تقریرات درس خارج اصول
حضرت آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دورهی دوم ـ سال سیزدهم ـ سال تحصیلی 96 ـ 1395
جلسه 19 ـ دوشنبه 10/8/95
بررسی تعارض بین «عام اصولی» و «مطلق شمولی»
بحث در بررسی این مسأله بود که اگر یک عام اصولی مانند «اکرم کلّ عالم» وجود داشته باشد و در مقابلش نیز یک مطلق شمولی مانند «لاتکرم الفاسق» وجود داشته باشد و مکلف به کسی که هر دو عنوان «عالم» و «فاسق» را دارد برخورد کند، چه وظیفهای دارد؟
مناقشهای در این نیست که «کل» از ادوات عموم است و لزوم اکرام را نسبت به هر عالمی افاده میکند. و همچنین بنابر اینکه «ال» در «لا تکرم الفاسق» برای استغراق نباشد و فقط جنس و طبیعت را برساند، معنایش این است که هیچ فاسقی واجب الاکرام نیست، بنابراین «لا تکرم الفاسق» نیز همهی فساق را شامل میشود. حال اگر مکلف به کسی برخورد کند که هر دو عنوان را دارد چه کاری باید انجام دهد؟ زیرا این فرد طبق «اکرم کلّ عالم» وجوب اکرام دارد و از سویی فاسق است و «لا تکرم الفاسق» بیان میکند که اکرام او حرام است یا حداقل نهی در مقام توهم امر است و نفی وجوب میکند و به هرحال «لا تکرم الفاسق» میگوید اکرام نکن، بنابراین باید دید مکلف چه وظیفهای دارد؟
واضح است اینجا از مواردی نیست که بگوییم مکلف هردو را امتثال کند، پس آیا این تعارض مستقر است؟ یعنی راهحلی ندارد و تعارض مستقر است، لامحاله در مادهی اجتماع فرضاً اگر گفتیم که اصل اولی تساقط است، تساقط میکنند یا در جایی که دیگر نفی ثالث معنا ندارد، هیچکدامش ارزشی ندارد؟ یا اینکه این تعارض بدوی و غیر مستقرّ است و جمع عرفی دارد؟
کلام شیخ انصاری رحمه الله در جمع عرفی بین دو دلیل (تقدیم عام بر مطلق)
غیر واحدی از اجلاء از جمله شیخ انصاری رحمه الله گفتهاند در چنین جایی که یک طرف عام به معنای دقیق کلمه وجود دارد و یک طرف مطلق است، جمع عرفی دارد و عام بر مطلق مقدم میشود؛ زیرا:
عام به دلالت لفظیه شمول و استیعاب را افاده میکند و فرض این است که «کل» وضع شده است لاستیعاب مدخول خود، لذا «اکرم کل عالم» یعنی این عالم، آن عالم و... را اکرام کن. به خلاف مطلق که شمولش مدلول لفظ نیست، بلکه از مقدمات حکمت استفاده میشود. مقدمات حکمت یعنی متکلم مقسم را بیاورد؛ یعنی مفهومی بیاورد که قابل انطباق بر افراد متعددهای است، در مقام بیان هم باشد، یعنی بخواهد همهی مقصودش را با این کلام افاده کند و قیدی هم نیاورد. در این صورت است که سامع عاقل چنین استنباط میکند که متکلم گفته است این طبیعت هرجا باشد آن حکم را دارد. به تعبیری «لا تکرم الفاسق» یعنی طبیعت فاسق بودن، موضوع عدم وجوب اکرام است هرکجا که باشد؛ زیرا مولا در مقام بیان است چه این فاسق، عالم باشد چه غیر عالم. پس شمولی که از مطلق فهمیده میشود ناشی از مقدمات حکمت است و به درک عقل است که متکلم در مقام بیان، مقسم را آورده و قیدی نیاورده است پس معلوم میشود هرجا آن طبیعت هست آن حکم هم هست.
جناب شیخ رحمه الله میفرماید اگر در جایی این دو دلیل باهم درگیر شدند چنانکه در مثال، فردی عالم بود و فاسق هم بود، معلوم است که این دو دلیل عرفاً قابل جمع هستند؛ زیرا «لا تکرم الفاسق» اصلاً نمیتواند با «اکرم کلّ عالم» درگیر شود، به دلیل اینکه درگیری بین چیزی است که اقتضا ندارد با چیزی که اقتضا دارد. «اکرم کلّ عالم» عامی است که اقتضا دارد؛ زیرا «کل» وضع شده است برای استیعاب و بیان بر استیعاب است، ولی «لاتکرم الفاسق» اقتضاء درگیری با آن عام را ندارد؛ به دلیل اینکه یکی از مقدماتش عدم ذکر قید و عدم بیان بر خلاف است، و عام در ما نحن فیه بیان بر قید است. به تعبیر دیگر مطلق میگوید اگر بیان دیگری نبود من میتوانم بیان باشم و هستم، عام میگوید من بیان هستم، لذا این دو با هم دعوا ندارند. از مقدمات اطلاق، عدم بیان بر خلاف است ـ عدم ذکر قید یعنی عدم بیان بر خلاف ـ اما عام میگوید من بیان هستم؛ زیرا به تعبیر شیخ رحمه الله دلالت عام تنجیزی است اما دلالت مطلق بر شمول، معلق و مشروط است، اینها با هم تنافی ندارند؛ زیرا تنجیز و تعلیق با هم تنافی ندارند. تنجیز یعنی إلا و لابُد هست و دلالتش موجود است، تعلیق یعنی لولا دلالت دیگری، من هستم. پس در چنین جایی اگر تعارضی بدواً وجود داشت، با این تحلیل میتوان گفت عام مقدم است، در نتیجه این شخص ولو فاسق است، اما چون عالم است باید اکرام شود ...
براي دريافت متن کامل جلسه نوزدهم اينـجا را کليک کنيد.