جلسۀ ۲۲، رمضان ۱۴۴۲ قمری، صدا و سیمای مرکز یزد
بیانات
آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
ماه مبارک رمضان ۱۴۴۲، جلسهٔ بیست و دوم
کلمات نورانی امیرالمؤمنین علیه السّلام در وصف متّقین را در این شبهای مبارک بیان میکردیم و درمورد این عبارت حضرت توضیح میدادیم که فرمودند: سَهْلًا أَمْرُهُ؛ فرد متّقی کارش آسان است؛ یعنی سختگیر و متکلّف نیست، بلکه آسانگیر و کمهزینه است. گفتیم این عبارت معنای وسیعی دارد و انواع تکلّفها و سختگیریها را شامل میشود؛ ازجمله سختگیری درمورد چیزهایی که خداوند از ما نخواسته است؛ چنانکه در روایت بود که خوارج ـ همان کسانیکه امیرالمؤمنین علیه السّلام را به شهادت رساندند ـ بهخاطر جهالتشان بر خود سخت میگرفتند، درحالیکه دین از این وسیعتر است.
اهمّیت دادن بیش از حدّ به امور غیر مهم
جالب اینکه گاهیاوقات حتّی در اموری که واقعاً مربوط به دین است، امّا در آن درجه از اهمّیت نیست، نباید بیجهت سختگیری کرد. گاهی بعضی افراد بر مسائل سادهای چنان تمرکز میکنند و به آن اهمّیت میدهند که از مسائل مهمّ واقعی بازمیمانند. در روایت بسیار جالبی که صاحب وسائل رحمه الله از کتاب کافی مرحوم کلینی نقل کرده و سندش هم صحیح است، فردی به نام «عبدالرحمن بن حَجّاج» که از راویان معتبر است، میگوید:
کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السّلام إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ عَبْدُ الْمَلِکِ الْقُمِّیُّ فَقَالَ لَهُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ أَشْرَبُ الْمَاءَ وَ أَنَا قَائِمٌ فَقَالَ لَهُ إِنْ شِئْتَ؛
خدمت امام صادق علیه السّلام بودم که شخصی به نام عبدالملک قمی بر ایشان وارد شد و عرض کرد: خداوند کار شما را به صلاح آورد. آیا درحالیکه ایستادهام، آب بیاشامم؟ حضرت فرمودند: اگر خواستی چنین کن.
منشأ سؤال وی این بوده که بنابر برخی روایات ـ که چهبسا بسیاری از علما طبق آن فتوا داده باشند ـ ایستاده آب خوردن در روز خوب است، امّا در شب مناسبتی ندارد. ولی حضرت در اینجا میفرمایند: اگر خواستی چنین کن؛ یعنی شب یا روز فرقی نمیکند. آن شخص بار دیگر پرسید:
أَ فَأَشْرَبُ بِنَفَسٍ وَاحِدٍ حَتَّى أَرْوَى قَالَ إِنْ شِئْتَ؛
آیا آب را با یک نفَس بنوشم تا سیراب شوم؟ حضرت فرمودند: اگر خواستی چنین بنوش.
این سؤال نیز بهخاطر آن بود که روایت داریم آب را کم کم و جرعه جرعه بنوشید و با یک نفَس نیاشامید. در بار سوم پرسید:
فَأَسْجُدُ وَ یَدِی فِی ثَوْبِی قَالَ إِنْ شِئْتَ؛
آیا سجده کنم درحالیکه دستم در پارچهای باشد؟ حضرت فرمودند: اگر خواستی اینگونه سجده کن.
یعنی مانعی ندارد که مثلاً دستت را روی خاک نگذاری. سپس حضرت دیدند این شخص بر یک سری مسائل فرعی که چندان اهمّیت ندارد، تکّیۀ مضاعفی میکند، ازاینجهت به او فرمودند:
إِنِّی وَ اللَّهِ مَا مِنْ هَذَا وَ شِبْهِهِ أَخَافُ عَلَیْکُمْ؛
به خدا قسم، از این مسائل و مانند آن بر شما نمیترسم.
یعنی درست است که این مسائل نیز شرعی است و درست هم هست، امّا آنقدر امور مهمتر وجود دارد که اگر تو اینچنین خود را به این مسائل مشغول کردی، از آن امور بازمیمانی. اینکه حالا نشسته یا ایستاده آب بخوری یا یک نفس یا چند نفس آب بخوری یا دستت درون پارچه باشد و سجده کنی یا بدون پارچه باشد و مسائلی از این قبیل، چندان مهم نیست و مسائل مهمتری وجود دارد. البتّه اگر اینها را رعایت کردی، چه بهتر! امّا اگر هم رعایت نکردی، نه خدا بازخواستت میکند، نه مردم و نه اینکه اثرات مثلاً طبّی خیلی سختی دارد. بنابراین به چیزهای مهمتر بپرداز و اکنون که توفیق پیدا کردهای به حضور امام معصوم بیایی، از مسائل مهمتری بپرس؛ مثلاً امور مهمّ اجتماعی و فردی که سرنوشتساز است و نقش مؤثّر در دین و دنیایت دارد. درحقیقت، این از مصادیق تکلّف است که انسان چیزهایی را بیش از آنچه وزن دارد، به آن وزن بدهد.
پرسشهای بیجا و بیموقع
ازجمله مصادیق دیگر تکلّف آن است که انسان چیزهایی را در غیر زمان و موقعیت مناسبش سؤال کند و این امر امروزه از لحاظ اجتماعی و در دنیای رسانهها و ارتباطات واقعاً امر بسیار مهمّی است و با توجّه به توطئههای دشمنان ضدّ جمهوری اسلامی و مقامات کشور باید مورد ملاحظۀ ویژه قرار گیرد. این مسئله در زمان امیرالمؤمنین علیه السّلام مکرّر اتّفاق افتاده و در زمانهای دیگر حتّی در زمان پیامبر صلّی الله علیه وآله نیز رخ داده است.
در زمان پیامبر صلّی الله علیه وآله منافقی به نام «عبداللّه بن اُبَیّ» از دنیا رفت و حضرت بالای سر جنازهاش در ظاهر نمازی خواندند، ولی نمیخواستند بیان کنند چون منافق است نمیخواهم بر او نماز بخوانم، بلکه میخواستند ظاهر قضیّه بهگونهای باشد که از لحاظ اجتماعی مشکلآفرین نباشد؛ چون او طرفدارانی داشت و افرادی همراه او بودند که اگر حضرت آنها را طرد میکردند، چهبسا انشقاقی در جامعۀ مدینه اتّفاق میافتاد و دشمن سوء استفاده میکرد. امّا پس از اینکه حضرت نماز را خواندند، عمر آمد و خدمت حضرت عرض کرد: شما چرا بر او نماز خواندید؟ درحالیکه خداوند نهی کرده است از اینکه بر او نماز بخوانید:
(وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ)؛
حضرت ابتدا سکوت کردند و پاسخی نفرمودند تا اینکه عمر سؤال خود را تکرار کرد. حضرت اینجا دیدند که بههرحال مجبورند مطلبی بفرمایند، لذا فرمودند: آیا فهمیدی من چه گفتم؟! من دعا کردم:
اللَّهُمَّ احْشُ جَوْفَهُ نَاراً وَ امْلَأْ قَبْرَهُ نَاراً وَ أَصْلِهِ نَاراً؛
خدایا درونش را و قبرش را پر از آتش کن و او را در آتش بینداز.
یعنی من درحقیقت بر او نماز نخواندم، بلکه او را نفرین کردم. امّا حضرت نمیخواستند این مطلب گفته شود، ولی وقتی آن سؤال پرسیده شد که چرا چنین نمازی خواندید، حضرت مجبور شدند این قضیه را افشا کنند.
همچنین در زمان امیرالمؤمنین علیه السّلام چنین اتّفاقاتی متعدّد رخ داده است. ازجمله در یکی از موقعیتهای بسیار مهم و حسّاس، شخصی نزد حضرت آمد و براساس آنچه از قرائن فهمیده میشود، بهصورت علنی و در جمع چنین سؤال کرد که: کَیْفَ دَفَعَکُمْ قَوْمُکُمْ عَنْ هَذَا الْمَقَامِ؛ چگونه قوم شما (قریش) شما را از مقام خلافت کنار زدند و نگذاشتند شما به خلافت برسید؟ این سؤال بیجایی بود و دلیل آن هم پاسخی است که حضرت بعداً دادند و پاسخ هم بسیار مهمّ است. حضرت ابتدا فرمودند:
یَا أَخَا بَنِی أَسَدٍ! إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ فِی غَیْرِ سَدَد؛
ای برادر بنی اسد (یعنی از طایفۀ بنی اسد)، کار تو روی حساب و کتاب نیست و گفتارت محکم نیست و بدون سداد و درستی یکدفعه چیزی را رها میکنی! اینجا جای این سؤال نبود؛ زیرا موجب انشقاق امّت میشود. لذا این سؤال را نباید میپرسیدی، ولی حالا که گفتی فیالجمله برایت توضیح میدهم که إنشاءاللّه فرمایشات حضرت و توضیح آن را در جلسۀ آینده بیان خواهیم کرد.
از خداوند متعال میخواهیم به حق محمّد صلّی الله علیه وآله و آل محمّد علیهم السّلام برکات خود را شامل همۀ ما بگرداند و توفیق عبادت و بندگی و درک شب قدر را به همۀ ما عنایت بفرماید.
و السلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰