بهترین زمان برای تربیت فرزند

عموم مردم چنین‌اند که در سنین بالا رو به ضعف و ناتوانی می‌گذارند و هم از‌ لحاظ جسمی و هم از‌ لحاظ ذهنی دچار نقص و کاستی می‌شوند.

بیانات

آیت‌الله سیّد محمّد‌رضا مدرّسی طباطبایی دامت برکاته

درس اخلاق، سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۲

جلسهٔ چهاردهم (۱۴۰۱/۱۲/۰۱)

کلمات مبارک امیرمؤمنان و سیّد موحّدان علیه السّلام را در نامه به فرزند گرامی‌شان شرح و توضیح می‌دادیم و بدین‌جا رسیدیم که حضرت فرمودند:

أَیْ بُنَیَّ إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُنِی قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً وَ رَأَیْتُنِی أَزْدَادُ وَهْناً بَادَرْتُ بِوَصِیَّتِی إِلَیْکَ وَ أَوْرَدْتُ خِصَالًا مِنْهَا قَبْلَ أَنْ یَعْجَلَ بِی أَجَلِی دُونَ أَنْ أُفْضِیَ إِلَیْکَ بِمَا فِی نَفْسِی أَوْ أَنْ أُنْقَصَ فِی رَأْیِی کَمَا نُقِصْتُ فِی جِسْمِی‏؛

ای پسرکم! من چون خود را سال‌خورده یافتم و سستى در خویش را رو به افزایش دیدم، به وصیّت کردن براى تو شتاب کردم، و خصلت‌هایى را در آن بر شمردم پیش از آنکه مرگ بشتابد و مرا دریابد و هنوز آنچه در خاطر دارم به تو نرسانده باشم یا کاستی و نقصانى در اندیشه‏ام راه یابد؛ چنان‌که در تنم راه یافته است‏.

پهلوان بی‌نظیر نبرد‌ها حتّی در سنین بالا

گفتیم که حضرت این نامه را ـ بنابر نقل ـ بعد از قضیّهٔ صفّین نوشتند؛ یعنی زمانی که بیش از ۶۰ سال سن داشتند و نزدیک شهادت حضرت بود. مسئلهٔ بالا رفتن سن و پدید آمدن ضعف در قوای جسمانی، مسئله‌ای است که امام و غیر امام ندارد و یک سنّت آفرینش است که انسان‌ها بر اثر بالا رفتن سن، دچار تغییر در جسم می‌شوند و قوای جسمانی آنان کاهش می‌یابد.

البتّه امیرالمؤمنین علیه السّلام در آن سنّ بالا هم وقتی در صفّین می‌جنگیدند، هیچ پهلوانی به پای آن حضرت نمی‌رسید؛ چنان‌که نقل شده در «لیله الهَریر» آن شب فوق‌العاده و استثنایی، بیش از ۵۰۰ نفر را به درک واصل کردند. این خیلی مهمّ است که کسی بتواند در جنگ در یک شب ۵۰۰ نفر را با شمشیر به هلاکت برساند! آن‌هم با آن ضربات حساب‌شده و شیوۀ خاصّی که امیرالمؤمنین علیه السّلام در کشتن دشمنان داشتند که هنگام مبارزه به شخص مقابل توجّه می‌کردند و نسل‌های آیندۀ او را مورد ملاحظه قرار می‌دادند؛ اگر در نسل او فرد صالح و مؤمنی بود، از کشتن او خودداری کرده و فقط او را زخمی می‌ساختند.

یکی از شواهد بر پهلوانی امیرالمؤمنین علیه السّلام حتّی در سنین بالا، آن است که وقتی خبر شهادت آن حضرت به معاویه رسید، گفت:

إنَّ الأسَدَ الَّذی‌ کانَ یَفْتَرِشُ ذِراعَیْهِ فی‌ الْحَرْبِ قَدْ قَضَی‌ نَحْبَهُ؛

آن‌ شیر بیشۀ کارزار که‌ در میدان‌ نبرد دو ذراع‌ خود را می‌گشود و صحنۀ جنگ‌ را قبضه‌ می‌کرد، اجلش‌ در رسید و مدّتش‌ سپری‌ شد.

و سپس‌ این‌ شعر را خواند:

قُلْ لِلأرانِبِ تَرْعَی‌ أیْنَما سَرَحَتْ

وَ لِلظَّباءِ بِلا خَوفٍ وَ لا وَجَلِ

به‌ خرگوش‌ها و آهوها بگو هرجا می‌خواهند بچرند که‌ دیگر برای‌ آن‌ها هیچ‌ خوف‌ و ترسی نیست‌.

آن‌وقت امیرالمؤمنین علیه السّلام با این عظمت می‌فرمایند: «رَأَیْتُنِی أَزْدَادُ وَهْناً؛ دیدم ضعف و ناتوانی‌ام زیاد می‌شود»، درحالی‌که حضرت در آن زمان هیچ‌گونه‌ ضعف و ناتوانی حتّی از‌لحاظ جسمی نداشتند، بلکه چنان قدرتی داشتند که هیچ‌کس جرأت نمی‌کرد در برابر ایشان قد علم کند و اگر‌هم ضعفی داشتند، نسبت به جوانی خودشان بوده است.

مهم‌تر از این، عبارت بعدی است که حضرت می‌فرمایند: «أَوْ أَنْ أُنْقَصَ فِی رَأْیِی کَمَا نُقِصْتُ فِی جِسْمِی؛ یا نقصى در اندیشه‏ام راه یابد؛ چنان‌که در جسمم راه یافته ‏است.» این عبارت چگونه قابل توجیه است؟! مگر امام معصوم علیه السّلام دچار نقص در اندیشه می‌شود؟!

پاسخ همان است که در جلسهٔ گذشته بیان کردیم و گفتیم معنای این عبارات آن است که من به‌حسب عادت چنین می‌گویم؛ یعنی عموم مردم چنین‌اند که در سنین بالا رو به ضعف و ناتوانی می‌گذارند و هم از‌لحاظ جسمی و هم از‌لحاظ ذهنی دچار نقص و کاستی می‌شوند. در‌‌واقع، حضرت با این عبارات، قصد تربیت مخاطبان اعمّ از پدران و فرزندان را داشته‌اند.

احتمال غلبهٔ خواهش‌های نفسانی و گرفتاری‌های دنیوی، و ازدست‌رفتن فرصت تربیت

سپس حضرت می‌فرمایند:

أَوْ یَسْبِقَنِی إِلَیْکَ بَعْضُ‏ غَلَبَاتِ‏ الْهَوَى وَ فِتَنِ الدُّنْیَا فَتَکُونَ کَالصَّعْبِ النَّفُورِ؛

یا پیش از وصیّت من، پاره‏اى از خواهش‌هاى نفسانى بر تو چیره شود یا آفت‌هاى دنیا به تو هجوم آورد، در‌نتیجه همچون شتر رمیده گریزان‏ شوى و فرمان نبرى.

یعنی من به وصیّت تو مبادرت ورزیدم، پیش از آنکه تو به‌واسطهٔ بزرگ شدن و شکل گرفتن شخصیّت، قابلیّت تربیت را از دست بدهی و برخی خواهش‌های نفسانی یا دگرگونی‌های دنیوی بر تو غلبه یابد و مانع تربیت تو شود.

شبههٔ ناسازگاری این عبارت با عصمت امام علیه السّلام

این عبارت، در‌صورتی‌که مخاطب نامه محمّد بن حنفیّه باشد ـ چنان‌که شیخ صدوق رحمه الله نقل کرده ـ مشکلی ندارد، ولی آن‌گونه که دیگران نقل کرده‌اند که مخاطب نامه امام مجتبی علیه السّلام بوده‌اند، مشکل ایجاد می‌شود. و همان‌طور‌که در جلسهٔ گذشته گفتیم، اینجا ابن‌ابی‌الحدید معتزلی فرصت را غنیمت شمرده و گفته این عبارات حضرت مخالف عقیدۀ شیعه دربارهٔ عصمت امام علیه السّلام است.

نظیر آنچه آلوسی (از مفسّران اهل تسنّن) در تفسیرش ذیل آیهٔ شریفهٔ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ؛ «و همسران پیامبر صلّی الله علیه وآله، مادران مؤمنین هستند» دربارهٔ جناب طبرسی رحمه الله گفته است. در تفسیر این آیهٔ شریفه، مفسّران ـ حتّی مفسّران اهل سنّت ـ گفته‌اند: تعبیر «أُمَّهات» (مادران) در این آیهٔ شریفه، نه به معنای این است که همهٔ احکام مادر بر همسران پیامبر صلّی الله علیه وآله مترتّب باشد و درنتیجه مسلمانان مثلاً بتوانند به‌عنوان مَحرَم به آنان نگاه کنند یا از آن‌ها ارث ببرند یا…، بلکه آنان فقط در یک مسئله حکم مادر را دارند و آن اینکه بعد از حضرت مسلمانان نمی‌توانند با آنان ازدواج کنند. یا نهایتاً آنچه بعضی از اهل تسنّن گفته‌اند که در احترام گذاشتن نیز حکم مادر را دارند. در اینجا جناب طبرسی علیه السّلام گفته است: بنابراین اگر کسی برادر زن پیامبر صلّی الله علیه وآله بود، نمی‌توان به او «خال المؤمنین» (دایی مؤمنین) گفت. آلوسی پس از نقل این کلام طبرسی رحمه الله تعبیر نیش‌داری دارد: وَ لا یَخْفىٰ أنَّهُ یُسِرُّ حَسْواً بِارْتِغاءٍ؛ یعنی پوشیده نماند که مقصود طبرسی از این سخن چیز دیگری است! توضیح آنکه: کلام طبرسی رحمه الله اشاره به آن است که لقب خال ‌المؤمنین که برای معاویه به‌کار می‌برند، درست نیست که اگر درست بود، باید احکام دایی از‌لحاظ مَحرَمیّت و… هم بر آن مترتّب می‌شد. البتّه خود آلوسی هم این مطلب را رد نمی‌کند، بلکه فقط می‌گوید: طبرسی که شیعه بوده، اینجا حرف خود را زده و نظر شیعه را به کرسی نشانده است.

در اینجا نیز ابن‌ابی‌الحدید خواسته مقصود خود را بر این عبارات تحمیل کند و آن را ردّ نظریهٔ شیعه در‌مورد عصمت امام علیه السّلام جلوه دهد. هرچند جنبهٔ کلامی این مطلب، بیشتر از جنبهٔ اخلاقی آن است، امّا پرداختن به آن مفید و لازم است.

سخنان و رفتارهای معصومان علیهم السّلام به شیوهٔ رایج در میان عموم مردم

پاسخ این سخن نیز همان است که قبلاً بیان کردیم و گفتیم حضرت در این عبارات از جنبهٔ امامت و عصمت سخن نگفته‌اند، بلکه به روش عادی و به همان نحوی سخن گفته‌‌اند که مردم با یکدیگر سخن می‌گویند و همدیگر را نصیحت می‌کنند؛ چنان‌که خیلی‌اوقات چنین بوده است؛ یعنی بنا نبوده معصومین علیهم السّلام در مواردی که لازم یا مناسب نبوده، بر‌خلاف روش معمول سخنی بگویند یا کاری انجام دهند.

در‌حقیقت، این پاسخی است که در خیلی موارد دیگر نیز کاربرد دارد؛ مثلاً‌ در روایت است که امام باقر علیه السّلام غسل کرده بودند و کسی آمد و گفت: این قسمت از بدنتان شسته نشده و آب به آن نرسیده است. حضرت به او فرمودند: «مَا کَانَ‏ عَلَیْکَ‏ لَوْ سَکَتَّ‏؛ اگر سکوت می‌کردی، چیزی بر عهده‌ات نبود!» سپس با دست آن قسمت را شستند. در اینجا نیز ممکن است کسی بگوید: این روایت با عصمت امام علیه السّلام سازگاری ندارد، درحالی‌که در مواردی از این قبیل، معصومین علیهم السّلام به‌عنوان مجارات و همراهی با افرادی که اطرافشان بوده‌اند، چنین سخنان و رفتارهایی داشته‌اند، وگرنه امام۷ هرگز خطا یا سهو نمی‌کند.

عدم نقصان و کاستی اندیشه در امیرالمؤمنین علیه السّلام حتّی بنابر روایات اهل‌سنّت

این مطلب از لحاظ روایات شیعه جزء واضحات است که ما در بحث ولایت مفصّل آورده‌ایم و در خصوص مورد هم روایاتی که عامّه نقل کرده‌اند، حتّی از روایات ما بیشتر است که ای کاش ابن‌ابی‌الحدید به این روایات رجوع کرده بود: در ذیل آیهٔ شریفهٔ:

وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَهٌ؛

و گوش شنوا آن را نگاه دارد.

روایات متعدّد از اهل تسنّن نقل شده که رسول اکرم صلّی الله علیه وآله خطاب به امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: من دعا کردم خداوند گوش شنوا را گوش تو قرار دهد، ای علی! سپس امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: از وقتی پیامبر صلّی الله علیه وآله در حقّ من چنین دعا کردند، هیچ چیز را فراموش نکردم و فراموش نخواهم کرد.

پس معلوم می‌شود امیرالمؤمنین علیه السّلام به‌هیچ‌وجه دچار نقصان رأی و کاستی اندیشه نشده بودند و تعبیراتی چون: «أُنْقَصَ فِی رَأْیِی؛ کاستی و نقصانى در اندیشه‏ام راه یابد» جری عامّ است و حتّی مخالفان ما هم می‌دانند که این‌گونه تعبیرات از امیرالمؤمنین علیه السّلام در حقّ خودشان معنا ندارد.

نظیر بسیاری از دعاهای وارد‌شده از معصومین علیهم السّلام که یا باید بگوییم تعلیم امثال ماست یا از باب «حَسَنَاتُ‏ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ‏ الْمُقَرَّبِینَ» است؛ ازجمله دعایی که هرچند مشهور نیست، ولی از امیرالمؤمنین علیه السّلام نقل شده و تعابیری دارد که ما اصلاً نمی‌توانیم آن‌ها را درک کنیم. راوی می‌گوید: حضرت شبی از کوفه بیرون رفتند و در مسجد جُعفی نماز خواندند و چنین دعا کردند:

إِلَهِی کَبِرَ سِنِّی وَ دَقَّ عَظْمِی وَ نَالَ الدَّهْرُ مِنِّی وَ اقْتَرَبَ أَجَلِی وَ نَفِدَتْ أَیَّامِی وَ ذَهَبَتْ مَحَاسِنِی وَ مَضَتْ شَهْوَتِی وَ بَقِیَتْ تَبِعَتِی وَ بَلِیَ جِسْمِی وَ تَقَطَّعَتْ أَوْصَالِی وَ تَفَرَّقَتْ أَعْضَائِی وَ بَقِیتُ مُرْتَهَناً بِعَمَلِی‏؛

خدایا! سنّم بالا رفته، استخوان‌هایم نرم و باریک شده (به تعبیر امروز پوک شده)، روزگار مرا در هم شکسته‏، اجلم نزدیک شده، روزهاى عمرم به پایان رسیده، زیبایی‌های من رفته، شهوات و امیالم سپرى گشته‏، درحالی‌که مسئولیّت‌های من باقى مانده، جسمم پوسیده، بند‌بندم تکّه‌تکّه شده، اعضایم پراکنده شده و من مانده‌ام، درحالی‌که در گرو اعمال خویشتنم.

تعبیرات بسیار تکان‌دهنده‌ای است! و بااینکه امیرالمؤمنین علیه السّلام در آن هنگام چه‌بسا بیش از شصت سال سن داشتند، امّا همان‌طور‌که گفتیم حضرت حتّی در آن سنین بالا نیز مثل یک شیر، قدرتمند بودند؛ چنان‌که معاویه پس از شهادت آن حضرت گفت: شیری که خرگوش‌ها و آهوها از او فرار می‌کردند، رفت، پس بروید هر کار می‌خواهید بکنید که دیگر آزاد شدید!

آن قدرت جسمانی حضرت با این تعابیر سازگاری ندارد که: «دَقَّ عَظْمِی؛ استخوانم پوک شده»، «بَلِیَ جِسْمِی؛ جسمم پوسیده شده»، «تَقَطَّعَتْ أَوْصَالِی؛ بندهای تنم از هم جدا شده» یا «تَفَرَّقَتْ أَعْضَائِی؛ اعضایم پراکنده شده» و معلوم است که حضرت این تعابیر را به‌حسب عادت و سنّت رایج در میان عموم مردم بیان کرده‌اند؛ یعنی عموم انسان‌ها وقتی به سنین بالا می‌رسند، چنین حالاتی پیدا می‌کنند که ضعیف و ناتوان می‌شوند و قدرت چندانی برایشان باقی نمی‌ماند.

در اینجا نیز چنین است و اگر ابن‌ابی‌الحدید حتّی به روایات ذیل آیهٔ شریفهٔ: تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَهٌ؛ «گوش شنوا آن را نگاه دارد» و نظیر آن‌ها رجوع کرده بود، متوجّه می‌شد که این عبارات را باید چنین معنا کند. و جالب اینکه وقتی به مطالبی می‌رسد که به ضرر اوست، توجیهات متعدّد می‌آورد و تا جایی که می‌تواند معنا را تغییر می‌دهد، امّا در جایی که واضح است مراد چیز دیگری است، به‌حسب دأب خودش هیچ نمی‌گوید!

و السلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته