بوعلی در منطق اشارات در تعریف عارض ذاتی فرموده است: هو المحمول الذي يلحق الموضوع من جوهر الموضوع و ماهيته؛ عارض ذاتی یعنی محمولی که به خاطر جوهر و ماهیت موضوع، بر آن بار میشود. «جوهر» در اینجا به معنای لغویِ آن یعنی همان ذات است. «ماهیته» هم عطف تفسیری است و در اینجا به معنای اعم است؛ یعنی شامل وجود و هو هویت میشود.
واحدی که در قاعدة الواحد و عکسش مورد نظر است، واحدی نیست که ناشی از انسجام اجزاء خارجی باشد. همچنین واحد نوعی، جنسی، انتزاعی یا عنوانی نیست. واحد نوعی مثل «انسان» و واحد جنسی مثل «حیوان» و واحد انتزاعی مثل «ممکن». هیچیک از این وحدات مراد نیست، بلکه مراد وحدت شخصی است.
موضوع علم چیزی است که در آن علم از عوارض ذاتیهاش صحبت میشود. مبادی را هم دو قسم کردهاند؛ مبادی تصوری و تصدیقی. مسائل علم هم قضایایی است که در آن علم به دنبالش هستیم. موضوعات آن مسائل نیز یا همان موضوع علم است یا نوعی از آن یا عرض ذاتی از آن است و یا مرکّب از موضوع و عرض ذاتی یا ... است.
اصول مهمترین ابزار فقه است و کسی نمیتواند مستنبط باشد و به حجت شرعی دست پیدا کند مگر اینکه دانای به اصول باشد. البته اینکه حدّ لازمش چیست و رسیدن به این حدّ لازم چگونه است و آنچه که فیالواقع در بحثها و دروس حوزههای علمیه در جریان است چه نسبتی با این هدف دارد، اینها مسائل مهمی است.