صحیح و اعم (جلسه ۱۲)

اوّلین و آسان‌ترین جامع فرعی که شهید صدر رحمه الله ذکر فرمود و بقیهٔ جوامع را هم به نوعی به آن برگرداند و گویا برای ایشان مسلّم بوده که جامع اوّل مشکلی ندارد، جامع در قیود دارای بدل تخییری عرضی بود، مثل جامع بین فاتحه و تسبیحات اربعه در رکعت سوم و چهارم نماز.

تقریرات درس خارج اصول

آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته

دوره سوم، سال دوم، جلسه دوازدهم (۱۳۹۸/۰۷/۰۹)

قسم پنجم: قیود معتبر در حال اختیار و بدون بدل

پنجمین نوع از قیود نماز، قیودی است که تنها در حالت اختیار باید باشند، ولی اگر مثلاً تقیّه یا اضطرار عارض شد، لازم نیست آورده شوند و اصلاً بدل هم ندارند، مانند کسی که نمی‌تواند اذکاری از نماز که بدلی برای آن وجود ندارد را قرائت کند. یا مثال شاید روشن‌تری از خود ایشان که: «بسمله» بنابر مشهور و بلکه چه‌بسا اجماع شیعه در حالت عادی (در حال اختیار و غیر تقیّه) جزء نماز است، امّا از آنجا که عامّه آن را جزء نماز نمی‌دانند، لذا اگر کسی در شرایط تقیّه گرفتار شد به‌گونه‌ای‌که اگر بسمله را بخواند جانش به خطر می‌افتد دیگر آنجا خواندن بسمله لازم نیست، بلکه چه بسا خواندن آن ـ به‌خاطر مخالفت با تقیّه ـ حرام باشد. پس در حال تقیّه، بسمله جزء نماز نیست و نماز بدون آن صحیح است.

مثال‌های متعدّد دیگری نیز می‌توان برای آن ذکر کرد؛ مانند اینکه از شروط نماز برای انسان سالم، استقرار است، ولی اگر کسی بیمار و دچار لرزش بود، استقرار از او ساقط است و لازم نیست استقرار داشته باشد و بدلی هم برای آن وجود ندارد.

پس در مثال ایشان در حالتی بسمله واجب است و در حالت دیگر، واجب نیست. یا در مثال ما، استقرار در حالتی شرط است و در حالت دیگر شرط نیست. اکنون در این موارد، جامع بین بسمله و عدم آن یا بین استقرار و عدمش چیست؟!

شهید صدر رحمه الله می‌فرماید: در این قسم، تصویر جامع، مشکل‌تر و سخت‌تر از اقسام قبلی است و چه‌بسا به نظر برسد که اینجا دیگر نمی‌توان جامع تصور کرد؛ زیرا بسمله امری وجودی و عدم آن امری عدمی است و بین وجود و عدم نمی‌توان جامع در نظر گرفت. علاوه بر آنکه اصلاً عدم، بدل آن نیست، بلکه هنگام تقیّه بسمله ساقط است و اصلاً بدل ندارد.

اگر بسمله را در جامع ترکیبی اخذ کنیم، معنایش آن است که نماز صحیح بدون بسمله معقول نیست و لذا اگر کسی در حال تقیّه نماز خواند و بسمله را نگفت، باید بگوییم نمازش صحیح نیست؛ زیرا بسمله در جامع اخذ شده و او آن را نیاورده، درحالی‌که نماز چنین فردی صحیح است. و اگر بگوییم بسمله در جامع ترکیبی وجود ندارد، لازمه‌اش آن است که اگر کسی در غیر حال تقیّه هم بدون بسمله نماز بخواند، صحیح باشد؛ زیرا فرض آن است که همهٔ عناصر لازم، در آن جامع ترکیبی که ملاک صحّت است آمده، حال‌آنکه واضح است نماز او صحیح نیست. بنابراین موضوع تقیّه باید به نحوی در جامع ترکیبی در نظر گرفته شود.

ممکن است در اینجا کسی با نگاه ساده بگوید: ما برای بسمله بدل درست می‌کنیم و می‌گوییم «جامع بین «بسمله و تقیّه» در آن جامع ترکیبی مأخوذ است. در نتیجه وقتی تقیّه نیست، آن جامع در ضمن بسمله محقّق می‌شود و هنگامی‌که تقیّه هست، آن جامع در ضمن تقیّه محقّق می‌شود. امّا چنین جامعی به‌هیچ‌وجه صحیح نیست؛ زیرا هرگز توهّم نمی‌شود که تقیّه خودش جزء یا شرط نماز باشد تا جامع بین آن و بسمله در «صلات» اخذ شود. پس آیا راه‌حلّی هست؟

ایشان در این موارد نیز راه‌حلّی ارائه می‌دهد و می‌فرماید: من به دو صورت مشکل را حل می‌کنم و یا جامعی درست می‌کنم که محاذیر گفته شده را نداشته باشد یا اینکه چیزی در قوهٔ جامع معرّفی می‌کنم که می‌تواند مشکل مذکور را حل کند. در واقع، راه‌حلّ اوّل ایشان در قوهٔ جامع و راه‌حلّ دوم تصویر جامع است.

راه‌حلّ اوّل آن است که بگوییم: اینکه شارع فرموده در غیر حالت تقیّه باید بسمله آورده شود، در حقیقت به صورت نفی است و در واقع‌ چنین قید فرموده است که: لاتکون فاقدهً للبسمله الا فی‌ حال التقیّه.

بنابراین ما دایرهٔ آن جامع ترکیبی اصلی را ضیق می‌کنیم و می‌گوییم آن جامع ترکیبی که باید در همهٔ نمازهای صحیح باشد و ملاک صحّت است، چنین ضیقی دارد که بدون تقیّه و در حالت عادی فاقد بسمله نیست. این قید به‌گونه‌ای است که هر دو حالت را درست می‌کند؛ زیرا در غیر حال تقیّه یعنی در حال اختیار باید فاقد بسمله نباشد، امّا اگر در حال تقیّه فاقد بسمله باشد، مشکلی ندارد. بنابراین چنین قیدی مشکل را حل می‌کند؛ یعنی هم صورت فقدان بسمله را در حالت تقیّه تصحیح می‌کند و هم صورت غیر تقیّه را که باید بسمله باشد.

به بیان دیگر، با قید مذکور، نماز در هر دو حالت تقیّه و غیر تقیّه درست می‌شود؛ زیرا در حالت عادی و اختیار چون جامع نمی‌تواند فاقد بسمله باشد، مکلّف بسمله را می‌آورد و نمازش درست است و در حالت تقیّه هم بسمله را نمی‌آورد و باز نمازش صحیح است؛ چون می‌گوید بدون تقیّه فاقد نباشد، امّا اگر در حالت تقیه فاقد باشد مشکلی ندارد و آن جامع ترکیبی موجود است.

إن قلت: در حالت اختیار و غیر تقیّه که مکلّف بسم‌اللّه را می‌آورد، نمی‌توانید بگویید بسم‌اللّه داخل در مسمّاست؛ زیرا شما خودِ بسمله را در آن جامع ترکیبی اخذ نکردید، بلکه آنچه ملاک جامع قرار دادید، این بود که بدون تقیّه فاقد بسمله نباشد و در واقع، دایرهٔ آن جامع را محدود کردید و برای آن قیدی قرار دادید و گفته‌اند: تقیدٌ جزءٌ و قیدٌ خارجی. بنابراین خود بسمله خارج از جامع است و آن‌وقت لازم می‌آید که بگوییم بسمله خارج از نماز است.

قلت: مانعی ندارد که بسمله داخل در مسمای نماز نباشد؛ چون این محذور فقط مخصوص بسمله و چیزهایی نظیر آن است که ممکن است تقیّه در آنها راه داشته باشد. لذا این‌ موارد محدود را می‌توان گفت که داخل در مسمّا نیست، هرچند قطعاً مأمورٌبه و مطلوب شارع است.

آن‌گاه شهید صدر رحمه الله راه‌حلّ دیگری ارائه می‌دهد و گویا می‌خواهد بفرماید: اگر راه‌حلّ اوّل برای کسی غیر قابل قبول است و نمی‌تواند لوازم آن را ملتزم شود، من راه‌حلّ دومی هم دارم که برخلاف راه اوّل ـ که چیزی در قوهٔ جامع درست می‌کرد ـ در اینجا واقعاً جامعی را تصویر می‌کنیم که هم بر نماز با بسمله در غیر حال تقیّه منطبق شود و هم بر نماز با تقیّه که بسمله ندارد.

راه‌حلّ دوم ایشان آن است که ‌بگوییم: جامع بین بسمله و تقیّد صلات به تقیّه در آن جامع ترکیبی اصلی مأخوذ است. در واقع، به جای اینکه جامع بین بسمله و خود تقیّه را در «صلات» اخذ کنیم ـ که قبلاً گفتیم امکان ندارد؛ زیرا خود تقیّه جزء یا شرط نماز نیست ـ تقیّد نماز به تقیّه را در کنار بسمله قرار داده و جامع بین آن‌دو را در «صلات» اخذ می‌کنیم. همچنین در مورد استقرار می‌گوییم جامع بین استقرار و تقید صلات به اضطرار در جامع ترکیبی صلات مأخوذ است.

توضیح آنکه: گاهی ما خود یک شیء را شرط قرار می‌دهیم؛ مثلاً می‌گوییم شرط نماز، خود وضو یا خود استقبال است. امّا گاهی تقیّد صلات به آن شیء را به عنوان شرط ذکر می‌کنیم و فرضاً می‌گوییم شرط نماز، تقیّد به وضو یا استقبال است. شهید صدر رحمه الله نیز در اینجا می‌فرماید: تقیّد به تقیّه شرط است، نه خود تقیّه. پس جامع بین بسمله و تقیّد نماز به تقیّه در «صلات» اخذ شده است. در این صورت، هم کسی که در ‌حال اختیار و در شرایط عادی بسمله را می‌گوید، نمازش صحیح است و بسمله او جزء نماز محسوب می‌شود و هم کسی که نمازش مقیّد به تقیّه است و بسمله را نمی‌گوید، نمازش صحیح است؛ زیرا طبق جامع مذکور، هنگام تقیّه بسمله جزء نیست. بنابراین با این جامع فرعی، پنج عنصر آن جامع ترکیبی اصلی کامل می‌شود.

إن قلت: این جامع ترکیبی که شما با پیمودن این‌همه فراز و نشیب و تلاش وافر درست کردید، عرفیت ندارد و عرف این تحلیل‌ها و تقسیم‌ها و تجمیع‌ها را درک نمی‌کند.

قلت: لازم نیست عرف همهٔ این‌ها را درک کند، بلکه شارع در مقام تسمیه و رعایت ملاکاتی که مورد توجّه او بوده، چنین اسمی را جعل کرده و روی این جامع گذاشته است و گرچه مخاطبین به تفصیل، اجزاء این جامع را ندانند، ولی به‌واسطهٔ استعمالات متعدّد و کاربردهای گوناگون شارع، ارتکازاً می‌فهمند مقصود او چیست و همین کافی است؛ چنان‌که بعضی از ترکیبات عرفی نیز این‌چنین است؛ مثلاً فلان دارو را همه می‌شناسند و اسمش را دائماً به کار می‌برند، امّا اجزاء تشکیل‌دهنده‌ و پیچیدگی‌های آن  را جز کسی که اختراعش کرده نمی‌داند.

این نهایت چیزی است که می‌توان در تقریب فرمایشات شهید صدر رحمه الله ـ بر اساس آنچه در تقریراتشان آمده ـ بیان کرد.

خلاصه آنکه: چینش جامع ترکیبی میان نمازهای صحیح به این صورت است که حداقل یک عنصر ثابت و چهار عنصر متغیّر یا جامع فرعی دارد:

۱. عنصر ثابت، مانند قصد قربت.

۲. جامع تخییری علی الاطلاق، مانند جامع بین قرائت حمد و تسبیحات اربعه.

۳. جامع تخییری علی التعیین، مانند جامع بین غسل برای محدث به حدث اکبر و وضو برای محدث به حدث اصغر.

۴. جامع غیر تخییری به نحو بدل طولی، مانند جامع بین طهارت مائیه برای واجد ماء و طهارت ترابیه برای فاقد ماء.

۵. جامع غیر تخییری بدون بدل، مانند جامع بین بسمله و تقیّد نماز به تقیّه.

از ضمیمۀ آن عنصر ثابت و این چهار جامع جزئی، جامعی ترکیبی حاصل می‌شود که در همۀ نمازهای صحیح وجود دارد.

بررسی و نقد جامع ترکیبی شهید صدر رحمه الله

برای بررسی جامع ترکیبی شهید صدر رحمه الله باید تک‌تک عناصر و جامع‌های فرعی که ایشان در آن جامع ترکیبی اصلی اخذ فرمود، مورد ملاحظه قرار دهیم. اوّلین عنصری که ایشان در جامع ترکیبی خود اخذ کرد، عنصر ثابت مثل قصد قربت بود که خیلی مهم نیست بلکه مهمّ، بررسی عناصر متغیّر و جوامع جزئی مأخوذ در آن جامع ترکیبی است.

بررسی جامع در قیود قسم دوم (دارای بدل تخییری عرضی)

اوّلین و آسان‌ترین جامع فرعی که شهید صدر رحمه الله ذکر فرمود و بقیهٔ جوامع را هم به نوعی به آن برگرداند و گویا برای ایشان مسلّم بوده که جامع اوّل مشکلی ندارد، جامع در قیود دارای بدل تخییری عرضی بود، مثل جامع بین فاتحه و تسبیحات اربعه در رکعت سوم و چهارم نماز.

امّا از ایشان می‌پرسیم: جامع بین قرائت حمد و تسبیحات اربعه چیست؟! شما در اینجا لفظ «جامع» را به کار برده‌اید، امّا معنای آن را توضیح نداده‌اید، درحالی‌که باید جامع را به روشنی تصویر می‌کردید.

اگر بگویید جامع بین آنها «ذکر» است، می‌گوییم: اوّلاً سورهٔ حمد تماماً ذکر نیست و غیر ذکر هم در آن وجود دارد؛ ثانیاً ذکر، غیر از حمد و تسبیحات اربعه هم وجود دارد، درحالی‌که شارع فرموده در رکعت سوم و چهارم فقط حمد یا تسبیحات اربعه ـ یعنی خصوص اذکار «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» ـ خوانده شود و نفرموده هر ذکری جایز است.

و اگر بگویید جامع بین آنها جامعی خاصّ است، امّا نگویید مرادتان از آن جامع دقیقاً چیست، در این صورت جامع شما انتزاعی و چیزی نظیر «احدهما» خواهد بود و همان محاذیر جامع انتزاعی را خواهد داشت؛ ازجمله اینکه دیگر بر خود این حمد یا تسبیحاتی که خوانده می‌شود قابل تطبیق نیست، یا جامع امری غیر انتزاعی است که حاکی از حقیقت مشترک بین قرائت حمد و تسبیحات اربعه است. اگر چنین باشد از شما سؤال می‌کنیم: آیا وقتی کسی تسبیحات اربعه می‌آورد، این تسبیحات من صدره الی ذیله جزء صلات نیست؟! آیا خودش جزء صلات نیست و فقط جامع بین آن و قرائت حمد جزء صلات است؟! اگر بفرمایید جامع بین آن‌دو جزء صلات است، دیگر خصوصیات جزء صلات نمی‌شود بلکه این خصوصیات از باب مشخّصات اتّفاقی خواهد بود، درحالی‌که ما شک نداریم کسی که تسبیحات اربعه را انتخاب می‌کند و «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» می‌گوید، از سین «سُبْحَانَ اللَّهِ» تا راء «اللَّهُ أَکْبَر» آن جزء صلات است. یا کسی که حمد می‌خواند، از باء Pبِسْمِ اللهِO تا نون Pوَ لاَ الضَّالِّینO  آن جزء صلات است.

شما هر جامعی بین حمد و تسبیحات بگیرید صلات اسم برای آن جامع نیست، بلکه خود آن حمد یا تسبیحات اربعه با خصوصیاتشان جزء مسمای صلات‌ می‌باشند. پس چگونه می‌فرمایید جامع بین اذکارِ تسبیحات و آیاتِ سورهٔ حمد، جزء صلات و ملاک صحّت آن می‌شود؟! این جامع، امری کاملاً تخیلی و غریب است و این سخنان واقعاً برای ما قابل درک نیست. البته دقّت و هوشیاری این شهید بزرگوار بسیار بالاست، امّا به‌هرحال ما باید معنای یک سخن را بفهمیم تا بتوانیم آن را تصدیق کنیم.

نکته‌ای پیرامون امت «اللّه اکبر»

در اینجا تذکّر یک نکتهٔ مهمّ، مناسب است و آن اینکه: از برخی ـ از جمله بعضی  بزرگان ـ این مطلب صادر شده که: «فقط امّت اسلام، امّت اللّه اکبر است و اللّه اکبر در امّت‌های دیگر حتّی در میان پیامبرانشان نبوده است» و سپس عدّه‌ای هم چندین مطلب نادرست بر آن مترتّب کرده‌اند و مخصوصاً برخی خواسته‌اند نتایج غریبی هم از آن به دست آورند. حال‌آنکه باید دانست این کلام حدّاقل نسبت به بعضی از پیامبران اولوالعزم صادق نیست؛ زیرا در روایت نقل شده اساساً علّت اینکه کعبه چهارگوشه ساخته شد، به‌خاطر آن بود که خداوند متعال به جناب ابراهیم خلیل علیه و علی نبیّنا و آله السلام وحی فرمود کعبه را به اعتبار ذکر «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» ـ یعنی همان تسبیحات اربعه ـ چهارگوشه بساز و حتّی در روایات نقل شده اینکه ما در نماز یا غیر نماز این ذکر را بخوانیم، توصیۀ جناب ابراهیم علیه و علی نبیّنا و آله السلام در شب معراج پیامبر (ص) بوده که فرمودند: به امّتت بگو این ذکر را بخوانند. بنابراین آن کلام که اللّه اکبر مخصوص امّت پیامبر آخر الزمان (ص) است، هرچند از بزرگی هم فی‌الجمله صادر شده باشد، با روایات سازگار نیست.

فرضاً هم اللّه اکبر مخصوص امّت اسلام باشد، ولی دربارۀ بعضی از پیامبران و حدّاقل حضرت ابراهیم علیه و علی نبیّنا و آله السلام روایات متعدّد داریم که حضرت ابراهیم نه‌تنها به منزلۀ امّت اسلام بوده، بلکه شیعۀ امیرالمؤمنین علیه السلام و از بالاترین شیعیان محسوب می‌شده است. چنان‌که در روایات متعدّد این مطلب آمده که حضرت ابراهیم علیه و علی نبیّنا و آله السلام از خداوند درخواست کرد او را از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام قرار دهد: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ شِیعَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ» و این تقاضای حضرت پذیرفته شد. لذا در روایت آمده هنگامی‌که شخصی خدمت امام سجاد علیه السلام عرض کرد: من شیعۀ شما هستم، آن حضرت فرمودند: اگر واقعاً چنین است، تو مثل ابراهیم هستی که خداوند دربارهٔ او فرمود: وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ.

نکته: در روایات آمده است که وقتی نام پیامبران دیگر غیر از پیامبر اکرم (ص) برده می‌شود، ابتدا بر پیامبر اکرم (ص) و اهل‌بیت آن حضرت علیهم السلام و سپس بر آن پیامبر صلوات بفرستید؛ یعنی بگویید: «علی نبیّنا و آله و علیه ‌السلام»، امّا در روایتی از رسول اکرم (ص) آمده که در خصوص حضرت ابراهیم خلیل برعکس عمل کنید: «صَلُّوا عَلَیْهِ ثُمَّ صَلُّوا عَلَیَّ»، و لذا هنگام بردن نام حضرت ابراهیم باید بگوییم: «علیه و علی نبیّنا و آله السلام» و این فقط در خصوص حضرت ابراهیم صادق است؛ چنان‌که سید یزدی رحمه الله نیز در عروه آن را ذکر کرده است.