تقریرات درس خارج اصول
حضرت آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دورهی دوم ـ سال سیزدهم ـ جلسه 29 ـ دوشنبه 15/9/95
نقد و بررسی کلام شهید صدر قدس سره در بیان اول
کلام ایشان مبتنی بر آن است که در بحث عام و خاص، عنایت را روی کیفیت دلالت ببریم و بگوییم چون کیفیت دلالت خاص بر افرادش اقوی است، پس مقدم بر عام میشود. البته این سخن، مطلب درستی است و شاید عبارات بعضی هم با این معنا سازگار باشد، ولی چرا خود را محصور در این معنا کنیم و ملتزم نشویم که صرف اینکه چیزی خاص است و در مقابلش عام قرار دارد و به حسب ظاهر با هم جمع نمیشوند، خاص مقدم میشود؟! مثلاً وقتی که بدانیم اکرام فساق علماء واجب نیست، ولو دالّ بر این مطلب دارای دلالت اقوایی از دلالت عام بر لزوم اکرام عدول نباشد و یک دلالت کاملاً ضعیفی باشد، باز میفهمیم که اینجا تعارض مستقری نیست و عرف به صرف اینکه این افراد با دلیلی ولو ضعیف اما حجت، حکم خاصی دارد، دلیل دیگر ولو با قدرت بیشتر اما به نحو عموم را تخصیص میزند. حداقل نسبت به کسی که روشش آن است که مخصص را جدا ذکر کند، نفس خاص بودن در مقابل عام بودن، کافی است که خاص را مقدم بر عام بداریم و لهذا احتیاج نداریم که همیشه خاص، اقوی ظهوراً از عام باشد، بلکه اگر مساوی باشد و حتی اگر اقل ظهوراً باشد، میتوانیم بگوییم که مقدم است؛ چون نفس خاص بودن قرینیت بر تعیین مراد جدی از عام دارد.
و شاهدی بر مطلب آنکه: مرحوم آخوند که انقلاب نسبت را قائل نیست، در جاهایی گفته است که عام مخصَّص با اینکه نسبتش با عام دیگر عموم و خصوص من وجه است، مقدم بر عام دیگر میشود به خاطر اینکه آن باقیمانده آنقدر کم است که عام به منزلهی نص میشود، ولی نمیگویند نص است یا تمرکز بر آن بیشتر است؛ زیرا ظهور استعمالی آن فرق نمیکند و همان عموم است، اما وقتی افراد زیادی از عام خارج شد آنچه باقی مانده در نظر عرف به گونهای است که میتواند مخصص عام دیگر شود. ما نحن فیه نیز چیزی نظیر این است؛ یعنی با توجه به روش متکلم که میدانیم مخصصها را جدا ذکر میکند، به مجرد اینکه این خاص است و آن عام است، عرف میفهمد که مراد او از آن عام، غیر این خاص بوده است و لامحاله کافی است در اینکه بیان اول را بپذیریم.
بیان دوم در قبول فیالجملهی انقلاب نسبت
همانطور که قبلاً اشاره شد بیان دوم در واقع همان بیان اول است و چیز دیگری نیست، إلا اینکه شهید صدر قدس سره استدلال انقلابیون را در ضمن دو بیان ذکر کرده است و ما هم متابعت کردیم. مهم این است که بیان دوم، مقدمات مطویهای را که در بیان اول بوده باز میکند. این بیان عمدتاً از سید خویی قدس سره است و البته اصلش در جاهای دیگر مثل کلمات مرحوم نائینی و بلکه قبل از ایشان در کلمات دیگران هم محفوظ است و چون نکات خوبی دارد، گرچه در ضمن مباحث سابقه در سالهای قبل یکی دوبار عرض کردهایم، اما تکرارش مناسب است.
بیان دوم هم به حسب تقریر شهید صدر قدس سره متألف از دو مقدمه است؛
مقدمهی اول: در هر لفظی که دالّ بر معناست و از متکلمی که در مقام بیان مطلب میباشد صادر شده است، سه دلالت وجود دارد:
1. دلالت تصوریه: مقصود از دلالت تصوریه یعنی دلالتی که ناشی از ارتباطی است که بین لفظ و معنا به خاطر وضع تعیینی یا تعینی حاصل شده است. مثلاً وقتی گفته میشود «اسد» صورتی از حیوان مفترس در ذهن متنقش میشود؛ چه متکلم اراده کرده باشد یا نکرده باشد یا اصلاً نخواسته باشد این صورت منتقش بشود، این معنا متنقش میشود؛ زیرا ربطی به ارادهی متکلم و حتی به ارادهی مخاطب ندارد ، بلکه ناشی از ربط وثیق و متأکدی است که بین لفظ و معناست و حتی اگر این لفظ از یک موجود لا شعوری مثل ضبط صوت صادر شده باشد یا بر دیواری منتقش شده باشد ولو توسط عامل غیر شاعری، باز این صورت در ذهن متنقش میشود. این را دلالت تصوریه میگویند که هم نسبت به مفردات وجود دارد و هم نسبت به مرکّبات.
2. دلالت استعمالیه یا تصدیقیهی اولی: متکلمی که ملتفت است و از روی اراده لفظی را به کار میبرد و در مقام افاده است، این لفظ را در معنایی به کار برده و استعمال کرده است؛ فرقی نمیکند در معنای حقیقی یا معنای مجازی باشد. مثلاً وقتی میگوید: «رأیت اسداً»، رأیت را در معنای دیدن و اسد را در رجل شجاع یا در معنای حیوان مفترس ـ به حسب قرائنی که وجود دارد ـ استعمال کرده است. این دلالت را ظهور استعمالی یا دلالت تصدیقیهی اولی مینامند.
3. دلالت جدّیه یا تصدیقیهی ثانیه: مخاطب دلالت سومی را نیز از این استعمالات به دست میآورد که آنچه را متکلم گفته است جداً چه چیزی مرادش بوده و واقعاً قصدش چه بوده است؛ زیرا ممکن است متکلم لفظی را در معنایی استعمال کند اما جداً مرادش همان نباشد، کما اینکه ممکن است همان معنای استعمالی به طور جدّ مرادش باشد. اینکه تصدیق میکنیم که کدام معنا مراد جدی متکلم است «دلالت تصدیقیهی ثانیه» نام دارد. فرض کنید وقتی که متکلم گفت: «زید کثیر الرماد» لفظ زید را در زید و کثیر الرماد را در زیادیِ خاکستر استعمال کرده است، اما مراد جدیاش این است که این شخص سخی است. یا متکلم که عامی را گفته است مانند «اکرم کل عالم» و هیچ مخصصی را نه متصلاً و نه منفصلاً نیاورده است، ما از این استعمال و از این شرایط متکلم استفاده میکنیم که جداً مرادش اکرام هر عالمی است، فاسق باشد یا عادل، فقیه باشد یا مفسّر، هیوی باشد یا ریاضی، هرکدام باشد وجوب اکرام دارد.
مقدمهی دوم: هر دلیلی که کشف از مراد جدی میکند و به حسب ظهور کاشفش اخص از دلیل دیگر است، متقدم بر آن میشود و حاصل این دو دلیل، مراد جدّی متکلم است.
با این دو مقدمه انقلاب نسبت اثبات میشود؛ زیرا فرض این است که وقتی «اکرم العلماء» به «لا تکرم فساق العلماء» تخصیص خورد، یعنی کاشفیتش از مراد جدی، اخص از کاشفیت «یستحب اکرام العدول» است پس مقدم بر آن میشود. و لهذا به قول بعضی، تصور انقلاب نسبت کافی است در تصدیقش و ما باید در همین مثال، «اکرم العلماء» را بعد از تخصیص، مخصِّص «یستحب اکرام العدول» قرار دهیم و مقدم بر آن بشماریم.
همانگونه که ملاحظه میشود این بیان دوم چیزی جز همان بیان اول و باز کردن آن بیان اول نیست، إلا اینکه شهید صدر قدس سره این کلام را به دو شق، تشقیق میکند و بنابر هر شقی حرفی میزند ...
براي دريافت متن کامل جلسه بیست و نهم اينـجا را کليک کنيد.