مباحث وضع الفاظ (جلسه ۱۹)

تقریرات درس خارج اصول آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته دوره سوم، سال اول، جلسه نوزدهم (۱۳۹۷/۰۸/۱۹) بررسی و نقد نظریه محقّق اصفهانی رحمه الله با اینکه نکات دقیق و مفیدی در کلمات محقّق اصفهانی رحمه الله وجود دارد، نقاط ضعف و قابل نقد هم دارد که به برخی از آنها قبلاً […]

تقریرات درس خارج اصول

آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته

دوره سوم، سال اول، جلسه نوزدهم (۱۳۹۷/۰۸/۱۹)

بررسی و نقد نظریه محقّق اصفهانی رحمه الله

با اینکه نکات دقیق و مفیدی در کلمات محقّق اصفهانی رحمه الله وجود دارد، نقاط ضعف و قابل نقد هم دارد که به برخی از آنها قبلاً اشاره کردیم و اکنون به ذکر برخی دیگر می‌پردازیم.

بررسی برهان اول محقق اصفهانی رحمه الله

محقق اصفهانی رحمه الله در برهان اول فرمود: علقه وضعیه جوهر نیست؛ زیرا در وجود خود نیاز به موضوع دارد. عرض هم نیست؛ زیرا حتی اگر طرفین آن نابود شوند یا نباشند، علقه وضعیه وجود دارد. پس معلوم می‌شود امری اعتباری است که در عالم اعتبار موجود است و نیازی ندارد که در خارج موجود باشد.

خدمت ایشان عرض می‌کنیم:

اولاً: این فرمایش که علقه وضعیه نمی‌تواند خارجی باشد، به این معنا که خودش در خارج باشد یا سوار بر چیزی باشد که در خارج است، فی‌الجمله درست است. اما اینکه مفروض گرفته‌اید علقه وضعیه اگر می‌خواهد موجود باشد باید حتماً به لفظ و معنا قائم باشد، چه برهانی بر این مطلب دارید؟!

چه‌بسا کسی بگوید علقه وضعیه به لفظ و معنا قائم نیست، بلکه به چیز دیگری مثلاً ذهن آدمی قائم است و این‌که گفته‌اند نمی‌تواند امر ذهنی باشد، چون معروض آن طبیعی است، قابل جواب است به این‌که این معروضیت فقط در ذهن اتفاق می‌افتد و خارج از ذهن اصلاً این عروض وجود ندارد. بله، اگر در برهان خود اثبات کرده بودید که علقه وضعیه اگر می‌خواهد موجود باشد، حتماً باید موضوعش لفظ و معنا در خارج باشد، حرف شما درست بود، ولی در برهان شما چنین چیزی نبود.

ثانیاً: بعضی از مفاهیم انتزاعی «صادق است» درحالی‌که طرفین آن موجود نیست، مثل ملازمه بین تعدد آلهه و فساد زمین و آسمان، که با وجود اینکه یکی از طرفین آن بالذات و دیگری بالغیر ممتنع است، اما باز این ملازمه صادق و صحیح است. پس اینکه علقه وضعیه استقلال در صدق داشته باشد بدون وجود طرفین آن، ملازمه‌ای با اعتباری بودن آن ندارد.

به تعبیر دیگر، ملازمه بین مقدم و تالی در آیه شریفه (لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللهُ لَفَسَدَتَا) که از مفاهیم انتزاعی است، واقعاً صادق است و اعتباری نیست، با اینکه طرفین آن نیز موجود نیست. ممکن است کسی بگوید علقه وضعیه هم چنین است و لذا حتی اگر طرفین آن موجود نباشد، صادق و صحیح است.

در مثل «الانسان ممکنٌ» نیز این‌چنین است که «ممکن» یک عنوان انتزاعی است و این قضیه صادق است، حتی اگر هیچ انسانی هم موجود نباشد. همچنین در «الأربعه زوجٌ» حکم روی طبیعت اربعه رفته و این ملازمه صادق است، حتی اگر زوج و اربعه‌ای وجود نداشته باشد. پس اینکه مفهومی در عین وجود نداشتنِ طرفین آن صادق باشد، دلیل نمی‌شود که بگوییم پس حتماً اعتباری است؛ مخصوصاً با توجه به اینکه آقا ضیاء ـ که قائل بود علقه وضعیه اعتباری نیست ـ همین را در مورد علقه وضعیه فرمود.

ثالثاً: اینکه فرمودید علقه وضعیه ثبوت دارد با فرض اینکه طرفینش ثابت نیست، مقصودتان از ثبوت داشتن چیست؟ اگر ثبوت حقیقی مراد است ـ چنان‌که در فلسفه و کلام آمده که ثبوت، مساوی با وجود است ـ فرمایش شما درست نیست؛ زیرا همان‌طور که در نقد فرمایش محقق عراقی رحمه الله گفتیم، معنا ندارد که طرفین شیئی معدوم باشند و خودش موجود باشد. اما اگر مقصود ثبوت اعتباری است، این اول کلام است؛ زیرا شما تازه می‌خواهید اثبات کنید که حقیقت علقه وضعیه اعتبار است، پس چطور می‌توانید بگویید که این علقه چون ثبوت اعتباری دارد پس حقیقی نیست؟!

نقد برهان دوم: علقه وضعیه با ضمیمه اطراف آن نسبی نیست

اما اینکه محقق اصفهانی رحمه الله فرمود چون علقه وضعیه نسبی است نمی‌تواند از مفاهیم ذات مطابَق باشد، علاوه بر اشکالی که قبلاً گفتیم این بیان نفی نمی‌کند که علقه وضعیه از حیثیات مفاهیم ذات مطابَق باشد تا تحت مفاهیم انتزاعی قرار نگیرد، خدمت ایشان عرض می‌کنیم:

شما می‌فرمایید چیزی که حقیقی است یا از حیثیات حقیقت است و واقعاً موجود است، حتماً نسبت به همه یکی است. از طرفی ظاهر کلام شما ـ چنان‌که قبلاً بیان کردیم ـ این است که مقوله اضافه مثل «ابوت و بنوت»، «فوقیت و تحتیت» و نظایر آن را مفاهیمی حقیقی یا از حیثیات مفاهیم حقیقی می‌دانید ـ حقیقی به معنای اعم ـ و تصریح کردید که به‌نوعی در خارج موجود است، درحالی‌که این مفاهیم نیز نسبت به افراد مختلف فرق می‌کند؛ مثلاً زید نسبت به پدرش «بنوت» دارد و نسبت به فرزندش «ابوت» دارد. یا سقف مثلاً نسبت به فرش زیر آن «فوق» است، اما نسبت به اتاق بالای خود «تحت» است.

بنابراین نمی‌توانید بگویید علقه وضعیه چون نسبت به افراد فرق می‌کند پس حتماً اعتباری است، بلکه عین آنچه در مورد عدم نسبیت مفاهیمی مثل «ابوت و بنوت» و… می‌گویید، در مورد وضع نیز باید بگویید.

حقیقت آن است که مفاهیمی مثل «ابوت و بنوت» اگر با اطراف خود ذکر شوند نسبی نیستند و لذا همه این قضیه را تصدیق می‌کنند که: هر فرزندی نسبت به والدش «بنوت» دارد. در علقه وضعیه نیز همین‌طور است؛ یعنی با اینکه مثلاً لفظ «آب» نسبت به فارسی‌زبان‌ها اختصاص به آن مایع خاص دارد و نسبت به اهل سایر زبان‌ها چنین نیست، ولی اگر از آنها همان سایرین پرسیده شود که آیا لفظ آب در زبان فارسی مختص به این معنا هست یا نه، همه تصدیق می‌کنند.

منشأ اشتباه برخی در نسبی دانستن مفاهیم، در علوم مختلف

نکته‌ای که در اینجا باعث غفلت محقق اصفهانی رحمه الله شده و اشتباهات عظیمی را در فلسفه، اصول و علوم مختلف موجب شده است، این است که گاهی بعضی از مفاهیم را که باید با تمام اطراف و متعلقات آن ذکر شود، بدون ذکر تمام اطراف رها می‌کنند و بعد مشاهده می‌کنند که در جایی صدق می‌کند و ‌در جای دیگر صدق نمی‌کند، یا یک زمان صدق می‌کند و زمانی دیگر صدق نمی‌کند، لذا می‌گویند این مفهوم نسبی است. آنگاه چه بسا کسی نیز استنتاج کند که چون نسبی است، پس نمی‌شود گفت واقعیت دارد.

درحالی‌که اگر همه متعلقات یک مفهوم و هر چه را در آن دخیل است همراه آن بیاوریم، دیگر نسبی نیست؛ مثلاً وقتی گفته شود: «زید نسبت به عمرو عنوان بنوت دارد و نسبت به بکر عنوان ابوت دارد» این قضیه نسبت به همه واحد است و هر کسی که با این قضیه مواجه شود، آن را تصدیق خواهد کرد.

مثلاً در بحث اخلاق عده زیادی این مسئله را مطرح کرده‌اند که آیا اخلاق مطلق است یا نسبی است؟ و در این زمینه بحث‌های مفصلی بین صاحب‌نظران درگرفته است.

برخی در نتیجه عدم توجه به نکته‌ای که بیان کردیم، گفته‌اند اخلاق باید نسبی باشد؛ زیرا بعضی از مفاهیم اخلاقی مثل راست‌گویی، دروغ‌گویی و… نسبی است و مثلاً نمی‌توان گفت دروغ مطلقاً قبیح است، بلکه می‌دانیم اگر دروغی فرضاً منجی یک مظلوم مؤمن از دست ظالمی باشد، قبیح نیست و حتی حسن است، پس قبح دروغ به حسب موارد مختلف، نسبی است.

اما چنان‌که گفتیم، دروغ در صورتی نسبی می‌شود که آن را بدون اطراف و متعلقات آن در نظر بگیریم، ولی اگر همه آنچه را که می‌تواند دخیل در دروغ باشد ذکر کنیم؛ مثلاً بگوییم «دروغ بدون مصلحت نجات دادن یک مظلوم، قبیح است» این دیگر نسبی نیست، بلکه نسبت به هر شخص و همه جا صادق است. با این حساب، اخلاق مطلق است و دیگر نسبی نمی‌شود.

در واقع، اینکه راست‌گویی مطلقاً حُسن ندارد یا دروغ‌گویی مطلقاً قبیح نیست، به خاطر آن است که اساساً حُسن و قبح، امری ذات اضافه است و نمی‌توان آن را بدون تصور اطرافش در نظر گرفت. لذا اگر می‌گوییم «راست‌گویی حسن است» در حقیقت یعنی «راست‌گویی در صورتی که موجب قتل یا ضرری به مظلومی نشود» یعنی با این قید، مطلقاً حسن است.

در مانحن‌فیه نیز این‌گونه است که اگر تمام اطراف علقه وضعیه ذکر شود و مثلاً بگوییم: «لفظ ماء در زبان عربی اختصاص به آب دارد» دیگر نسبی نیست و مطلق است، در نتیجه معلوم شد برهان دوم جناب محقق اصفهانی رحمه الله کارایی ندارد.

بررسی برهان سوم محقق اصفهانی رحمه الله

و اما برهان سوم که فرمود علقه وضعیه تحت هیچ‌یک از مقولات عشر نیست، با توضیحی که دادیم اشکال آن نیز روشن شد؛ زیرا گفتیم این بیان به تنهایی ثابت نمی‌کند که علقه وضعیه از مفاهیم اعتباری است؛ زیرا ممکن است امری بدون اینکه تحت مقولات عشر قرار گیرد صادق و صحیح باشد و در عین حال از مفاهیم اعتباری نیز نباشد، مثل مفاهیم انتزاعی امکان، زوجیت اربعه و… .

بله، بنابر تتمیمی ـ که گفتیم از مجموع کلمات ایشان استفاده می‌شود ـ که بگوییم علقه وضعیه عند التحلیل نه از مفاهیمی است که مطابق دارد و نه از حیثیات چنین مفاهیمی است، برهان ایشان کامل است و می‌توان نتیجه گرفت که علقه وضعیه باید اعتباری باشد. إلا اینکه ممکن است کسی در مقابل بگوید علقه وضعیه چیزی است که یا مطابق دارد و یا از حیثیات چیزهایی است که مطابق دارد، منتها شما نتوانستید آن را ادراک کنید ولی ما می‌توانیم آن را اثبات کنیم، که توضیح بیشتر آن در بحث‌های آینده خواهد آمد.

نتیجه آنکه: معلوم شد براهین محقق اصفهانی رحمه الله نمی‌تواند اثبات کند که علقه وضعیه اعتباری محض است. بلی، برخی از این براهین قابل تتمیم است که گذشت.

نقد فرمایش محقق اصفهانی رحمه الله در علامیت وضع

محقق اصفهانی رحمه الله فرمود لفظ دقیقاً مثل علامت برای معناست و نظیر سنگ‌هایی است که قدیم در رأس فراسخ گذاشته می‌شد یا علائمی که امروزه نصب می‌شود. تنها تفاوت این دو آن است که وضع علائم فراسخ و نظائر آن، تکوینی است، اما وضع لفظ برای معنا اعتباری است. و گفتیم این فرمایش دقیقاً مخالف آن چیزی است که مرحوم آقا ضیاء گفته بود و بعید نیست که ناظر به حرف ایشان باشد.

در مورد این فرمایش باید گفت: اینکه ایشان فرمود وضع علائم ـ مثلاً وضع سنگ برای رأس فرسخ ـ تکوینی است، مقصودشان چیست؟ اگر مقصود این است که جوهری نقل مکان پیدا کرده و وضع جدید پیدا کرده است، ما نیز قبول داریم و واضح است که وضع تکوینی است، اما اگر مقصود ایشان وضع سنگ به عنوان علامت برای رأس فرسخ است، این وضع چطور تکوینی است؟!

ظاهر حرف ایشان آن است که اصلاً در وضع علائم، اعتباری وجود ندارد؛ برخلاف وضع لفظ برای معنا، درحالی‌که این‌چنین نیست و مثلاً وضع سنگ در راه‌ها به اعتبار اینکه علامت برای رأس فرسخ باشد، این نیز اعتباری است و هیچ واقعیتی ورای اعتبار ندارد.

نظریات دیگری نیز شبیه و نزدیک به نظریه محقق اصفهانی رحمه الله وجود دارد که فعلاً متعرض نمی‌شویم، غیر از آنچه در ذیل می‌آید:

دیدگاه زبان‌شناسان جدید درباره حقیقت وضع: قرارداد طرفینی

در دوره سابق تدریس اصول، نظریات جدید زبان‌شناسان درباره حقیقت وضع را نیز فی‌الجمله بررسی کردیم. بدین منظور به کتب دائره‌المعارف‌ که عصاره افکار روز در مباحث مختلف را در آنها گردآوری می‌کنند، مراجعه کردیم. معروف‌ترین دائره‌المعارف‌ها در آن زمان بریتانیکا، أمِریکانا و إنکارتا بود. بوک‌شلف نیز خلاصه‌ای از آنها بود.

برای شناخت دیدگاه زبان‌شناسان جدید، به مطالب منابع مذکور در ذیل عنوان «Language» (زبان) مراجعه کردیم و جالب این بود که مشاهده کردیم اصل و چارچوب نظریات جدید، همان نظریه محقق اصفهانی رحمه الله است و فقط بعضی از توضیحات آن فرق می‌کند. البته امروزه بعضی از این منابع، مثل گذشته مورد استفاده و استناد واقع نمی‌شود، ولی بنابر نگاه اجمالی که در سایر منابع رایج امروز داشتیم، آنها نیز همان مطالب را ذکر کرده بود و مطلب جدیدی نداشت.

در دائره‌المعارف آمریکایی إنکارتا چنین ذکر شده است:

«یکی از ویژگی‌های بارز و برجسته زبان این است که رابطه بین یک علامتِ زبانی و معنای آن رابطه‌ای اختیاری، دلخواه و قراردادی است. هیچ دلیلی غیر از قرارداد وجود ندارد که سگ در بین انگلیسی‌زبانان باید «داگ» نامیده شود، درحالی‌که در زبان‌های دیگر، نام‌های متفاوتی دارد؛ مثلاً در زبان اسپانیایی «پِرو»، در زبان روسی «سباکا» و در زبان ژاپنی «اینو» .»

در اینجا کلمه sign به کار برده شده که به معنای «علامت» است؛ یعنی همان که مرحوم اصفهانی فرمود: لفظ مثل علامت برای معناست. سپس می‌گوید رابطه آن با معنا اختیاری است و منشأ آن هیچ چیز غیر از قرارداد نیست، که این نیز عین فرمایش محقق اصفهانی رحمه الله است که فرمود جعل و اعتبار است.

همچنین در دائره‌المعارف بریتانیکا آمده است:

«زبان، سیستمی از نشانه‌ها و علائم قراردادیِ گفتاری، دستی یا نوشتاری است که انسان‎ها ـ به عنوان اعضای یک گروه اجتماعی و سهیم در فرهنگ آن ـ به وسیله آن سیستم، مقاصد خود را بیان می‌کنند.»

مقایسه دیدگاه زبان‌شناسان جدید با نظریه محقق اصفهانی رحمه الله

چارچوب دیدگاه زبان‌شناسان دقیقاً همان حرف محقق اصفهانی رحمه الله است، منتها یک تفاوت وجود دارد.

مرحوم اصفهانی که فرمود وضع لفظ برای معنا اعتباری و جعلی است، توضیح نداد که مقصود، جعل طرفینی است یا شامل جعل از ناحیه خود طرف نیز می‌شود؛ کما اینکه واقعاً لزومی‌ ندارد جعل طرفینی باشد، بلکه جعل از یک طرف نیز ممکن است و ظاهراً مراد ایشان هم همین است. منتها جعل یک‌طرفه در فضایی مفید است که بیش از یک نفر وجود داشته باشد، و إلا اگر کسی فرضاً ملکیت را برای این کتاب نسبت به خودش جعل کند درحالی‌که فقط خودش وجود دارد، این جعل اثری ندارد. در وضع زبان نیز از آن‌جا که غرض اوّلی از آن ارتباط با دیگران است، لذا در فضایی که دیگران باشند، این جعل و اعتبار معنا پیدا می‌کند، وگرنه انسان که نمی‌خواهد با خودش حرف بزند. بله، ممکن است گاهی انسان بخواهد حدیث نفس کند، اما این غرض تبعی زبان است و غرض اولی نیست.

بر خلاف ظاهر کلام محقق اصفهانی رحمه الله، از منابع مذکور که کلمه convention (قرارداد) را به‌کار برده‌اند، چنین استفاده می‌شود که زبان‌شناسان جدید می‌گویند جعل باید طرفینی باشد؛ زیرا قرارداد انصراف به رابطه دوطرفه دارد و باید حداقل بین دو نفر باشد، درحالی‌که این مطلب بی‌اساس است و لزومی ندارد قرارداد بین طرفین یا اطراف باشد، بلکه یک طرف هم به تنهایی می‌تواند این جعل و اعتبار را به عنوان قرار بر نفس، ابداع کند.

علی‌ایّ‌حال معلوم شد اصل نظریه زبان‌شناسان جدید و استدلال آنها، تا اندازه‌ای مشابه نظریه و استدلالی است که محقق اصفهانی رحمه الله ذکر فرموده بود. همان‌طور که محقق اصفهانی رحمه الله فرمود زبان یک امر جعلی محض است، چون علقه وضعیه امری نسبی است و چیزی به واقع اضافه نمی‌کند، زبان‌شناسان نیز از اینکه یک معنا در محیط‌های مختلف الفاظ متفاوتی دارد، نتیجه گرفتند که «arbitrary» یعنی دلبخواهی و جعلی است، نه حاکی از یک واقعیت.