مباحث وضع الفاظ (جلسه ۲۳)

فردی که به دنبال تبادل افکار و تعبیر از درون خویش است، چون از قبل می‌دانسته که این کار راه‌های مختلفی دارد که یکی از آنها به‌کار بردن لفظ است، لذا در مقام تبادل افکار و تفهیم ما فی‌الضمیر با لفظ، تعهد می‌کند ...

تقریرات درس خارج اصول

آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته

دوره سوم، سال اول، جلسه بیست و سوم (۱۳۹۷/۰۸/۲۶)

اشکال مشترک شهید صدر رحمه الله بر هر سه صیاغت مسلک تعهد

ایشان در نهایت، اشکالی را بر هر سه صیاغت و خصوصاً صیاغت اخیر، وارد می‌کند و آن اینکه: حتی اگر از اشکالات قبل صرف‌نظر کنیم، بازهم نمی‌توان به مسلک تعهد ملتزم شد؛ زیرا قائلین به این مسلک معتقدند هر متکلمی واضع است؛ یعنی متعهد به استعمال فلان لفظ برای فلان معناست و طبق تعهد خود تکلم می‌کند، درحالی‌که این «تعهد» ـ خصوصاً طبق صیاغت سوم ـ امر پیچیده‌ای است که تنها انسان‌هایی که استنتاج منطقی را می‌فهمند، می‌توانند از آن استفاده کنند؛ زیرا اولاً متکلم باید بفهمد تعهد چیست، لزوم وفای به عهد و تعهد را بفهمد و بتواند تعهد خود را بر مورد تطبیق کند، ثانیاً مخاطب باید بفهمد این فرد به‌نحو صغروی متعهد شده است ـ طبق یکی از صیاغت‌های ثلاثه ـ که مثلاً هر وقت فلان لفظ را گفت، اراده تفهیم فلان معنا کرده است یا …، همچنین این کبری را بفهمد که هر متعهدی به حسب مشی عقلائی به تعهد خود عمل می‌کند، پس این فرد که الآن مثلاً گفت: «ماء» طبق تعهد خود می‌خواهد معنای آب را تفهیم کند.

این امر پیچیده هرچند در انسان‌های بالغ و دارای شعور، احتیاج به زمان ندارد و تقریباً در لحظه اتفاق می‌افتد، ولی باید قابلیت فهم و به‌کارگیری آن، هم در متکلم و هم در مخاطب وجود داشته باشد. با این حال می‌بینیم حتی اطفالی که چنین قدرت استنتاجی ندارند، از زبان استفاده می‌کنند. بچه خردسال با اینکه هنوز رشد عقلی کافی ندارد، ولی می‌تواند زبان را ولو فی‌الجمله به‌کار گیرد و مثلاً وقتی تشنه می‌شود لفظ «آب» را می‌گوید. پس معلوم می‌شود حقیقت وضع، امر پیچیده‌ای نظیر مسلک تعهد نیست و در نتیجه این مسلک نمی‌تواند مفسّر حقیقت علقه وضعیه باشد.

بررسی و نقد اشکالات شهید صدر رحمه الله

فرمایشات این بزرگوار ممکن است اشکالات متعددی داشته باشد، ولی ما برخی از آنها را ذکر می‌کنیم.

بررسی اشکال شهید صدر رحمه الله بر صیاغت اول و دوم مسلک تعهد

ایشان در اشکال بر صیاغت اول (تعهد به اینکه هنگام اراده تفهیم فلان معنا، فلان لفظ را به‌کار ببرد) فرمود خلاف غرض وضع است، که به نظر ما نیز این اشکال وارد است؛ زیرا مقصود از وضع، این است که لفظ را برای معنا وضع ‌کنیم؛ نه اینکه معنا را برای لفظ قرار دهیم.

اما اینکه در صیاغت دوم (تعهد به اینکه هرگاه فلان لفظ را به‌کار گرفت، تفهیم فلان معنا را اراده کند) اشکال فرمود که «این صیاغت عقلائی نیست؛ زیرا به لفظ اصالت داده و معنا را فرع قرار داده است، درحالی‌که نزد متکلمین و اهل زبان، اصل معناست و لفظ را برای تفهیم آن به‌کار می‌گیرند» این اشکال قابل پاسخ است و می‌توان صیاغت مذکور را با اندکی تغییر، ‌چنین اصلاح کرد که بگوییم:

فردی که به دنبال تبادل افکار و تعبیر از درون خویش است، چون از قبل می‌دانسته که این کار راه‌های مختلفی دارد که یکی از آنها به‌کار بردن لفظ است، لذا در مقام تبادل افکار و تفهیم ما فی‌الضمیر با لفظ، تعهد می‌کند فلان لفظ را برای فلان معنا به‌کار گیرد. در این صورت لفظ اصالت پیدا نکرده بلکه معنا اصالت دارد؛ زیرا در مقام اظهار معانی، فلان لفظ را برای تفهیم فلان معنا به‌کار می‌گیرد، پس اصالت معنا محفوظ است و از طرفی لفظ برای معنا به‌کار رفته، نه بالعکس. پس این صیاغت علاوه بر آنکه مطابق غرض وضع است، ظاهراً عقلائیت نیز دارد و از این حیث، اشکال مرتفع می‌شود.

بررسی اشکالات شهید صدر رحمه الله بر صیاغت سوم

ایشان در صیاغت سوم (تعهد به اینکه فلان لفظ را به‌کار نمی‌گیرم مگر در تفهیم فلان معنا) ابتدا فرمود شامل استعمالات مجازی نمی‌شود و سپس برای رفع اشکال، این قید را اضافه فرمود که «فلان لفظ را جز برای تفهیم فلان معنا به کار نمی‌گیرم، مگر در صورت وجود قرینه». اما به همین بیان نیز اشکال فرمود:

اشکال اول این بود که لازمه تعهد به این معنا، آن است که کلام مجمل نداشته باشیم، درحالی‌که گاهی غرض به اجمال تعلق می‌گیرد. اما این اشکال وارد نیست؛ زیرا هرگاه غرض به اجمال تعلق گرفت، می‌توان قرینه‌ای گذاشت که صارف از معنای حقیقی است و در عین حال معنای مجازی را روشن نمی‌کند. قرینه صارفه لازم نیست حتماً لفظ را به معنای خاصی سوق دهد، بلکه گاهی فقط این مطلب را می‌رساند که معنای حقیقی اراده نشده است و کلام از حیث اینکه چه معنای مجازی اراده شده مجمل باقی می‌ماند. و حتی هیچ ‌التزامی نداریم که صارفه از معنای حقیقی باشد، بلکه چه‌بسا فقط می‌رساند که کل معنای حقیقی یا مجازی اراده نشده، اما اینکه چه‌ مقداری از حقیقت یا مجاز اراده شده مجمل است.

اشکال دوم این بود که اگر مقصود از قرینه فقط متصله باشد، موارد قرینه منفصله از محاورات خارج می‌شود و اگر شامل قرینه منفصله باشد، لازمه‌اش آن است که بنابر مسلک تعهد، با وجود احتمال اینکه متکلم در آینده قرینه‌ای بیاورد، نتوان به کلام او برای معنای متعهدٌ به تمسک کرد.

در بررسی این اشکال ابتدا دو نکته را در نظر می‌گیریم که اولاً: مسلک تعهد علی الفرض با ظهور استعمالی سر و کار دارد؛ زیرا گفتیم طبق این مسلک، وضع مربوط به دلالت تصدیقیه اُولی است و دلالت تصوریه از باب تداعی معانی یا امر دیگری است. ثانیاً: فرض می‌کنیم ایشان درست می‌فرماید که ظهور استعمالی بدون احراز عدم قرینه منفصله محقق نمی‌شود.

سپس خدمت ایشان عرض می‌کنیم: طبق سایر مبانی نیز این اشکال مطرح است؛ هر جوابی که در آنجا می‌دهید در این مبنا هم جاری است.

توضیح آنکه: ما هر مبنایی در حقیقت وضع اختیار کنیم، این بحث وجود دارد که اگر احتمال بدهیم متکلم در آینده بخواهد قرینه‌ای بیاورد، چگونه ظهور استعمالی محقق می‌شود. پس این اشکال، مشترک بین همه مبانی است و هر جوابی که آنجا می‌دهید، طبق این مبنا نیز رافع اشکال است.

مثلاً بنابر مبنای علامیّت، آنچه که با وضع محقق می‌شود، ظهور اخطاری و تصوری است، اما ظهور استعمالی و جدّی تنها با وضع محقق نمی‌شود، لذا اگر فرضاً کسی گفت: «جاء اسدٌ» و ما احتمال دادیم که قرینه منفصله‌ای وجود داشته باشد، همان بحث پیش می‌آید که ظهور استعمالی و جدّی را چطور به‌دست می‌آوریم.

شما هر مبنایی در حقیقت وضع اختیار کنید، باید برای به‌دست آوردن ظهور جدّی کلام سراغ ظهور استعمالی بروید و خود شما قبول دارید که ظهور استعمالی ثابت نمی‌شود مگر به اصالت عدم قرینه، که به تعبیر شما همان «اصاله الظهور» است. به هر بیانی که اصالت عدم قرینه را طبق سایر مبانی راهگشا می‌دانید و ظهور استعمالی را اثبات می‌کنید، طبق مبنای تعهد هم می‌تواند راه‌گشا باشد و مشکل را حل کند.

به تعبیر دیگر، طبق سایر مبانی نیز ظهور استعمالی با وضع ثابت نمی‌شود؛ زیرا ظهور وضعی در آنها علی‌الفرض فقط ظهور تصوری و اخطاری است، نه ظهور استعمالی و جدّی. لذا همان‌طور که در آنجا خود شما هم قبول دارید که ظهور استعمالی جز با اصالت عدم قرینه ثابت نمی‌شود و مقوّم ظهور استعمالی، اصالت عدم قرینه است، طبق مسلک تعهد هم چنین است و فرقی ندارد؛ زیرا بنابر مسلک تعهد نیز بحث در ظهور استعمالی است و اگر آنجا اصالت عدم قرینه مشکل‌گشاست، اینجا هم می‌تواند مشکل‌گشا باشد.

وجه جریان اصالت عدم قرینه در صورت احتمال وجود قرینه منفصله

نکته اینکه اصالت عدم قرینه در موارد شک راهگشاست و ظهور استعمالی را ثابت می‌کند، این است که برخلاف آنچه سید صدر رحمه الله فرمود، منشأ اصالت عدم قرینه ظهور لفظ نیست و عبارهٌ اخرای «اصاله الظهور» نیست تا اشکال ایشان وارد باشد، و الا اگر چنین بود تعبیر به «اصاله الظهور» می‌شد، نه اصالت عدم قرینه. بله، ما قبول داریم که این قاعده عقلائیه تعبد نیست؛ زیرا عقلاء تعبد ندارند و قواعد عقلائی همیشه و همه جا باید نکته‌ای داشته باشد، اما نکته و منشأ اصالت عدم قرینه ظهور لفظ نیست، بلکه ظهور حال متکلم است. به این بیان که:

عقلاء می‌گویند وقتی متکلم لفظی را ـ چه بنابر مسلک تعهد و چه بنابر سایر مبانی ـ به‌کار بگیرد و متصلاً قرینه‌ای نیاورد، ظهور حالش آن است که همه آنچه را که می‌خواسته بگوید الآن گفته است و دیگر قرینه‌ای نخواهد آورد. لذا اگر در وجود قرینه منفصله شک کردیم، به این ظهور تمسک می‌کنیم و می‌گوییم ظهور حال متکلم آن است که در آینده هم قرینه‌ای نمی‌آورد. البته نه به این معنا که نمی‌تواند بیاورد، بلکه یعنی در عین اینکه امکان و اختیار دارد که قرینه‌ای در آینده بیاورد، اما ظهور حال او آن است که از این امکان و اختیار خود در آینده استفاده نمی‌کند. این ظهور حال، مثل ظهور الفاظ است و مادامی که مخدوش نشده باشد حجت است؛ چه بنابر مسلک تعهد و چه مسلک علامیت یا … .

مثلاً بنابر مسلک علامیت، وقتی متکلم لفظ اسد را به‌کار گرفت، ظهور حال او این است که این علامت را برای ذی‌العلامه به‌کار برده و قرینه‌ای بر خلاف آن حتی در آینده به‌کار نخواهد برد. طبق مسلک تعهد هم این‌چنین است که وقتی متکلم تعهد کرد که فلان لفظ را در غیر این معنا به‌کار نبرد مگر اینکه قرینه بیاورد، ظهور حال او چنین است که در آینده نیز قرینه به‌کار نخواهد گرفت و این ظهور حجت است. بلکه می‌توان گفت این ظهور نسبت به قرینه منفصله اقوی است؛ چون معمولاً عقلاء این کار را نمی‌کنند که کلامی را الآن بگویند و قرینه‌اش را در آینده بیاورند.

بله، اگر بعداً دیدیم که این قرینه را به‌کار گرفت، کشف می‌کنیم که این ظهور حال، مطابق با واقع نبوده است، مثل سایر ظهورات که خیلی اوقات مطابق واقع نمی‌شود. لذا هر آثاری که آنجا در صورت کشف خلاف مترتب می‌شود، اینجا هم مترتب می‌شود.

بررسی اشکال مشترک بین هر سه صیاغت

شهید صدر رحمه الله در اشکال آخر خود بر هر سه صیاغت، فرمود مسلک تعهد مستلزم آن است که متکلم و مخاطب، قدرت استنتاج منطقی داشته باشند تا بتوانند از زبان استفاده کنند، درحالی‌که می‌بینیم حتی کودکان نیز می‌توانند تکلم ‌کنند، بدون اینکه قدرت بر چنین استنتاجی داشته باشند.

حقیقت آن است که این اشکال فی‌الجمله بر مسلک تعهد وارد است؛ زیرا فی‌الواقع چنین است که کودکان تکلم می‌کنند، با اینکه تعهد و لوازم آن را نمی‌فهمند، حتی به نحو ارتکازی و ضمنی.

در عین حال ممکن است کسی بگوید که مسلک تعهد درباره تکلم حقیقی و کاربرد رسمی زبان است که عقلاء بعد از بلوغشان دارند، ولی کودک مادامی که به بلوغ عقلی نرسیده، هرچند الفاظ مختلف را استعمال می‌کند، اما کار او در حقیقت به‌کاربردن زبان نیست، بلکه نظیر سایر کارهای کودکانه است که به تقلید از کار بزرگان انجام می‌دهد و در واقع شبیه تکلم است. إن‌شاء‌الله در ضمن تبیین مسلک انعکاس شرطی توضیح خواهیم داد که چگونه صحبت کردن کودکان شبیه تکلم است.

اشکال اصلی مسلک تعهد

اشکال اصلی مسلک تعهد این است که با این مسلک واقعاً نمی‌توان حقیقت زبان را تبیین کرد و این مسلک، تفسیرگر وضع‌ها و زبان‌هایی که در خارج وجود دارد، نیست. البته فی‌الجمله می‌توان با مسلک تعهد، بعضی از موارد کاربرد زبان را توجیه کرد و گاهی اتفاق می‌افتد که کسی با تعهد، بعضی از کلمات یا ترکیبات را استفاده می‌کند، نظیر اینکه فرضاً کسی بگوید طبق تعهدم در این کتاب از فلان لفظ، فلان معنای خاص را اراده کرده‌ام. چنین مواردی شدنی است و با مسلک تعهد سازگار است، اما وضع‌ها و زبان‌هایی که در خارج وجود دارد، جز در موارد استثنا این‌گونه نیست. لذا اینکه بعضی گفته‌اند «مسلک تعهد عقلائی نیست» اگر برگشتش به این باشد که آنچه در میان عقلاء جریان دارد معمولاً این‌گونه نیست، اشکال درستی است و واقعاً مسلک تعهد بیان‌گر واقعیات موجود نیست، هرچند محالیتی نیز ندارد.