخ استعمال را بدانیم.
فرضاً در آیات شریفه (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى * وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى) نمیدانیم معنای حقیقی مراد است یا معنای لغوی. اگر بعد از وضع، این آیات کریمه نازل شده باشد و این الفاظ به کار رفته باشد، بنابر ترتب اثر بر ثبوت حقیقت شرعیه میگوییم معانی شرعی اراده شده است و «تَزَکَّى» یعنی زکات بدهد و «صَلَّى» هم یعنی نماز بخواند. و اگر آیه مبارکه قبل از وضع و ثبوت حقیقت شرعیه نازل شده باشد، نمیتوان آن را بر معنای شرعی حمل نمود، بلکه اگر قرینه خاصی نباشد باید حمل بر معنای لغوی شود. اما در صورتی که شک در تقدم و تأخر داشته باشیم، کما اینکه معمولاً نمیتوان تشخیص داد که آیه قبل از ثبوت وضع نازل شده است یا بعد از ثبوت وضع، ثبوت حقیقت شرعیه چه اثری دارد؟!
بله، قبلاً اشاره شد که اگر بدانیم لفظ به وضع تعیینی یا استعمالی در معنای شرعی حقیقت شده، اطمینان هست که در اولین استعمالات، این الفاظ برای معانی شرعیه وضع شدهاند و نتیجه میگیریم پس همه مواردی که این الفاظ به کار رفته بعد از وضع است. اما اگر احتمال داده شود که به وضع تعینی بوده ـ چنانکه بعضی ادعا کردند ـ از آنجا که زمان تحقق وضع تعینی را نمیتوان فهمید، چون ناشی از کثرت استعمال است و ما نمیدانیم این کثرت استعمال آیا قبل از نزول این آیه شریفه موجب تحقق وضع شده یا بعد از آن، لذا نمیتوانیم لفظ را حمل بر معنای شرعی کنیم.
عدم جریان اصل در موارد شک در تقدم و تأخر وضع و استعمال
آخوند رحمه الله در اینجا به نکتهای اشاره فرموده که مناسب است ما هم اشاره کنیم و آن اینکه: کسی فکر نکند در اینجا میتوان با اصل، اثبات کرد که استعمال متأخر از وضع است و بگوییم اصل این است که نزول آیات (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى * وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى) بعد از وضع لفظ زکات و صلات برای معانی شرعی بوده است. این اصل، اساسی ندارد؛ زیرا:
اولاً: معارض دارد و در مقابل، کسی میتواند بگوید که اصل، عدم وضع جدید است تا وقتی که استعمال محقق شده است و به تعبیر دیگر، اصل «تأخر وضع جدید از استعمال» است که با اصل «تأخر استعمال از وضع جدید» معارضه میکند.
ثانیاً: میپرسیم این اصل، عقلایی است یا شرعی؟ اگر گفته شود اصل عقلایی است ـ که قاعدتاً باید چنین حرفی بزنند ـ میگوییم چنین سیرهای بین عقلاء نیست که هرجا وضعی اتفاق افتاده و استعمالی هم نسبت به لفظ اتفاق افتاده، اصل را بر این بگذارند که استعمال متأخر از وضع است. کما اینکه عکس آن هم نیست که اصل، تأخر وضع از استعمال باشد.
اما اگر مقصود، اصل شرعی یعنی استصحاب باشد، میگوییم:
اولاً: استصحاب عدم استعمال إلا بعد از تحقق وضع، جاری نیست؛ زیرا بنابر مبنای صحیح که استصحاب مستفاد از ادله شرعی است، مستصحب یا باید حکم شرعی یا موضوع حکم شرعی باشد و حالآنکه تأخر استعمال از وضع، یک امر عقلی است و شرعی نیست؛ چون شارع بما هو شارع در آن دخالت نکرده است و اگر دخالتی هم داشته، بما هو واضع و مثل سایر واضعین بوده است.
ثانیاً: برفرض که قبول کنیم استصحاب در غیر امور شرعی جاری است و اصل این است که استعمال محقق نشده است مگر بعد از وضع، این استصحاب مثبِت میشود؛ زیرا میخواهیم با استصحاب تأخر استعمال از وضع، اثبات کنیم که پس لفظ در معنای شرعی آن استعمال شده است و این لازمه عقلی مستصحب است.
نتیجه آنکه: اگر بگوییم حقیقت شرعیه با کثرت استعمال محقق شده و وضع تعینی دارد، در اکثر موارد اینچنین است که نمیدانیم استعمال بعد از وضع یا قبل از وضع بوده و راهی نداریم که تعیین کنیم استعمال بهگونهای بوده است که بتوان الفاظ را حمل بر حقیقت شرعیه کرد. بله، اگر بدانیم وضع تعیینی یا بالاستعمال بوده است، بعید نیست اطمینان حاصل شود که در اولین موارد استعمال لفظ، این وضع محقق شده و در نتیجه اگر قرینهای نباشد باید همه استعمالات را بر معنای شرعی حمل کنیم، اما اگر احتمال وضع تعینی باشد نمیتوان لفظ را حمل بر معنای شرعی کرد و در نتیجه ثمرهای مترتب نمیشود.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰