تقریرات درس خارج فقه
حضرت آیت الله سیّد محمّد رضا مدرّسی طباطبایی یزدی (دامت برکاته)
سال تحصیلی93-1392
جلسهی چهاردهم؛ یکشنبه 28/7/1392
آیا در حاقّ حقّ، علاوه بر لحاظ «له»، جنبهی «علیه» نیز لحاظ شده است؟
بیان کردیم در حقوق اعتباری حیثیت «له» و انتفاع ذی الحق در نفس اعتبار حق لحاظ شده است، سؤالی که این جا مطرح میشود آن است که آیا حیثیت «علیه» نیز در حاق حق لحاظ شده یا خیر؟
ممکن است کسی بگوید: از کلام امیر المؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه استفاده میشود حیثیت «علیه» نیز در حق لحاظ شده؛ چون میفرمایند: هیچ حقی برای کسی و به نفع وی جاری نشده؛ مگر اینکه علیه او نیز جاری شده است و هیچ حقی علیه کسی جاری نشده؛ مگر آنکه برای او و به نفع او نیز جاری شده است.
أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلَايَةِ أَمْرِكُمْ وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ [وَ الْحَقُ] فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَ لَا يَجْرِيَ عَلَيْهِ لَكَانَ ذَلِكَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ.
همانا خداوند متعال حقی را برای من بر عهدهی شما قرار داده که همان ولایت امر شماست و برای شما هم حقی بر عهدهی من است، مثل حقی که من بر شما دارم. حق وسیعترین أشیاء هنگام وصف [سخن گفتن دربارهی حق آسان است] و محدودترین اشیاء در مرحلهی انصاف است [کمتر کسی به آن عمل میکند]. حق به نفع کسی جاری نمیشود؛ مگر اینکه علیه او هم جاری شده است، همچنین علیه کسی جاری نمیشود؛ مگر اینکه به نفع او هم جاری شده است. و اگر حقی باشد که به نفع کسی جاری باشد امّا علیه او جاری نباشد، اختصاص به خداوند متعال دارد.
در پاسخ میگوییم: حضرت با این کلام تنها در مقام بیان آثار حق هستند و توضیح اینکه اگر من بر شما حق دارم شما نیز بر من حق دارید و کلاً هر جا کسی حقی دارد علیه او نیز حقی وجود دارد، ولی در صدد این نیستند که بفرمایند این در حاق حق لحاظ شده است.
بعضی هم گفتهاند: هر جا که حقی برای کسی اعتبار میشود، دیگران نسبت به آن «علیه الحق» محسوب میشوند؛ مثلاً حق تحجیر که برای محجِّر است، این حق «علیه» دیگران است؛ چون آنان را از مزاحمت با ذی الحق منع میکند.
در پاسخ میگوییم: بله! لازمهی چنین حقی برای محجِّر آن است که دیگران نمیتوانند مزاحمت در مقابل حق او که آباد کردن آن زمین است ایجاد کنند، ولی این در حاق اعتبار حق لحاظ نشده و در ذات و ماهیت حق نهفته نیست. بلکه فقط از لوازم اعتبار حق برای ذی الحق است. بنابراین در حاق حق، علاوه بر ثبوت شایسته تا بایسته، فقط حیثیت نفع ذی الحق لحاظ شده و چیز دیگری لحاظ نشده است.
با روشن شدن ماهیت حق که عبارتست از: «ثبوت شایسته تا بایسته که به نوعی منفعت برای ذی حق داشته باشد» فرق آن با ملک و حکم نیز مشخص میشود.
فرق بین حق و ملک
ملک وقتی به چیزی تعلق میگیرد آن شیء به تمام هویتش متعلق به مالک میشود؛ یعنی هم اصل وجود و هم تقلبات در آن ـ چه تکوینی و چه اعتباری ـ متعلق به مالک است و هیچ استثنائی [الا ما خرج بالدلیل] ندارد. به خلاف تعلق حق به فعل یا شیء که تمام هویت آن متعلق به ذی الحق نمیشود، بلکه حیثی است؛ یعنی از حیثی دون حیث دیگر تعلق به ذی الحق پیدا میکند که میتوانیم از آن تعبیر به ملکیت حیثی کنیم.
به عنوان مثال زمینی که ملک مالک است، آن زمین به تمام هویتش ـ اعم از ذات و جمیع تقلبات در آن ـ متعلق به اوست، لذا میتواند بفروشد، میتواند اجاره دهد، میتواند شخم بزند، میتواند ساختمان بنا کند و ... اما اگر فقط حق عبور و مرور زمینی را داشته باشد، آن زمین از حیث عبور و مرور ملک اوست و فقط میتواند از آن عبور کند یا اگر زمینی را تحجیر کرده و حق تحجیر پیدا کرد، فقط مالک إحیاء آن میشود و تقلبات دیگر مانند فروش زمین، نگهداری بدون إحیاء و ... نمیتواند داشته باشد.
همچنین در ملکیت عبد، تمام هویت، آثار و تقلبات آن عبد ـ الا ما خرج بالدلیل ـ متعلق به مولاست؛ چنانکه آیهی شریفه میفرماید: (عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ) ؛ یعنی عبد مستقلاً هیچ قدرتی ندارد، هر چه هست متعلق به مولایش است، اما در حق ولایت أب، جد، وصی و حاکم این طور نیست که مولّیعلیه با تمام هویتش تحت اختیار ولیّ باشد و هر کاری خواست بتواند با او انجام دهد؛ مثلاً بفروشد یا ... .، بلکه فقط از حیث اداره و تمشیت زندگانی او مالک است و میتواند دخالت کند ...
براي دريافت متن کامل جلسه چهاردهم اينـجا را کليک کنيد.