تقریرات درس خارج فقه
حضرت آیت الله سیّد محمّد رضا مدرّسی طباطبایی یزدی (دامت برکاته)
سال تحصیلی 93-1393
جلسهی دوازدهم؛ سهشنبه 8/7/93
نقد کلام مرحوم امام
کفایت ایجاب از قبول که حضرت امام قدس سره مطرح فرموده مسألهی مهمی است و دارای آثار متعددی در فقه میباشد، از جمله در عقد فضولی که چه بسا کسی با اتخاذ این مبنا بعضی عقود فضولی را که مشهور فضولی میدانند از فضولی بودن خارج بداند؛ چراکه به آن عقد رضایت داشته است. یا اگر کسی موقع خواندن ایجاب شخصی رضایت به آن داشته باید به عقد وفادار باشد و نمیتواند به صرف اینکه اظهار قبول نکرده از آن سر باز زند. یا اگر مردی رضایت دارد زنی به همسری او در آید همین که وکیل زن بگوید «زوّجتکها» تمام آثار زوجیت مترتب میشود هرچند إظهار قبول نکرده باشد و ... .
حضرت امام قدس سره برای تصحیح ایجاب بدون قبول به دو دلیل تمسک کردند که یکی عمومات و اطلاقات قرآن کریم بود و دیگری روایات خاصه.
تمسک به عمومات و اطلاقات برای اثبات مدعا متفرع بر آن است که عناوین مأخوذ در این عمومات و اطلاقات ـ یعنی بیع، تجارت و عقد ـ بر ایجاب بدون قبول صادق باشد و الا اگر این عناوین صادق نباشد معلوم است که دیگر نمیتوان به این عمومات و اطلاقات تمسک کرد مشکوک الصدق هم باشد نمیتوان تمسّک کرد؛ چون تمسک به عام یا مطلق در شبههی مصداقیه میشود که درست نیست.
برای بررسی صادق بودن این عناوین بر ایجاب بدون قبول همراه با رضایت، در دو فرض قدرت مخاطبِ ایجاب بر ابراز قبول و عدم قدرت وی رسیدگی میشود:
در فرضی که مخاطبِ ایجاب، قدرت بر انشاء قبول داشته باشد و مشکلی تکویناً یا حکماً در ابراز آن نداشته باشد؛ مثلاً وقتی که بایع گفت «بعتُک کتابی بقلمک» مخاطب «قبلتُ» نگفت در حالیکه میتوانست بگوید یا با فعل ابراز قبول کند، آیا با علم به رضایت مخاطب به بیع، عرفاً صادق است که بگوییم با ایجاب به تنهایی بیع محقق شد و المخاطب صار مالکاً للکتاب؟
مشکل است بگوییم عرفاً بیع محقق شد، بلکه میتوانیم بگوییم بیع محقق نشد و مخاطب علی رغم اینکه میخواست و رضایت داشت معامله را انجام نداد و «لم یشتر الکتاب بالقلم» و چون «اشتراء» صادق نیست پس «بیع» نیز صادق نیست؛ زیرا دو عنوان «بیع» و «اشتراء» متضایفان هستند. بنابراین تحت کریمهی (أحَلَّ اللهُ البَیعَ)، (تِجارَةً عن تراض) و خصوصاً (اوفُوا بِالعُقُود) قرار نمیگیرد؛ زیرا بلاشبهه «عقد» در نظر عرف در جایی صادق است که به دو طرف بسته شده و یک نوع استحکامی داشته باشد و به صرف رضایت «عقد» صادق نیست.
اما در فرضی که مخاطبِ ایجاب، توانایی بر ابراز قبول ـ به قول یا به فعل ـ نداشته باشد، میگوییم اینکه انسانی عاقل و بالغ توانایی ابراز قبول تکویناً و حقیقتاً نداشته باشد؛ یعنی نتواند حتی سرش را تکان دهد یا با چشم اشاره کند واقعاً کم اتفاق میافتد و شاید ملحق به معدوم باشد، ولی اگر حکماً نتواند إنشاء قبول کند ـ هر چند تکویناً بتواند ـ مثل دختر بِکری که از فرط خجالت و حیاء نتواند برای نکاح ابراز رضایت کند ـ بنابر مبنای اینکه قبول دختر شرط است و قبول ولیّ کافی نیست ـ در چنین فرضی اگر عقد خوانده شود و آن دختر با اینکه توان بر ردّ دارد رد نکند بعید نیست که عرف عدم ردّ وی را کافی در قبول بداند و در نتیجه عقد محقق شود. مؤید این مطلب است روایاتی که در مورد سکوت بِکر وارد شده که «سکوتها إقرارها». بله اگر مخالفتش را ابراز کرد عقد محقق نمیشود.
صاحب وسائل قدس سره این روایات را در بابی تحت عنوان «بَابُ أَنَّهُ يَكْفِي فِي اسْتِئْذَانِ الْبِكْرِ سُكُوتُهَا وَ عَدَمُ ظُهُورِ الْكَرَاهَةِ مِنْهَا» در «ابواب عقد النکاح و أولیاء العقد» جمع آوری فرموده که روایت اول و دوم آن چنین است:
ـ صحیحهی احمد بن محمد بن ابی نصر:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام فِي الْمَرْأَةِ الْبِكْرِ إِذْنُهَا صُمَاتُهَا وَ الثَّيِّبِ أَمْرُهَا إِلَيْهَا.
وَ رَوَاهُ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ مِثْلَه.
این روایت از لحاظ سند قابل اعتماد است.
احمد بن محمد بن ابی نصر از امام رضا علیه السلام نقل میکند که فرمودند: دختر باکره اذنش همان سکوتش است و ثیِّب امرش دست خودش است.
ـ روایت داود بن سرحان:
وَ قَدْ تَقَدَّمَ حَدِيثُ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي رَجُلٍ يُرِيدُ أَنْ يُزَوِّجَ أُخْتَهُ قَالَ يُؤَامِرُهَا فَإِنْ سَكَتَتْ فَهُوَ إِقْرَارُهَا وَ إِنْ أَبَتْ لَمْ يُزَوِّجْهَا.
[این روایت از لحاظ سند به خاطر سهل بن زیاد ناتمام است.]
داود بن سرحان از امام صادق علیه السلام نقل میکند که در مورد مردی که میخواهد خواهرش را شوهر دهد فرمودند: او را امر میکند پس اگر سکوت کرد همان اقرارش محسوب میشود و اگر إباء کرد تزویجش نمیکند.
بنابراین از این روایات استفاده میشود که سکوت کافی است، ولی این سکوت مربوط به جایی است که محذوری در ابراز داشته و راهی برای نفی هم دارد و این منافات ندارد که قبول شرط باشد؛ چون نهایت اینکه این سکوت برای کسی که توان بر اظهار کراهت داشته و نیز دلیل بر سکوت داشته باشد به معنای قبول میباشد ...
براي دريافت متن کامل جلسه دوازدهم اينـجا را کليک کنيد.