تقریرات درس خارج اصول
حضرت آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دورهی دوم ـ سال دوازدهم ـ سال تحصیلی 95ـ94
جلسه 43 ـ شنبه 26/10/94
فرمایش محقق عراقی و تبعاً سید خویی رحمهما الله در نقد کلمات محقق نائینی رحمه الله
محقق عراقی رحمه الله در تقریرات درسشان، به جوهره و اساس سخنان نائینی رحمه الله اشکال میکند. مرحوم سید خویی رحمه الله نیز در برخی اشکالات، از آقا ضیاء رحمه الله تبعیت کرده است. کلمات مرحوم امام قدس سره را نیز در ادامه نقل خواهیم کرد.
ابتدا اشکالی که مشترک بین محقق عراقی و سید خویی رحمهما الله است بیان میکنیم:
مرحوم نائینی فرمودند که مجعول در امارات، تتمیم کشف است و اماره به برکت این جعل به منزلهی علم است و مؤدایش به منزلهی معلوم است، در حالی که در چنین فرضی نیز اماره از لوازم و ملزومات خود حکایت نمیکند و اماره فقط از مؤدی حکایت میکند. با این فرض، معنا ندارد که بگوییم لوازم و ملزومات، به اعتبار آثارشان حجت میشوند؛ زیرا بعد از قبول عدم حکایت خبر از لوازم و ملزومات مؤدی، تعبدی که وجود دارد تعبد به خود مؤدی و لوازم بیّن بالمعنی الاخص میباشد، اما غیر آنها مورد حکایت نیست و علی الفرض تعبد به خبر شده است، پس به خصوصِ مؤدای خبر و لوازم بیّن بالمعنی الاخص آن تعبد شده است و کشف و احراز هم فقط نسبت به همین مقدار است نه بیشتر. بنابراین چرا بگوییم توسط اماره آثار لوازم و ملزومات اثبات میشود، با اینکه شک وجدانی وجود دارد؟!
محقق عراقی رحمه الله اضافه میکند که از این کلام روشن میشود مقایسهای که بین علم تعبدی یعنی خبر حجّت، با علم وجدانی انجام شده است، مقایسهی صحیحی نیست؛ زیرا:
در جایی که علم وجدانی موجود باشد، ثبوت آثار لوازم و ملازمات به خاطر علم به ملزوم نیست. اینکه از علم به حیات زید بعد از چندین سال، آثار انبات لحیه و غیر آن مترتب میشود، نه به خاطر آن است که علم به حیات زید داریم بلکه به خاطر آن است که از علم به حیات، علم به لوازم و ملزومات و ملازمات آن هم حاصل میشود؛ یعنی از علم به حیات، علم به لوازم و ملزومات و ملازمات متولد میشود و در نتیجه، خود آنها مورد علم هستند. وقتی که من علم دارم کسی بعد از هجده سال زنده است، همچنین علم دارم به حسب عادت ریشش هم در آمده است و در نتیجه احکام ریش درآوردن هم بر آن مترتب است.
دو سخن وجود دارد؛ یکبار میگوییم لازمهی علم به حیات، ثبوت انبات لحیه ـ بدون نظر به استتباع علم به ملزوم نسبت به علم به لازم ـ و در نتیجه ترتب آثار آن است و یکبار میگوییم از علم به حیات، علم به انبات لحیه متولّد میشود. این مطالب دربارهی علم حقیقی بود.
اما در علم اعتباری چنین نیست؛ وقتی تعبد پیدا کردیم که حیات محقق است، به اندازهای که تعبد پیدا کردیم، علم موجود است؛ یعنی اصل حیات محقق است و از علم تعبدی هم که علم تعبدی دیگری متولد نمیشود، پس از این طریق نمیتوانیم لوازم و ملزومات مؤدای امارات را اثبات کنیم.
سید خویی رحمه الله هم در توضیح مطلب میفرماید تعبد به اینکه چیزی اماره و به منزلهی علم است، به این معنا نیست که لوازم آن هم حجت باشد و این حرف که لوازم امارات را با تعبد به این نحو حجت میکنیم، حرف درستی نیست. به عنوان مثال در جاهایی که امکان تحصیل جهت قبله نیست، گفتهاند که ظن به قبله کافی است. «ظن به قبله» یعنی کشف ناقص و «کافی بودن» یعنی تتمیم کشف، ولی ممکن است لوازمی داشته باشد؛ فرضاً اگر خورشید از سمت الرأس از جهت قبله بگذرد، ظهر شده و وقت داخل شده است، آیا میتوانیم بگوییم دخول وقت هم ثابت است چون قبله را با ظن در این جهت اثبات کردیم؟ شکی نیست که چنین چیزی ثابت نمیشود. ظن تنها در همان مقدار تعیین قبله حجّت است در فرضی که راه تحصیل قبله به نحو اطمینان، با حجتهای دیگر وجود نداشته باشد، ولی لوازم این ظن را نمیتوانیم اثبات کنیم و این سخن به این معناست که دلیل حجیت امارات، آنها را به مقدار مدلول و مؤدای امارات حجت میکند و لیس إلا. کلّ امارات اینچنین است ...
براي دريافت متن کامل جلسه چهل و سوّم اينـجا را کليک کنيد.