جلسه ۱۶، رمضان ۱۴۴۴ قمری، صدا و سیمای مرکز یزد
بیانات
آیتالله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی دامت برکاته
ماه مبارک رمضان ۱۴۴۴ (۱۴۰۲ ش)، جلسه شانزدهم
کلمات مبارک سیّد و سالار متّقیان و امام پارسایان علیه السّلام را توضیح میدادیم و بدینجا رسیدیم که حضرت فرمودند: فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ؛ از خصوصیّات و صفات متّقین و پارسایان آن است که هنگام آرامش و فراوانی نعمت شکرگزارند و از نعمتهای خدا و وسائط نعمتهای خدا غافل نمیشوند. گفتیم که انسانها هم از حیث نعمتهای فردی و هم از حیث نعمتهای اجتماعی و جمعی باید سپاسگزار باشند و هیچگاه نباید از شکر و سپاس به درگاه الهی غافل شوند؛ زیرا غفلت از سپاسگزاری چهبسا موجب میشود انسان نعمت را از دست بدهد و دیگر قابلیّت حفظ نعمت را نداشته باشد. شکر، نعمت را افزون میکند و ناسپاسی، نعمت را از کف بیرون میکند. بدینجهت هر فرد و جامعهای باید به نعمتهایی که در اختیارش قرار گرفته توجّه کند؛ ابتدا آنها را بشناسد و سپس منعم یعنی نعمتدهنده و وسائط نعمت را بشناسد و آنگاه قدر نعمتهایش را بداند، آنها را حفظ کند و از آنها غافل نشود.
همچنین گفتیم در طول تاریخ، جوامعی ناسپاسی کردند و از نعمتهای الهی غافل شدند، درنتیجه نعمت از کف آنها رفت و گرفتار مشکلات و سختیهای فراوانی شدند که قرآن کریم و تاریخ اسلام نمونههایی از این مسئله را گزارش کرده است؛ ازجمله قضیّهٔ ناسپاسی بنیاسرائیل و نیز قدرناشناسی جامعهٔ صدر اسلام را مثال زدیم و گفتیم مردم صدر اسلام بااینکه حکومت پیامبر صلّی الله علیه وآله را دیده بودند و عدالت، رحمت و لطف آن حضرت را مشاهده کرده بودند، امّا ناسپاسی کردند و از این نعمت بزرگ الهی غافل شدند، درنتیجه آن عدالت و رحمت که میبایست در خلافت امیرالمؤمنین علیه السّلام تجلّی پیدا کند، تجلّی پیدا نکرد و حکومت از اهلبیت پیامبر صلّی الله علیه وآله خارج شد و انحراف پیدا کرد و از مسیر عدالت و اسلام فاصله گرفت تاجاییکه دیگر مردم تحمّل آنهمه انحراف، ستم و بیعدالتی را نداشتند و انقلاب عظیمی اتّفاق افتاد و مردم درِ خانهٔ امیرالمؤمنین علیه السّلام آمدند و همگی برای بیعت با آن حضرت هجوم آوردند که دراینزمنیه بیان خود حضرت در خطبهٔ شقشقیّه را نقل کردیم.
هجوم اقشار مختلف مردم برای بیعت با امیرالمؤمنین علیه السّلام
امیرالمؤمنین علیه السّلام در بیان دیگری خیلی زیباتر و جامعتر این قضیّه را ترسیم کردهاند. حضرت میفرمایند:
وَ بَسَطْتُمْ یَدِی فَکَفَفْتُهَا وَ مَدَدْتُمُوهَا فَقَبَضْتُهَا ثُمَّ تَدَاکَکْتُمْ عَلَیَّ تَدَاکَّ الْإِبِلِ الْهِیمِ عَلَى حِیَاضِهَا یَوْمَ وِرْدِهَا حَتَّى انْقَطَعَتِ النَّعْلُ وَ سَقَطَ الرِّدَاءُ وَ وُطِئَ الضَّعِیفُ وَ بَلَغَ مِنْ سُرُورِ النَّاسِ بِبَیْعَتِهِمْ إِیَّایَ أَنِ ابْتَهَجَ بِهَا الصَّغِیرُ وَ هَدَجَ إِلَیْهَا الْکَبِیرُ وَ تَحَامَلَ نَحْوَهَا الْعَلِیلُ وَ حَسَرَتْ إِلَیْهَا الْکِعَابُ؛
و دست مرا براى بیعت مىگشودید و من آن را مىبستم، شما آن را بهسوى خود مىکشیدید و من آن را مىگرفتم! سپس چونان ازدحام شتران تشنه هنگامیکه به آبشخورهاشان وارد میشوند، بر من هجوم آوردید، چندانکه کفش از پای درآمد، عبا از دوش افتاد و ناتوان زیر پا ماند. مردم به خاطر بیعتشان با من آنچنان خوشحال بودند که کودکان هم به پیروی از بزرگان غرق در شادی بودند، پیران شکسته و سالخورده لرزانلرزان و با کمال ضعف و ناتوانی برای بیعت روانه شدند، بیماران با زحمت و مشقّت فراوان بهجهت بیعت حرکت کردند و دختران جوان برای حضور در آن، پوشش از دست دادند.
تعبیرات عجیبی است! حضرت میفرمایند: شما در شرایطی قرار گرفتید که همه به سوی من آمدید و دست مرا برای بیعت بهسوی خود کشیدید، امّا من خودداری کردم و دستم را تحویل شما ندادم! شما همچون شتران تشنهای که به آبشخورشان میرسند، تشنهٔ عدالت بودید و بهدنبال انسانی بودید که بتواند مشکلات شما را حل کند، لذا سراغ من آمدید و آنچنان هجوم آوردید که پاپوشم پاره شد، ردایم افتاد و افراد ضعیف زیر پا ماندند! آنقدر مردم بهواسطهٔ بیعت با من خوشحال شدند که حتّی کودکان هم شادی میکردند؛ افرادی که سنّی از آنها گذشته و آنقدر پیر و فرتوت و ضعیف و ناتوان بودند که نمیتوانستند مستقیم راه بروند، با همان حالت کج راه رفتن برای بیعت من آمدند؛ افرادی که بیمار بودند، با زحمت و مشقّت خودشان را برای بیعت با من رساندند و حتّی دختران نوجوان برای بیعت من حاضر شدند، بهگونهای که حجابشان را نتوانستند حفظ کنند!
ببینید چه غوغایی بوده است! همه از زن و مرد، بزرگ و کوچک، کودک و پیر، و جوان و نوجوان، با چه خوشحالی به درِ خانهٔ امیرالمؤمنین علیه السّلام هجوم آورده بودند تا با آن حضرت بیعت کنند و حق به مدار خودش بازگردد. همهٔ اینها بهخاطر آن بود که وقتی مردم در زمان پیغمبر صلّی الله علیه وآله در نعمت بودند، قدر نعمت را نشناختند و وصایای پیغمبر صلّی الله علیه وآله را فراموش کردند، درنتیجه ۲۵ سال گرفتار مشکلات شدند. سپس شدّت مشکلات، آنها را بهسوی امیرالمؤمنین علیه السّلام روانه کرد و قضیّهٔ وصایت پیامبر صلّی الله علیه وآله را به آنان یاد آورد و درنتیجه امیرالمؤمنین علیه السّلام به حکومت رسیدند.
ناسپاسی مردم پس از استقرار حکومت امیرالمؤمنین علیه السّلام
امّا همینکه عدالت علی علیه السّلام مستقر شد، مردم دوباره گرفتار فراموشی شدند؛ مخصوصاً بعضی خواصّ ویژهخوار که عدالت علی علیه السّلام را برنمیتافتند و تودههای مردم هم آن حسّاسیّت لازم را از دست داده بودند. خود امیرالمؤمنین علیه السّلام در همان خطبهٔ شقشقیّه میفرمایند:
فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَکَثَتْ طَائِفَهٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَى وَ قَسَطَ آخَرُونَ؛
وقتی به امر خلافت اقدام کردم، دستهای پیمانشکنی کردند، عدّهای از دین بیرون رفتند و گروهی دیگر از جادهٔ عدالت و قسط خارج شدند.
آری، امیرالمؤمنین علیه السّلام اینچنین گرفتار شدند که از آن چهار سال و اندی که حکومت را در اختیار داشتند، بیشترش را گرفتار نبرد با ناکثین، مارقین و قاسطین بودند.
اینها نمونههایی از ناسپاسی مردم بود که وقتی در فراوانی نعمت قرار گرفتند، شکر نعمت را فراموش کردند، و فراموش کردن شکر نعمت همانا و از دست دادن نعمت همان. امیدواریم خداوند متعال همهٔ ما را شکرگزار نعمتهای خود قرار دهد.
و السلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰