وقتی عظمت و وحدانیّت حضرت حق و از طرف دیگر، فقر و عجز و بیچارگی و نیاز خودت را دانستی، باید آنچه را شایستهٔ این دو موضوع است، انجام دهی و باید اعمال و رفتار تو مناسب شأن و جایگاه خداوند باشد
وقتی دانستی خدا واحد و اَحد است، ازلی و ابدی است و احاطه به او امکان ندارد، نه قلباً و نه بصراً، در برابر چنین خدایی که بینهایت است؛ باید آنچنان رفتار کنی که شایستهٔ خدای بینهایت است.
اگر خداوند متعال شریکی داشت، آن شریک هم واجبالوجود بود و نمیشد ممکنالوجود باشد؛ زیرا اگر ممکنالوجود بود، دیگر شریک خدا نبود، بلکه مخلوق خدا بود، پس اگر خدا شریکی داشت، آن هم واجبالوجود بود و وقتی چیزی واجبالوجود شد، یعنی واجبالوجود من جمیع الجهات و الحیثیّات است.
تفصیلات معاد به آن کیفیّتی که در قرآن کریم آمده، در تورات و انجیل، یا اصلاً نیست یا کاملاً ناقص است؛ در تورات تنها دربارهٔ عقوبتهای دنیوی سخن گفته شده، و در انجیل مقدار اندک و ناقصی دربارهٔ معاد سخن گفته شده است.
خوف از خداوند متعال، درحقیقت خوف از این است که مبادا وظیفهٔ خود را در مقابل او انجام نداده باشیم و مبادا خداوند متعال با عدل خویش با ما رفتار کند، وگرنه خداوند متعال همه لطف و احسان و فیض و خیر محض است.
یک اصل کلّی و بسیار مهمّ است که انسان باید در اعتقاداتش همواره آن را مدّنظر داشته باشد که: اگر چیزی در این عالم بر تو مشکل شد، فوری آفرینندۀ عالَم و حکمت الهی را زیر سؤال نبر، بلکه خودت را متّهم کن و بگو من نمیفهمم!
زمام همهٔ امور به دست حضرت حق است و هیچ پدیدهای در عالَم جز به ارادهٔ حق اتفاق نمیافتد؛ اگرهم به بعضی از افراد اختیاری داده شده است، آن اختیار را هم خدا داده و همو مقدّر فرموده که در آن محدودهٔ اختیار چگونه عمل کنند.
اگر انسان با پیمودن راه عادی، فرضاً از بعضی درجات عالی محروم شود، باز اولیٰ آن است که راه مضمونالصحّة را برود، نسبت به اینکه در راهی قرار گیرد که معلوم نیست عاقبتش کجا باشد؛ احتمال دارد نجاح و کسب درجات باشد و احتمال هم دارد سقوط در درکات باشد!
اگر کسی طلب علم کند بهخاطر اینکه با آن در برابر علما مباهات و افتخار کند یا با سفها مراء و جدال کند و با آنها درگیر شود یا به قصد خودنمایی توجّه مردم را بهسوی خود جلب نماید، چنین کسی جایگاه خود را در آتش برگزیده است!
تکلّف آن است که انسان بیجا و بدون حجّت یا بدون توان کافی خود را به کاری مشغول کند. یا بهطور خلاصه میتوان از تکلّف به کار بیجا تعبیر کرد؛ حال اعمّ از اینکه فرد علم درست ندارد، یا قدرت درست ندارد و یا شرایط درستی وجود ندارد.
یکی از اموری که در اسلام، بهشدّت از آن نهی شده، «تکلّف» است؛ یعنی انسان چیزی را بیجا و بدون دلیل بر خود تحمیل کند. از صفات رسول اکرم (ص) که در قرآن کریم آمده، پرهیز از تکلّف است
همهٔ افراطها و تفریطها ناشی از جهل به ظرفیّتهاست. جاهل یا کوتاهی و تفریط میکند یا افراط و زیادهروی! اینکه انسان ظرفیّت خود را بشناسد، خیلی مهمّ است. ممکن است کاری کار خیلی خوبی هم باشد، ولی آیا تو هم میتوانی آن را انجام دهی؟!