مباحث وضع الفاظ (جلسه ۲۲)

شهید صدر رحمه الله با اینکه اشکال دور بر مسلک تعهّد را پاسخ داد، اما خود ایشان بر این مسلک اشکال کرده است. ایشان می‌فرماید مسلک تعهد به روش‌ها و صیاغت‌های مختلف ممکن است بیان شود ...

تقریرات درس خارج اصول

آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته

دوره سوم، سال اول، جلسه بیست و دوم (۱۳۹۷/۰۸/۲۲)

مروری بر مباحث گذشته

سخن در مسلک تعهد بود که گفتند حقیقت وضع جز التزام به این نیست که عند اراده تفهیم معنا ذکر لفظی یا اراده ذکر لفظی کند، یعنی اراده‌ای که مستتبع تحقق مراد است.

مرحوم آقا ضیاء و شاید برخی دیگر مسلک تعهد را مبتلا به اشکال دور دانستند. محقق اصفهانی رحمه الله این اشکال را جواب دادند. شهید صدر رحمه الله به جواب ایشان ـ که شاید جواب دیگران هم باشد ـ اشکال کردند و ما توضیحاتی درباره اشکال شهید صدر رحمه الله دادیم که معلوم شد اشکال ایشان حداقل بر محقق اصفهانی رحمه الله وارد نیست و خود شهید صدر رحمه الله هم همان حرفهای محقق اصفهانی رحمه الله را زده‌اند.

سپس عرض کردیم که خود محقق عراقی در بدائع الافکار از اشکال دور جواب داده است. اشکال دور را هم به نحو دیگری تقریر کرده، گرچه لباب آن با آنچه در نهایه الافکار است فرقی ندارد. کما این‌که جواب محقق عراقی رحمه الله در لباب با جواب محقق اصفهانی رحمه الله تفاوتی ندارد و اینکه ما می‌خواهیم جداگانه ذکر کنیم، به‌خاطر نکته‌ای ‌است که در جواب محقق عراقی رحمه الله وجود دارد و در جواب محقق اصفهانی رحمه الله نبود.

خلاصه اشکال دور

اشکال دور این بود: مسلک تعهد یعنی اراده ذکر لفظ عند اراده تفهیم معنا. در اینجا معلوم است که اراده ذکر لفظ اراده‌ای غیری است، یعنی غایت آن این است که لفظ معنا را افاده و تفهیم کند یا به تعبیر دیگر، لفظ مبرز معنا باشد و مبرزیت لفظ نسبت به معنا باید در مرتبه سابق محقق شده باشد وگرنه معنا ندارد که لفظ را در معنا به‌کار ببرد و تحقق مبرزیت لفظ نسبت به معنا در مرحله سابق یعنی لفظ برای معنا وضع شده باشد. حال اگر این وضع را همان اراده ذکر لفظ عند اراده تفهیم معنا بگیرید، یعنی اراده ذکر لفظ عند اراده تفهیم معنا متوقف بر خودش است و توقف الشیء ‌علی نفسه محال است.

پاسخ محقق عراقی; به اشکال دور

محقق عراقی رحمه الله در بدائع الافکار اشکال دور را چنین جواب داده است: درست است که اراده غیری است و لفظ اراده می‌شود تا مبرزیت معنا داشته باشد، ولی اینکه مبرزیت معنا باید در مرحله سابق باشد، درست نیست، بلکه اگر لفظ در همان هنگام استعمال هم مبرز معنا باشد و در ظرف استعمال مبرزیت داشته باشد، کافی است.

بله، این مبرزیت به برکت آن التزام و بناء قبلی است؛ بناء قبلی بر این‌که هرگاه خواست فلان معنا را تفهیم کند، فلان لفظ را به‌کار گیرد یا هر وقت فلان لفظ را به‌کار گرفت، فلان معنا را به‌کار برده است، هرچند در آن وقت مبرزیت لفظ برای معنا بالفعل نیست، ولی به برکت آن بناء ـ به تعبیر محقق اصفهانی رحمه الله ـ این امکان فراهم می‌آید که هنگام استعمال و در ظرف استعمال، لفظ نسبت به معنای خاص مبرزیت داشته باشد و بناء قلبی هم مبادی خود را دارد، بنابراین دوری پیش نمی‌آید.

درحقیقت، این جواب محقق عراقی رحمه الله همان جواب محقق اصفهانی رحمه الله است، فقط این نکته را اضافه داشت که مبرزیتی که لازم است باشد لزومی ندارد که از قبل هم باشد، بلکه در ظرف استعمال هم باشد کافی است. احتمال هم دارد که جواب محقق اصفهانی رحمه الله به دست محقق عراقی رحمه الله رسیده و ایشان از آن استفاده کرده و با اندک تغییری در اینجا ذکر فرموده است.

اشکال شهید صدر رحمه الله بر مسلک تعهد

شهید صدر رحمه الله با اینکه اشکال دور بر مسلک تعهّد را پاسخ داد، اما خود ایشان بر این مسلک اشکال کرده است. ایشان می‌فرماید مسلک تعهد به روش‌ها و صیاغت‌های مختلف ممکن است بیان شود، یعنی آن صیغه‌ای که مورد تعهد است،  به سه روش ممکن است مورد تعهد قرار گیرد:

۱٫ صیغه اول:

متلکم چنین تعهد می‌کند که هرگاه قصد تفهیم فلان معنا کردم (مثلاً حیوان مفترس) به فلان لفظ (مثلاً اسد) تکلم می‌کنم؛ کلما قصد تفهیم معنى الحیوان المفترس مثلا نطق بلفظ الأسد.

اشکال: شهید صدر رحمه الله می‌فرماید: اگر صیغه تعهد چنین باشد به مشکل بر می‌خوریم و غرضی را که از وضع مورد انتظار است، برآورده نمی‌شود؛ چون غرض از وضع لفظ برای معنا این است که ذکر لفظ مستتبع معنا باشد، مثلاً نطق به اسد مستلزم معنای حیوان مفترس باشد، درحالی‌که این تعهد آن غرض را محقق نمی‌کند؛ زیرا این تعهد معنا را اصل قرار داده است و می‌گوید: هر گاه قصد تفهیم معنا کردم لفظ را می‌آورم.

در اینجا در حقیقت می‌توان گفت معنا را برای لفظ وضع کرده است، نه لفظ را برای معنا: کلما قصد تفهیم معنی الحیوان المفترس نطق بلفظ الاسد. تعهد از طرف معناست. می‌گوید هر وقت این معنا را می‌خواهم تفهیم کنم با این لفظ ارائه می‌دهم. پس اصل را معنا گرفته و معنا را مستلزم نطق به لفظ دانسته است.

درحالی‌که وضع چنین نیست، بلکه عکس آن است. در وضع، لفظ را برای معنا می‌گذارند، نه اینکه معنا را برای لفظ وضع ‌کنند. این تفاوت نتیجه هم دارد و آن این است که اگر لفظ را ابتدائاً (بدون قصد تفهیم معنا) گفت خارج ‌از تعهد او است و خلاف تعهد هم عمل نکرده است، زیرا گفته است: هر وقت می‌خواهم تفهیم معنا کنم، لفظ اسد را می‌آورم، ولی نگفته است: هر وقت لفظ اسد را گفتم تفهیم معنا را قصد کردم. بنابراین اصلاً نمی‌توان گفت که این صیغه تعهد معنای وضع است، چون وضع وجداناً این نیست.

۲٫ صیغه دوم:

عکس صیغه اول: «کلما نطق باللفظ فهو یقصد معناه»؛ هر وقت به لفظ اسد نطق می‌کند معنای حیوان مفترس را قصد کرده است.

اینجا لفظ برای معنا وضع شده و لفظ روی معنا گذاشته شده است، برخلاف صیغه اول که معنا را روی لفظ گذاشته بود، زیرا در اینجا ملتزم شده است که هر وقت لفظ اسد را گفت، قصد تفهیم معنای حیوان مفترس را داشته است، لذا اشکال قبل کاملاً رفع می‌شود و هر وقت هم این لفظ را بگوید بر اساس مسلک تعهد یعنی او قصد تفهیم معنای خاص را کرده است.

الا اینکه شهید صدر می‌فرماید: اگر تعهد به این صیاغت باشد، هرچند اشکال سابق حل می‌شود، منتها دو اشکال دیگر به آن وارد است:

اشکال اول: عقلائی نیست، زیرا اصالت را به لفظ داده است
این صیغه عقلائی نیست و با روش عقلاء سازگاری ندارد؛ زیرا لفظ را اصل و معنا را وسیله قرار داده است، درحالی‌که عقلاء در هنگام محاوره معنا را هدف و لفظ را وسیله قرار می‌دهند. مثلاً کسی که می‌گوید: «جئنی بالماء» معنای ماء را اصل قرار می‌دهد و می‌خواهد با لفظ ماء آن حقیقت را به شما منتقل کند، درحالی‌که صیغه دوم این است که هر گاه من این لفظ را گفتم آن معنا را ارده کردم. این عقلائی نیست، زیرا غرض عقلاء به لفظ تعلق نمی‌گیرد که گفته شود هر وقت این لفظ را گفتم آن معنا را اراده کردم. در مقام تفهیم و تفهم ـ نه در مقام وضع ـ معنا اصل است و لفظ وسیله به‌شمار می‌رود. نزد عقلاء، اول اراده به تفهیم معنا تعلق می‌گیرد، سپس لفظ واسطه می‌شود و اراده‌ای غیری ـ به تعبیر محقق عراقی; ـ به آن تعلق می‌گیرد. اما روی این مبنا که بگوییم تعهد چنین است که کلما نطق باللفظ الکذائی اراد المعنی الکذائی، لفظ هدف اوّلی است و به تبع آن معنا اراده می‌شود و این عقلائیت ندارد.

اشکال دوم: عدم امکان استعمال مجازی
لازمه این صیغه آن است که فرد دیگر هیچ وقت استعمال مجازی نداشته باشد، زیرا گفته است که هر وقت این لفظ (مثلاً اسد) را گفتم تفهیم فلان معنا (مثلاً حیوان مفترس) را اراده کردم. بنابراین هیچ وقت نمی‌توان با لفظ اسد رجل شجاع را اراده کرد، زیرا خلاف تعهد می‌شود؛ تعهد این بوده که هر وقت لفظ اسد گفتم حیوان مفترس اراده کرده‌ام. در بررسی صیغه سوم بیشتر درباره این اشکال صحبت خواهیم کرد ان‌شاءالله.

۳٫ صیغه سوم:

شخص به این نحو متعهد می‌شود: «أن لا یأتی باللفظ الکذائی إلا حینما یکون قاصدا تفهیم المعنى الکذائی»؛ من متعهد می‌شوم که لفظ اسد را به‌کار نگیرم مگر وقتی که می‌خواهم معنای حیوان مفترس را تفهیم کنم.

این صیغه دو اشکال از اشکالات سابق را دفع می‌کند: هم اشکال صیغه اول که خلاف روش وضع است و هم اشکال اول بر صیغه دوم که خلاف انگیزه و اراده مستعملین است. زیرا این‌که می‌گوید: کلمه اسد را نمی‌آورم مگر در هنگامی که قصد تفهیم معنای فلانی را کردم، در واقع لفظ را برای معنا وضع کرده است و آن را روی معنا گذاشته است، پس اشکال اول که معنا را روی لفظ گذاشته‌ است، منتفی است. اشکال دوم هم که در مقام تفهیم لفظ را اصل و معنا را فرع قرار دادید، مندفع است، زیرا می‌گوید: در مقام تفهیم فلان معنا من فلان لفظ را برای آن قرار دادم، پس اشکال دوم هم منتفی است.

ولی اشکال عدم امکان استعمال مجازی همچنان باقی است، زیرا وقتی کسی می‌گوید من لفظ اسد را به‌کار نمی‌گیرم مگر هنگام اراده تفهیم معنای حیوان مفترس، واضح است که استعمال لفظ اسد را در حیوان مفترس حصر کرده است و بنابراین اگر در رجل شجاع به‌کار بَرَد خلاف تعهد است.

عدم حل مشکل استعمال مجازی با افزودن قید قرینه

 شهید صدر رحمه الله در اینجا می‌گوید: ممکن است کسی با اضافه کردن عبارتی این مشکل را حل کند: من این لفظ را جز در حیوان مفترس به‌کار نمی‌گیرم، مگر اینکه قرینه‌ای بر خلاف آورم؛ لا انطق باللفظ الفلانی الا عند اراده تفهیم المعنی الخاص، الا اذا جئت بقرینه خاصه. در این صورت می‌تواند اسد را با قرینه در رجل شجاع به‌کار ببرد و خلاف تعهدی هم رخ نمی‌دهد.

سپس شهید صدر رحمه الله می‌گوید: اگر چنین بود که متکلم همیشه یا حقیقت می‌گفت یا مجاز، مشکل این صیاغت با اضافه کردنِ قید مذکور حل می‌شد. اما غرض متکلم گاهی بر این قرار می‌گیرد که کلامش مجمل و مبهم باشد، یعنی معلوم نباشد که معنای حقیقی اراده شده یا معنای مجازی. درحالی‌که این صیغه حتی با قید مذکور نمی‌تواند این غرض را برآورده کند و در مواردی که غرض ابهام است و اصلاً متکلم عمداً می‌خواهد مبهم بگوید، آنجا باز خلاف تعهدش می‌شود.

آنگاه شهید صدر اشکال دیگری می‌کند: اینکه گفتید: لاینطق باللفظ الفلانی الا عند اراده تفهیم المعنی الخاص، الا اذا کان قرینه علی الخلاف، مقصود از این قرینه چیست؟

اگر مقصود قرینه متصله باشد، لازمه آن این است که هیچ وقت نتواند با قرینه منفصله لفظ را مجازاً به کار ببرد، زیرا در واقع گفته است: لا انطق باللفظ الفلانی الا فی ‌المعنی الفلانی، الا مع قرینه متصله علی خلافه. پس آنچه استثناء شده موردی است که قرینه متصله بر خلاف باشد، پس معنای آن این است که اگر قرینه متصله نبود، حتماً در معنای حقیقی به‌کار رفته است و بنابراین معنای آن این است که اگر احیاناً با قرینه منفصله در معنای مجازی به‌کار گرفت، خلاف تعهد او می‌شود.

اما اگر مقصود از قرینه، اعم از قرینه متصله و منفصله باشد، که لا انطق باللفظ الفلانی الا عند قصد تفهیم المعنی الفلانی، الا اذا جئت بقرینه متصله او منفصله، در این صورت ممکن است با قرینه منفصله هم معنای مجازی را اراده کند. ایشان می‌فرماید: اگر این را بگویید، مشکل دیگری پیدا می‌شود و آن این است که اگر متکلمی که چنین تعهدی کرده کلامی گفت که قرینه متصله نداشت و فقط احتمال قرینه منفصله بود، نمی‌توان به ظهور آن در معنای حقیقی بدون احراز اینکه قرینه منفصله نخواهد آورد عمل کرد، و نمی‌توان این ظهور را حجت دانست، زیرا حقیقتاً ظهوری وجود ندارد؛ چون ظهور آن در معنای حقیقی معلّق و منوط به عدم قرینه منفصله است و فرض این است که احتمال قرینه منفصله وجود دارد، بنابراین احراز نمی‌شود که در معنای حقیقی استعمال شده است.

عدم جریان اصاله عدم القرینه در مسلک تعهد

إن قلت: از اصاله عدم القرینه استفاده می‌کنیم و می‌گوییم اصل عدم قرینه است.

قلت: بنا بر مسلک تعهد نمی‌توان اصاله عدم القرینه را به‌کار برد. بله، در مسلک‌های دیگر می‌شود. زیرا اصاله عدم القرینه اصلی تعبدی نیست، زیرا عقلاء اصلاً تعبد ندارند و برگشت آن بنابر مسالک دیگر به اصاله الظهور است، یعنی اینکه وقتی شما مثلاً مسلک علامیّت را قبول کردید که لفظ علامت معنا است، کسی که این لفظ را در معنا بکار برد بالفعل در معنای خاصی ظهور پیدا می‌کند. ما شک داریم که آیا قرینه‌ای بعداً خواهد آمد که این ظهور را منقلب کند یا نه؟ عقلاء در اینجا اصاله عدم القرینه را به‌کار می‌برند و در حقیقت نزد عقلاء این ظهور محکّم است و اصاله عدم القرینه در چنین موردی معنا دارد.

اما طبق مسلک تعهد، چون متعهد شده است که اگر قرینه منفصله‌ای بود، معنای حقیقی را اراده نکرده ‌است و ما احتمال می‌دهیم که قرینه منفصله‌ باشد، ظهوری محقق نشده است. طبق مسالک دیگر، ظهور مخصوص خود لفظ بود و اینکه لفظ این‌گونه جعل شده است که در این معنا ظهور داشته باشد، در تحقق قرینه در آینده شک کردیم اصاله عدم القرینه به‌کار می‌بریم، یعنی ظهور محقَّق مانعی نخواهد داشت. اما بنابر مسلک تعهد اصلاً ظهوری محقق نمی‌شود، زیرا ظهور آن معلّق بر عدم قرینه است، پس اصاله عدم القرینه در اینجا جایی ندارد.

بنابراین صیغه سوم هم که دو اشکال اوّل را رفع می‌کرد، نمی‌تواند مفسّر حقیقت وضع باشد. بیش از این سه صورت هم نمی‌توان فرض کرد و مسلک تعهد یکی از این سه صورت است و هر سه هم مشکل دارد پس قابل پذیرش نیست. علاوه بر اشکال دیگری که ان‌شاءالله در جلسه آینده مطرح خواهیم کرد.