تقریرات دروس خارج فقه
حضرت آیت الله سیّد محمّد رضا مدرّسی طباطبایی یزدی (دامت برکاته)
سال تحصیلی93-1392
جلسهی بیست و هفتم؛ یکشنبه 10/9/1392
اشکال پنجم (انطباق تعریف بر صلح)
پنجمین اشکالی که شیخ مطرح میفرماید این است که تعریف بیع به «إنشاء تملیک عین بمال» شامل صلح بر روی عین [در مقابل مال] هم میشود؛ مثلاً اگر زید کتابش را با عمرو در مقابل هزار تومان مصالحه کند، در واقع کتابش را در مقابل مال تملیک کرده و «إنشاء تملیک عین بمال» بر فعل او صادق است، پس این تعریف طارد اغیار نیست.
چنانکه بیان کردیم تلاش برای تعریف دقیق بیع برای آن است که بیع از سائر عقود ممتاز شود؛ چرا که احکامی بر بیع مترتب است که بر سائر عقود مترتب نیست؛ مثلاً خیار مجلس، خیار حیوان، خیار تأخیر، لزوم تقابض در مجلس در بیع نقدین و ... مخصوص بیع است و در صلح و عقود دیگر جاری نمیشود، یا حق شفعه در جایی است که احد الشریکین سهم مشاع خودش را به شخص ثالث بفروشد، اما اگر با او مصالحه کرده یا به نحو دیگری منتقل کرده باشد، شریکِ دیگر حق شفعه ندارد. کما این که شرط عدم غرر مخصوص بیع یا بعض عقود مثل بیع است، اما در صلح لازم نیست معامله غیر غرری باشد؛ چون مبنای صلح فی الجمله یا بالجمله بر غرر است.
پاسخ شیخ قدس سره به اشکال پنجم
به هر حال شیخ قدس سره در پاسخ به اشکال پنجم ابتدا میفرماید:
صلح به معنای سازش و با هم کنار آمدن است و آنچه متصالحین انشاء میکنند سازش است، به خلاف بیع که به معنای تملیک عین بمال است. بنابراین گرچه ممکن است اثر صلح، تملیک باشد، ولی این لازمهی حقیقت صلح است، حقیقت صلح همان سازش است، به خلاف بیع که حقیقت آن تملیک علی وجه المقابله است. به خاطر همین تفاوت معنای صلح و بیع است که مادهی بیع بنفسه متعدی به عین میشود، مانند «بعتک هذا الکتاب بذاک الثمن» ولی مادهی صلح با حرف جر متعدی میشود، مانند «صالحتُکَ علی أن یَکونَ هذا الکتابُ مِلکاً لک قِبال أن یکون ذاک المال لی» در حالی که اگر مترادف بودند یا باید هر دو با حرف جر متعدی میشدند و یا هیچ کدام نیاز به حرف جر نداشت. پس تعریف انشاء تملیک عین بمال بر صلح منطبق نمیشود.
مرحوم شیخ قدس سره سپس برای [تثبیت] اینکه معنای صلح فقط سازش است و نتیجهی صلح خارج از حقیقت صلح است میفرماید: دقت در موارد استعمال صلح این معنا را روشن میکند؛ زیرا:
1. گاهی متعلق صلح مال است، چه آن مال عین باشد ـ مثلاً کتاب را در مقابل ده هزار تومان مصالحه میکند ـ و چه منفعت باشد؛ مثلاً منفعت خانه را در قبال پنجاه هزار تومان مصالحه میکند. در این صورت نتیجه و فایدهی صلح تملیک است.؛ یعنی آن مال را که متعلق صلح است به طرف مقابل تملیک میکند.
2. گاهی متعلق صلح انتفاع است؛ مثلاً [جواز] انتفاع از منزل را در قبال پنجاه هزار تومان مصالحه میکند. در این صورت فایدهی صلح تملیک نیست؛ یعنی منفعت را تملیک نمیکند تا بتواند دیگران و حتی خود مالک را منع کند، بلکه [مجرد تسلیط است] و فایدهی عاریه میدهد؛ چون در عاریه، مستعیر میتواند از عینی که مورد عاریه قرار گرفته انتفاع ببرد بدون آنکه عین یا منفعت را مالک شود. به خلاف صورت قبل که منفعت را مالک میشد.
3. گاهی متعلق صلح حقوق است که نتیجهی آن اسقاط یا انتقال حق است، مثلاً اسقاط حق خیار یا انتقال حق تحجیر خود را در قبال فلان مقدار مصالحه میکند.
4. گاهی مصالحه به تقریر و تثبیت امری تعلق میگیرد؛ مثلاً دو نفر که با هم شریک هستند و با هم کار کرده، سود و زیان بردهاند، یکی از آن دو به دیگری میگوید: مصالحه کردم با تو به اینکه سود و زیان هر چه هست مال تو باشد، در مقابل سهم من را از مال مشترک به من برگردان. پس نتیجهی مصالحه در این صورت تثبیت امری است ...
براي دريافت متن کامل جلسه بیست و هفتم اينـجا را کليک کنيد.