تقریرات درس خارج اصول
حضرت آیت اللّه سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دورهی دوم ـ سال یازدهم ـ سال تحصیلی 94ـ93
جلسه 34 ـ شنبه 13/10/93
راهحل مرحوم آخوند در استفادهی قاعدهی کلیهی استصحاب از صحیحهی اوّل زراره
مرحوم آخوند معتقدند آنچه باعث شده است که گفته شود مراد از «الیقین» یقین خاصی است یعنی یقین به وضو است، این است که در صغری «من وضوئه» به یقین متعلق باشد و یقین را تحصیص کند، در نتیجه احتمال داده میشود که یقین در کبری همان چیزی باشد که در صغری وجود دارد؛ یعنی «لاتنقض الیقین بالشک» معنایش «لاتنقض الیقین بالوضوء بالشک فی الناقض» است.
ولکن میتوان بیانی ارائه کرد که حتی یقین در صغری مُحصَّص نباشد بلکه مطلق باشد؛ «من وضوئه» لازم نیست به یقین متعلق باشد و به تعبیر دیگر متعلَّقِ «من وضوئه» چیزی غیر از یقین است و آن چیز، خودِ ظرف است؛ یعنی مجموع «علی» و «یقین».
«من وضوئه» متعلق به «علی یقین» است نه نفس یقین، در این صورت میتوان یقین را مطلق دانست و معنا چنین میشود:
«فانّه من طرف وضوئه علی یقینٍ و لاینقض الیقین ابداً بالشک».
در این حالت یقین خاصی وجود ندارد و در صغری و کبری یقین مطلق به کار رفته است و در نتیجه استدلال به صحیحه بر قاعدهی استصحاب تمام است.
نظیر این مورد در تعابیر و آیات و روایات شریفه وجود دارد که جار و مجرور متعلق به غیر یقین است. فرضاً اگر گفته شود: «جائکم یقینٌ من ربّکم» یا (جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُم)، جار و مجرور متعلق به یقین و بیّنه نیست. در ما نحن فیه نیز «من وضوئه» متعلق به یقین نیست بلکه به «علی یقین» متعلق است.
اگر بخواهیم سخن آخوند رحمه الله را اندکی بیشتر باز کنیم باید بگوییم نفس «علی یقین» نیز جار و مجرور است و باید متعلق به چیزی باشد و آنچه مناسب است در تقدیر گرفته شود «کائنٌ» میباشد که هم «علی یقین» بدان متعلق است و هم «من وضوئه» بدان تعلق دارد و حاصل آن چنین میشود: «فإنّه کائنٌ من طرف وضوئه علی یقین»، در نتیجه یقین مذکور، مطلق است و استصحاب به نحو کلّی اثبات میشود.
اشکالات محقق عراقی بر کلام آخوند رحمهما الله
محقّق عراقی رحمه الله در اینجا سه اشکال بر استاد خویش مرحوم آخوند وارد میکند و معتقد است راهحل استاد برای استفادهی قاعدهی کلیهی استصحاب از صحیحهی زراره کافی نیست.
اشکال اوّل
درست است که «من وضوئه» میتواند متعلّق به «علی یقین» باشد، امّا این فقط یک احتمال است و احتمال دیگر آنست که «من وضوئه» متعلّق به خودِ یقین باشد. مرحوم آخوند بیانی بر أظهر بودن احتمال اوّل ارائه ندادند و وقتی دو احتمال مساوی باشند هیچکدام نمیتواند مستند قرار گیرد، بلکه کلام مجمل میشود. لذا از صحیحهی اوّل زراره بر اساس بیان مذکور نمیتوان قاعدهی استصحاب را استفاده نمود.
پاسخ شهید صدر به اشکال اوّل محقق عراقی رحمهما الله
شهید صدر رحمه الله در اینجا در صدد دفاع از آخوند بر آمده و خواسته است اشکال اوّل محقق عراقی رحمه الله را پاسخ دهد و مدعی است که در مثل این ترکیب یعنی «علی یقینٍ من وضوئه» احتمال اظهر آنست که جار و مجرور یعنی «من وضوئه» متعلق به ظرف (علی یقین) باشد؛ زیرا مثل چنین ترکیبی در لغت بسیار آمده است که در آنها احتمال اظهر آنست که جار و مجرور متعلّق به ظرف باشد و حتی در برخی موارد آن، امکان تعلّق جار و مجرور به غیر ظرف نمیباشد و نمیتواند به کلمهی قبلی خود متعلق باشد.
به عنوان مثال: (عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي)، «علی سلامةٍ من دینی»، «عَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ أَمْرِي» و ... . اینها همه ترکیباتی شبیه «علی یقینٍ من وضوئه» است. در «علی بیّنة من ربّی»، متعلَّق «من ربّی»، «علی بیّنة» میباشد؛ زیرا معنایش چنین است که «من دارای بیّنه هستم و دارای بیّنه بودنِ من از جانب خداوند است»، نمیتوان «من ربّی» را به خودِ بیّنه متعلق دانست؛ زیرا معنای کلام چنین میشود: من بر بیّنهی خاصی هستم که آن بیّنه و آیه خداوند است (زیرا بیّنه یعنی ما یبیّن به الشیء) در حالی که مراد جملهی مذکور آنست که خداوند مرا دارای بیّنه نموده است؛ کما اینکه در جاهای دیگری ذکر میشود: «قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُم» یعنی بیّنه از جانب خداوند آمده است. همچنین عبارت «علی سلامةٍ من دینی» به این معناست که من متلبس به سلامت هستم از ناحیهی دینم و «من دینی» متعلق به «علی سلامة» میباشد و نمیتوان «من دینی» را به خود لفظ سلامة متعلق دانست؛ زیرا اگر متعلق به خودِ سلامة باشد معنا چنین میشود: «من بر دین سالم هستم» و این معنا مراد نیست.
همچنین در عبارت «علی بصیرة من امری»، ظاهر آن است که «من امری» متعلق به ظرف «علی بصیرة» باشد نه متعلق به «بصیرة» به تنهایی؛ زیرا اگر متعلق به ظرف باشد معنایش آنست که «من بر بصیرت از جانب امرم هستم» امّا اگر متعلق به بصیرة باشد معنایش آن است که «من بر بصیرت خاصی هستم».
بنابراین در این موارد یا اصلاً صحیح نیست جار و مجرور به غیر ظرف متعلق باشد و یا مرجوح است.
و در ما نحن فیه نیز (فانّه علی یقین من وضوئه) «من وضوئه» متعلق به «علی یقین» است؛ خصوصاً با توجه به اینکه معمولاً یقین با حرف باء به متعلَّق خود اضافه میشود؛ «فلانٌ یتیقن بالامر الکذائی» و لایقال «تیقّن من امر کذا». و قرار دادن من به معنای باء، خلاف ظاهر است. پس در اینجا که حرف «من» آمده است اگر متعلق به یقین باشد بر خلاف معمول است، پس میگوییم اصلاً به یقین برنمیگردد و لذا موجب تضییق و تحصیص یقین نخواهد شد ...
براي دريافت متن کامل جلسه سی و چهارم اينـجا را کليک کنيد.