استعمال لفظ در اکثر از معنا (جلسه ۹۲)
تقریرات درس خارج اصول
آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دوره سوم، سال اول، جلسه نود و دوم (۱۳۹۸/۰۲/۱۰)
قول سوم: استعمال لفظ در بیش از یک معنا ممکن است و واقع هم شده است
عدهای فرمودهاند: استعمال لفظ در اکثر از معنا ممکن است و کثیراًمّا هم واقع شده است؛ مخصوصاً در قرآن کریم، یعنی دقیقاً در مقابل دسته اول قرار گرفتهاند که استعمال لفظ در اکثر از معنا را محال میدانستند.
استدلال به برخی آیات قرآن کریم
ایشان به برخی از آیات قرآن کریم استدلال کرده و مثال زدهاند، از جمله آیه شریفه: (إِنَّ اللهَ وَ مَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا) که در آن، صلات از خداوند و صلات از ملائکه با لفظ واحد (یُصَلُّونَ) آمده، درحالیکه ایندو باهم فرق دارد؛ صلات از خداوند رحمت است، درحالیکه صلات از ملائکه طلب مغفرت یا چیزی نظیر آن است. پس معلوم میشود استعمال لفظ در اکثر از معناست.
یا آیه شریفه (أَنَّ اللهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبَالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ) که میفرماید هر آنچه در آسمانها و زمین است برای خداوند سجده میکنند و معلوم است که سجده هرکدام از آنها فرق دارد؛ سجده آسمانیها به یک صورت است، سجده زمینیها به صورت دیگر است، یا سجده حیوانات بهگونهای است و سجده انسانها بهگونه دیگر است و برای همه اینها لفظ واحد «یَسْجُدُ» به کار رفته، پس استعمال لفظ در اکثر از معناست.
بررسی و نقد استدلال مذکور
در بررسی و نقد این استدلال باید گفت: این استدلال خیلی سطحینگری است و روشن است که درست نیست؛ زیرا در آیه دوم، لفظ «سجده» اسم برای «غایت خضوع» است و غایت خضوع لکلّ موجودٍ بحسَبه؛ غایت خضوع انسان این است که مثلاً سر بر روی خاک بگذارد، غایت خضوع حیوانات بهگونهای دیگر است و همینطور الی آخر. همچنین در آیه اول، لفظ «صلات» یعنی هر فردی «بهترین تعظیم و تکریم» را تا آنجا که در توان اوست انجام دهد؛ در نتیجه صلات از خداوند متعال، رحمت و از ملائکه طلب غفران و علوّ درجات است.
بنابراین مثالهای یادشده استعمال لفظ در اکثر از معنا نیست و استدلال به آنها درست نیست.
استدلال به برخی شواهد شعری و نثری
بله، بعضی شواهد شعری و شاید نثری هم داشته باشیم که در کلمات ادبا و شعرا آمده است و به نظر میآید تلقّی عرف از آنها استعمال لفظ از اکثر از معناست.
مرحوم أبوالمجد در وقایه الأذهان مثالهایی زده است؛ از جمله این شعر زیبا در مدح پیامبر (ص):
المرتمی فی دجى، و المبتلى بعمى
و المشتکی ظمأ، و المبتغی دینا
یأتون سدّته من کل ناحیه
و یستفیدون من نعمائه عینا
شاعر میگوید: کسی که گرفتار ظلمات است، کسی که متبلا به کوری است، کسی که از تشنگی شکایت میکند و کسی که پول ندارد و به دنبال درهم و دینار است، همه این افراد گرفتارِ ظلمات، کوری، تشنگی و بیپولی خدمت رسول گرامی (ص) میآیند و از نعمتهای آن حضرت، «عین» را استفاده میکنند.
در اینجا تنها یک لفظ «عین» بهکار رفته، ولی مقصود از «عین» برای کسی که مبتلا به تاریکی است: «خورشید» و «روشنایی»، برای آن که از کوری گلایه دارد: «چشم»، برای آن کسی که تشنه است: «ماء» و «چشمه»، و برای آن که به دنبال پول است: «طلا» و «نقره» است؛ بهگونهای که گویا شاعر برای هر کدام بهطور جداگانه لفظ «عین» را گفته است.
یا شعر دیگری ذکر کرده درباره مردی که معشوقی داشته در قصری که متوکّل بنا کرده بوده و اسم قصر را «معشوق» گذاشته بوده و آن مرد قصد کرده بوده سراغ معشوقش در آنجا برود:
أیّ المکان تروم ثمّ من الّذی
تمضی له فأجبته المعشوقا
یعنی در جواب سائلی که از من پرسید: «کجا قصد کردی بروی و سراغ چه کسی میروی؟» جواب دادم: «المعشوق». در اینجا المعشوق هم اسم آن قصر است و هم وصف آن فردی است که معشوق شاعر بوده است، پس در دو معنا استعمال شده و مشکلی ندارد.
بررسی استدلال مذکور و بیان نظر برگزیده
در بررسی استدلال مذکور باید گفت: شواهد ادبی یادشده صرفاً تلقّی عرف و استحسان عرفی است، درحالیکه مخالفان، دستکم پنج برهان بر محال بودن استعمال لفظ در اکثر از معنا اقامه کرده بودند و برهان را نمیتوان به سادگی با یکی دو استحسان عرفی از بین برد. برهان، اگر واقعاً برهان باشد، به هیچ وجه نمیتوان از آن دست برداشت.
این هم که برخی میگویند: «برهان چیست؟ پای استدلالیان چوبین بود! و…» غلط محض است. اگر استدلالی واقعاً برهانی باشد، هرگز قابل خدشه نیست. بله، ممکن است کسی بگوید فلان استدلال غلط است یا بگوید اصلاً من چیزی میگویم که در چنبره قیاس و استدلال قرار نمیگیرد. اما اینکه کسی بگوید اصلاً برهان به درد نمیخورد، سخنی کاملاً اشتباه است که متأسفانه هم برخی از مقدّسین آن را میگویند و هم بعضی که خود را فوق عقل حساب میکنند.
بعضی از افرادی که خیلی خود را اهل تعبّد میدانند، میگویند: «اصلاً برهان چیست!؟ برهان جزء مزخرفات است! برهان مبتنی بر علت و معلول است، درحالیکه اصلاً علیت باطل است! اصلاً قیاس چیست!؟ تصدیقیات و تصوریات ضروری چیست!؟» واقعاً جای تعجب است که چگونه آنان چنین سخنانی بر زبان میرانند، درحالیکه این سخنان با این اطلاق، به معنای آن است که کلاً عقل را منعزل کنند.
گاهی هم نظیر این حرفها را که «پای استدلالیان چوبین بود» به کشف و شهود نسبت میدهند و میگویند: «ما با کشف و شهود، بطلان فلان استدلال را فهمیدهایم!» درحالیکه کشف و شهود هرگز نمیتواند در مقابل برهان و استدلال قد علَم کند و مثلاً بگوید دو دو تا بهجای چهار تا سه تا میشود! بلکه شهودهایی که اینها دارند، از پای استدلالیان چوبینتر است. خود اینها بارها شهود کردهاند که انسانهایی که ضدّ ائمه و اهل بیت علیهم السّلام بودهاند جزء اولیاء الله هستند! به عنوان نمونه، متوکل عباسی را با آن همه جنایات، از اولیای الهی دیدهاند! آن وقت اینها میگویند پای استدلالیان چوبین بود!
برهان اگر واقعاً برهان باشد درست است و هیچ ظهور و شهودی نمیتواند ضدّ آن باشد، چنانکه شهود هم اگر احراز شود که واقعی است هیچ برهانی نمیتواند بر خلاف آن باشد. ولی هیچکدام از این شهودات تضمین شده نیست مگر برای معصوم علیه السّلام، آن هم با خصوصیاتی که خود معصوم دارد. غیر از آن، بقیه همه زیر سؤال است؛ یعنی باید با چشم تردید به آن نگاه کرد مگر اینکه اثبات شود.
تأویل شواهد شعری و نثری و ردّ آن
با توجه به آنچه گفتیم، قائلان به محالیت استعمال لفظ در اکثر از معنا میگویند: ما برهان اقامه کردیم، پس باید مواردی را که ظاهر آنها بر خلاف برهان است، تأویل کنیم؛ زیرا ظهور و تلقّی عرف هرگز توان مقاومت در برابر برهان را ندارد. تأویل این موارد هم کار مشکلی نیست؛ مثلاً در شعر اوّل، مراد از لفظ «عین»، «مسمّی به عین» است، یا در شعر دوم، لفظ «معشوق» به معنای «ما یُطلَق علیه المعشوق» به کار رفته است. در این صورت دیگر استعمال لفظ در اکثر از معنا پیش نمیآید و مشکل حل میشود؛ زیرا لفظ تنها در یک معنا به کار رفته است.
در بررسی و نقد این سخن باید گفت: بله، واقعاً اگر کسی بگوید استعمال لفظ در اکثر از معنا محال است، تأویلهای مذکور توجیه خوبی است. اما ما براهین اقامه شده توسط مخالفان را به تفصیل بررسی کردیم و نکاتی را که به عنوان اشکال ذکر فرموده بودند همه را جواب دادیم و روشن شد که هیچیک از براهین مذکور واقعاً برهان نیست، بلکه توهّم برهان است.
افراط و تفریطها و حُسنظن و سوءظنهای بیجا مایه بیچارگی بشر است. کسانی بعضی مطالب غلط را با استحساناتی درست کردهاند و آن مطالب را پذیرفتهاند؛ مثلاً زمانی عدهای از فلاسفه به براهینی استدلال کردند که خرق و التیام در آسمانها امکان ندارد. قصههایی درست کرده بودند که آسمانها وجودات بسیطی هستند که اصلاً امکان ندارد در آنها نفوذ کرد و حتی بعضی معراج جسمانی پیامبر (ص) را هم انکار کردند بدین جهت که از آن خرق و التیام لازم میآید. درحالیکه در زمانهای بعد تا نزدیک کره مریخ رفتند و هیچ خرق و الیتام محالی هم لازم نیامد. اینگونه حرفها ناشی از سادهنگری است.
جالب است که بعضی از فلاسفه خودمان هم که احترام زیادی برایشان قائلیم، گاهی قائل به اینگونه حرفها شدهاند. مثلاً برخی میگویند آنقدر بوهای خوشی از افلاک میآید که انسان مست میشود و ما آن را با شهود فهمیدهایم، درحالیکه در بعضی موارد شاید گازهای متعفّنی باشد که اگر انسان بو بکشد اصلاً حالش به هم میخورد! بعضی هم وقتی به این حرفها میرسند شروع به تأویل میکنند. درحالیکه باید به اینها گفت مگر مجبورید حرفی بزنید که در قافیهاش بمانید!؟
نظر برگزیده: وقوع استعمال لفظ در اکثر از معنا، به شرط وجود قرینه جلیه
حال که به این نتیجه رسیدیم که استعمال لفظ در اکثر از معنا محال نیست، بلکه ممکن است و ظهور کلام هم در این است و تلقّی عرف هم این است، چرا از آن رفع ید کنیم؟! وجدان ما هم با آن هماهنگ است. بنابراین نمیتوان از آن رفع ید کرد. بلکه بالاتر، باید گفت اقوی دلیل علی امکان الشیء وقوعه؛ قویترین دلیل بر امکان شیء وقوع آن است و ما میبینیم که لفظ را در بیش از یک معنا استعمال میکنیم، پس معلوم میشود ذهن ما این قدرت را دارد و دلیلی هم نداریم که از آن رفع ید کنیم. بنابراین میگوییم که استعمال لفظ در اکثر از معنا ممکن و واقع است.
اما باید قرینه کاملاً جلیّهای داشته باشد؛ زیرا ذهن با آن مأنوس نیست و به سادگی نمیتوان کلام را بر آن حمل کرد. لذا در خیلی از موارد نمیتوانیم قبول کنیم که استعمال لفظ در اکثر از معنا باشد؛ زیرا آن قرینه لازم را ندارد و خلاف محاوره عرف است، ولی اگر در جایی قرینه واضحه داشته باشد مانعی ندارد و میپذیریم. مثلاً در شعر اول، عبارات «المرتمی فی دجی»، «المبتلی بعمی»، «المشتکی ظمأً» و «المبتغی دیناً» هر کدام به طور جداگانه قرینه است بر اینکه مراد از لفظ «عین» چیست. یا در شعر دوم که میگوید: «أی المکان تروم ثم من الذی تمضی له» معلوم است که دو سؤال کرده و باید هر دو را پاسخ دهد، لذا «أجبته المعشوقا» باید جواب هر دو باشد.
بنابراین هرجا نظیر این موارد، قرینه آشکار و روشنی در کلام وجود داشته باشد عیبی ندارد. یا حداقل قرینه خارجیهای داشته باشد، نظیر آنچه قبلاً درباره آیه شریفه (إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ) اشاره کردیم که سه معنا برای «قدر» ذکر شده است:
۱) ضیق: یعنی در این شب آنقدر ملائکه نازل میشوند که گویا زمین تنگ میشود.
۲) ارزش: یعنی شب قدر شبی است که بسیار ارزشمند است.
۳) تقدیر: یعنی در این شب مقدّرات امور تعیین میشود.
بر فرض اینکه اینها معانی برای لفظ «قدر» باشد، دلیلی وجود ندارد که گفته شود «مسمّی به قدر» مراد است، بلکه «مسمّی به قدر» برای آیه حزازت دارد و معلوم است که عنایت روی خود لفظ «قدر» است. پس اینکه آیه شریفه سه رقم معنا شده، قرینه خارجیه است، بنابراین میگوییم لفظ «قدر» در سه معنا استعمال شده و هیچ مشکلی ندارد.
استدلال به روایات بطون قرآن و نقد آن
بعضی خواستهاند از روایاتی که میفرماید: «إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَهْراً وَ بَطْناً وَ لِبَطْنِهِ بَطْنٌ إِلَى سَبْعَهِ أَبْطُنٍ» استفاده کنند که استعمال لفظ در اکثر از معنا در قرآن کریم هم واقع شده است، درحالیکه چنین برداشتی صحیح نیست و این روایات چنین دلالتی ندارد؛ زیرا اگر استعمال لفظ در اکثر از معنا را غیر ممکن یا غیر واقع دانستیم، منافاتی با این روایات ندارد؛ بلکه این روایات، ظاهر در مطلبی دیگر است و میفرماید: «قرآن کریم دارای بطون است» و بطن با لوازم یا ملزومات و یا ملازمات یک چیز سازگارتر است تا اینکه لفظ در چند معنا استعمال شده باشد، ولذا اگر لفظ در چند معنا استعمال شده باشد به آن معانی بطن گفته نمیشود؛ مثلاً آن سه معنا که در آیه شریفه (إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ) گفته شد بطون آیه نیست، بلکه معانی آن است ـ هرچند با قرینه خارجیه ـ و پس از توجه به قرینه خارجیه ظهور در این معانی دارد. پس این روایات، دلالتی بر وقوع استعمال لفظ در اکثر از معنا در قرآن کریم ندارد.
بله، در بعضی جاها از جمله در فقه گفتهاند که در برخی از آیات و روایات، چهبسا دو یا چند معنا از یک لفظ اراده شده باشد. منتها اینکه در همه آن موارد، استعمال لفظ در اکثر از معنا ثابت باشد و استقرار رأی بر آن باشد، احتیاج به تتبع دارد. کما اینکه ما نیز شاید در فقه یکی دو جا قبول کرده باشیم و البته خیلی از این موارد را قبول نکردیم؛ چون قرینه لازم را ندارد و خلاف عرف است.
استعمال لفظ در بیش از یک معنا؛ حقیقت است یا مجاز؟
مسئله بعدی که در اینجا مطرح کردهاند آن است که آیا استعمال لفظ در اکثر از معنا علی نحو حقیقت است یا مجاز؟ البته این بحث اثر عملی ندارد؛ زیرا اگر لفظی واقعاً ظهور در اکثر از معنا داشته باشد، تفاوتی نمیکند به نحو حقیقت باشد یا به نحو مجاز. اما برای تکمیل بحث آن را بیان میکنیم.
اگر لفظ نسبت به معانی مورد نظر مشترک باشد، یعنی در همه آن معانی علی سبیل حقیقت استعمال شده باشد، میگوییم: بله، استعمال لفظ در اکثر از معنا به نحو حقیقت است و دلیلی ندارد که حقیقت نباشد؛ چون قبلاً بیان کردیم که لفظ برای معنا به نحو لابشرط وضع شده است، نه بشرط عدم اراده معنای دیگر همراه آن. پس لفظ در معنای حقیقی خود استعمال شده است، منتها در بیش از یک معنای حقیقی.
اما اگر یک معنای لفظ، مجازی و یک معنای آن حقیقی باشد؛ مثلاً متکلم لفظ «اسد» را بهکار ببرد و بگوید: «من به اسد علاقه دارم» و مقصود او حیوان مفترس و رجل شجاع هر دو باشد و قرینه جلیهای هم گذاشته باشد، در اینجا میگوییم: استعمال نسبت به حیوان مفترس حقیقت و نسبت به رجل شجاع مجاز است.
اگر گفته شود: امکان ندارد حقیقت و مجاز با هم جمع شوند؛ زیرا شرط معنای مجازی آن است که قرینه، صارفه از معنای حقیقی باشد. آنگاه با وجود قرینه صارفه از معنای حقیقی، نمیتوان در عین حال لفظ را در معنای حقیقی هم استعمال کرد و گفت هم حقیقت است و هم مجاز.
در پاسخ میگوییم: اینکه در استعمال مجازی قرینه باید صارفه از معنای حقیقی باشد، در مواردی است که اصلاً معنای حقیقی را اراده نکرده باشیم. اما در جایی که معنای حقیقی را هم اراده کرده باشیم، باید قرینه بگذاریم بر اینکه فقط معنای حقیقی اراده نشده و معنای دیگری هم اراده شده و با قرینه دیگری که نشان میدهد چه معنایی مراد است، آن معنای دوم را هم میرسانیم.
تفصیل صاحب معالم رحمه الله بین مفرد با تثنیه و جمع و نقد آن
صاحب معالم رحمه الله در اینجا فرموده است: اگر لفظی که در اکثر از معنا استعمال میشود مفرد باشد مجاز است، ولی اگر تثنیه یا جمع باشد علی سبیل حقیقت میشود. مثلاً لفظ «عین» در آن شعر که گفته بود: «یستفیدون من نعمائه عیناً» مجاز است؛ چون مفرد است. اما اگر همانجا به جای «عیناً» جمع آورده بود و گفته بود: «عیوناً» علی سبیل حقیقت میشد. بعضی از عامه هم این حرف را دارند.
در بررسی و نقد این کلام باید گفت: این سخن مطابق اسلوب فنی نیست؛ زیرا تثنیه و جمع، موجب تغییر در معنای مفرد نمیشود و تنها بیان میکند آنچه از مفرد فهمیده میشود، دو یا چندتا از آن اراده شده است. لذا اگر واقعاً آن لفظ «عین» که مفردش به کار گرفته شده یک معنا را ـ به نحو حقیقت یا مجاز ـ افاده کند، تثنیه هم دوتا از همان معنا را به همان صورت افاده میکند و جمع، بیش از دوتا از همان معنا را افاده میکند و اگر از آن مفرد، چند معنا ـ به نحو حقیقت یا مجاز ـ اراده شده باشد، تثنیه و جمع هم دو یا چندتا از همان معانی را به همان صورت افاده میکند. بنابراین مبنایی که صاحب معالم رحمه الله ارائه فرموده صحیح نیست و علیرغم جلالت و مقام علمی ایشان نمیتوان آن را تصدیق کرد.
بحمدالله بحث استعمال لفظ در اکثر از معنا نیز تمام شد و إنشاءالله در آینده به بحث «صحیح و اعم» خواهیم پرداخت. والحمد لله رب العالمین.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰