استعمال حقیقی و مجازی (جلسه ۷۳)

شهید صدر مراد بالذات را وجود ارادی و ذهنیِ معنا گرفت که معلوم است نمی‌تواند مطلوب باشد و متکلم وجود ذهنی شرب الماء را نمی‌خواهد. مراد بالعرض را هم ذات معنا گرفت که آن‌هم اثری ندارد و وضعش از وجود ذهنی بدتر است ...

تقریرات درس خارج اصول

آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته

دوره سوم، سال اول، جلسه هفتاد و سوم (۱۳۹۷/۱۲/۱۳)

ثانیاً: این فرمایشات سید صدر رحمه الله لازمه‌ای دارد که قابل التزام نیست. ایشان اراده را در مانحن‌فیه دو قسم می‌کند و می‌فرماید: در مثل لفظ «شرب الماء» مراد بالذاتی داریم که همان وجود ارادی معنا است؛ یعنی وجود ارادی شرب الماء و به عبارت دیگر وجود ذهنی شرب الماء. همچنین مراد بالعرضی داریم که ذات معنای شرب الماء است.

خدمت ایشان می‌گوییم: اگر واقعاً اراده همین چیزی باشد که شما تصور فرمودید، پس باید به صرف تصور و اراده ذهنی، مراد واضع و متکلم از لفظ «شرب الماء» حاصل شود و دیگر حاجتی به وجود خارجی شرب الماء نباشد؛ چون کسی که اراده معنایی می‌کند، یک مراد بالذات دارد و یک مراد بالعرض. شما می‌فرمایید مراد بالذات او همان وجود ارادی معنا یا به تعبیری وجود ذهنی شرب الماء است که جای آن در ذهن است و به صرف اراده محقق می‌شود و هیچ حالت منتظره‌ای ندارد. مراد بالعرض هم طبق فرمایش شما همان ذات مفهومی است که در آن وجود ارادی هست، پس هم مراد بالذات و هم مراد بالعرض، هردو در ذهن او موجود است؛ یعنی با یک امر ذهنی، هم مراد بالذات و هم مراد بالعرض محقق شد، پس چه نیازی به تلفظ شرب الماء هست و شرب الماء خارجی چه فایده‌ای دارد؟!

همچنین اگر این حرف را در مثال خودمان یعنی لفظ «ماء» پیاده کنیم، می‌گوییم: کسی که می‌خواهد با لفظ «ماء» معنای «جسم سیال بارد بالطبع» را تفهیم کند، یک مراد بالذات دارد و یک مراد بالعرض. مراد بالذات او طبق فرمایش شما همان وجود ارادی مراد است؛ یعنی وجود ارادی تفهیم معنای «جسم سیال بارد بالطبع» به مخاطب، که خودتان تصریح کردید قائم به اراده بوده و در ذهن است. مراد بالعرض هم همان مفهوم «تفهیم معنی الماء» است که آن نیز در ذهن حاصل است. پس اصلاً تلفظ کردن به لفظ ماء برای چه غرضی است؟! با اینکه طبق بیان شما مراد بالذات و مراد بالعرض هردو حاصل است و لازمه کلام شما این است که اگر هم تلفظ به آن اتفاق بیفتد، یک امر لغو و بی‌فایده خواهد بود.

إن قلت: فرمایش شهید صدر رحمه الله در مقام وضع است، نه استعمال. لذا ایشان اصلاً در اینجا کاری به استعمال لفظ و وجود خارجی معنا ندارد.

قلت: ما اصلاً کاری به مقام وضع نداریم. در همان مقام استعمال لفظ «شرب الماء» مراد متکلم یا مراد بالعرض است یا مراد بالذات. ایشان فرمود وجود ذهنی «شرب الماء» مراد بالذات است و ذات مفهوم «شرب الماء» بدون قید خارجیت، مراد بالعرض است و اصلاً ایشان متعرض شرب الماء خارجی نشد. پس کسی که شرب الماء را در مقام استعمال اراده کرده است، همین که در ذهن خود وجود ارادی شرب الماء را صرف‌نظر از وجود خارجی تصور کرد، هم مراد بالذات حاصل است و هم مراد بالعرض، پس چه نیازی به استعمال «شرب الماء» و وجود خارجی آن هست؟! همچنین در مثال ما، همین که متکلم در مقام استعمال، اراده تفهیم معنای «ماء» کرد، مراد بالذات و مراد بالعرض موجود است، پس دیگر چرا وجود خارجی «ماء» را بیاورد و آن را استعمال کند؟!

پس طبق فرمایش ایشان وجود خارجی نه مراد بالذات است، نه مراد بالعرض و متکلم اصلاً وجود خارجی را در حیطه اراده نیاورده است، درحالی‌که چنین چیزی معقول نیست و نمی‌توان وجود خارجی را در اراده نیاورد؛ چون در امور عادی هیچ‌کسی هنگام اراده شیئی غمض عین از وجود خارجی نمی‌کند، بلکه طبق مشرب قوم، مراد بالذات، تصور آن معناست و مراد بالعرض، وجود خارجی آن معناست، نه صرف ماهیت. البته این حرف بنابر تسامح با مبنای قوم است و ما ملاحظاتی در آن داریم، منتها اصل اشکال بر شهید صدر رحمه الله وارد است که وجود خارجی از حیطه اراده خارج نیست.

شهید صدر رحمه الله مراد بالذات را وجود ارادی و ذهنیِ معنا گرفت که معلوم است نمی‌تواند مطلوب باشد و متکلم وجود ذهنی شرب الماء را نمی‌خواهد. مراد بالعرض را هم ذات معنا گرفت که آن‌هم اثری ندارد و وضعش از وجود ذهنی بدتر است؛ زیرا ماهیت بما هی ‌ماهیت به هیچ وجهی مطلوب نیست و ارزشی ندارد، بلکه ماهیتی مطلوب و مورد اراده است که مقدر در خارج باشد و وجود تقدیری داشته باشد یا به تعبیر آقاضیاء رحمه الله خارج دیده شده باشد؛ چنان‌که إن‌شاء‌الله در بحث تعلق احکام به طبایع خواهیم گفت که احکام، به «طبایع خارج دیده شده» تعلق می‌گیرد یا به تعبیر محقق اصفهانی رحمه الله به وجود تقدیری طبایع تعلق می‌گیرد.

پس شهید صدر رحمه الله باید حداقل طبق مشرب قوم بفرماید یک مراد بالذات داریم که در ذهن است و یک مراد بالعرض داریم که در خارج است و همان وجود خارجی است؛ نظیر معلوم بالذات و معلوم بالعرض. یعنی همچنان‌که در فلسفه گفته‌اند یک معلوم بالذات داریم که همان صورت انسان در ذهن است و یک معلوم بالعرض که صورت انسان در خارج است، در اراده هم این‌چنین است که ماهیت و طبیعت در ذهن، مثل معلوم بالذات است و «مراد بالذات» می‌شود و طبیعتی که در خارج است «مراد بالعرض» می‌شود؛ یعنی ماهیت اگر در ذهن باشد مراد بالذات است و همان ماهیت اگر در خارج باشد مراد بالعرض است.

فرمایش شهید صدر رحمه الله نسبت به اخذ اراده در موضوع‌ٌله بنابر مسلک تعهّد

شهید صدر رحمه الله در ادامه نسبت به اصل مسئله که: «آیا اراده می‌تواند در موضوعٌ‌لهِ الفاظ مأخوذ باشد؟» بعد از اینکه این مطلب را مفروغٌ‌منه می‌گیرد که مفهوم اراده مأخوذ نیست و بحث در مصداق اراده و اراده به حمل شایع است، می‌فرماید یک موقع بنابر مسلک تعهد حرف می‌زنیم و یک موقع بنابر مسلک جعل و اعتبار.

ایشان بنابر مسلک تعهد، می‌فرماید اینکه سید خویی رحمه الله فرمود: اراده باید حتماً مأخوذ در موضوعٌ‌له باشد و معنا مقیداً بالاراده متعهدٌ‌به و موضوعٌ‌له است، اصل این حرف طبق مبنای تعهد صحیح است، الا اینکه باید اصلاحی در آن اعمال کرد و آن اینکه بگوییم اراده تمام موضوعٌ‌له است، نه قید موضوعٌ‌له.

توضیح آنکه: قبلاً بیان شد طبق مسلک تعهد، دلالت وضعی از قبیل دلالت تصدیقی است و لذا مبنای تعهد مبتنی بر این است که موضوعٌ‌له یک امر تصدیقی باشد که کاشف از امری واقعی است؛ نه امری تصوری. و لذا نمی‌توان گفت که موضوعٌ‌له معناست و اراده قید آن است؛ چون معنا امری تصوری است و طبق مسلک تعهد نمی‌تواند موضوعٌ‌له باشد. پس موضوعٌ‌له خود اراده است ـ که قاعدتاً مقصود ایشان اراده معناست ـ در نتیجه اراده تمام موضوعٌ‌له می‌شود، نه قید موضوعٌ‌له، تا بگویید موضوعٌ‌له معنا به اضافه قید اراده است.

بررسی و نقد فرمایش مذکور

اولاً: ما در جلسه قبل توضیح دادیم که حتی بر طبق مسلک تعهد می‌توان موضوعٌ‌له را ذات معنا گرفت، ولو اراده منفک از معنا نیست.

ثانیاً: اینکه ایشان فرمود بنابر مسلک تعهد، اراده تمام موضوعٌ‌له است نه اینکه قید معنا باشد، با غمض عین از اشکال اول عیبی ندارد و ما در این حرف ایشان مناقشه‌ای نداریم، الا اینکه چه‌بسا مثل سید خویی رحمه الله توجه به این مطلب داشته‌اند و اینکه از اراده تعبیر به «قید موضوعٌ‌له» کرده‌اند یا گفته‌اند موضوعٌ‌له «معانی مراده» است، به‌خاطر نکته دیگری بوده است و آن اینکه:

هرچند مراد به اراده قائم است، ولی وزان اراده به مراد، وزان وجود به ماهیت است و لذا همان‌طور که از وجودات خاصه توسط عناوین ماهوی تعبیر می‌شود، از اراده نیز توسط آن معانی تعبیر می‌شود. و از آنجا که در تعبیر از وجود به ماهیت، این شبهه بوده که ذات ماهیت با غمض عین از وجود مورد نظر باشد، به جای آنکه تعبیر به ماهیت صِرف کنند تعبیر به ماهیت با قید وجود کرده‌اند و مثلاً گفته‌اند: الماهیه الموجوده، الانسان الموجود و… در مانحن فیه هم این‌چنین است که از اراده تعبیر به معانی می‌شود و چون در مظان این بوده است که ذات معانی صرف‌نظر از اراده مورد حکم باشد، گفته‌اند «معانی مراده» یا معنا به قید اراده.

فرمایش شهید صدر رحمه الله نسبت به اخذ اراده در موضوع‌ٌله بنابر مسلک جعل و اعتبار

اما اشکال شهید صدر رحمه الله طبق مبنای دیگر در وضع، یعنی مبنای جعل و علامیت لفظ برای معنا ـ حال فرقی نمی‌کند چه جعل و اعتبار محض باشد، کما قلنا یا جعلی باشد که به نوعی امر تکوینی به دنبال خود می‌آورد، همچنان‌که آقا ضیاء فرمود و ما در آن اشکال کردیم یا جعل به بیان‌های دیگر ـ این‌چنین است که می‌فرماید طبق این مبنا از آنجا که نتیجه وضع یک امر تصوری است و در موضوعٌ‌له اصلاً تصدیق نیست و فقط تصور محض است، در نتیجه اصلاً طبق این مبنا نمی‌توان ملتزم شد که اراده مأخوذ در موضوعٌ‌له است؛ زیرا فرض آن است که در اینجا اراده به حمل شایع مورد نظر است و اراده به حمل شایع امری تصدیقی است و وجودی متحقق است و اگر این وجود متحقق مأخوذ در معنا باشد، یعنی موضوعٌ‌له امر تصوری نباشد، بلکه تصدیقی باشد، که به معنای رفع ید از مبنای علامیت است.

بررسی و نقد فرمایش مذکور

سابقاً در بحث امکان «وضع خاص، موضوعٌ‌له خاص» بعضی از اعلام فی‌الجمله این اشکال را مطرح کرده بودند که ما نمی‌توانیم وضع خاص و موضوعٌ‌له خاص به معنای دقیق کلمه داشته باشیم و الفاظ را برای وجودات متشخص به معنای دقیق کلمه وضع کنیم، بلکه نهایتاً می‌توان برای کلی منحصر در فرد وضع کرد.

ولی ما در آنجا از این اشکال به طور مفصل جواب دادیم و گفتیم ذهن این قدرت را دارد که وجود خارجی را تصدیق کند و برای وجود خارجی علامت هم بگذارد. جواب این اشکال شهید صدر رحمه الله نیز از آنچه در آنجا گفتیم روشن می‌شود، به این صورت که می‌گوییم:

اشکال شهید صدر رحمه الله بر طبق این مبنا وارد است که انسان به هیچ وجه دسترسی به وجود خارجی بما هو فردٌ متشخصٌ نداشته باشد، درحالی‌که این مبنا درست نیست و عقل توان تصدیق خارج را دارد و لهذا گفتیم وضع اعلام شخصیه واقعاً برای وجود خارجی است و مثلاً زید که برای فلان نوزاد وضع می‌شود، واقعاً برای کسی وضع شده که بذاته یمتنع انطباقه علی الکثیرین، نه از باب اینکه کلی منحصر به فرد باشد. در مانحن‌فیه نیز می‌گوییم فرضاً کسی قائل شود که وجود خارجی اراده مأخوذ در موضوعٌ‌له است، لازم نیست از مبنای علامیت رفع ید کند؛ بلکه می‌تواند قائل به این مبنا باشد و اگر دلیل برای او تمام بود، قائل شود که وجود خارجی مأخوذ است و مانعی هم ندارد.

إن قلت: اگر وجود خارجی اراده در موضوعٌ‌لهِ الفاظ مأخوذ باشد، هرگز موضوعٌ‌له عام نخواهیم داشت.

قلت: این همان اشکال سوم آخوند است که فرمود لازمه اخذ اراده در موضوعٌ‌له این است که «وضع عام، موضوعٌ‌له عام» نداشته باشیم و ما هم گفتیم که مانعی ندارد و اگر دلیل اقتضاء کرد ملتزم می‌شویم و می‌گوییم موضوعٌ‌له در همه جا خاص است؛ چون اراده مأخوذ در آن است.