جلسۀ ۱۶، رمضان ۱۴۴۲ قمری، صدا و سیمای مرکز یزد

اگر در درون خود احساس غنا و بی‌نیازی کردی و روحیه‌ات روحیهٔ قناعت باشد، تو غنیّ واقعی هستی، ولی اگر همهٔ ثروت‌های دنیا را به تو بدهند و بازهم احساس کمبود کنی، یعنی فقیری؛ چون احساس فقر می‌کنی و به‌دنبال آن چه‌بسا بخل و امساک و صفات ناپسند دیگر هم بیاید.

بیانات

آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته

ماه مبارک رمضان ۱۴۴۲، جلسهٔ شانزدهم

کلمات امیرمؤمنان و مولای متّقیان علیه السّلام در وصف پارسایان از خطبهٔ معروف متّقین را خدمت مخاطبان عزیز بیان می‌کردیم و تا اینجا رسیدیم که حضرت فرمودند: «خَاشِعاً قَلْبُهُ‏؛ قلب متّقی خاشع است» و مقصود از خشوع قلب را توضیح دادیم؛ چنان‌که نظیر این ویژگی در یکی از عبارات قبلی خطبه نیز آمده بود: «خُشُوعاً فِی عِبَادَه؛ درعبادت خشوع دارد» و آنجا توضیح‌های بیشتری داده بودیم.

 قناعت نفس

حضرت در بیان وصف جدیدی برای فرد متّقی می‌فرمایند:

قَانِعَهً نَفْسُهُ؛

نفس او قانع است.

«قَنِعَ» چنان‌که در لغت آمده، به معنای «رَضِیَ» است؛ یعنی کسی راضی و خشنود باشد، ولی اینجا مقصود از قناعت، خشنودی و رضایت به آن‌چیزی است که خداوند متعال برای انسان مقدّر کرده است ـ چه در تکوین و چه در تشریع ـ یعنی به همان اندازه از مال و جاه و سایر امکانات حلال که خداوند متعال به او می‌رساند، راضی باشد و به بیش از آن حرص و طمع نداشته باشد.

حیات طیّبه در پرتو قناعت

قناعت، مفهومی بسیار مهم و پربار در فرهنگ اسلامی است. شخصی نزد امیرالمؤمنین علیه السّلام آمد و پرسید: در آیهٔ شریفهٔ:

(مَنْ‏ عَمِلَ‏ صالِحاً مِنْ‏ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً)؛

هرکس کردار نیک انجام دهد ـ مرد باشد یا زن ـ درحالی‌که مؤمن است، به او زندگانی پاکیزه و حیات طیّبه خواهیم بخشید.

مقصود از «حیات طیّبه» چیست؟ حضرت فرمودند:

هِیَ‏ الْقَنَاعَه؛

حیات طیّبه آن زندگانی است که همراه قناعت باشد.

این خیلی مهمّ است که «حیات طیّبه» به قناعت معنا شده است. البتّه به نظر می‌آید حضرت آن شاخص اهمّ در «حیات طیّبه» را بیان فرموده‌اند؛ چراکه اگر قناعت باشد، بسیاری مشکلات دیگر حلّ می‌شود و اگر خدای‌ناکرده قناعت نباشد، بیچارگی به دنبال خواهد داشت؛ زیرا در مقابل قناعت حرص و طمع قرار دارد.

بدبختی و بیچارگی، نتیجهٔ حرص و طمع

انسانی که گرفتار صفت حرص و طمع باشد و هرچه چشمش می‌بیند، هرچه گوشش می‌شنود، هرچه دستش لمس می‌کند و هرچه به ذهنش می‌رسد ـ حتّی آن چیزهایی که به ذهن انسان‌های عادی نمی‌رسد، به ذهن او می‌آید ـ در آن طمع داشته و بخواهد آنها را در اختیار داشته باشد، این چیزی است که پایان و نهایتی ندارد، بلکه باید همهٔ عمر تلاش کند و خود را به آب و آتش بزند که شاید به آن اهدافش برسد و معلوم است که نخواهد رسید.

ببینید شاهان حریص و مال‌پرستان طمّاع دنیا و قدرتمندانی که امکانات مختلف در اختیارشان بوده، چه تلاش‌های فراوانی کردند که به اهداف خود برسند و آن‌چنان تاریخ آنها پر از ظلم‌ها، ستم‌ها و جفاهایی است که برای رسیدن به اهدافشان کرده‌اند!

به عنوان مثال، در رژیم خبیث پهلوی، وقتی پهلوی اوّل سر کار آمد، یک قزّاق بدبخت بیچاره بود که هیچ نداشت، ولی شروع به دست‌اندازی به بیت‌المال و اموال شخصی مردم کرد و معادن و هرچه دستش می‌رسید را غارت کرد و تا آنجا که توانست برای خودش جمع کرد و تا آخرین فرصت هم جمع می‌کرد (تا وقتی از کشور بیرونش کردند) و باز سیر نمی‌شد.

امّا هیچ‌یک از این‌ها برای او هیچ فایده‌ای نداشت، بلکه با یک تصمیم که دولت خبیث انگلیس و همراهانش گرفتند، این نوکر خبیث خود را برداشتند و یک نوکر خبیث دیگر گذاشتند و حتّی وقتی می‌خواست جواهراتی را که دزدیده بود همراه خود ببرد، هنگام خروج از کشور و سوار شدن به کشتی، آن ساک جواهرات را هم از او گرفتند و بیچاره و دست خالی با خواری و ذلّت از ایران به آفریقا تبعید شد و آنجا مجبور شد مستأجر یک یهودی شود و این یهودی هر روز بلایی به سرش می‌آورد؛ چون پول کرایه را نداشت بدهد! این نتیجهٔ حرص و طمع است.

یا نادرشاه افشار که آن‌همه قدرت داشت و خدماتی هم کرد که توانست افغان‌هایی را که به ایران هجوم آورده بودند، از کشور بیرون کند، امّا در اواخر عمر گرفتار حرص شد و هرچه هرجا می‌دید برای خود جمع می‌کرد و عاقبت نیز همین حرص و عوامل دیگر او را مبتلا به بیماری کرد و به دست نزدیکانش کشته شد. و نظایر این‌ها در طول تاریخ فراوان است.

بی‌نیاز واقعی و فقیر حقیقی

بدین‌جهت اگر کسی خدای‌ناکرده گرفتار حرص و طمع باشد و روحیهٔ قناعت را از دست داده باشد، همیشه بدبخت و بیچاره و فقیر است؛ زیرا هیچ‌وقت احساس بی‌نیازی نمی‌کند. در روایت از رسول خدا صلّی الله علیه وآله آمده است:

لَیْسَ الْغِنَى‏ کَثْرَهُ الْعَرَضِ إِنَّمَا الْغِنَى غِنَى النَّفْس‏؛

بی‌نیازی به فراوانی ثروت نیست. بی‌نیازی آن است که در درون احساس بی‌نیازی کنی.

اگر در درون خود احساس غنا و بی‌نیازی کردی و روحیه‌ات روحیهٔ قناعت باشد، تو غنیّ واقعی هستی، ولی اگر همهٔ ثروت‌های دنیا را به تو بدهند و بازهم احساس کمبود کنی، یعنی فقیری؛ چون احساس فقر می‌کنی و به‌دنبال آن چه‌بسا بخل و امساک و صفات ناپسند دیگر هم بیاید.

قناعت، گنج بی‌پایان و مایۀ آرامش روانی

لذا از رسول اکرم صلّی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السّلام نقل شده که فرمودند:

الْقَنَاعَهُ کَنْزٌ لَا یَفْنَى‏؛ یا الْقَنَاعَهُ کَنْزٌ لَا یَنْفَد؛

 قناعت گنجی است که پایان نپذیرد.

لَا کَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَهِ؛

 هیچ گنجی پربارتر از قناعت نیست.

زیرا اگر انسان به آنچه خداوند برای او مقدّر فرموده، راضی شد، احساس آرامش، ثروت و بی‌نیازی می‌کند؛ چراکه دیگر چشمش به‌دنبال اموال مردم نیست و گوشش بدهکار سخنان دیگران نیست، درنتیجه یک آرامش روانی نصیب او می‌شود. در روایت دارد:

 مَنْ‏ قَنِعَ‏ لَمْ‏ یَغْتَمَّ؛

هر که قناعت کند، اندوهناک نشود.

و نقطۀ مقابل آن، کسی است که قناعت ندارد و دائماً در اندوه است که چرا این را ندارم یا چرا آن را ندارم؟! و هر مقدار هم دسترسی پیدا می‌کند، باز چیزهای دیگری در عالَم وجود دارد. لذا در روایت است که:

أَنْعَمُ‏ النَّاسِ‏ عَیْشاً مَنْ مَنَحَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْقَنَاعَهَ وَ أَصْلَحَ لَهُ زَوْجَهُ؛

بالاترین افراد ازنظر رفاه و زندگانی خوب، کسی است که خداوند سبحان به او روحیۀ قناعت ارزانی داشته و همسرش را خوب قرار داده است.

امیدواریم خداوند متعال به برکت این شب‌ها و سحرهای ماه مبارک رمضان و روزه‌داری‌های مؤمنین در این ایّام و دعاهایشان در این سحرها و شب‌ها، روحیۀ قناعت را به همۀ ما عنایت بفرماید.

و السلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته