جلسه ۱۵، رمضان ۱۴۴۴ قمری، صدا و سیمای مرکز یزد
بیانات
آیتالله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی دامت برکاته
ماه مبارک رمضان ۱۴۴۴ (۱۴۰۲ ش)، جلسه پانزدهم
با تبریک ولادت سبط اکبر پیامبر صلّی الله علیه وآله، امام حسن مجتبی علیه السّلام، خدمت امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف و خدمت مقام معظّم رهبری دام ظلّه و همهٔ شیعیان و دلداگان خاندان اهلبیت علیه السّلام ازجمله شما مخاطبان عزیز، سخنان خود را پیمیگیریم.
کلمات مبارک امیرالمؤمنین علیه السّلام را در وصف پارسایان ـ که خود اوّل پارسای عالَم بودند و فرزندان معصومشان علیهم السّلام اوّلین پارسایان و متّقیان عالَم هستند ـ تبیین میکردیم و این دو عبارت را توضیح دادیم که حضرت فرمودند: «فِی الزَّلَازِلِ وَقُورٌ وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ؛ فرد متّقی در تکانهها استوار و در ناگواریها بردبار است».
شکرگزاری در آسانیها
حضرت در بیان ویژگی بعدی متّقین که با همین آهنگ است، میفرمایند:
وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ؛
و در آسانی، شکرگزار است.
فرد متّقی برخلاف بسیاری از انسانهای دیگر، هنگامی که ناز و نعمت برای او مهیّاست، غافل از شکر نیست و شکرگزار است. حضرت قبلاً هم در این خطبه دربارهٔ شکرگزاری متّقین مطالبی را فرموده بودند، امّا اینجا تأکید حضرت بر شکری است که فرد متّقی در آسودگی و راحتی دارد. نکتهٔ این تأکید آن است که در حالت آسایش و آرامش، بسیاری از مردم ـ اگر اکثریّت قاطع نباشند ـ از شکرگزاری غافلاند:
وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأىٰ بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَریضٍ؛
و چون انسان را نعمت بخشیم، روى برتابد و خود را کنار کشد و چون بدی بدو رسد، دست به دعاى فراوان بردارد.
امّا فرد متّقی حتّی در حالتی که غرق نعمت است و نعمتهای الهی ازهرجهت او را فراگرفته، بازهم اهل شکر است.
غفلت از شکرگزاری، در سطح فرد و جامعه
غفلت از شکر، گاهی در سطح فرد و خرد درنظر گرفته میشود و گاهی در سطح کلان و جامعه که حاصلجمع افراد است. این مسئله در قرآن کریم و تاریخ اسلام سابقه دارد و توجّه به این نکته بهخصوص برای جوامع، مهمّ است؛ چون میتواند درس عبرتی برای انسانها و جوامع باشد.
ناسپاسی قوم بنیاسرائیل
یکی از نمونههای این مسئله که در قرآن کریم آمده، جامعهٔ بنیاسرائیل است که باوجود آنهمه گرفتاریهایی که داشتند که فرعون پسرانشان را میکشت و زنانشان را زنده نگه میداشت و به آنها ظلمهای بیشمار میکرد:
یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ؛
پسران شما را سر مىبریدند و زنهایتان را زنده مىگذاشتند.
پس از آنکه با عنایت پروردگار توسّط حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام نجات پیدا کردند و فرعونیان در دریا غرق و نابود شدند، بهیکباره فراموش کردند چه کسی موجب نجات آنها شده و اساس دستورات الهی را بهکلّی از یاد بردند. وقتی از دریا گذشتند، گروهی را دیدند که بتها را عبادت میکنند:
وَ جاوَزْنا بِبَنی إِسْرائیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلىٰ قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلىٰ أَصْنامٍ لَهُمْ؛
و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم تا به قومى رسیدند که بر [پرستش] بتهاى خویش همّت مىگماشتند.
همینکه آن گروه بتپرست را دیدند، تقاضای نابهجایی مطرح کردند و گفتند: ای موسی! برای ما هم خدایی درست کن! ما هم میخواهیم مانند این بتپرستان، بتپرست شویم:
قالُوا یا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلٰهاً کَما لَهُمْ آلِهَهٌ؛
گفتند: اى موسى! همانگونه که براى آنان خدایانى است، براى ما [نیز] خدایى قرار ده!
این چه ناشکری و قدرناشناسی است! بنیاسرائیل آنقدر در سختی بودند که حتّی به حضرت موسی علیه السّلام هم جسارت کردند و گفتند:
أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا؛
پیش از آنکه تو نزد ما بیایى و بعد از آنکه بهسوى ما آمدى، مورد آزار قرار گرفتیم.
دو بار در بدترین شرایط قرار گرفتند و فرعون آنهمه ظلم در حقّ آنها روا داشت، سپس به برکت رسالت حضرت موسی علیه السّلام و عنایات پروردگار نجات پیدا کردند، امّا ناگهان از مسیر حق برگشتند و همان منشأ نجات خود را هدف قرار دادند و گفتند: ما میخواهیم بتپرست شویم!
بتپرستی مدرن!
امّا چرا بنیاسرائیل چنین ناسپاسی کردند؟! دلیلش این بود که چشمشان جای دیگر را دید! نظیر بعضی از مردم ما که امروزه زرق و برق دنیای غرب یا شرق را میبینند و هوس میکنند همان چیزی که آنجا هست، اینجا هم باشد، درحالیکه این همان بتپرستی است که بنیاسرائیل میخواستند و هیچ چیز دیگری نیست، منتها به شکل دیگر! بتپرستی فقط سنگ و چوبپرستی نیست، بلکه پیروی از هوا و هوس و غربپرستی نیز مصداق بتپرستی است.
ناسپاسی جمعی در صدر اسلام
این ناسپاسی و قدرناشناسی جمعی در تاریخ اسلام نیز سابقه دارد. ببینید وقتی اسلام آمد، مردم جزیرهالعرب ـ که مرکز نزول وحی و گسترش اسلام است ـ چه وضعی داشتند! امیرالمؤمنین علیه السّلام دربارهٔ شرایط مردم پیش از بعثت میفرمایند:
أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلىٰ شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ؛
شما ملّت عرب بر بدترین دین و در بدترین خانه بودید.
یعنی شرایط زندگانی شما بسیار بد بود؛ بدترین سرزمین و بدترین آیین یعنی آیین بتپرستی را داشتید. مردمی که خوراک و مسکنشان در بدترین شرایط بود و دائماً در جنگ و گرفتار سختی ازنظر معیشت و امنیّت بودند، اسلام آمد و آنها را نجات داد و از بدبختیهای طبیعی و خودساختهٔ خود رها کرد و آزادشان ساخت.
آنگاه پیامبر صلّی الله علیه وآله برای اینکه سعادت آنها مستمر باشد، به آنان دستور دادند که بعد از آن حضرت چه کنند و مسئلهٔ خلافت و ولایت را در غدیر خم و جاهای دیگر مطرح کردند.
امّا به مجرّد اینکه پیامبر صلّی الله علیه وآله از دنیا رفتند و درحالیکه هنوز بدن مطهّر پیامبر صلّی الله علیه وآله دفن نشده بود، ببینید چگونه شقّ عصای مسلمین کردند و آن قضایایی که منجر به انحراف خلافت شد، رخ داد! این یک نمونه از ناسپاسی مردم در تاریخ اسلام بود.
ناسپاسی در برابر حکومت امیرالمؤمنین علیه السّلام
بههرحال مردم ۲۵ سال برخلاف دستور پیامبر صلّی الله علیه وآله اجتماعشان را اداره کردند، امّا بعد از ۲۵ سال دیدند عجب اشتباهی کردند و عجب خطایی مرتکب شدند! آنقدر گسترش فساد و ظلم و تباهی، انحراف از اسلام حقیقی و دورشدن از عدالت به مردم فشار آورد که آنها را دوباره به یاد سفارش پیامبر صلّی الله علیه وآله درمورد امیرالمؤمنین علیه السّلام انداخت! بدینجهت بعد از ۲۵ سال سراغ امیرالمؤمنین علیه السّلام آمدند؛ آنهم چه آمدنی!
تودههای مسلمان از هر طرف به خانهٔ امیرالمؤمنین علیه السّلام هجوم آوردند که اگر واقعاً بخواهیم آمدن مردم در آن زمان را ترسیم کنیم، با بیان خودمان قدرت نداریم و فقط با بیان خود امیرالمؤمنین علیه السّلام باید ترسیم شود. آن حضرت دستکم در دو مورد از کلماتشان که به ما رسیده، این قضیّه را ترسیم کردهاند. یک مورد در خطبهٔ «شقشقیّه» است که میفرمایند:
فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَ النَّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَیَّ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَایَ؛
آنگاه چیزى مرا به زحمت نینداخت، جز اینکه مردم همچون یال کفتار بر سرم ریختند و از هر طرف به من هجوم آوردند، بهگونهایکه حسنین زیر پا قرار گرفتند و شانههایم آسیب دید.
حضرت میفرمایند: هیچ چیز مرا به زحمت نینداخت، مگر اینکه مردم از هر طرف بهسوی من هجوم آوردند ـ به تعبیر من از سر و کول من بالا میرفتند ـ تاجاییکه حسن و حسین علیهما السّلام زیر پا قرار گرفتند ـ یعنی فشار آنقدر شدید بود که اهل منزل نیز گرفتار سختی شدند ـ و آنقدر مردم به من فشار آوردند که شانههایم تحت فشار قرار گرفت یا آسیب دید. همهٔ این فشارها برای آن بود که مردم میخواستند حضرت خلافت را قبول کنند.
این یک مورد از کلمات حضرت دراینباره بود. مورد دیگر، عبارات دقیقتر و رساتری دارد که اگر خداوند توفیق دهد در جلسهٔ آینده بیان خواهیم کرد. امیدواریم خداوند متعال ما را شکرگزار نعمتهای خودش در مقیاس فرد و جامعه قرار دهد.
و السلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰