تقریرات درس خارج اصول
حضرت آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دورهی دوم ـ سال دوازدهم ـ سال تحصیلی 95ـ94
جلسه 21 ـ یکشنبه 24/8/94
اشکال دوم در استصحاب زمان
أعلام به این اشکال اعتنای جدّی کردهاند و بعضی از محققین تسلیم اشکال شدهاند و برخی هم مانند مرحوم عراقی تلاش کردهاند به آن اشکال پاسخ بدهند.
برای روشن شدن اشکال ابتدا باید مطلبی را توضیح دهیم و آن اینکه: با استصحاب زمان، (مقصود، مثل لیل و نهار و ماه رمضان و شوال و... است) دو غرض را میتوانیم دنبال کنیم؛
یک غرض این است که موضوع حکمی را اثبات کنیم؛ مثلاً کسی نذر کرده است تا روز باقی است صدقهای بدهد، در اینجا نهار موضوع برای حکم وجوب تصدق قرار گرفته است. یا مثلاً مادامی که ماه مُحرّم است و أشهر الحُرُم است ابتدای به قتال حرام است، شخصی شک میکند آیا هنوز ماه محرّم باقی است یا نه، استصحاب محرّم را جاری میکند و در نتیجه ابتدای به قتال بر او حرام است.
البته فعلاً عجالتاً میگوییم: قدر متیقن آن است که اگر صِرف وجود زمان به نحو کان تامه دخیل در موضوع باشد حکم مترتب است، ولی اگر زمان به نحو کان ناقصه دخیل در موضوع باشد که بعداً به آن خواهیم پرداخت، مورد اشکال است و فعلاً بیش از این وارد مطلب نمیشویم.
و گاهی غرض آنست که با استصحاب زمان، احراز کنیم متعلّق حکم را علی الوجه الصحیح انجام دادهایم.
حکم، موضوع و متعلّقی دارد؛ موضوع یعنی چیزی که حکم بر آن متفرع است؛ «اذا حصل، حصل الحکم»، «اذا وُجد، وجد الحکم»، مانند عالم در «أکرِم العالم». «عالم» موضوع است یعنی هرگاه پیدا شود وجوب اکرام دارد. یا مانند وقت نسبت به نماز یا بلوغ نسبت به احکام که موضوع هستند و حکم متفرع بر آنها است.
متعلق حکم یعنی چیزی که حکم، درخواست تحقق آن را دارد و به واسطهی امتثال حکم پدید میآید، مانند «اکرام» در «اکرم العالم» که مورد درخواست وجوبی است که از «اکرم» استفاده میشود و با امتثال آن، وجوب متحقق میشود.
بنابراین گاهی میخواهیم با استصحاب زمان، احراز کنیم متعلق حکم (که گاهی هم از آن تعبیر به «موضوع الموضوع» میشود) امتثال شده است.
مثال: خداوند متعال فرموده است: (أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً) یعنی نماز را از دلوک شمس تا غسق لیل که دل شب است و نیز قرآن فجر را بهپا دارید. از این آیه استفاده میشود نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء، باید در این محدوده باشد؛ یعنی محدودهی دلوک و زوال شمس تا نصف شب. البته دلیل خارجی وجود دارد که نماز ظهر و عصر نباید از ذهاب حمرهی مشرقیه فراتر برود و نماز مغرب و عشاء نباید قبل از ذهاب حمرهی مشرقیه اتیان شود.
اگر این زمان را به عنوان موضوع وجوب در نظر میگیریم که اذا ُوجد، وجد الحکم ـ زیرا فرموده است (أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ)؛ «وقتی دلوک شمس شد نماز را بپا دار» ـ در این صورت با استصحاب عدم دخول ظهر و بقاء ساعات قبل از ظهر، میخواهیم نفی موضوع کنیم؛ یا آخر وقت که استصحاب نهار میکنیم و میگوییم «چون نماز نخواندهایم، در این زمان باید نماز خوانده شود» و میخواهیم وجوب صلات را استفاده کنیم. گفته شده است در اینجا با استصحاب نهار، وجوب صلات ثابت میشود و مشکلی ندارد.
حال که نماز واجب شد، نماز را میخوانیم ولی بعد از نماز شک میکنیم که آیا نماز در وقت واقع شد یا در وقت واقع نشد، به اعتبار اینکه وقت، قید متعلّق است نه قید موضوع؛ چون وظیفهی ما، اتیان صلات در وقت است. در اینجا اگر استصحاب جاری شود میگوییم نماز به نحو صحیح اتیان شده و وجوب امتثال شده است.
به تعبیر دیگر چون مثلاً آخر وقت است و هوا ابری است و نمیدانیم هنوز وقت باقی است و نهار باقی است یا خیر، لذا شک میکنیم آیا بر ما اتیان نماز ظهر و عصر واجب است یا وقت اداء گذشته است و باید نماز را قضاء کنیم؟ با استصحاب میگوییم هنوز وقت باقی است و نماز را باید بخوانیم. اکنون بعد از اتیان نماز، شک میکنیم آیا نماز در وقت واقع شد یا در وقت واقع نشد، پس استصحاب را جاری میکنیم و اینگونه استنتاج میکنیم که نمازی که خواندهایم در وقت واقع شده است.
عدهای قبول کردهاند با استصحاب اوّل، وجوب صلات ثابت میشود؛ چون موضوع احراز شده است و باید نماز اتیان گردد. همچنین بعضی استصحاب دوم را مثل استصحاب اوّل جاری دانستهاند و میگویند به واسطهی استصحاب، صلات در وقت احراز میشود، الا اینکه عدهای از محققین علم اصول در استصحاب دوم، اشکال مثبتیت را بیان کردهاند ...
براي دريافت متن کامل جلسه بیست و یکم اينـجا را کليک کنيد.