مبحث انشاء و إخبار (جلسه ۵۸)

مفاد جملات إنشائیه در موارد مختلف فرق می‌کند: در جملات انشائی مشترک بین اخبار و انشاء مثل «أنت حرٌّ» مفاد جملة إنشائیه همان هوهویت در جملات إخباری است، البته نه در مقام إخبار، بلکه در مقام ایجاد ...

تقریرات درس خارج اصول

آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته

دوره سوم، سال اول، جلسه پنجاه و هشتم (۱۳۹۷/۱۱/۰۸)

بررسی و نقد فرمایشات آخوند رحمه الله ناظر به کلمات شهید اول رحمه الله

بیان شد که مرحوم آخوند در رساله فوائد الاصول سه مطلب در رابطه با کلمات شهید اول رحمه الله در حقیقت إنشاء فرموده است و آنها را به تفصیل بیان کردیم. حال باید ببینیم آیا این فرمایشات صحیح است یا نه.

بررسی اشکال اول آخوند بر شهید رحمهما الله

اشکال اول آخوند این بود که چرا شما ابا دارید از اینکه انشاء مکرّر، موجد مدلول خود باشد و به هر قیمتی بود ـ یا به لفظ «فی نفس‌الامر» و یا به «یُوجَد به مدلوله» ـ خواستید بگویید که انشاء مکرّر از تعریف خارج است؟!‌ حال‌آنکه انشاء دوم، می‌تواند مؤکد انشاء اول باشد و تحصیل حاصل هم لازم نمی‌آید.

برای بررسی این اشکال، ابتدا باید دید تأکید در چه جاهایی معنا دارد و سپس ببینیم آیا در اعتباریات، تأکید راه دارد یا نه.

به طور کلی باید گفت تأکید در جایی جریان دارد که چیزی قابل اشتداد باشد و تشکیک بردارد. اما اگر چیزی قابل اشتداد نبود، تأکید در آن معنایی ندارد.

تشکیک و اشتداد در تکوینیات

در تکوین، بعضی چیزها تشکیک‌بردار است؛ گرچه گفته شده است که این تشکیک مخصوص وجود است و ماهیت به معنای حقیقی‌اش اصلاً تشکیک بردار نیست. فرضاً در مورد عدد «سه» نمی‌توان گفت این سه از سه دیگر در سه بودن شدیدتر و قوی‌تر است؛ زیرا ماهیت «سه» به معنای دقیق، قبل و بعدش بسته است و نمی‌توان آن را تشدید کرد.

بله، در مثل «انسان» برخی از جمله شاید صدرالمتألهین رحمه الله قائل شده‌اند ماهیتی دارای تشکیک است، منتها ایشان تعریف ماهیت را از ماهیت به معنای خاص که حدودش کاملاً مضبوط باشد ـ مثل عدد سه ـ خارج کرده‌اند و ماهیت را امری کشش‌دار دانسته‌اند.

توضیح آنکه: طبق مبنای اصالت الوجود، ماهیت اصالت و حقیقت بالذاتی ندارد، بلکه از مراتب وجود اخذ می‌شود؛ یعنی وجود انسان دارای نوسان و مراتب مختلف است و از این جهت تشکیک در وجود معنا دارد. همچنین هر مرتبه‌ای از وجود برای خودش ماهیتی دارد که مشترک با ماهیت دیگر نیست. لذا انسان در هر آن، ماهیتی دارد که غیر از ماهیت انسان در آنِ بعد است و از این جهت مثل حرکت است؛ یعنی همچنان‌که حرکت در این لحظه، غیر از حرکت در لحظه قبل و بعد از آن است، انسان و هر موجود دیگری هم در حرکت جوهری است و این حرکت، هر لحظه برای او یک ماهیت ایجاد می‌کند که غیر از ماهیت در لحظات دیگر است. تشکیک به این معنا در ماهیات راه دارد، اما چنانکه گفتیم ماهیت به معنای خاص که حدود و ثغورش کاملاً مشخص باشد، تشکیک‌بردار نیست.

تشکیک و اشتداد در اعتباریات

تا اینجا معلوم شد که تشکیک فی‌الجمله در تکوینیات وجود دارد. اما مهم آن است که ببینیم آیا در اعتباریات هم تشکیک راه دارد تا تأکید در آنها معنا داشته باشد، یا نه.

عرض می‌کنیم: در اعتباریاتی که فعلاً مورد نظر ماست، مثل «زوجیت»، «ملکیت»، «عتق» و… معلوم است که تشدید و تشکیک و اشتداد راه ندارد و لهذا تأکید بردار هم نیست.

فرضاً کسی که زن دیگری است، اگر پانصد بار صیغه عقد را تکرار کند آیا بیشتر زن اوست؟! واضح است که این‌چنین نیست و زوجیتِ به یک عقد، هیچ تفاوتی با زوجیت به پانصد عقد از حیث آثار و احکام ندارد و چنین نیست که اگر پانصد بار عقد خواند، باید پانصد بار طلاق دهد. پس اینکه آخوند رحمه الله فرمود «إنشاء مکرر مانعی ندارد و تحصیل حاصل نیست چون تأکید می‌کند» در مورد اعتباریاتی که فعلاً مورد نظر ماست معنا ندارد و از این جهت، اشکال بر شهید رحمه الله وارد نیست.

بله، فرض اشتداد در اعتباریات هم می‌توان کرد؛ زیرا تابع اعتبار معتبِر است و او هرجا که صلاح دید، می‌تواند به نحو اشتدادی اعتبار کند.

مثلاً در همان «زوجیت» که اصلاً شاید هیچ‌کس تفوه به اشتداد آن نکرده باشد، شارع یا هر معتبِر دیگری می‌تواند بگوید اگر کسی دوبار عقد خواند، با یک بار طلاق فسخ نمی‌شود، بلکه باید دو بار طلاق داده شود؛ یعنی در همان عالم اعتبار، زوجیت را ذات تشکیک اعتبار می‌کند و می‌گوید ما یک سلسله مفاهیم حقوقی اعتبار می‌کنیم که یکی از آنها ازدواج است و آن هم مراتبی دارد؛ بدین صورت که اگر با یک بار عقد باشد یک طلاق کافی است، اگر با دو بار عقد باشد دو طلاق لازم دارد، اگر با سه بار عقد باشد سه بار طلاق لازم دارد و فرضاً صدقه هم باید بدهد و هکذا می‌تواند مراتب مختلفی برای انواع اعتباریات فرض کند؛ زیرا اعتبار به دست اوست و می‌تواند به هر نحوی که خواست، در آن دخل و تصرف کند.

از این جهت در فقه، ما در مقابل بعضی از اعاظم که گفته‌اند طهارت و نجاست، امور اعتباری شرعی است و اشتداد بر نمی‌دارد، عرض کردیم: خیر، بلکه کاملاً اشتداد برمی‌دارد و فرضاً اگر منشأ نجاست بول باشد، اشدّ از نجاست با خون است و لهذا نصّ روایت است که بول با آب قلیل باید دوبار شسته شود؛ کما اینکه در یکی از مناظرات امام صادق علیه السّلام با ابوحنیفه نیز به این مطلب اشاره شده است. پس معلوم می‌شود که در اعتبار شارع، نجاست و طهارت اشتدادی است.

نتیجه آنکه: از آنچه گفتیم معلوم شد اینکه آخوند به شهید رحمهما الله اشکال کرد که: «إنشاء مکرّر تحصیل حاصل نیست و می‌توان با تکرار انشاء، مُنشأ را تأکید کرد» علی الاطلاق صحیح نیست و باید در هر جا ملاحظه کرد که امر اعتباری چگونه توسط معتبر آن اعتبار شده است؛ در جاهایی که به نحو تشکیکی اعتبار شده باشد تأکید معنا دارد، اما در بعضی جاها، از جمله در اعتباریات معهود مثل «زوجیت»، «ملکیت» و… این‌چنین نیست و تأکید با تکرار محقق نمی‌شود؛ زیرا ممکن است اصلاً به نحو تشکیکی اعتبار نشده باشد یا اینکه تشدید و تأکید در آن، با امر دیگری غیر از تکرار اتفاق بیفتد.

بررسی اشکال دوم آخوند بر فرمایش شهید اول رحمهما الله

آخوند رحمه الله در اشکال دوم خود فرمود که لازم نیست «یوجد به مدلوله» به معنای «صلاحیت کلام در ایجاد مدلولش» گرفته شود تا انشائات سفیه یا هر کسی که اهلیت تام ندارد، داخل در تعریف شود؛ زیرا انشاء آنها نیز موجد مدلولش در عالم اعتبار هست و صرف صلاحیت ایجاد نیست.

به نظر ما این اشکال آخوند رحمه الله وارد است و انصافاً کلام درستی است؛ زیرا بعد از اینکه فرض شد سفیه می‌تواند تصمیم بگیرد و انشاء کند، اگرچه عقلاء و عرف و شرع اثری بر انشاء او مترتب نمی‌کنند ولی حقیقتاً انشاء بوده و موجِد مدلول خود در عالم اعتبار است. لذا اگر فرضاً در جایی ایقاع کافی بود و مثلاً شخص سفیه به عبدش گفت: «أنت حرّ لوجه الله» واقعاً انشاء کرده و مدلول آن در عالم اعتبار محقق شده است، اما إنشائی است که عرف و شرع اثری بر آن مترتب نمی‌کنند و در عین حال، او در اعتبار خود این کار را واقعاً کرده است. حتی ممکن است این اعتبار بین دو نفر واقع شود، بدین صورت که مثلاً مشتری می‌داند فروشنده محجور است و با این حال می‌گوید ما کاری به حاکم شرع که تو را محجور کرده است نداریم؛ تو خانه را به من بفروش و من هم پولش را می‌دهم. در نتیجه اعتبار بین این دو نفر واقع می‌شود و اثر هم مترتب می‌شود، هرچند شرعاً تبادلی محقق نمی‌شود. و بلکه اگر این اعتبار در جمعی باشد، حتی اگر عقلاء هم قبول نکنند، بین خود آنها محقق می‌شود.

بررسی مطلب سوم آخوند رحمه الله نسبت به معنای «نفس الامر»

آخوند رحمه الله فرمود: «فی نفس الامر یعنی فی حد ذات الشیء» و در اینجا به حاجی سبزواری اقتدا فرمود. سپس به این اشکال مقدر پرداخت که: لازمه این حرف، آن است که مفاد إنشاء در خارج محقق شود و واقعیت داشته باشد، درحالی‌که انشائیات از مقوله اعتبار و فرض است، پس چطور فی حد ذات الشیء و فی ‌نفس ‌الامر محقق می‌شود؟! گفتیم که کلام آخوند رحمه الله در پاسخ به این اشکال مضطرب است و به هر حال پذیرفت که انشائیات و اعتباریات یک نوع تحقق نفس‌الامری دارد که بعد از انشاء محقق می‌شود.

اما به نظر ما این فرمایش آخوند رحمه الله قابل پذیرش نیست؛ زیرا انشاء غیر از فرض فارض، هیچ واقعیتی ندارد و اصلاً انشاء یعنی فرض فارض و لهذا نمی‌توان گفت: «یوجد به مدلوله فی ‌نفس الامر» به این معنا که فی حد ذات الشیء و ‌صرف نظر از فرض فارض، چیزی محقق ‌شود، بلکه فقط به فرض فارض است.

مقصود از قید «فی نفس الامر» در تعریف إنشاء

اما این سؤال پیش می‌آید که به‌هرحال کسانی که این قید را آورده‌اند انسان‌های دقیقی بوده‌اند و علی‌القاعده باید نکته‌ای در فرمایش آنان باشد، پس باید دید مقصود ایشان از «نفس الامر» در این تعریف چه بوده است؟ در پاسخ می‌توان گفت: لعلّ مقصودشان از «یوجد به مدلوله فی نفس‌الامر» این است که وجود مدلول به فرض فارضی باشد که در مقام جدّ و تصدیق است.

توضیح آنکه: ممکن است کسی به عبدش بگوید: «أنت حرٌّ» بدون آن‌که قصد جدّی داشته باشد که در این فرض، حرّیت را فقط در عالم تصور فرض کرده است و آن را اعتباراً ایجاد نکرده است. لعلّ قید «فی نفس‌الامر» برای احتراز از این نوع فرض است؛ یعنی در تعریف انشاء که می‌گوییم: «یوجد به مدلوله فی نفس‌الامر» مقصود جایی است که مُنشِئ واقعاً قصد کرده باشد که این نسبت یا هوهویت محقق شود و به تعبیر دیگر، معنای مُنشَأ را به نحو تصدیقی ذکر کرده باشد و جدّاً خواسته باشد که این نسبت یا هوهویت در عالم اعتبار انشاء شود؛ نه فقط تصوراً.

اگر مقصود ایشان از «نفس الامر» این مطلب باشد، عیبی ندارد و ما هم تصدیق می‌کنیم.

محصّل بحث در معنای إنشاء

با توجه به جمع‌بندی آنچه گفتیم و آنچه که لازم است گفته شود و هنوز گفته نشده است، ما در انشائیات باید در سه مرحله سخن بگوییم:

۱) حقیقت انشاء چیست؟

۲) کیفیت انشاء در جملات انشائیه چگونه است؟

۳) تفاوت اقسام مختلف جملات انشائیه با یکدیگر چیست؟

مرحله اول: حقیقت إنشاء

از ماسبق معلوم شد که حقیقت انشاء همان «فرض فارض و اعتبار معتبر» است، منتها به جدّ و به‌نحو تصدیقی. البته این قید مستدرک است؛ زیرا وقتی گفته شد فرض فارض، یعنی به جدّ باشد و إلا به صرف تصور یک اعتبار و استعمال لفظ در آن، فرض به حمل شایع محقّق نمی‌شود.

سپس این فرض و اعتبار چند صورت می‌تواند داشته باشد:

۱) گاهی اعتبار فقط در درون فرد است؛ مثلاً در نفس خود اعتبار می‌کند که کتابش ملک کعبه باشد ولی ابراز نمی‌کند، که در این صورت عرفاً و شرعاً اثر ندارد، اما اثر داشتن یا نداشتن، خارج از قضیه انشاء است.

۲) صورت دیگر این است که شخص در درون خود اعتبار می‌کند و ابراز هم می‌کند و می‌گوید: «من فرض کردم که کتابم ملک کعبه باشد» ولی قوام اعتبار به همان فرض درونی است و او با این لفظ، فقط خبر از درونش داده است.

۳) گاهی هم ممکن است اعتبار به‌واسطه مناسبات اجتماعی، سببش همان اعتبار درونی نباشد، بلکه یک فعل خارجی باشد، مثل معاطات یا بیع منابذه، ملامسه و حصاه در جاهلیت، که این‌ها اعتبار است و بدون قصد محقق نمی‌شود اما قائم به نفس نیست، بلکه فعل هم در تحقق آن دخیل است؛ مثلاً در بیع حصاه اعراب جاهلی چنین اعتبار کرده بودند که سنگ پرتاب‌شده به هر چیزی اصابت کرد آن چیز ملک پرتاب‌کننده شود، در نتیجه مُعتبَر با پرتاب سنگ محقق می‌شد، البته با قصد تملک.

۴) گاهی هم اعتبار با لفظ محقق می‌شود، مثل «زوجیت» که فقط در صورتی‌که زن گفت: «زوّجتک نفسی» و مرد هم گفت: «قبلت» این زوجیت محقق می‌شود و به صرف اینکه زن در نفسش خود را زوجه دیگری فرض کند محقق نمی‌شود؛ زیرا اصلاً بر حسب مناسبات اجتماعی و مواضعه، عقلاء یا شارع «قول» را موجد آن معنا قرار می‌دهند و البته اینجا هم معلوم است که بدون قصد نیست و حتماً باید قصد باشد.

مقصود ما از إنشاء در بحث‌هایی که تا به‌حال کردیم، همین قسم چهارم است؛ یعنی إنشائیاتی که در آنها «لفظ» موجد اعتبار است و بدون لفظ محقق نمی‌شوند، البته شهید رحمه الله فرمود بسیاری از علما گفته‌اند در برخی موارد نیت برای تحقق اعتبار کافی است.

مطلب دوم: کیفیت انشاء در جملات انشائیه

از آنچه ذکر کردیم مطلب دوم هم روشن شد که کیفیت انشاء در جملات انشائیه این‌گونه نیست که مُنشَأ، معلولی برای إنشاء باشد که بعد از إنشاء و جدای از جمله به‌وجود ‌آید، بلکه همان‌طور که چندین بار تکرار شد، انشاء همان مفاد جمله را ایجاد می‌کند و مُنشأ همان مفاد جمله است، اما نه به‌نحو إخبار و حکایت، بلکه به‌نحو ابداع و ایجاد.

مطلب سوم: تفاوت مفاد جملات انشائی مختص و مشترک

مطلب دیگر این است که مفاد جملات إنشائیه در موارد مختلف فرق می‌کند:

در جملات انشائی مشترک بین اخبار و انشاء مثل «أنت حرٌّ» مفاد جمله إنشائیه همان هوهویت در جملات إخباری است، البته نه در مقام إخبار، بلکه در مقام ایجاد. اما در مثل «بعت» و «اشتریت» دیگر هوهویت نیست، بلکه یک نسبت صدوری است که در جملات إنشائی و إخباری یکسان است و تفاوتی ندارد، منتها این نسبت صدوری در جملات انشائی ایجاد می‌شود و در جملات إخباری حکایت می‌شود. پس به‌طور کلی در تمام جملات انشائی مشترکه، همان ذات معنای إخباری صرف‌نظر از حیثیت حکایت، بلکه به قصد ایجاد، مورد نظر است.

و اما در جمله‌های مختص مثل «إضرب»، «لاتضرب» مفاد جمله به حسب موارد فرق می‌کند و هر جا ممکن است مفادی غیر از جاهای دیگر داشته باشد؛ مثلاً «إضرب» به حسب آنچه که ما انتخاب کردیم و عده‌ای از اعاظم نیز همین را فرموده‌اند، مفاد آن بعث اعتباری است که سابقاً توضیح دادیم شبیه هل‌دادن تکوینی است با این فرق که در اینجا هل‌دادن فرضی است. اما مفاد مثل «لاتفعل» یا «لاتضرب» زجر اعتباری است که شبیه منع تکوینی است، یعنی منع در عالم فرض. هکذا در سایر اقسام إنشاء مفاد جملات انشائی فرق می‌کند و هر موردی مفاد مخصوص به خود را دارد؛ چنانکه در مورد صیغه امر و نهی باهم فرق داشت. پس نمی‌توان قاعده‌ای کلی برای مفاد جمله‌های مختص ارائه داد.