تقریرات درس خارج اصول
حضرت آیت اللّه سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دورهی دوم ـ سال دهم ـ سال تحصیلی 93ـ92
جلسه دوم ـ یکشنبه 31/6/92
پاسخ اشکال دوم
باید دید ملاک انحلال علم اجمالی (ولو انحلال حکمی) چیست؟
ملاک انحلال آن است که آنچه تفصیلاً معلوم است به گونهای باشد که مجرای برائت نشود و در این حالت اگر در طرف دیگر علم اجمالی اصل مؤمّن جاری گردد معارضی نخواهد داشت و در ما نحن فیه چنین ملاکی وجود دارد؛ زیرا اقل به هر حال واجب است، چه به وجوب غیری چه به وجوب نفسی و معنای وجوب، لزوم اتیان و عدم ترخیص در ترک است. لامحاله مکلّف نمیتواند اقل را ترک کند، پس جای جریان برائت نخواهد بود و در نتیجه در جزء زائد و اکثر میتوان بدون معارض و محذور، برائت را جاری ساخت.
إن قلت: به چه دلیل معتقدید واجب غیری لازمالإتیان است؟! واجب غیری به خودی خود تنجیزی ندارد و لامحاله وقتی معلوم تفصیلی ما جامع میان وجوب نفسی و غیری است، یعنی واجد کمترین خاصیت واجب است پس تنجیز ندارد و لذا میتواند مجرای برائت باشد و در نتیجه جریان برائت در اقل با جریان برائت در اکثر معارضه میکند و هر دو ساقط میشوند و علم اجمالی کار خود را انجام میدهد.
توضیح بیشتر
تنجیز به این معناست که اگر مکلّف بخواهد عمل را ترک کند مستحقّ عقوبت باشد، در حالی که اگر کسی واجب غیری بما هو واجب غیری را ترک کند مستحقّ عقوبت نمیباشد، بنابراین میتوان در جامع بین وجوب غیری و نفسی برائت جاری ساخت؛ زیرا جامع منجّز نیست.
قلت: صحیح است که وجوب غیری بما هو وجوب غیری تنجیز ندارد، یعنی عدم امتثال آن به خودی خود استحقاق عقوبت نمیآورد، امّا به معنای دیگری واجب غیری نیز منجّز است و ترک آن استحقاق عقوبت میآورد؛ یعنی از این حیث که ترک واجب غیری منجرّ به ترک واجب نفسی میشود، واجب غیری منجّز است و قابل برائت نیست. لذا در ما نحن فیه میگوییم:
چه وجوب أقل نفسی باشد و چه غیری باشد در هر حال منجّز است؛ اگر وجوبش نفسی باشد تنجّز آن روشن است و اگر وجوبش غیری باشد از آن جهت که ترک آن منجرّ به ترک اکثر میشود باعث استحقاق عقاب میشود، لامحاله این وجوب منجّز است و نمیتواند مجرای برائت باشد و در نتیجه اکثر بدون مزاحم و معارض، مجرای برائت خواهد بود.
بنابراین اشکال دوم قابل دفع است، امّا در هر حال اشکال اوّل وارد است و در نتیجه بیان اوّلی که از جناب شیخ رحمه الله در این مسأله نقل کردیم و به نظر میرسد مرحوم شیخ تکیهی بیشتری بر این بیان کردهاند ناتمام است.
بیان دومی نیز در رسائل جناب شیخ رحمه الله بر برائت در مقام وجود دارد که شیخ آن را قبل از بیان سابق ذکر فرموده است، امّا این بیان بسیط است و در حدود یک سطر به آن اشاره شده است، لکن محقّقین بعد از شیخ آن بیان را اخذ کرده و با تتمیم و تفصیل، بیانی بسیار محکم و قوی بر برائت ارائه دادهاند و بزرگانی مانند محقّق اصفهانی و محقّق عراقی رحمهما الله بر این بیان اعتماد کردهاند.
بیان دوم شیخ رحمه الله بر برائت از جزء زائد (اکثر)
علم تفصیلی به وجوب أقل وجود دارد؛ زیرا یا وجوبش نفسی است و یا وجوبش ضمنی است. در این بیان بر خلاف بیان اوّل، بر ضمنی بودن وجوب تکیه شده است نه غیری بودن؛ به این معنا که حتی اگر قائل شویم که مقدّمات داخلیه وجوب غیری ندارند، نمیتوانیم منکر شویم که اجزاء یک مرکّب وجوب ضمنی دارند؛ بدین معنا که وجوبِ متعلّق به کل، به اجزاء کل پخش میشود، لذا هر کدام حظّی از وجوب کل دارند. بنابراین أقل قطعاً دارای وجوب است و وجوب جزء زائد، مشکوک خواهد بود که مجرای برائت است.
بیانی فنّی از محقّق اصفهانی رحمه الله در نهایة الدرایة
محقّق اصفهانی بیان دوم شیخ رحمهما الله را چنین تقریر کردهاند:
یک وجوب ناشی از یک اراده میباشد و آن اراده نیز ناشی از یک غرض میباشد، این وجوب واحد دارای ابعاض نخواهد بود و امری بسیط است که مثلاً به هیأت ترکیبیهی صلات تعلّق میگیرد. این وجوب غیر قابل تجزّی است، نظیر وجود ذهنی متعلّق به صرت ترکیبیه؛ فرضاً کسی که در ذهن خود صورتی از دار تصوّر میکند این وجود ذهنی بسیط است و به دار تعلّق دارد. هرچند دار دارای اجزاء است امّا آن وجود ذهنی تبعّضبردار نیست و نمیتوان گفت قسمتی از آن صورت ذهنی به اتاق و قسمتی به هال و قسمتی به حیاط آن خانه تعلّق گرفته است، بلکه یک وجود بسیط است که به شیء مرکّب تعلّق گرفته است.
هر چند در برخی موارد، شیئی که عارض دیگری میشود به تبع معروض خود متبعّض میشود، مانند انبساط سیاهی بر یک پارچه که هر قسمت از پارچه جزئی از سیاهی را دارد و در نتیجه سیاهی به تبع معروض خود دارای اجزاء شده است، ولی وجود علمی حتی اگر به هیأت ترکیبیهی ذات اجزاء تعلّق میگیرد چنین نیست که آن صورت ذهنی به تبع متعلّق خود دارای اجزاء شود، بلکه همچنان بسیط خواهد بود.
وجوب واحد که ناشی از اراده و غرض واحد است، به منزلهی وجود ذهنی بسیط است که هر چند متعلّق آن دارای اجزاء است امّا وجوب دارای اجزاء نمیباشد و تنها میتوان گفت این وجوب متعلّق به چیزی شده است که دارای اجزاء است. در ما نحن فیه أقل قطعی است؛ یعنی وجوب نسبت به أقل منبسط شده است، امّا شک داریم به جزء دیگر نیز منبسط شده است یا خیر که شبههی بدویه خواهد بود و مجرای برائت است.
بنابراین علم اجمالی به أقل و اکثر ارتباطی قابل انحلال به علم تفصیلی و شکّ بدوی است و چنین انحلالی یک انحلال حقیقی است که موجب جریان برائت خواهد بود.
هر چند نمیدانیم جزء اقل تمام ما انبسط علیه الوجوب است یا بعض ما انبسط علیه الوجوب، ولی این ندانستن تأثیری در ما نحن فیه ندارد ...
براي دريافت متن کامل جلسه دوّم اينـجا را کليک کنيد.