مباحث وضع الفاظ (جلسه ۲۰)
تقریرات درس خارج اصول
آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دوره سوم، سال اول، جلسه بیستم (۱۳۹۷/۰۸/۲۰)
مروری بر مباحث گذشته
سخن در حقیقت وضع بود. گفتیم که ما میدانیم به سبب وضع، اختصاصی بین لفظ و معنا پدید میآید، ولی میخواهیم بدانیم حقیقت این اختصاص چیست. مرحوم آخوند فرمود: «الوضع نحوُ اختصاصٍ» و در حقیقت پاسخ روشنی به قضیه نداد. مرحوم آقا ضیاء نوعی واقعیت برای وضع قائل شد. مرحوم محقق اصفهانی گفت اعتبار محض است و جز این نیست. زبان شناسان جدید هم گفتند که جعل اعتباری است و هیچ واقعیتی ندارد و بین نظریه زبانشناسان جدید و نظریه محقّق اصفهانی رحمه الله تفاوتی بود که گذشت و گفتیم از این نظر حق با محقّق اصفهانی رحمه الله است.
مسلک تعهّد در حقیقت وضع
مسلک بعدی که بررسی میشود، مسلک تعهد است که از جهتی جزء مسالکی است که وضع را اعتبار میداند، به این معنا که بعد از وضع رابطه حقیقی بین لفظ و معنا پیدا نمیشود، بلکه لفظ و معنا بر همان هویت و حقیقتی که قبل از وضع بودند، همچنان باقی میمانند. بله، در درون واضع، حالت روانی و نفسانی جدیدی پیدا میشود، ولی این ربطی به رابطه لفظ و معنا ندارد، بلکه مربوط به خود واضع و متعهد است.
از این جهت این مسلک را نیز میتوان جزء مسالک اعتباری دانست، در مقابلِ مسالکی که قائل شدند وضع امری حقیقی است و بهواسطه وضع رابطهای واقعی بین لفظ و معنا پدید میآید یا اینکه بنا بر قول واضح البطلانی که قبلاً گفتیم این رابطه از اول بوده است. و اما فرق آن با مسلک علامیّت آن است که در مسلک علامیّت، انشاء و اعتبار، عملی را بر عهده واضع نمیگذارد، برخلاف مسلک تعهّد که واضع را ملزم به عمل خاص میکند، چنانکه توضیح آن بعداً خواهد آمد انشاءالله.
حال ببینیم مسلک تعهد چه میگوید. در جلسه گذشته اشاره شد که در تاریخ علم اصول اولین کسی که مسلک تعهد به او نسبت داده شده، عالمی به نام ملا علی اکبر نهاوندی صاحب تشریح الاصول است که در اینجا مفصل بحث کرده است. سپس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در درر الفوائد و از متاخرین سید خوئی رحمه الله علیهم اجمعین به آن قائل شدهاند. ما بیشتر با تکیه بر فرمایشات مرحوم خوئی که مشتمل بر مطالب حاج شیخ هم هست و شکل و صورت بهتری دارد و در عین حال نسبتاً خلاصه است، مسلک تعهد را توضیح میدهیم.
توضیح مسلک تعهّد
مسلک تعهد در وضع یعنی اینکه انسان متعهد میشود و بر عهده خود میگذارد که هرگاه فلان معنا را بخواهد به دیگران تفهیم کند، فلان لفظ را بهکار گیرد؛ فرضاً اگر بخواهد «مایع سیال بارد بالطبع» را تفهیم کند، به جای آوردن خود آب، در زبان عربی متعهد شده که لفظ «ماء» را بیاورد، همانگونه که فارس متعهد است که لفظ «آب» را بیاورد.
و از آنجا که هر انسان عاقلی وقتی بر اساس نیازها و معیارهای عقلایی چیزی را متعهد میشود، میخواهد از منافع آن استفاده کند و نمیخواهد که تعهد او بیجا و لغو باشد، از این جهت هر وقت گفت «ماء» میفهمیم که بر اساس آن تعهد میخواهد «مایع سیال بارد بالطبع» را به ما بفهماند و این منشائی جز تعهد آن متعهد ندارد.
بنابراین وضع چیزی جز تعهّد نیست و اینکه بعضی گفتند وضع ایجاد رابطه بین لفظ و معنا است، صحیح نیست، هرچند ممکن است نوعی رابطه بین لفظ و معنا حاصل شود، ولی آن از لوازم قهری وضع یا بعضی استعمالات است، وگرنه حقیقت وضع چیزی بیشتر از تعهد نیست.
انواع و اقسام تعهد:
۱. تعهد رسمی یا ضمنی: تعهد میتواند رسمی و مطابقی باشد و میتواند ضمنی باشد؛ مثلاً ممکن است شما بهواسطه معاشرت با کسی بفهمید که هر وقت پولی به او میرسد، صلواتی میفرستد. لذا اگر جایی صلوات فرستاد و وجه دیگری برای صلوات فرستادن او نبود، میفهمید که پولی به او رسیده است.
نظیر آن در جنگ صفین است که در لیله الهریر امیرالمؤمنین علیه السّلام هر وقت یکی از دشمنان را میکشتند، با صدای بلند تکبیر میگفتند و آن شب شمردند و دیدند حضرت ۵۲۳ عدد تکبیر گفتند. همه گفتند پس ایشان ۵۲۳ ملعون را به جهنم واصل کردند و این چنین هم بود، چون میدانستند حضرت نوعی تعهد ضمنی برای خود دارند که هر وقت یکی را به درک واصل کردند تکبیر بگویند.
قضیه وضع نیز چنین است، یعنی وقتی فرد چند دفعه به آب «ماء» میگوید، میفهمیم که متعهد است که با لفظ «ماء»، «مایع سیال بارد بالطبع» را بفهماند.
۲. تعهد فردی یا جمعی: تعهد ممکن است از سوی یک نفر انجام شود و او یک زبان جدید وضع کند که مثلاً هر وقت میخواهم آب را تفهیم کنم مثلاً بگویم «اوم». و نیز ممکن است چند نفر اینگونه قرارداد ببندند و حتی ممکن است جامعهای همگی این تعهد را داشته باشد.
۳. تعهد مستقل، وکالتی یا فضولی: نیز ممکن است تعهد از سوی خود فرد باشد و ممکن است توسط وکیل او باشد، مثلاً وکیلی موکّل خود را به امری متعهد کند. و یا به تعبیر محقق خوئی رحمه الله ـ بنا بر بعضی از تقریرات ایشان ـ حتی ممکن است تعهد از سوی فضولی باشد، مثلاً کسی بگوید فلانی هر وقت «مایع سیال بارد بالطبع» را اراده کند، لفظ «ماء» را بهکار میبرد، درحالیکه اصلاً روح او هم خبر ندارد، منتها بعداً میشنود و میبیند که لغت خوبی وضع کرده و تأیید میکند. البته اینجا اجازه او ناقل است و نمیتواند کاشف باشد.
ویژگیها و لوازم مسلک تعهّد:
۱) تصدیقیه بودن دلالت وضعیه
از لوازم و نتایج مسلک تعهد این است که در حقیقت، موضوعٌ له دلالت تصدیقیه است، نه دلالت تصوریه. قبلاً گفتیم که دلالت بر سه قسم است: یا تصوریه و اخطاریه است، یا تصدیقیه اُولی و یا تصدیقیه ثانی. تا کنون میگفتیم در بحث وضع به دنبال دلالت تصوریه یا اخطاریه میگردیم و میخواهیم بدانیم حقیقت آن وضع که منشأ دلالت تصوریه است، چیست؟ آقا ضیاء، محقق اصفهانی رحمهما الله و زبانشناسان جدید هم همین را میخواستند بیان کنند.
اما مسلک تعهد میگوید وضع ربطی به دلالت تصوریه ندارد، بلکه مربوط به دلالت استعمالیه یا تصدیقیه اُولی است؛ زیرا تعهد یعنی هر وقت فرد میخواهد معنایی را تفهیم کند، لفظ خاصی را بهکار میبرد، در نتیجه شما هر وقت آن لفظ را از او شنیدید، تصدیق میکنید که اراده استعمال فلان لفظ در فلان معنا را داشته است. نمیگوییم مراد جدی او این بوده است، زیرا مراد جدی مربوط به وضع و تعهد نیست.
بنابراین لازمه مسلک تعهد این است که دلالت وضعیه دلالت تصدیقیه اُولی باشد، یعنی تصدیقِ این واقعیت که متکلم لفظ را در فلان معنا استعمال کرده است.
۲) واضع بودن همه متکلمان
از لوازم دیگر مسلک تعهد این است که هر متکلمی خودش واضع بهشمار میرود، زیرا هر کس فقط برای خود میتواند تعهد کند و برای دیگری نمیتواند تعهد داشته باشد. در واقع، هر کس تعهدی کرده، مربوط به خود او است و ربطی به دیگران ندارد. و کسی که به زبان خاصی تکلم میکند، یعنی اینکه متعهد به آن زبان است. مثلاً کسی که به زبان فارسی تکلم میکند، یعنی تعهد کرده است ـ هرچند ضمناً ـ که هر وقت میخواهد مثلاً «مایع سیال بارد بالطبع» را تفهیم کند، لفظ آب را بهکار برد. پس او هم واضع است.
ممکن است کسی بگوید این حرف شما عجیب و غریب است، زیرا از طرفی میگویید واضع لغت عربی و … فلان شخص بوده است و از طرفی میگویید به تعداد متکلمین واضع وجود دارد. چگونه این حرفها با هم قابل جمع است؟ در جواب گفتهاند: چون اولین تعهد را او کرده است، از این جهت به او واضع میگویند و مقصود این است که واضعِ اول است. وگرنه بقیه هم که از او در وضع تقلید کردهاند، همه تعهد دارند و واضع بهشمار میروند.
همچنین ممکن است کسی اشکال کند که در کودکان و امثال آنان اصلاً تعهدی وجود ندارد، درحالیکه آنان نیز الفاظ را فرامیگیرند و بهکار میبرند. در پاسخ میتوان گفت: تعهد لازم نیست تفصیلی باشد، بلکه نوعی تعهد اجمالی و ارتکازی هم باشد، کافی است.
۳) علامت نبودن حقیقت وضع
بنا بر مسلک تعهد، لفظ علامت برای معنا نیست، برخلاف مسلک محقق اصفهانی رحمه الله و به نوعی مسلک محقق عراقی رحمه الله و مسلک زبان شناسان جدید که لفظ را علامت یا نشانه معنا میدانستند. بله، بعد از این تعهد و بر اساس تداعی اگر کسی این لفظ را بشنود و به تعهد واضع علم داشته باشد، آن معنا به ذهن او میآید، ولی حقیقت وضع علامت بودن لفظ برای معنا و اعتبار کردن لفظ برای معنا نیست، بلکه این امری قهری است که اتفاق میافتد، مثل اینکه شما وقتی زید را میبینید یاد عمرو میافتید، چون همیشه با عمرو مباحثه میکند. این خاصیت ذهن شماست و ربطی به خود آن دو فرد به عنوان اینکه یکی علامت دیگری باشد ندارد. در لفظ هم چنین است و لفظ علامت برای معنا نیست.
و از این جاست که حتی میگوییم معنای تصوری همراه معنای تصدیقی است، ولی معنای تصوری هم وضع نیست، بلکه امری قهری است که باید موجود باشد تا دلالت تصدیقیه استعمالیه محقق شود. در واقع، آنچه که مورد تعهد است، دلالت استعمالیه است و از آنجا که دلالت استعمالیه بدون دلالت تصوریه نمیتواند محقق شود، دلالت تصوریه هم در هر استعمالی وجود دارد، اما ناشی از وضع نیست، بلکه از مقدمات وضع است و گاهی هم از باب تداعی است.
خلاصه مسلک تعهّد: وضع یعنی یک فرد بر اساس نیازهایش تعهد کند که هنگام اراده تفهیم معنایی به مخاطب لفظ خاصی را به کار ببرد و حقیقت وضع جز این نیست. بقیه امور لوازم یا آثار قهری است که مقدم بر وضع یا ناشی از وضع است.
بررسی و نقد مسلک تعهّد
هرچند سید خوئی رحمه الله مسلک تعهد را پرورش داده و آثار زیادی در فقه و اصول بر آن مترتب فرموده است، اما این مسلک از قدیم وجود داشته و از سوی اصولیان متعددی مورد نقد قرار گرفته است.
اشکال محقق عراقی رحمه الله بر مسلک تعهّد
از جمله کسانی که نظریه تعهد را نقد کرده است، محقق عراقی قدس سره است. ایشان در نهایه الأفکار این اشکال را مطرح کرده و خود در تقریر دیگر ـ که بعضی از اقدمین از مشایخ ما نوشتهاند ـ آن را جواب داده است.
ایشان در نقد نظریه تعهد مطالبی را به طور مفصل ذکر فرموده است. ابتدا میفرماید: بازگشت مسلک تعهد به این است که متکلم به هر زبانی عند اراده ذکر لفظ اراده تفهیم معنای خاصی کرده است، یا به تعبیر دیگر، اذا اراد شخصٌ ذکرَ لفظٍ اراد تفهیمَ معناه؛ هر گاه فرد اراده ذکر لفظی میکند، اراده تفهیم معنای آن میکند. این لباب مسلک تعهد یا به تعبیر ایشان مرجع مبنای تعهد است. سپس ایشان احتمالاتی بعید نسبت به این اراده ذکر لفظ بیان میکند که نیازی به ذکر آنها نیست و تنها یک احتمال آن صحیح و قابل قبول است.
ایشان میفرماید شخص متکلم که اراده ذکر لفظ میکند، این اراده او نفسی نیست و مثل اراده نوشیدن آب برای فرد تشنه نیست. فرد تشنه وقتی آب مینوشد، خود نوشیدن آب برای او اراده نفسی است، گرچه آن هم ممکن است گفته شود اراده غیری است و برای زنده ماندن است، ولی بسیاری از اوقات نفس شرب آب اراده نفسی است و خود آن مطلوبیت دارد، یعنی میخواهد سیراب شود. بله، ممکن است گاهی انسان لفظ را به کار برد و اراده نفسی داشته باشد، مثلاً خوشش میآید که لفظ »های» را بگوید. ولی کسی که در مقام تفهیم و تفهم است، وقتی لفظی را اراده میکند، این اراده غیری است و اصالت ندارد، برای این لفظ را اراده کرده است که معنایی را تفهیم کند، به اعتبار اینکه لفظ میتواند معنایی را به مخاطب ابراز کند.
سپس ایشان میفرماید: پس از اینکه مبنای ذاتی بودن دلالت الفاظ را نفی کردیم و پذیرفتیم که مُبرزیت لفظ برای معنا ذاتی نیست، از شما سؤال میکنیم که وقتی این لفظ را برای ابراز معنا اراده کردید و ابراز معنا هم که ذاتی لفظ نیست، پس این ابراز معنا از کجا میتواند پیدا شود؟ از کجا این لفظ میتواند قدرت تفهیم معنا را به مخاطب داشته باشد؟ یا میگویید ناشی از وضع به معنایی است که دیگران گفتهاند، یا میگویید ناشی از تعهد است.
اگر بگویید مبرزیت لفظ برای معنا ناشی از وضعی غیر از اراده ذکر لفظ عند اراده تفهیم معنا است، دست از مبنای تعهد برداشتهاید؛ زیرا در واقع میگویید که من لفظ را در این معنا استعمال میکنم، چون قبلاً برای این معنا وضع شده است، یعنی مثلاً لفظ علامت معناست. این رفع ید از مبنای خودتان است و در حقیقت گفتهاید وضع یعنی جعل اللفظ علامهً للمعنی. و اگر بگویید مبرزیت لفظ برای معنا ناشی از اراده ذکر لفظ عند اراده تفهیم معنا است، چون متعهدید که هر وقت خواستید این معنا را افاده کنید، ذکر این لفظ را اراده کنید، این توقف شیء بر خود و دور است.
به تعبیر دیگر، محقّق عراقی رحمه الله به صاحب تشریح الأصول و امثال او میفرماید که برگشت مسلک تعهد به این است که متکلم اراده ذکر لفظ میکند ـ به نحو اراده غیری ـ تا تفهیم معنا کند. میپرسیم این لفظ چگونه مبرز آن معناست؟ آیا چون مثلاً علامت آن معناست؟ معنای این سخن آن است که مسلک تعهد درست نیست و مسلک دیگر درست است. یا اینکه لفظ که مبرز معناست، بهخاطر این است که تعهد کرده است؟ در این صورت، اراده ذکر لفظ عند اراده تفهیم معنا متوقف بر خودش یعنی اراده ذکر لفظ عند اراده تفهیم معنا است که این دور است.
خود مرحوم عراقی و نیز مرحوم اصفهانی و شهید صدر رحمهم الله این اشکال را جواب دادهاند که انشاءالله در جلسه آینده مطرح خواهیم کرد.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰