مصیبت فقدان رسول اکرم (ص) بزرگترین و سختترین مصیبت عالَم
بیانات آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
۲۸ صفر ۱۴۴۲ (۱۳۹۹/۰۷/۲۵)
با تسلیت رحلت پیامبر اعظم صلّی الله علیه وآله و سبط اکبر آن حضرت امام مجتبی علیه السّلام و فرزند بزرگوارشان حضرت علیّ بن موسی الرضا علیهما السّلام ازآنجاکه امروز روز مصیبت اهلبیت علیهم السّلام است و علیرغم اینکه نمازهای جمعه تعطیل شده، ولی برای اینکه شعائر اسلامی حفظ شود و درعینحال مسائل بهداشتی نیز رعایت شده باشد، قرار شد بدون اینکه رسمیتی داشته باشد، مجلسی با حضور چند نفر از دوستان و با رعایت موازین بهداشتی برگزار گردد.
لزوم حفظ شعائر مذهبی درعین رعایت مسائل بهداشتی
توجّه داشته باشید همانطورکه تعظیم شعائر مذهبی لازم است و باید مورد عنایت ویژه قرار گیرد، حفظ جان و حفظ صحّت و سلامت نیز امر مهمّی است و چنانکه قبلاً هم توصیه کردم مبادا کسی به اسم حفظ سلامت و حفظ جان، مسائل مذهبی و شعائر اسلامی را ترک کند یا به اسم شعائر اسلامی و مسائل دینی، موازین بهداشتی را ترک نماید. گاهی بعضی خیلی عوامانه صحبت میکنند و مثلاً میگویند: «نیازی به رعایت مسائل بهداشتی نیست؛ زیرا مرگ و زندگی، و سلامت و بیماری همه دست خداست و امام حسین علیه السّلام و امام رضا علیه السّلام خودشان ما را حفظ میکنند.» درحالیکه کسی منکر این قضیّه نیست و معلوم است که همۀ اینها دست خداست، ولی خود خداوند متعال در قرآن کریم درعیناینکه در مسئلهای مثل جنگ میفرماید:
(وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ الله)؛
و پیروزی جز از جانب خداوند نیست.
امّا از آن طرف هم میفرماید:
(وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّه)؛
و هرچه در توان دارید، برای مبارزه با دشمنان، نیرو فراهم کنید.
یا در آیۀ دیگر میفرماید:
(وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ)؛
و اگر مسلمانان در کار دین از شما یاری طلبیدند، بر شماست که آنان را یاری کنید.
پس معلوم میشود هرچند اساس همۀ نصر و پیروزیها نزد خداست، ولی گاهی نصر و پیروزی از طریق اسباب و بهوسیلۀ بندگان محقّق میشود. بله، ممکن است خداوند متعال در جنگی نصرت و پیروزی را بدون هیچ مشکلی و بدون یاری مردم نصیب اهل حقّ کند:
(کَفَى اللهُ الْمُؤْمِنینَ الْقِتال)؛
خداوند مؤمنان را از جنگ بىنیاز ساخت.
امّا این منافات ندارد که دستور داده باشد: شما هم هرچه در توان دارید فراهم کنید و مسلمانان را کمک کنید.
یا مثلاً درمورد روزی خداوند متعال میفرماید:
(إِنَّ اللهَ هُوَ الرَّزَّاق)؛
فقط خداوند رزّاق است.
امّا در آیات دیگر میفرماید:
(ارْزُقُوهُم)؛
شما به آنها روزی دهید.
بنابراین رزّاق بودن خداوند معنایش این نیست که اسباب و وسائل عادی ملغا شود. بله، خداوند مصلحتش را براساس دعاها و شایستگیهای ما به ما افاضه میفرماید، ولی از آن طرف هم دستور داده از اسباب عادی بهره بگیریم.
در مسئلۀ بیماری نیز چنین است. درست است که سلامت و بیماری دست خداوند متعال است و همۀ اینها به خداوند برمیگردد:
(وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفین)؛
و چون بیمار شوم، اوست که شفایم میبخشد.
ولی معنایش این نیست که نزد پزشک نرویم و دارو نخوریم یا پیشگیری نکنیم، بلکه خود خداوند دستور فرموده که این کارها را انجام دهیم و سنّتش را چنین قرار داده که از طریق این اسباب ظاهری بیماریها را شفا میبخشد. بنابراین ما باید همۀ این کارها را انجام دهیم و این اسباب به اذن و ارادۀ پروردگار و براساس مقدّرات الهی اثرگذار هم خواهد بود. بدینجهت باز به مؤمنان تأکید میکنم: نه به بهانۀ حفظ بهداشت و سلامت، نمازهای جماعت و حتّی نمازجمعه و بقیّۀ شعائر را تعطیل کنند و نه اینکه به بهانۀ حفظ شعائر و توکّل به خدا، سنّتهای جاری الهی مثل پیشگیری، مداوا و… را تعطیل نمایند.
مصیبت فقدان رسول اکرم (ص) بزرگترین و سختترین مصیبت عالَم
روز بیست و هشتم ماه صفر بنابر قول معروف بین علمای شیعه، روز رحلت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله و به قولی شهادت امام مجتبی علیه السّلام نیز هست. مصیبت فقدان رسول اکرم صلّی الله علیه وآله از جهاتی بزرگترین و سختترین مصیبت عالَم است. رحلت آن حضرت ابعاد مختلف و نکات بسیار دارد. اساساً از دنیا رفتن آن حضرت قبل از وقوع، بارها از سوی خداوند متعال در قرآن کریم مورد عنایت قرار گرفته است. خداوند متعال در جایی میفرماید:
(إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُون Q ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ)؛
تو خواهی مرد و آنها هم خواهند مرد. سپس شما در روز قیامت نزد پرودگارتان با یکدیگر مخاصمه میکنید.
یا در جایی دیگر میفرماید:
(وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونQ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ)؛
و برای هیچ بشری قبل از تو جاودانگی قرار ندادیم. آیا اگر تو بمیری، آنوقت بناست آنها ابدی باشند؟! بلکه هر نفسی مرگ را خواهد چشید.
یعنی پایان این زندگانی مرگ است؛ چنانکه در حدیثی جبرئیل علیه السّلام خدمت حضرت عرض کرد:
عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ وَ أَحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإِنَّکَ مُفَارِقُهُ وَ اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ لَاقِیهِ؛
هرچه میخواهی زندگی کن که عاقبت خواهی مرد؛ هرکه را هم میخواهی دوست بدار، ولی عاقبت او را ترک خواهی کرد؛ و هرکار میخواهی بکن، امّا عاقبت آن را ملاقات خواهی نمود.
یعنی هرچقدر هم که زندگی کنی و عمر نوح هم که داشته باشی درنهایت میمیری. و آنقدر این امر قطعی و وقوعش حتمی است که نمیفرماید: «ستموت؛ بهزودی خواهی مرد»، بلکه با تعبیر «إِنَّکَ مَیِّتٌ؛ تو مردهای» اِخبار فیالحال میدهد، گویا همین الآن مرگ محقّق شده است؛ چنانکه در آیهٔ شریفه نیز آمده بود: (إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُون).
مرگ سراغ همه خواهد آمد
یکی از مسائل مهمّی که در چنین روزی باید از رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله پند بگیریم، آن است که وقتی سرور کائنات، اوّل شخص عالَم امکان، حبیب خدا و پیامبر خاتم که همۀ عالَم طفیل فیض وجود اوست، اینچنین از دنیا میرود ـ آنهم در شصت و سه سالگی، نه در هفتاد و هشتاد و نود سال و صد سالگی که بسیاری به آن سن هم میرسند ـ پس بقیّه هم از دنیا خواهند رفت؛ چنانکه در آیۀ شریفه تصریح شده بود: «برای هیچ بشری قبل از تو جاودانگی قرار ندادیم». و شاید حضرت امیر علیه السّلام از همین آیه اقتباس کردند و در رحلت پیامبر چنین فرمودند:
الْمَوْتُ لَا وَالِداً یُبْقِی وَ لَا وَلَداً
هَذَا السَّبِیلُ إِلَى أَنْ لَا تَرَى أَحَداً
مرگ نه پدری را باقی خواهد گذاشت و نه فرزندی را. راه همین است تا اینکه هیچکس را نمیبینی (همه خواهند مرد).
هَذَا النَّبِیُّ وَ لَمْ یَخْلُدْ لِأُمَّتِهِ
لَوْ خَلَّدَ اللَّهُ خَلْقاً قَبْلَهُ خَلَدَا
این پیامبر است که برای امّتش در این دنیا جاودان نشد. اگر بنا بود خداوند کسی را در این دنیا جاودانه سازد، آن شخص پیامبر خواهد بود (نه شما).
لِلْمَوْتِ فِینَا سِهَامٌ غَیْرُ خَاطِئَهٍ
مَنْ فَاتَهُ الْیَوْمَ سَهْمٌ لَمْ یَفُتْهُ غَداً
مرگ برای ما تیرهایی دارد که خطا نمیکند؛ اگر امروز به کسی نرسید، فردا خواهد رسید.
بنابراین اوّلین مسئلۀ مهمّ آن است که رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله باید ما را از خواب غفلت بیدار کند تا اینچنین بیگانه از مرگ و غافل از مسئولیتهای خود نباشیم و بدانیم اگر به وظایف خود عمل نکنیم، گرفتار سکرات موت و سختیهای پس از مرگ خواهیم گشت.
حلالیت طلبی از دیگران
قضیّۀ رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله و روند شکلگیری این اتّفاق و قضایایی که دررابطهبا روزهای قبل از رحلت آن حضرت نقل شده، خیلی مطالب عجیبی است و کلماتی که حضرت در این مدّت بیان فرمودهاند، دریایی از مطالب ناب و پندآموز است؛ ازجمله نوشتهاند پیامبر صلّی الله علیه وآله مدّتی قبل از رحلت به مسجد آمدند و رسماً اعلام کردند: «اگر کسی حقّی بر گردن من دارد، بگوید تا آن را جبران کنم». این درس بزرگی است که ما نباید آن را فراموش کنیم. باید درمورد حقوقی که به گردن ماست ـ اعمّ از مسائل مالی، عِرضی و جهات دیگر ـ از مردم حلالیت بطلبیم و اگر قابل حلالیتطلبی نیست یا شخص راضی نمیشود، به هر نحو میتوانیم آن را جبران کنیم. پیغمبر خدا با آن عظمت و باآنکه معصوم بودند و قطعاً خطایی از حضرت سر نزده بود، ولی درعینحال از مردم حلالیت طلبیدند، برای اینکه به ما تعلیم دهند و دیگر کسی خجالت نکشد که بگوید: هرکس حقّی بر من دارد، حقّش را ابراز کند تا از عهدۀ آن برآیم یا اینکه راضی شود. مبادا مثل آنکسی باشیم که وقتی هنگام مرگش فرارسید، به او گفتند: تو خیلی ظلم کردی، بیا توبه کن و حقّ را برای مردم بیان کن و بگو که این مقام را غصب کردهای. گفت: اگر چنین کنم، موجب عار و ننگ برای من و طایفهام میشود که تا ابد خواهد ماند و النّار و لا العار؛ حاضرم به جهنّم بروم و آن ننگ را نداشته باشم. این خیلی بدبختی و شقاوت است که کسی آتش دوزخ را بر ننگ دنیا ترجیح دهد، درحالیکه رسوایی در دنیا بسیار بهتر از جهنّم است:
الْعَارُ أَهْوَنُ مِنَ النَّار؛
شرمسارى آسانتر از دوزخ رفتن است.
الْمَوْتُ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْعَارِ
وَ الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ النَّار
کشته شدن بهتر از زندگى ننگین است، و ننگ بهتر از ورود در آتش دوزخ است.
خداوند متعال راه توبه را باز کرده و انسان باید در هر شرایطی از گناهان خود توبه کند، هرچند ننگ و عاری برای او اتّفاق بیفتد. البتّه خداوند هم ستّار العیوب است و اگر کسی واقعاً توبه کند، گناهانش را میپوشاند و بیشتر اوقات هم راهی وجود دارد که انسان گرفتار ننگ و رسوایی نشود. ولی متأسّفانه بعضی چنین روحیهای دارند که میگویند: النّار و لا العار؛ ما آتش جهنّم را به جان میخریم، ولی حاضر به پذیرش عار نیستیم! درحالیکه خود جهنّم رفتن هم درحقیقت عار است و بلکه عاری بالاتر از جهنّم رفتن نیست.
مصیبت انقطاع وحی و نبوّت با رحلت پیامبر (ص)
جهت دیگری که مربوط به رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله است، آنکه امیرالمؤمنین علیه السّلام پس از رحلت آن حضرت چنین فرمودند:
لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّهِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ؛
ای رسول اکرم صلّی الله علیه وآله! بهواسطۀ رحلت شما چیزی منقطع شد که با مرگ احدی منقطع نشده بود: پیامبری، خبردادن و اخبار آسمان.
این مصیبت مهمّی است؛ چراکه رسول اکرم صلّی الله علیه وآله خاتم پیامبران بودند و پس از آن حضرت پیامبری نخواهد آمد:
(ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ)؛
محمّد پدر هیچیک از مردان شما نیست، ولى فرستادهٔ خدا و خاتم پیامبران است.
پس تا وقتی پیامبر صلّی الله علیه وآله در دنیا بودند، ارتباط میان آسمان و زمین، و خالق و مخلوق بهوسیلۀ وحی ـ به معنای خاصّ آن ـ برقرار بود، امّا پس از رحلت آن حضرت این ارتباط منقطع گشت.
ازبین رفتن تکیهگاه و پشتوانۀ امیرالمؤمنین (ع)
مسئلۀ دیگر در قضیّۀ رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله آن چیزی است که خود آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین علیه السّلام فرموده بودند:
عَنْ قَلِیلٍ یَنْهَدُّ رُکْنَاک؛
بهزودی دو رکن و دو پشتوانه و تکیهگاه تو از بین خواهد رفت.
رکن اوّل وجود مبارک خود پیامبر صلّی الله علیه وآله بود و وقتی آن حضرت رحلت فرمودند، امیرالمؤمنین علیه السّلام تکیهگاه بزرگی را از دست دادند و رکن دوم حضرت صدیقۀ طاهره علیها السّلام بودند و تا وقتی فاطمۀ زهرا علیها السّلام حیات داشتند، امیرالمؤمنین علیه السّلام موقعیت دیگری در میان مردم داشتند، امّا وقتی حضرت فاطمه علیها السّلام به شهادت رسیدند، امیرالمؤمنین علیه السّلام در شرایط سختتری قرار گرفتند و هردو تکیهگاه خود را از دست دادند. این مطلب را حتّی خود عامّه نیز نقل کردهاند.
بقای اسلام وابسته به شخص نیست
مسئلۀ دیگری که در رحلت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله شایستۀ توجّه است، آن است که خداوند متعال میفرماید:
(وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً)؛
و محمّد، جز فرستادهاى که پیش از او [هم] پیامبرانى [آمده و] گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیدۀ خود برمىگردید؟ و هر کس از عقیدۀ خود بازگردد، هرگز هیچ زیانى به خدا نمىرساند.
یعنی از دنیا رفتن پیامبر صلّی الله علیه وآله امری استثنایی نیست، بلکه قبل از آن حضرت نیز پیامبرانی آمده و از دنیا رفتهاند؛ پیامبرانی همچون ابوالأنبیاء حضرت ابراهیم علیه و علی نبیّنا و آله السلام، شیخ الأنبیاء حضرت نوح علی نبیّنا و آله و علیه السلام و سایر پیامبران. آیا وقتی پیامبر علیه السّلام از دنیا برود، بناست شما به عقب و به دوران جاهلیت بازگردید و دست از دینتان بردارید؟! آنهم دینی که پیامبر صلّی الله علیه وآله برای آن مدّت بیست و سه سال آنهمه رنج و زحمت کشید؟!
این آیۀ شریفه پیام بسیار مهمّی دارد و آن اینکه دین مقدّس اسلام قائم به هیچ شخصی حتّی حضرت رسول صلّی الله علیه وآله نیست. درست است که این دین را پیامبر صلّی الله علیه وآله آورده، ولی کسیکه دین قائم به اوست، ذات اقدس الهی است و خداست که این دین را برای مسلمانان پسندیده: (وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً) و خداوند همیشه باقی است. بنابراین مدار اسلام حتّی به وجود نازنین پیامبر صلّی الله علیه وآله که آورندۀ این دین است، وابسته نیست.
امّا متأسّفانه پس از رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله عدّهای همۀ این آیات و روایات را نادیده گرفتند و سعی کردند فضایی درست کنند تا بتوانند از آن بهرهبرداری سیاسی کنند؛ مدّتی خلیفۀ دوم پیوسته میگفت: «چهکسی گفته پیغمبر مرده؟ پیغمبر هرگز نمرده است!» و بدینوسیله بلوایی درست کرد. آنگاه خلیفۀ اوّل پس از آماده شدن فضای مورد نظر بر بالای منبر رفت و گفت: «هرکس پیامبر را میپرستیده، بداند پیامبر مرده و هرکس خدا را میپرستد، بداند خدا زنده است!». البتّه این سخن درستی است، امّا آن را زمانی گفتند که بهرهبرداریهای سیاسی خود را انجام داده بودند.
وصیّتی که هرگز نوشته نشد
مسئلۀ مهمّ دیگری که مربوط به رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله است و باید مورد توجّه قرار گیرد، قضیّهای است که مورد اتّفاق همۀ مسلمانان حتّی در میان عامّه است که حضرت در بستر بیماری فرمودند:
ایتُونِی بِدَوَاهٍ وَ کَتِفٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً؛
برای من دوات و کتفی (وسیلۀ نوشتن) بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که هرگز بعد از آن گمراه نشوید.
مسلّماً حضرت مطلب خیلی مهمّی را میخواستند بنویسند؛ چراکه:
اوّلاً: آخرین لحظات زندگانی حضرت بود، درحالیکه هنوز توان صحبت کردن و امر و نهی نمودن و بیان احکام را داشتند و معلوم است که در آن لحظات میخواستند مهمترین و لازمترین مطلب را بفرمایند؛ آنهم بهصورت مکتوب که بعداً در الفاظ آن اختلاف نشود و کلمات آن کم و زیاد نگردد.
ثانیاً: پیامبر صلّی الله علیه وآله فرمودند: میخواهم مطلبی بنویسم که هرگز بعد از آن گمراه نخواهید شد؛ آنهم پیامبری که عاشق هدایت امّت بود و برای هدایت مردم آنهمه رنج و مصیبت کشید. واقعاً وقتی انسان زندگانی پیامبر صلّی الله علیه وآله را میخواند، میبیند چقدر آن حضرت رنج و مصیبت کشیدند؛ چه آنزمان که در مکّه مبعوث شدند و رنجها، مصیبتها و سختیهایی را ازجمله در قضیّۀ شعب ابیطالب تحمّل کردند و چه بعدها که به مدینه آمدند و متحمّل جنگهای متعدّد شدند که تنها در جنگ احد هفتاد ضربه بر پیامبر صلّی الله علیه وآله وارد کردند. در آن جنگ، پس از خطای عدّهای که آن تنگه را رها کردند، دشمنان جری شدند و خود حضرت را هدف قرار دادند؛ ازجمله به پیشانی حضرت سنگ زدند و آنقدر این ضربه محکم بود که کلاهخود را خرد کرد و به پیشانی حضرت رسید و خون جاری شد یا به لب و دندان حضرت سنگ زدند. چنانکه امیرالمؤمنین علیه السّلام نیز که گرداگرد حضرت از ایشان محافظت میکردند، نود ضربهٔ شمشیر و تیر و… به ایشان وارد شد و درعینحال همچنان برای محافظت از پیامبر صلّی الله علیه وآله تلاش میکردند.
آنوقت در آن لحظات حسّاس و پایانی عمر شریف پیامبر صلّی الله علیه وآله معلوم بود که آن حضرت میخواستند مطلب بسیار مهمّی را بیان کنند. و اساساً به نظر میرسد فضای موجود در آن لحظات یک فضا و محیط و فرایند برنامهریزیشده بوده؛ چون حضرت قبلاً در حجرهٔ یکی دیگر از همسرانشان بودند، ولی عایشه آمد و ایشان را به حجرهٔ خودش برد، بااینکه حضرت ابا داشتند و بعداً هم کسانی بر حضرت وارد شدند که شایسته نبود وارد شوند و حضرت دستوراتی دادند که باید اطاعت میشد، ولی اطاعت نشد و بلکه خلاف آن عمل شد؛ ازجمله همین دستور که حضرت فرمودند دوات و کتفی بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که هرگز بعد از آن گمراه نشوید. البتّه مقصود این نبوده که مباشرتاً بنویسند، بلکه همچون بقیّهٔ موارد میخواستند دستور دهند که کاتبی بنویسد. ولی آیا به این دستور حضرت عمل کردند؟!
در معتبرترین کتابهای حدیثی اهلتسنّن ـ که از آنها تعبیر به «صحاح» میکنند ـ ازجمله در صحیح بخاری، صحیح مسلم و کتاب های دیگر، آنهم نه یکجا، بلکه چندینجا آمده که در مقابل دستور حضرت مقاومت کردند و متأسّفانه تعبیر بسیار ناشایستی به کار بردند و گفتند: إنَّ الرَّجُلَ لَیَهجُر؛ پیامبر صلّی الله علیه وآله از شدّت درد و بیماری هذیان میگوید! نعوذ باللّه و نستجیر به. مگر ممکن است پیغمبر خدا که مؤیَّد به روح القدس است، خطا کند و اشتباه بگوید؟! این سخن اساساً نظام وحی را بهکلّی زیر سؤال میبرد. مگر خداوند متعال اطاعت پیامبر صلّی الله علیه وآله را مقیَّد کرده است؟! خداوند میفرماید:
(أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)؛
خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را اطاعت نمایید.
یعنی همانطورکه خدا را بهطور مطلق اطاعت میکنید، پیامبر صلّی الله علیه وآله را نیز بهطور مطلق اطاعت کنید. و نه تنها پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله بلکه هر پیامبری اینچنین است:
(وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللهِ)؛
و ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آنکه به اذن الهى از او اطاعت کنند.
یا در آیهٔ دیگر دربارهٔ اطاعت از پیامبر صلّی الله علیه وآله میفرماید:
(وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً)؛
و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و پیامبرش به کارى فرمان دهند، براى آنان در کارشان اختیارى باشد و هر کس خدا و پیامبرش را نافرمانى کند، قطعاً دچار گمراهى آشکارى گردیده است.
یعنی هرگاه پیامبر صلّی الله علیه وآله حکمی کرد، هیچکس حقّ انتخاب ندارد، حتّی در امری که مربوط به خود فرد باشد. با وجود اینهمه تأکیدهای فراوان بر اطاعت بیچون و چرا از پیامبر صلّی الله علیه وآله، در آن مجلس دربرابر دستور صریح پیامبر صلّی الله علیه وآله ایستادند و با آن سخن ناشایست آنچنان حرمت پیامبر صلّی الله علیه وآله را شکستند و سپس عدّهای تأیید و عدّهای تکذیب کردند و عدّهای هم گفتند دوباره از حضرت بپرسید. حضرت هم دیدند در آن شرایط حتّی اگر هم چیزی بنویسند، فایدهای نخواهد داشت و نعوذ باللّه خواهند گفت که حضرت در حالت عادی نبوده که چنین نوشته است.
متأسّفانه به جای اینکه در آن لحظات حسّاس از فرصت استفاده کنند و مشتاق شنیدن آخرین کلمات و وصایای پیامبر صلّی الله علیه وآله پیش از قطع ارتباط زمین و آسمان باشند ـ چنانکه در کلام امیرالمؤمنین علیه السّلام آمده بود: لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّهِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ ـ با آن سخن مانع نوشته شدن سفارش پیامبر صلّی الله علیه وآله شدند و کاری کردند که حضرت ناراحت شدند و فرمودند از نزد ایشان برخیزند و از مجلس بیرون روند. واقعاً حادثهٔ تأسّفبار و تکاندهندهای بوده است. در کتب عامّه، فراوان از ابن عبّاس نقل شده که: بزرگترین و بالاترین مصیبت این بود که وقتی پیامبر صلّی الله علیه وآله فرمودند: «چیزی بیاورید تا برای شما مطلبی بنویسم که هرگز گمراه نشوید» اختلاف کردند و امر حضرت را اطاعت نکردند.
مخالفت با فرمان صریح پیامبر (ص)
از مصیبتهای دیگر و از مسائل مهمّی که در آن ایّام وجود داشت، این بود که حضرت برای اینکه فضا برای خلافت امیرالمؤمنین علیه السّلام آماده باشد و کسی نتواند بر اوضاع مسلّط شود و فضا را به نفع خود تغییر دهد، به آن کسانی که در مظانّ این کارها بودند دستور دادند از مدینه خارج شوند و در لشکر اسامه شرکت کنند:
جَهِّزُوا جَیْشَ أُسَامَهَ؛
لشکر اسامه را تجهیز کنید.
حضرت لشکری را به فرماندهی «اسامه» در خارج مدینه با فاصلهٔ زیاد آماده کرده بودند تا برای جهاد با دشمن بفرستند و بهطور ویژه به افرادی خاص دستور دادند به آن لشکر بپیوندند تا هنگام رحلت حضرت در مدینه نباشند و نتوانند هر کار خواستند بکنند و یکی یکی آنها را مؤاخذه کردند که مگر من نگفتم به لشکر اسامه بروید؟! پس چرا هنوز نرفتید و اینجا چه میکنید؟! امّا هر کدام بهانهای آوردند و با دستور صریح پیامبر صلّی الله علیه وآله مخالفت ورزیدند؛ چراکه از ابتدا برنامهٔ دیگری داشتند و برای رسیدن به اهداف خود نقشه کشیده بودند. وقتی هم پیامبر صلّی الله علیه وآله رحلت فرمودند، بسیاری از آنها هیچ غصّهای بهجهت از دست دادن پیامبر صلّی الله علیه وآله نداشتند و به جای اینکه برای تجهیز پیامبر صلّی الله علیه وآله و عمل به وصایای آن حضرت اقدام کنند، به دنبال اهداف خود بودند که چه کسی پس از پیامبر صلّی الله علیه وآله خلیفه باشد؛ یکی گفت خلیفه باید از ما باشد، دیگری گفت باید از ما باشد و نفر سوم گفت یکی از شما و یکی از ما باشد. آنگاه غوغایی برپا شد و درپی آن اقدامات، حقوق بیشماری ضایع شد و مصائب و انحرافات بسیار بزرگی پدید آمد که تا به امروز همچنان ادامه دارد.
اهانت به سبط پیامبر (ص) و به شهادت رساندن سایر امامان (ع)
ازجمله نتایج آن انحرافات که آنهم در چنین روزی اتّفاق افتاد، اهانتی بود که به سبط پیامبر صلّی الله علیه وآله و امام معصوم علیه السّلام روا داشتند؛ بااینکه همه قبول دارند امام حسن مجتبی علیه السّلام سیّد شباب اهل الجنّه هستند و هیچ مسلمانی نیست که منکر این روایت باشد:
الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّه؛
امامی که مشمول آیهٔ تطهیر، جزء افراد مباهله و در زمرهٔ کسانی بودند که سورهٔ «هَلْ أَتى» و آیهٔ مودّت در حقّ آنان نازل شد. وقتی با سمِّ آن نابهکار به شهادت رسیدند، هنگامیکه میخواستند جنازهٔ مبارکشان را گرداگرد قبر مطهّر رسول اکرم صلّی الله علیه وآله فقط طواف بدهند و بااینکه گفته بودند ما نمیخواهیم جنازه را نزد پیامبر صلّی الله علیه وآله دفن کنیم، امّا جنازهٔ مطهّر امام علیه السّلام را تیرباران کردند تاجاییکه هفتاد چوبهٔ تیر از جنازهٔ حضرت بیرون کشیدند. چگونه چنین افرادی جانشین پیامبر صلّی الله علیه وآله میشوند و بر مسندی که پیامبر صلّی الله علیه وآله مینشستند، تکیه میزنند و سبط پیامبر صلّی الله علیه وآله، عزیز رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سیّد شباب اهل الجنّه را اینچنین آنهم بعد از شهادت، هدف کینهٔ خود قرار میدهند؟!
آنگاه این مصائب و انحرافات همینطور ادامه پیدا کرد تا اینکه قضیّهٔ کربلا اتّفاق افتاد و سبط رسول خدا صلّی الله علیه وآله با لب تشنه کنار شطّ فرات در مقابل چشم فرزندانشان به همراه اهلبیتشان با آن وضعیت به شهادت رسیدند و فرزندان رسول خدا و زنان اهلبیت علیهم السّلام به اسارت برده شدند و سایر امامان معصوم علیهم السّلام به شهادت رسیدند؛ ازجمله امام رضا علیه السّلام با سمّی که دشمن خدا به حضرت داد، به شهادت رسیدند. چنانکه در یکی از زیارات جامعه برای ائمّه علیهم السّلام چنین وارد شده است:
وَ أَنْتُمْ بَیْنَ صَرِیعٍ فِی الْمِحْرَابِ قَدْ فَلَقَ السَّیْفُ هَامَتَهُ وَ شَهِیدٍ فَوْقَ الْجِنَازَهِ قَدْ شُکَّتْ أَکْفَانُهُ بِالسِّهَامِ وَ قَتِیلٍ بِالْعَرَاءِ قَدْ رُفِعَ فَوْقَ الْقَنَاهِ رَأْسُهُ وَ مُکَبَّلٍ فِی السِّجْنِ قَدْ رُضَّتْ بِالْحَدِیدِ أَعْضَاؤُهُ وَ مَسْمُومٍ قَدْ قُطِّعَتْ بِجُرَعِ السَّمِّ أَمْعَاؤُهُ؛
یعنی شما اهلبیت اینچنین هستید که یکی از شما در محراب عبادت به خاک میافتد، درحالیکه شمشیر فرقش را شکافته (یعنی امیرالمؤمنین علیه السّلام)؛ دیگری شهیدی است که جنازهاش با تیرها هدف قرار میگیرد؛ و شهیدی که سرش بالای نیزهها به این شهر و آن شهر برده میشود؛ و کسیکه در زندان اعضایش در اثر غل و زنجیرهای آهنین کوبیده و خرد میشود؛ و مسمومی که (مثل امام مجتبی علیه السّلام و امام رضا علیه السّلام) اعضای درونش بهواسطهٔ جرعههای سمّ دشمنان تکّهتکّه میشود.
ألا لعنه اللّه علی القوم الظالمین وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون.
و السّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰