تقریرات درس خارج اصول
حضرت آیت اللّه سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دورهی دوم ـ سال دهم ـ سال تحصیلی 93ـ92
جلسه 86 ـ دوشنبه 15/2/93
در مجموع از کلمات شهید صدر رحمه الله چنین استفاده میشود که ایشان از «و التحقیق» محقّق اصفهانی رحمه الله سه مطلب برداشت کردهاند:
1. باب مفاعله کار حرف جرّ را انجام میدهد و اگر مادّهای متعدّی نبود، با رفتن به باب مفاعله متعدّی میشود.
2. باب مفاعله برای بیان تصدّی فاعل در إنهاء مادّه به مفعول است.
3. اگر ثلاثی مجرد مادّهای متعدّی بنفسه باشد، با ثلاثی مزید وزن مفاعله تفاوتی از حیث معنا ندارد، مگر از این جهت که تعدیه در هیئت مفاعله به نحو استقلال ملحوظ است نه به نحو حرفیت.
شهید صدر در نقد کلمات محقّق اصفهانی رحمهما الله فرمودند: فعل متعدّی وقتی به باب مفاعله میرود معنایش تغییر میکند و مثال «طرحتُ الثوبَ» و «طارحتُ زیداً الثوبَ» را مطرح کردند که با رفتن به باب مفاعله مفعول جدیدی حاصل شده است.
در نقد کلمات شهید صدر رحمه الله بیان کردیم که:
محقّق اصفهانی رحمه الله بیان کردند تعدّی در ثلاثی مجرّد، متفاوت با تعدّی در باب مفاعله است. تعدّی مستفاد از باب مفاعله، تعدّی خاصّی است که ناشی از هیئت است و به تعبیر دیگر هیئت باب مفاعله مفید نسبتی است که همراه تعدّی است و تعدّی، ذاتی آن هیئت است. لهذا نمیتوان گفت محقّق اصفهانی رحمه الله قائلند متعدّی بنفسه با متعدّی وزن مفاعله یکسان هستند، کما اینکه نمیتوان گفت ایشان فرمودهاند متعدّی به حرف جرّ با متعدّی باب مفاعله یکسان هستند، بلکه تمام همّت محقّق اصفهانی رحمه الله آن بوده است که بیان کند تعدّی باب مفاعله، متفاوت از تعدّی ثلاثی مجرّد (تعدّی بالذات یا با حرف جرّ) است.
در مثال «طَرَحتُ» و «طارَحتُ» که شهید صدر رحمه الله ذکر کردند، به حسب مراجعهای که به لغت داشتیم چنین مطلبی ثابت نشد که طارَحَ به معنای «رمیٰ» باشد، بلکه «طارَحَ» از باب مفاعله به معنای محاوره و گفتگو با یکدیگر است. یکی از کتابهای شیخ اشراق رحمه الله مطارحات است که ظاهراً به معنای گفتگوهای علمی است و در لغت، «طارَحَ» به معنای «پرتاب کردن» دیده نشد. بنابراین مثال و شاهدی که شهید صدر رحمه الله به عنوان نقض بر کلام اصفهانی رحمه الله ذکر کردند ناتمام است.
اشکال دیگری از شهید صدر رحمه الله بر مقطع سوم کلام محقق اصفهانی رحمه الله
در ادامه شهید صدر رحمه الله میفرماید: خلطی در دو معنای تعدیه صورت گرفته است.
بیان ذلک: تعدیه دو قسم است: 1. تعدیهی حقیقی 2. تعدیهی بالحرف.
تعدیهی حقیقیه آن است که نفس معنای فعل، تجاوز از فاعل داشته باشد و به نحو صدوری باشد نه حلولی؛ یعنی نسبتی که متقوّم به دو طرف است یک طرف آن فاعل و طرف دیگر مفعولٌ به است، مانند «ضرب» که مضروب و ضارب دارد. و به این افعال، افعال صدوری گفته میشود، به خلاف فعل حلولی مانند نامَ، جَلَسَ، قامَ و قعَدَ که حالّ در فرد شده نه اینکه صادر شده باشد. تعدیههایی که ناشی از معنای صدوری فعل باشد تعدیهی حقیقی است و در چنین مواردی، ذات فعل اقتضای داشتن دو طرف نسبت میکند.
تعدیهی به حرف، به معنای انقلاب معنای حلولی فعل به معنای صدوری نیست؛ زیرا معقول نیست، بلکه تعدیه به حرف به معنای تحصیص نسبت حلولیه است؛ یعنی نسبتی که ذات طرف واحد بود، تحصیص و حصّه حصّه میشود و با حرف جرّ بیان میشود که فعل حلولی در این حصّهی خاص محقّق شده نه حصّهی دیگر. و به تعبیر دیگر فعل را به مفعول تقیید میکند.
شهید صدر رحمه الله در قالب مثالی بیان میکند: وقتی گفته میشود «جَلَستُ» فعل لازم را به کار بردهایم، امّا وقتی با «الی» متعدّی میشود معنایش آن نیست که دارای مفعولّ به است و نسبت دو طرفه دارد، بلکه معنایش آن است که جلوسی که محقّق شد، حصّهی خاصّهای از جلوس بوده و آن، جلوسی بوده که مثلاً مصاحب و جنب زید بوده است (در مثل: «جلستُ الی زیدٍ») و این کار نوعی تقیید و تحصیص است.
اکنون که دو نوع تعدیه را شناختیم، باید گفت وزن مفاعله که مفید تعدیه است، تعدیه از نوع اوّل یعنی تعدیهی حقیقیه را بیان میکند نه تعدیهی از نوع دوم را که فقط تحصیص آور باشد. بنابراین کلام محقّق اصفهانی رحمه الله که فرمودند بُردن فعل به باب مفاعله همان معنای تعدیه به حرف جرّ را دارد و «جَلَستُ الی زیدٍ» و «جالستُ زیداً» یکسان است، صحیح نیست؛ زیرا «جَلستُ الی زیدٍ» تعدیهی به حرف جرّ است که فقط تحصیص را افاده میکند امّا «جالَستُ زیداً» چنین نیست، بلکه تعدیه از نوع حقیقی را افاده میکند که مفعولٌ به دارد و نسبت ذات الطرفینی در آن وجود دارد که یک طرف آن، زید و طرف دیگر فاعل است.
شهید صدر رحمه الله اضافه میفرماید: از آنچه گفته شد، نتایج ذیل به دست میآید:
1. سخن محقّق اصفهانی رحمه الله در اینکه باب مفاعله همان کار حرف جرّ در تعدیه را انجام میدهد، صحیح نیست.
2. آنچه نحاة گفتهاند که فعل لازم با حرف جرّ میتواند متعدّی شود، سخن دقیقی نیست بلکه باید گفت فعل لازم با حرف جرّ تحصیص میشود و بیان حصّهی خاصّهای از مادّه میکند. آری، ممکن است تحصیص ملازم با تعدیه باشد امّا آن تعدیه مطابقتاً از حرف جرّ استفاده نمیشود، بلکه حرف جرّ تنها برای تحصیص میباشد.
3. از آنچه گفته شد به دست میآید که اگر گمان شود باء در «ذَهَبَ به» برای تعدیه است اشتباه است، بلکه حرف باء تنها این معنا را افاده میکند که ذهاب فاعل مقیّد به آن است که با دیگری و همراه دیگری است. «ذَهبَ زیدٌ بعمروٍ» یعنی زید همراه عمرو رفت، نه آنکه «ذَهَبَ» با حرف باء متعدّی حقیقی شود.
و هذا هو المعنى البليغ الّذي قصد بنحو المجاز و الكناية في قوله تعالى (ذهب اللَّه بنورهم و تركهم في ظلمات لا يبصرون) ؛
در اینجا به نحو مجاز میتوان معنای بلیغی از آیه نمود که خدا رفت و نور را همراه خود برد.
نقد و بررسی سخنان شهید صدر رحمه الله
اوّلاً: محقّق اصفهانی رحمه الله در هیچ کجای کلامش نفرموده که تعدیهی ناشی از باب مفاعله همانند تعدیهی ناشی از حرف جرّ است، کما اینکه تعدیهی بنفسه و تعدیهی باب مفاعله را نیز یکسان ندانستند، بلکه عبارت ایشان چنین سیاقی دارد که تعدیهی باب مفاعله سنخ دیگری از تعدیه است که با تعدیهی ذاتی و تعدیهی با حرف جرّ متفاوت است و هیئت مفاعله بما هی هیئت، متضمّن تعدّی است ...
براي دريافت متن کامل جلسه هشتاد و ششم اينـجا را کليک کنيد.