مباحث وضع الفاظ (جلسه ۱۸)

محقق اصفهانی رحمه الله برای تقریب مطلب، به «صدق عالمیت، قادریت و... بر ذات اقدس الهی» مثال می‌زند که فلاسفه آن را نسبی می‌دانند و می‌گویند: «خداوند متعال، ذاتی است منتسب به علم، قدرت و...» با اینکه ...

تقریرات درس خارج اصول

آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته

دوره سوم، سال اول، جلسه هجدهم (۱۳۹۷/۰۸/۰۱)

مدعای محقق اصفهانی رحمه الله: علقه وضعیه از مفاهیم اعتباری محض است

محقق اصفهانی رحمه الله می‌خواهد بفرماید علقه وضعیه از قسم سوم است. البته ایشان به وضوح این مطلب را نگفته است، اما به‌گونه‌ای حرف زده که همین فهمیده می‌شود. ایشان می‌گوید علقه وضعیه، نه مفهومی است که در خارج مطابَق دارد و نه مفهومی است که حیثیات مفاهیم ذات مطابق را حکایت کند.

ایشان در ضمن این مباحث توجه داشته که بعضی از مقولات اختلافی است؛ مثلاً در مورد مقوله جده و بعضی مقولات دیگر خصوصاً «اضافه» بحث است که آیا ما بحذاء در خارج دارد یا نه؟ و آیا مثلاً مقوله اضافه هم مثل مقوله کمّ و کیف است؟ مقوله کیف با تقریب قوم واقعاً ما بحذاء دارد؛ یعنی وقتی که شیئی مثلاً گرم است یا زرد است، می‌گوییم چیزی به ذات آن شیء اضافه شده است و زردی یا گرمی ما بحذاء در خارج و عالم عین دارد، اما بعضی از مقولاتِ نسبی و شاید طبق نظر برخی همه آنها حقیقتاً مقوله نیستند تا از قسم اول باشند، بلکه از قسم دوم هستند که ما بحذاء ندارند و بتحلیل و تعمّل من العقل به دست می‌آیند. البته تحقیق در این مسئله حتی به روش قدما، چه رسد با کشفیات جدید، فعلاً برای ما مهم نیست.

به هر حال محقق اصفهانی رحمه الله می‌گوید بعضی مفاهیم، مطابق دارند و بعضی از آنها حیثیت مفاهیمی هستند که مطابق دارند و در نظر ایشان چنین بوده است که بعضی از مقولات عرضیه هم مطابق ندارند. سپس تصریح می‌کند که علقه وضعیه نه از قسم اول است که مطابق دارد، نه از قسم دوم که حیثیات مفاهیم دارای مطابق است، پس در نظر ایشان علقه وضعیه فقط از قسم سوم است، یعنی نه در اعیان مطابَق دارد و نه از حیثیات چیزهایی است که در اعیان مطابَق دارد.

ادله محقق اصفهانی رحمه الله بر اعتباری بودن علقه وضعیه

عبارات مرحوم اصفهانی در تعلیل بر این مطلب خیلی واضح نیست، ولی با مقداری تغییر و توضیح عبارات می‌توان در مجموع سه برهان از کلمات ایشان به‌دست آورد که در ادامه حاصل آنها را ذکر می‌کنیم.

برهان اول: علقه وضعیه مفهومی ماهوی یا انتزاعی نیست، پس اعتباری است

ایشان می‌فرماید: علقه وضعیه نه جوهر است و نه عرض، و مقصود ایشان در اینجا عرض به معنای اعم است؛ یعنی چه عرض بالضمیمه که همان مقولات عرضی است و چه عرض بالصمیمه که مقصود، مفاهیم انتزاعی است که از صمیم ذات شیء انتزاع شده و بر آن حمل می‌شود که حتی شامل مفاهیم انتزاعی که از مقولات شمرده نمی‌شود نیز می‌باشد، مثل علت و معلول.

علقه وضعیه جوهر نیست؛ زیرا جوهر چیزی است که: اذا وجد، وجد لا فی‌موضوع؛ هرگاه موجود شد در موضوع موجود نمی‌شود، مثل انسان، حیوان، آب و… ، درحالی‌که معلوم است علقه وضعیه ‌چنین نیست، بلکه وابسته به وجود لفظ و معناست.

عرض هم نیست؛ زیرا عرض چه بالصمیمه باشد و چه بالضمیمه، اذا وجد، وجد فی‌ موضوع؛ همیشه در وجود خود احتیاج به موضوع دارد. یعنی مفهوم عرض برای اینکه موجود شود حتماً احتیاج به موضوعی دارد که بر آن سوار شود، ولی علقه وضعیه وجود دارد درحالی‌که موضوع آن در خارج یا ذهن موجود نیست.

مثلاً لفظ «ماء» که برای «مایع سیال بارد بالطبع» وضع شده است، رابطه‌اش با آن مایع، وابسته به وجود لفظ و معنا نیست و اگر فرضاً نه کسی لفظ «ماء» را گفته باشد و نه معنایش موجود باشد، این علقه وضعیه وجود دارد. برخلاف عرض بالضمیمه مثل «بیاض» که وجودش وابسته به شیء ابیض است یا عرض بالصمیمه نظیر ابوّت که منتزع از أب از حیث انتساب او به إبن است، از حیثی که إبن هم منتسب به او است یا عنوان علت و معلول که منشأ انتزاع می‌خواهد تا گفته شود موجود است به وجود منشأ انتزاع آن.

پس معلوم شد که علقه وضعیه از جواهر نیست. از اعراض بالضمیمه و بالصمیمه هم نیست؛ چون اعراض حتماً باید در موضوع موجود شود و اگر موضوع آن منتفی باشد موجود نیست، درحالی‌که علقه وضعیه موجود است با اینکه موضوع آن می‌تواند اصلاً موجود نباشد. و معلوم است از مفاهیم ذهنی که موطن آن فقط ذهن است، نیست، یعنی مثل کلیت و جزئیت و جنسیت و نوعیت هم نیست، چون معروض آن نفس طبیعی است. در نتیجه باید گفت از مفاهیم اعتباری محض است.

برهان دوم: علقه وضعیه مفهومی نسبی است، پس اعتباری است

دلیل دیگری که مرحوم اصفهانی اقامه می‌کنند این است که مفاهیم متأصل نسبی نیست؛ یعنی نسبت به افراد مختلف فرق نمی‌کند. مثلاً مفهوم آب، نسبت به همه آب است و همچنین مفهوم سنگ، آهن، سفیدی، سیاهی و…، درحالی‌که علقه وضعیه نسبت به افراد مختلف فرق می‌کند؛ مثلاً لفظ «ماء» نسبت به کسی که عربی بلد نباشد اصلاً علقه‌ای با آب ندارد و لذا حتی اگر بارها کلمه «ماء» را هنگام مشاهده آب بشنود، رابطه این لفظ با آب را نمی‌فهمد مگر اینکه به نحوی متوجه وضع «ماء» برای آب شود. کما اینکه عرب نیز علقه وضعیه بین لفظ «آب» و آن مایع را درک نمی‌کند.

بنابراین از اینکه علقه وضعیه نسبت به زبان‌های مختلف تفاوت پیدا می‌کند، معلوم می‌شود یک مفهوم متأصل و حقیقی نیست که مطابَقی در خارج داشته باشد؛ زیرا اگر حقیقی بود، نسبت به افراد یا گروه‌ها و به تعبیر دیگر بین عالمین به لسان‌های مختلف تفاوت نمی‌کرد، درحالی‌که چنین نیست و مثلاً در بین عرب‌ها بین ماء و آن مایع، علقه وضعیه هست، ولی بین اهل سایر زبان‌ها نیست.

البته همان‌طور که معلوم است، این برهان تنها ثابت می‌کند که علقه وضعیه مفهومی متأصل نیست. اما با این بیان نمی‌توان احتمال اینکه مفهومی انتزاعی باشد را دفع کرد؛ زیرا چنان‌که سابقاً توضیح دادیم ـ صرف‌نظر از استدراکی که بعداً خواهیم کرد ـ مفاهیم انتزاعی نیز نسبت به افراد مختلف فرق می‌کند و از این حیث، با مفاهیم اعتباری مشترک است؛ مثلاً چیزی نسبت به من علت است، اما نسبت به شیء ‌دیگر معلول است یا اصلاً علت نیست، یا شخصی نسبت به زید ابوّت دارد و نسبت به عمرو بنوّت دارد.

برهان سوم: علقه وضعیه تغییری در خارج ایجاد نمی‌کند، پس اعتباری است

سومین برهان محقق اصفهانی رحمه الله این است که اگر علقه وضعیه موجودی حقیقی و خارجی باشد، باید تحت یکی از مقولات عشر ارسطویی قرار گیرد؛ چون هر موجودی در عالم، یا جوهر است یا یکی از اعراض تسعه، یعنی یا کمّ است یا کیف است یا … اما علقه وضعیه تحت هیچ‌یک از این‌ها نیست. پس وقتی که تحت هیچ مقوله‌ای نبود، معلوم می‌شود که از مفاهیم متأصل و ماهوی نیست.

عمده دلیل ایشان بر این مطلب، آن است که با علقه وضعیه چیزی به عالم تکوین اضافه نمی‌شود و عالم خارج، قبل از وضع با بعد از وضع تفاوتی ندارد. مثلاً وقتی لفظ «ماء» را برای «مایع سیال بارد بالطبع»  وضع می‌کنیم، بعد از وضع با قبل از وضع تفاوتی در عالم تکوین ندارد، درحالی‌که مقولات این‌چنین نیست و وجود آنها تغییری در تکوین ایجاد می‌کند.

همان‌طور که روشن است، این بیان نیز نهایت چیزی که اثبات می‌کند این است که علقه وضعیه از جواهر و اعراض تسعه نیست، اما اینکه از مفاهیم انتزاعی و به تعبیر دیگر محمول بالصمیمه غیر مقولی نباشد، با این حرف اثبات نمی‌شود.

تتمیم برهان دوم و سوم محقق اصفهانی رحمه الله با ضمیمه یک قید

از آن‌چه گفتیم معلوم شد برهان دوم و سوم محقق اصفهانی رحمه الله به تنهایی مثبِت ادعای ایشان نیست. بلکه باید به این دو برهان، این مطلب را اضافه کنیم که علقه وضعیه نه از مفاهیمی است که ما بازاء دارد و نه از حیثیات مفاهیمی است که ما بازاء دارد و حتی از نوع مفاهیم انتزاعی که از مقولات به حساب نیاورده‌اند، نیست. البته این مطلب از کلمات ایشان فی‌الجمله استفاده می‌شود، اما برای اینکه واقعاً دو برهان مذکور تام باشد، باید آن را صریحاً ذکر می‌کردند.

اشکال مقدر و جواب آن

محقق اصفهانی رحمه الله در ادامه اشکالی نسبت به فرمایشات خود مطرح می‌کند و سپس از آن پاسخ می‌دهد:

إن قلت: شما اصرار دارید که علقه وضعیه از مقولات انتزاعی مثل مقوله اضافه نیست، درحالی‌که اضافه در حاقّ معنای وضع نهفته است؛ زیرا وضع، اختصاص لفظ به معناست، پس اولاً بین این‌دو یک اضافه و نسبت ویژه برقرار است. مثلاً وقتی گفته می‌شود ماء برای آن مایع وضع شده است، یعنی بین ماء و آن مایع رابطه و اضافه ویژه‌ای وجود دارد، همچنان‌که وقتی گفته می‌شود کتاب ملک زید است، یعنی رابطه‌ ویژه‌ای بین زید و کتاب وجود دارد. و ثانیاً این اضافه متکرّر است؛ یعنی نظیر ابوّت و بنوّت است که متضایف‌اند و یک رابطه متکرر دارند، به این معنا که أب منتسب به إبن است، از حیث اینکه إبن هم منتسب به أب است و این‌دو قابل تفکیک نیستند.

در مورد لفظ هم ممکن است ‌چنین گفته شود که اختصاص لفظ به معنا یعنی: این لفظ منتسب به این معناست، به‌گونه‌ای که خود آن معنا هم نسبتی با این لفظ دارد. چنان‌که در ملکیت هم این‌چنین است که نسبت متکرر است؛ یعنی مثلاً کتابی که ملک زید است، نسبتی به زید دارد، از حیث اینکه زید هم نسبتی با آن کتاب دارد. پس همان‌طور که شما «ابوّت و بنوّت» و «فوقیت و تحتیت» را یک مقوله به‌حساب می‌آورید و می‌گویید این‌ها از امور واقعیه یا حداقل از حیثیات امور واقعیه هستند، در مورد علقه وضعیه نیز بگویید از حیثیات امور واقعیه بوده و به این اعتبار، در خارج موجود است.

قلت: ما درباره علقه وضعیه گفتیم این علقه ثابت است حتی اگر طرفینش موجود نباشد و نه لفظ باشد نه معنا، درحالی‌که اگر از سنخ مقوله اضافه می‌بود فقط در حین وجود طرفین خود می‌توانست موجود باشد، مثل «ابوّت» و «بنوّت» که فقط در صورتی وجود دارند که پسر و پدری در خارج باشند. پس معلوم می‌شود علقه وضعیه از سنخ مقوله اضافه نیست. بله، مفهومی اضافی است که اگر در خارج پیدا شود، طرفینی دارد که باهم نسبت متکرر دارند، ولی هیچ لزومی ندارد هر مفهومی که در ذاتش نسبت متکرره دارد، مقوله اضافه باشد.

به تعبیر دیگر هر جا یک مفهوم اضافی ولو متکرر بود لزوماً مقولی نیست، بلکه نسبت متکرره در صورتی مقوله است که حیثیت امر موجودی در خارج باشد، درحالی‌که علقه وضعیه چنین نیست؛ زیرا طرفین آن یعنی لفظ و معنا موجود نیست اما این علقه هست. پس معلوم می‌شود از سنخ اضافه مقولی نیست.

محقق اصفهانی رحمه الله برای تقریب مطلب، به «صدق عالمیت، قادریت و… بر ذات اقدس الهی» مثال می‌زند که فلاسفه آن را نسبی می‌دانند و می‌گویند: «خداوند متعال، ذاتی است منتسب به علم، قدرت و…» با اینکه واضح است قطعاً ذات اقدس الهی محل عروض عوارض نیست؛ زیرا وجوب وجود، با عروض سازگاری ندارد. لذا هرچند مفهوماً اضافه‌ای بین ذات حق با عالمیت، قادریت و… برقرار است، اما تحققاً عروض و عرضیتی در کار نیست. در مانحن‌فیه هم هرچند مفهوم علقه وضعیه اضافی است، اما لازم نیست تحقق آن به نحو تحقق مقوله اضافه باشد، بلکه همان اعتبار است. بله، خود اعتبار امری تکوینی است؛ چون هر کسی که اعتبار می‌کند، فعلی نفسانی انجام داده است، اما آنچه که اعتبار می‌شود، بویی از حقیقت نبرده است.

این کلام محقق اصفهانی رحمه الله است، ولی حقیقت آن است که اصل اشکال بی‌مورد است؛ زیرا علقه وضعیه نسبت یک طرفه است، یعنی لفظ مختصّ معنا می‌باشد، نه از آن جهت که معنا هم منتسب به لفظ است، مثل علم که متعلّق به معلوم است، نه از آن حیث که معلوم هم نسبتی با عالم دارد. لفظ هم متعلّق به معنا است، نه از آن حیث که معنا هم نسبتی با لفظ دارد. و اعتباری بودن آن به این است که ذاتاً تعلّقی به معنا نداشته و واضع این تعلّق را برای لفظ اعتبار کرده است، به این معنا که هرگاه لفظ گفته می‌شود همراه متعلّقی باشد. و تحقیق کلام در حقیقت وضع بعداً خواهد آمد إن‌شاءالله.

مقایسه علقه وضعیه با رابطه علامت و ذی العلامه

محقق اصفهانی رحمه الله در ضمن کلمات خود مطلبی را ذکر می‌کند که احتمالاً ناظر به کلمات محقق عراقی رحمه الله است و کأنّ می‌خواهد بفرماید: اینکه آقای عراقی علقه وضعیه را امری واقعی دانسته است، نه اعتباری محض، بلکه تصریح کرده که علقه وضعیه با علائمی که گذاشته می‌شود فرق دارد، صحیح نیست و این‌دو از این حیث هیچ فرقی ندارند؛ لفظی که برای معنا وضع می‌شود، با سنگی که برای نشان دادن رأس فرسخ قرار داده شده است، تفاوتی ندارد و همان‌طور که از آن سنگ، منتقل به معنای مورد نظر می‌شویم، از لفظ هم منتقل به معنای آن می‌شویم. تنها تفاوت این دو در این است که سنگ را تکویناً در آنجا می‌گذارند، اما لفظ را اعتباراً قرار می‌دهند و وضع می‌کنند، وگرنه تفاوت دیگری ندارند.