استدلالی زیبا و دقیق بر وحدانیت الهی
بیانات
آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی دامت برکاته
درس اخلاق، سال تحصیلی ۱۴۰۲-۱۴۰۳
جلسهٔ یازدهم (۱۴۰۲/۱۰/۰۴)
امیر مؤمنان و سیّد حکیمان علیه السّلام در نامهٔ خویش به فرزندشان فرمودند: من در خیرخواهی برای تو کوتاهی نکردم و همهٔ آنچه را لازم بود بیان کردم و تو هرچقدر هم تلاش کنی، نمیتوانی به آن اندازه و نظری برسی که من برای تو خیرخواهی کردم و نظر دادم.
این مطلب روشن است؛ چراکه امیرمؤمنان علیه السّلام نفس پیامبر صلّی الله علیه وآله بودند و از کسانی بودند که: عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً. علاوه بر این، با توجّه به تجربههای طولانیمدّتی که آن حضرت در اسلام داشتند ـ چه قبل از خلافت و چه بعد از خلافت ـ و حوادث فراوانی که پشت سر گذاشتند، معلوم است که کسی نمیتواند به گرد ایشان برسد.
استدلالی زیبا و دقیق بر وحدانیت الهی
سپس حضرت چنین ادامه میدهند:
وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّهُ لَوْ کَانَ لِرَبِّکَ شَرِیکٌ لَأَتَتْکَ رُسُلُهُ وَ لَرَأَیْتَ آثَارَ مُلْکِهِ وَ سُلْطَانِهِ وَ لَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَ صِفَاتِهِ؛
و بدان، اى پسرکم! اگر پروردگارت را شریکى بود، پیامبران او هم نزد تو مىآمدند و آثار پادشاهى و قدرت او را مىدیدى و افعال و صفات او را مىشناختى.
این فقره کلامی در توحید است. حضرت بهصورت یک قضیّهٔ شرطیّهٔ متّصله میفرمایند: لَوْ کَانَ لِرَبِّکَ شَرِیکٌ لَأَتَتْکَ رُسُلُهُ؛ اگر برای پروردگارت شریکی بود، قطعاً پیامآوران او نیز بهسوی تو میآمدند، ولی پیامآورانی ازجانب شریک خدا نیامدهاند، پس معلوم میشود خدای دیگری نیست و خداوند متعال شریکی ندارد.
نکتهٔ آن این است که اگر خداوند متعال شریکی داشت، آن شریک هم واجبالوجود بود و نمیشد ممکنالوجود باشد؛ زیرا اگر ممکنالوجود بود، دیگر شریک خدا نبود، بلکه مخلوق خدا بود، پس اگر خدا شریکی داشت، آن هم واجبالوجود بود و وقتی چیزی واجبالوجود شد، یعنی واجبالوجود من جمیع الجهات و الحیثیّات است.
واجبالوجود من جمیع الجهات و الحیثیّات
این یک قاعدهٔ بسیار زیباست که در کلام و فلسفه از آن بحث شده و خداوند توفیق داده ما هم رسالهای دراینزمینه نوشتهایم. طبق این قاعده، واجبالوجود، واجب الوجود من جمیع الجهات و الحیثیّات است؛ یعنی همهٔ اقتضائاتی که یک واجبالوجود میتواند داشته باشد، حتماً بالفعل در او وجود دارد.
بهتعبیردیگر، هرآنچه برای واجبالوجود به امکان عام ممکن باشد، بالضروره برای او ثابت است؛ چراکه اگر واجبالوجود، واجبالوجود من جمیع الجهات و الحیثیات نباشد، لازمهاش ترکیب و احتیاج است؛ به تفصیلی که در جای خود تبیین شده است.
دعوت همهٔ پیامبران به توحید
بنابراین خداوند عالَم پیامبرانی فرستاده و همهٔ آنها دعوت به توحید کردهاند. پیامبری و صحّت قول آنان هم با معجزات یا روشهای دیگر اثبات شده است. امّا اگر خدای دیگری بود، آن خدا هم به مقتضای اینکه واجبالوجود من جمیع الجهات و الحیثیات است، میبایست پیامبرانی بفرستد ـ هرچند در ظرف خودش ـ و آن پیامبران به خدای دوم دعوت کنند؛ همانطورکه به خدای معهود دعوت شده است.
و اساساً اینکه به یک خدا دعوت شود، درصورتیکه دو خدا وجود داشته باشد، یک اشتباه است؛ زیرا نقض لطف بهشمار میرود، درحالیکه لطف بر پروردگار واجب است ـ به آن معنایی که در علم کلام گفته شده است ـ و مقتضای لطف آن است که تکالیفی که موجب کمال انسان است، به او ابلاغ شود. حالآنکه اگر فیالواقع دو خدا باشد و پیامبران برخلاف آن، به توحید دعوت کنند، این اغراء به جهل، جدا کردن انسان از مسیر کمال، و خلاف لطف عمل کردن است.
بدینجهت حضرت میفرمایند: اگر خداوند شریکی داشت، پیامبران او هم باید میآمدند و به او دعوت میکردند؛ حال که نیامدند و دعوت نکردند، معلوم میشود خداوند شریکی ندارد.
امیدوارم خداوند متعال به همهٔ ما بصیرت عنایت فرماید.
و السلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰