تقریرات درس خارج اصول
حضرت آیت اللّه سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دورهی دوم ـ سال یازدهم ـ سال تحصیلی 94ـ93
جلسه 76 ـ یکشنبه 16/1/94
مرحوم شیخ در ادامه در قالب رفع توهم، اشکالی را مطرح میکنند و از آن پاسخ میدهند؛
إن قلت: اگر مراد از یقین، متیقن باشد لازمهاش تصرف در ظهور کلام است و تصرف در ظهور، خلاف اصل است. لذا نمیتوان گفت مراد از یقین، متیقن است آنهم متیقنِ دارای دوام و ثبات.
قلت: مرحوم شیخ در پاسخ میفرمایند ما به هر حال چارهای نداریم در مثل «لاتنقض الیقین بالشک» تصرف نماییم؛ زیرا نقض یقین، اختیاری نیست. پس باید در یقین تصرف کرد و باید گفت مراد از یقین، یا متیقن است یا احکام یقین، ولی نه احکام یقین بما هو یقین بلکه احکام یقین به اعتبار نشان دادن متیقن و به تعبیر دیگر مراد احکام متیقن میباشد که ثابت است برای متیقن از جهت یقین. پس نهی از نقض نمیتواند به یقین تعلق گیرد و راهی ندارد جز اینکه به متیقن یا احکام متیقن تعلق گیرد.
اشکال مرحوم آخوند بر کلام شیخ رحمهما الله
مرحوم آخوند تلمیذ جناب شیخ رحمه الله در کفایه کلمات استاد را مورد نقد قرار داده است؛ هم از حیث تمسک به مادهی نقض و هم از حیث تمسک به هیأت لاتنقض.
امّا از حیث مادهی نقض میفرمایند: اینکه شیخ رحمه الله فرمودند نقض تنها در مورد چیزی که هیأت اتصالیه دارد معنا دارد، صحیح نیست. هرچند ممکن است در جایی هیأت اتصالیه باشد و نقض نیز صادق باشد، امّا صحت تعلّق نقض به چنین موردی به خاطر هیأت اتصالیه نمیباشد بلکه به خاطر ملزوم دیگری است که همان استحکام است؛ اگر چیزی مستحکم و مبرم باشد، در خراب کردن آن لغت نقض به کار گرفته میشود؛ زیرا نقض، ضد ابرام است.
مرحوم آخوند دو مثال ذکر میکنند که در یکی هیأت اتصالیه وجود دارد و لغت نقض در مورد آن به کار نمیرود و در مثال دیگر هیأت اتصالیه وجود ندارد ولی میتوان لغت نقض را در آن به کار گرفت.
مثال اوّل: اگر سنگ چند تُنی روی زمین باشد هیأت اتصالیهای دارد؛ زیرا عمود بر زمین است. حال اگر کسی سنگ را از جایش منتقل کرد نمیتواند بگوید «نقضتُ الحجر عن مکانه»، پس معلوم میشود صِرف هیأت اتصالیه در صحت استعمال «نقض» صحیح نیست.
مثال دوم: صحیح است بگوییم «إنتقض یقینی باشتعال السراج». ولو آنکه شکّ ما در مقتضی باشد و ندانیم چه مقدار نفت در مخزن چراغ است ولی این جمله و به کار بردن «نقض» صحیح است.
بنابراین نکتهی صحت این تعبیر آن است که چون یقین به خودیِ خود امری مستحکم و مبرم است، کافی است تا انتقاض بدان نسبت داده شود. البته اینکه این نسبت به نحو حقیقت است یا مجاز، مهم نیست؛ زیرا برخی گفتهاند اساساً نقض مربوط به محسوسات است نه معقولات. در هر حال آنچه مهم است حُسن اسناد نقض به یقین، به اعتبار استحکام آن است.
بنابراین نمیتوان گفت به اعتبار مادهی نقض، مراد از یقین، متیقن یا احکام متیقن است؛ زیرا هیچ مانعی ندارد که نقض به خود یقین إسناد داده شود.
إن قلت: در مسألهی استصحاب، توهم نقض یقین به شک نمیرود تا مورد نهی قرار گیرد؛ زیرا استصحاب یعنی یقین سابق و شک لاحق. کسی که یقین به کرّیت ماء در روز شنبه داشته است و روز یکشنبه شکّ در بقاء کرّیت میکند، یقین سابق خود را نقض نکرده است؛ زیرا یقین سابق متعلق به کرّیت روز شنبه بوده است و شکّ لاحق مربوط به بقاء کرّیت در روز یکشنبه میباشد، پس توهم نقض نمیرود. لامحاله باید گفت مراد از یقین، متیقن است و یا احکام متیقن.
قلت: مرحوم آخوند پاسخ میدهند درست است که در استصحاب حقیقتاً یقین نقض نمیشود حتی اگر کسی به شکّ خود ترتیب اثر دهد؛ زیرا یقین مربوط به حدوث و شک مربوط به بقاء است، إلا اینکه در استصحاب بناء بر الغاء زمان است و ذات متیقن و مشکوک، خالی از زمان متعلّق یقین و شک است و لامحاله وقتی یقین و شک مجرّد از زمان در نظر گرفته شود، معلوم است که یقین با شک نقض میشود و عبارت «لاتنقض الیقین بالشک» معنا پیدا میکند ...
براي دريافت متن کامل جلسه هفتاد و ششم اينـجا را کليک کنيد.