استعمال حقیقی و مجازی (جلسه ۷۲)

یک موقع گفته می‌شود فرضاً معنای ماء «جسم سیال بارد بالطبع» است، که در این صورت اگر بگوییم ارادة این معنا جزء «جسم سیال بارد بالطبع» است و در خود این معنا اخذ شده است، محال لازم می‌آید؛ زیرا ارادة همین معنا ...

تقریرات درس خارج اصول

آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته

دوره سوم، سال اول، جلسه هفتاد و دوم (۱۳۹۷/۱۲/۱۱)

پاسخ شهید صدر رحمه الله به اشکال اول آخوند رحمه الله

سید صدر رحمه الله خواسته از اشکال اول و دوم آقای آخوند رحمه الله به‌گونه دیگری جواب بدهد و اساساً اشکال دوم آخوند رحمه الله را طور دیگری تقریر کرده است.

آخوند رحمه الله در اشکال اول خود فرمود اگر اراده جزء موضوعٌ‌له باشد محال لازم می‌آید ـ که بعضی‌ آن را به نحو دور تقریب کردند و بعضی به نحو خلف ـ زیرا فرض آن است که اراده از مقومات استعمال است و در هنگام استعمال پدید می‌آید، پس متأخر از وضع است؛ زیرا استعمال یعنی به‌کارگیری لفظ در معنای موضوعٌ‌له، یعنی قبلاً وضع و معنای موضوعٌ‌له بوده و سپس متکلم اراده می‌کند لفظ را در آن معنای موضوعٌ‌له به‌کار گیرد، پس اراده متأخر از وضع معناست. حال اگر خود این اراده در معنای موضوعٌ‌له مأخوذ باشد، لازم می‌آید که آنچه متأخر است در متقدم مأخوذ باشد و این خلف است و إن شئت قلت: دور است؛ به این صورت که وضع متوقف بر اراده می‌شود و اراده متوقف بر وضع می‌شود.

مرحوم صدر در پاسخ این اشکال می‌فرماید اگر ما بخواهیم اراده یک معنا را در خود آن معنا اخذ کنیم، محذوری که آخوند رحمه الله فرمود لازم می‌آید و محال است؛ زیرا همان‌طور که تقریب کردیم مستلزم اخذ ما هو المتأخر فیما هو المتقدم است. ولی این امر را می‌توان به نحو دیگری نیز تصویر کرد و آن اینکه گفته شود: معنا مرکّب از یک جزء و اراده همان جزء است، که در این صورت محذور مذکور وجود ندارد.

توضیح آنکه: یک موقع گفته می‌شود فرضاً معنای ماء «جسم سیال بارد بالطبع» است، که در این صورت اگر بگوییم اراده این معنا جزء «جسم سیال بارد بالطبع» است و در خود این معنا اخذ شده است، محال لازم می‌آید؛ زیرا اراده همین معنا که متأخر از این معناست نمی‌تواند در آن اخذ شود و لازمه‌اش تقدم ما هو المتأخر است. اما یک موقع می‌گوییم معنای ماء مرکّب از «جسم سیال بارد بالطبع» به‌علاوه «اراده این معنا» است؛ یعنی یک کل درست می‌کنیم که متشکل از دو جزء است.

سید صدر رحمه الله می‌گوید مانعی ندارد که اراده یک معنا را جزء معنای دیگری قرار دهید که مرکّب از آن معنا و این اراده است و در این صورت محالی لازم نمی‌آید. محال در جایی است که اراده یک معنا را جزء خود همان معنا قرار دهید؛ زیرا اراده هر معنایی متأخر از آن معناست و لذا اگر جزء خودش باشد به معنای اخذ ما هو المتأخر متقدماً است. اما اگر اراده یک معنا جزء معنای دیگری قرار گیرد و آن معنای دیگر، مرکّب از معنای اول و اراده معنای اول باشد، دیگر مستلزم اخذ ما هو المتأخر متقدماً نیست و مشکلی ندارد، پس اشکال مرحوم آخوند با این بیان منتفی می‌شود.

بررسی و نقد پاسخ مذکور

به نظر ما فرمایش سید صدر رحمه الله تمام نیست. بحث ما درباره موضوعٌ‌لهِ الفاظ است و اینکه آیا اراده معنا در موضوعٌ‌له دخیل است یا نه. لذا از ایشان می‌پرسیم آیا شما می‌خواهید بفرمایید اراده‌ای که در موضوعٌ‌له اخذ شده است، اراده تمام موضوعٌ‌له است یا اراده جزء موضوعٌ‌له؟

اگر بفرمایید اراده جزء موضوعٌ‌له است و می‌خواهید بگویید که بخشی از موضوعٌ‌له قید دارد، بیان شما می‌تواند تمام باشد و مشکلی ندارد، اما ظاهر کلام کسانی که ادعا می‌کنند الفاظ برای معانی مراده وضع شده‌‌اند، اراده تمام موضوعٌ‌له است؛ یعنی به نظر ایشان تمام موضوعٌ‌له یک قید دارد و آن اینکه مراد باشد. چنان‌که لازمه فرمایش سید خویی رحمه الله هم این‌چنین است که معنای موضوعٌ‌له در مجموع مراد است و معقول نیز همین است. پس اگر بفرمایید بخشی از موضوعٌ‌له مراد است، از بحث خارج شده‌اید.

اما اگر بفرمایید تمام موضوعٌ‌له مراد است و اراده قید برای تمام موضوعٌ‌له است، در این صورت محذور «اخذ ما هو المتأخر متقدماً» پیش می‌آید.

به بیان دیگر، شما می‌خواهید بفرمایید که اینجا اراده‌ای و معنایی هست و این مجموع، محذوری را که آخوند رحمه الله گفت ندارد. ما از شما سؤال می‌کنیم که آیا این مرکّب، موضوعٌ‌له است یا نیست؟

اگر بفرمایید بخشی از آن، موضوعٌ‌له است و بخشی از آن موضوعٌ‌له نیست، در این صورت از بحث خارج شده‌اید؛ زیرا بحث در این است که مجموع اراده و معنا موضوعٌ‌له باشد. اما اگر بفرمایید تمام آن موضوعٌ‌له است، می‌گوییم با این فرض که متکلم تمام موضوعٌ‌له را اراده می‌کند، این اراده داخل موضوعٌ‌له و قید آن است یا نه؟ اگر بگویید قید موضوعٌ‌له است همان محذور آقای آخوند رحمه الله یعنی «اخذ ما هو المتأخر متقدماً» لازم می‌آید و اگر بگویید اراده بخشی از موضوعٌ‌له است، لازمه‌اش این است که از موضع نزاع و محلّ بحث خارج شوید و چیزی را فرض کنید که مورد نزاع آقایان نیست.

پاسخ شهید صدر رحمه الله به اشکال دوم آخوند رحمه الله

اشکال دوم مرحوم آخوند این بود که اگر الفاظ برای معانی با قید اراده وضع شده باشد لازمه‌اش آن است که تقریباً همه استعمالات مثل «زیدٌ قائمٌ» مَجاز باشد؛ زیرا طبق مبنای اخذ اراده در موضوعٌ‌لهِ الفاظ، معنای جمله چنین می‌شود: «زیدٌ المراد قائمٌ المراد» درحالی‌که ما چنین چیزی را اراده نمی‌کنیم، بلکه می‌خواهیم بگوییم ذات زید مسندٌالیه است و ذات قائم مسند است، پس باید در همه استعمالات یا اکثر جاها معنا را از اراده تجرید کنیم و چنین استعمالاتی در غیر معنای موضوعٌ‌له و مجاز است.

تقریب شهید صدر رحمه الله از اشکال دوم آخوند رحمه الله

شهید صدر رحمه الله اساساً اشکال دوم آقای آخوند رحمه الله را با استفاده از حرفهای دیگر ایشان، به‌گونه دیگری تقریر کرده و سپس جوابی نسبت به آن داده است. ایشان اشکال را این‌چنین تقریب فرموده که اگر ما اراده را به‌عنوان قید برای موضوعٌ‌له اخذ کنیم، از آنجا که اراده یک امر ذهنی است ـ چون اراده یعنی تصمیم و عزمی که جزم می‌شود و مستتبع حرکت عضلات است ـ لازمه‌اش این است که موضوعٌ‌لهِ الفاظ، مرکّب از معنا و یک امر ذهنی باشد که چنین چیزی نمی‌تواند منطبق بر خارج شود، درحالی‌که ما بالوجدان می‌توانیم موضوعٌ‌لهِ الفاظ را بر خارج تطبیق کنیم. پس معلوم می‌شود که اراده نمی‌تواند مأخوذ در موضوعٌ‌لهِ الفاظ باشد.

توضیح آنکه: اگر اراده جزء موضوعٌ‌له باشد، واضح است که مقصود، «مفهوم اراده» یعنی اراده به حمل اولی نیست، بلکه اراده به حمل شایع مقصود است؛ یعنی آنچه که در نفس متکلم است به عنوان کسی که قصد دارد معنا را تفهیم کند. پس اراده امری ذهنی است و لذا اگر در معنا مأخوذ باشد موضوعٌ‌لهِ لفظ، معنا به اضافه یک امر ذهنی می‌شود و وقتی چنین شد، موضوعٌ‌له هیچ‌گاه نمی‌تواند بر خارج منطبق ‌شود؛ زیرا خارج در مقابل ذهن است و در نتیجه وقتی گفته شود: «زیدٌ قائمٌ» نمی‌توان آن را بر زید خارجی تطبیق کرد و گفت این زید خارجی، قائم است؛ زیرا زید و قیام، هردو مقید به اراده است که امری ذهنی است و امر ذهنی هم بر خارج منطبق نمی‌شود. حال‌آنکه ما بالوجدان می‌توانیم «زیدٌ قائمٌ» را بر خارج تطبیق کنیم. بنابراین معلوم می‌شود که اراده قید برای معانی الفاظ نیست.

پاسخ شهید صدر رحمه الله به تقریب مذکور

سید صدر رحمه الله پس از آنکه اشکال دوم آخوند رحمه الله را این‌گونه تقریب نمود، در صدد پاسخ برآمده و می‌فرماید مراد دو‌گونه است؛ یکی مراد بالذات و دیگری مراد بالعرض. مراد بالذات یعنی وجود ارادی شی‌ء در ذهن و مراد بالعرض یعنی خود آن شیء صرف‌نظر از وجود ذهنی آن؛ یعنی ذات ماهیت شیء در آنجایی که ماهیت صدق می‌کند و اگر ماهیت صدق نکند یعنی ذات معنا.

توضیح آنکه: فرضاً در «شرب الماء» یک مراد بالذات قابل فرض است و یک مراد بالعرض. مقصود از مراد بالذات، وجود شرب الماء در ذهن مرید است؛ یعنی اراده‌ای که به شرب الماء تعلق گرفته و وجود ذهنی برای آن شرب الماء است. شهید صدر رحمه الله می‌فرماید: همان‌طور که معلوم، موجود است به وجود علم و اگر معلوم تصدیقی باشد به وجود تصدیق موجود است و اگر تصوری باشد به وجود تصور، مراد هم موجود است به وجود اراده؛ زیرا الاراده نحو وجودٍ للمراد. پس مراد بالذات، همان وجود اراده نسبت به معنای موضوعٌ‌له است که امری ذهنی است؛ چون موطن اراده در ذهن است.

اما مقصود از مراد بالعرض، ذات آن معنای مراد است صرف‌نظر از وجود ذهنی‌اش؛ یعنی خود ماهیت شرب الماء صرف‌نظر از تحقق آن به اراده در ذهن، مراد بالعرض است. در اینجا این سؤال پیش می‌آید که اگر مراد بالعرض، ذات معنا صرف‌نظر از اراده است پس چرا به آن «مراد» می‌گویند؟ ایشان می‌فرماید به‌خاطر اینکه ذات معنا با وجود ذهنی که از آن تعبیر به مراد بالذات شد، نسبتی دارد و خواص آن وجود ذهنی به نحوی در این ذات منعکس می‌شود و لذا به این اعتبار از آن به مراد بالعرض تعبیر می‌کنیم.

به تعبیر دیگر، همان‌طور که خواص وجودِ یک ماهیت، به نوعی ولو بالعرض و المجاز در ماهیت منعکس می‌شود، اینجا هم خاصیت آن وجود ذهنی که مراد بالذات است در این مراد بالعرض منعکس می‌شود. لذا همچنان‌که در فلسفه حتی بنابر مبنای اصاله الوجود می‌گوییم ماهیت بالعرض و مجازاً موجود است ـ منتها مجاز عقلی ـ و وجود را به ماهیت نسبت می‌دهیم و مثلاً می‌گوییم «الفرس موجودٌ» و… در مورد ذات معنا صرف‌نظر از وجود ذهنی نیز می‌گوییم بالعرض و المجاز خاصیت مراد بالذات را دارد، لذا از آن تعبیر به مراد بالعرض می‌کنیم.

آن‌گاه شهید صدر رحمه الله با توجه به این مطلب می‌فرماید: اگر شما مأخوذ در معانی موضوعٌ‌لهِ الفاظ را مراد بالذات یعنی وجود ذهنی بگیرید، اشکال آقای آخوند رحمه الله وارد است؛ زیرا دیگر نمی‌تواند بر خارج منطبق شود به‌خاطر اینکه خارج در مقابل ذهن است و در نتیجه وقتی شما جزء موضوعٌ‌له الفاظ را امر ذهنی قرار دادید، دیگر قابل انطباق بر خارج نیست. اما اگر مأخوذ در موضوعٌ‌لهِ الفاظ را مراد بالعرض قرار دادید؛ یعنی همان ذات معنا که می‌گوییم بالعرض مورد اراده است، در این صورت مشکلی وجود ندارد؛ زیرا مراد بالعرض به این معنا مثل ماهیت است و همان‌طور که ماهیت می‌تواند در خارج و ذهن باشد، معنایی که مراد بالعرض است نیز می‌تواند هم در خارج و هم در ذهن باشد.

بنابراین نقض به مثل «زیدٌ قائمٌ» که امری خارجی است، مرتفع می‌شود و شاید با توجه به این مطلب بتوان گفت اینکه به بوعلی و خواجه نصیر نسبت داده شده که گفته‌اند اراده مأخوذ در معانی الفاظ است، مقصود ایشان مراد بالعرض بوده است، نه مراد بالذات.

بررسی و نقد تقریب شهید صدر رحمه الله از اشکال دوم آخوند رحمه الله و پاسخ آن

اولاً: خدمت این شهید بزرگوار عرض می‌کنیم: شما از جانب خودتان چنین اشکالی را به آخوند رحمه الله نسبت داده‌اید، درحالی‌که اصلاً مرحوم آخوند چنین اشکالی ندارد؛ بلکه فرموده در همه یا اکثر استعمالات، آنچه که مفاد الفاظ است ذات معانی است و لذا هر چه را که غیر ذات معناست باید در هنگام استعمال تجرید کرد که این مجاز می‌شود. ایشان کاری ندارد به اینکه اراده امری ذهنی است یا خارجی است تا نتیجه بگیرد که اگر ذهنی است بر خارج منطبق نمی‌شود، بلکه اشکال ایشان همان است که گفتیم و انصافاً هم اشکال واردی است. پس اینکه شهید صدر رحمه الله ابتدا تلاش کرده اشکال آخوند رحمه الله را به این نحو تقریب کند و سپس خواسته از آن جواب بدهد، درست نیست.

بله، آخوند رحمه الله در جاهای دیگری این حرف را فرموده که آیا لحاظ آلیت یا استقلالیت، مأخوذ در موضوعٌ‌لهِ الفاظ است یا نه و فرموده اگر مأخوذ باشد لازم می‌آید که موضوعٌ‌له یک امر ذهنی باشد یا قیدش ذهنی باشد که در این صورت، تطبیقش بر خارج مستلزم تجرید است. اما ایشان در اینجا چنین حرفی نفرموده که اراده بالذات یا بالعرض باشد.

البته این مقدار را قبول می‌کنیم که به قرائن می‌فهمیم بحث از اخذ مفهوم اراده در موضوعٌ‌لهِ الفاظ نیست و واقع اراده مورد نظر است، اما کاری نداریم به اینکه این اراده ذهنی است یا خارجی، بلکه می‌گوییم واقع اراده اگر مأخوذ در موضوعٌ‌لهِ الفاظ باشد ـ حال چه امری ذهنی باشد و چه غیر ذهنی ـ به هر حال خارج از معنای مستعملٌ فیه است، در نتیجه باید در مقام استعمال، معنا را از اراده تجرید کرد و این یعنی همه یا اکثر استعمالات مجاز می‌شود؛ نه اینکه بگوییم ذهن بر خارج تطبیق نمی‌کند و از این جهت اشکال کنیم.

شهید صدر اشکال آخوند رحمهما الله را این‌چنین تقریب کرد که چون اراده امری ذهنی است و نمی‌تواند در خارج باشد پس باید تجرید شود، درحالی‌که آخوند رحمه الله اصلاً کاری به این حرفها ندارد، بلکه می‌گوید در مثل «زیدٌ قائمٌ» اراده نه در زید اخذ شده و نه در قائم؛ حال این اراده ذهنی باشد یا خارجی یا حتی شق ثالثی باشد فرقی نمی‌کند و مهم نیست. لذا حتی اگر گفته شود که اراده امری خارجی یا سازگار با ذهن و خارج هر دو است، تأثیری در اشکال ایشان ندارد، بلکه آخوند رحمه الله می‌گوید «زید» و «قائم» غیر از ذات معنا، هیچ چیز دیگری را افاده نمی‌کنند، پس چرا می‌خواهید چیزی را به آن اضافه کنید که باید عند الاستعمال همیشه آن را تجرید کنید؟! چنین کاری خلاف حکمت و وجدان است و نباید انجام شود.