تقریرات درس خارج فقه
حضرت آیت الله سیّد محمّد رضا مدرّسی طباطبایی یزدی (دامت برکاته)
سال تحصیلی92-1391
جلسهی هشتاد و چهارم؛ شنبه 7/2/1392
6. صحیحهی عمر بن یزید:
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَن] بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: سَمِعْتُ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الْجَبَلِ يَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السّلام عَنْ رَجُلٍ أَخَذَ أَرْضاً مَوَاتاً تَرَكَهَا أَهْلُهَا فَعَمَرَهَا وَ كَرَى أَنْهَارَهَا وَ بَنَى فِيهَا بُيُوتاً وَ غَرَسَ فِيهَا نَخْلًا وَ شَجَراً قَالَ: فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السّلام: كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السّلام يَقُولُ: مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَهِيَ لَهُ وَ عَلَيْهِ طَسْقُهَا يُؤَدِّيهِ إِلَى الْإِمَامِ فِي حَالِ الْهُدْنَةِ فَإِذَا ظَهَرَ الْقَائِمُ فَلْيُوَطِّنْ نَفْسَهُ عَلَى أَنْ تُؤْخَذَ مِنْهُ.
عمر بن یزید میگوید: شنیدم شخصی از اهل جبل از امام صادق علیه السّلام سؤال کرد دربارهی کسی که أرض مواتی را که اهلش آن را ترک کرده بودند گرفت و آن را آباد کرد و نهر در آن جاری کرد و خانههایی در آن ساخت و نخل و درخت در آن غرس کرد. [عمر بن یزید] میگوید امام صادق علیه السّلام فرمودند: امیرالمؤمنین علیه السّلام این طور میفرمودند: هر کسی از مؤمنین زمینی را احیاء کند، زمین مال اوست و باید طسق آن را به امام علیه السّلام در زمان هُدنه [یعنی قبل از ظهور] بپردازد، پس اگر قائم ظهور کند باید خودش را آماده کند که زمین از او گرفته شود.
عمر بن یزید همانطور که بیان کردیم، انصراف به عمر بن یزید بیاع السّابری ثقه دارد، لذا سند روایت قابل اعتماد است.
این روایت بیان میکند فقط مؤمن است که اجازهی احیاء أرض را دارد و زمین با احیاء مال او میشود.
إن قلت: روایت مفهوم ندارد، فقط بیان میکند برای مؤمن [شیعه] اجازهی احیاء صادر شده است.
قلت: گرچه روایت، مفهوم به نحو کلّی ـ که غیر شیعه مجاز برای احیاء نباشند ـ ندارد، ولی به هر حال چون موضوع را از «مَن» به «مؤمن» تبدیل کرده و خصوص مؤمن را موضوع قرار داده، پس معلوم میشود عنایتی روی مؤمن دارد و الا اگر هر کس مجاز در احیاء بود پس چرا مؤمن را اختصاص به ذکر کرد؟! بنابراین معلوم میشود غیر مؤمن فیالجمله اجازهی احیاء ندارد.
اشکالات مرحوم امام قدس سره بر استدلال به روایت عمر بن یزید و نقد آن
مرحوم اشکالات متعددی بر استدلال به این روایت وارد میکنند که عبارتند از:
1. از لحاظ سند ناتمام است؛ چون عمربن یزید مشترک بین ثقه و غیر ثقه است.
این اشکال امام قدس سره همانطور که قبلاً توضیح دادیم وارد نیست؛ چون عمر بن یزید انصراف به بیاع السّابری ثقه دارد.
2. احتمال دارد مراد از أرض همانطورکه در سؤال سائل آمده «أَرْضاً مَوَاتاً تَرَكَهَا أَهْلُهَا» موات بالعرض باشد که خارج از محل بحث میباشد.
ولی این احتمال منتفی است زیرا؛
اولاً: فرضی که سائل مطرح کرده، مواتی است که مورد اعراض اهلش واقع شده و آن را ترک کردهاند، چنین مواتی ملک امام علیه السّلام بوده و حکم آن با موات بالأصالة فرقی ندارد و مسبوقیت به احیاء دخیل در حکم نیست.
ثانیاً: اگر مسبوقیّت به إحیاء دخیل در حکم است، پس چرا فرمود طسق آن را به امام علیه السّلام بپردازد؟! مناسب بود بفرماید طسق را به صاحبان قبلی بپردازد؛ چنانکه در بعضی روایات فرموده که اگر صاحبش را شناخت «فَلْيُؤَدِّ إِلَيْهِ حَقَّهُ».
بنابراین اینکه میفرماید: «يُؤَدِّيهِ إِلَى الْإِمَامِ» قرینه میشود بر اینکه چون علاقهی صاحبان اولّیه به آن زمین قطع و زمین موات شده، پس حکمش با موات بالأصالة که از أنفال است همسان است، لذا احتمال قابل اعتنایی در اینکه مسبوقیت به احیاء دخیل در حکم باشد وجود ندارد و از طرف دیگر کلام امام علیه السّلام نیز مطلق است، پس به اطلاق کلام اخذ میکنیم که شامل هر زمین مواتی میشود.
3. این روایت بیان میکند اگر مؤمنی زمینی را احیاء کرد باید طسق آن را در حال هُدنه به امام علیه السّلام بپردازد، در حالیکه این خلاف فتوا بوده و کسی فتوای به لزوم پرداخت طسق نمیدهد.
میتوان از این اشکال اینطور پاسخ داد که لزوم پرداخت طسق، به اقتضای اولی است و این منافاتی با اینکه برای شیعه تحلیل شده باشد ندارد. سخن بیشتر دربارهی این روایت ـ ان شاء الله ـ خواهد آمد ...
براي دريافت متن کامل جلسه هشتاد و چهارم اينـجا را کليک کنيد.