مقدمات علم اصول (جلسه ۶)

علامه طباطبایی: در علوم برهانی باید از عوارض ذاتیه بحث شود، نه از عوارض غریب. سپس می‌فرمایند: قیاس‌هایی که در علوم برهانی وجود دارد باید منتج یقین باشد، پس باید مقدمات آنها هم یقینی باشد و اگر مقدمات یقینی نباشد معلوم است که به یقین نمی‌رسیم؛ چون نتیجه تابع اخس مقدمات است و اگر یکی از مقدمات، غیر یقینی بود دیگر نتیجه یقینی نمی‌شود.

تقریرات درس خارج اصول

آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته

دوره سوم، سال اول، جلسه ششم (۱۳۹۷/۰۷/۱۰)

برهان دوم از جناب ابن سهلان ساوجی

جناب ابن سهلان ساوجی در کتاب البصائر النصیریه که از کتب قدیمی و ارزشمند منطق است بیانی دارد که می‌توان گفت دلیلی است بر اینکه در علوم برهانی باید از عوارض ذاتیه موضوع بحث شود.

ایشان ابتدا اشاره می‌کند که علم، یا کلی است یا جزئی. علم کلی یعنی علمی که درباره وجود بما هو وجود بحث می‌کند بدون آنکه این وجود، تشخصی پیدا کرده باشد؛ یعنی علم فلسفه که از عوارض ذاتیه وجود بحث می‌کند و به آن، علم اعلی، علم کلی و علم الهی بالمعنی الاعم نیز می‌گویند.

اما علوم جزئیه درباره وجود محصَّص است؛ یعنی وجود بعد از اینکه تحصّص به حصص مختلف پیدا می‌کند ـ مثل جسم طبیعی، جسم تعلیمی، بدن انسان، بدن حیوان و … ـ هر حصه آن می‌تواند موضوع برای علمی قرار گیرد و علمی که در مورد هر یک از این‌ها صحبت می‌کند علم جزئی است. این علوم [به تناسب جزئی‌تر شدن حصص وجود،] باز تقسیماتی دارد و جزئی‌تر می‌شود تا جایی که ممکن است علمی فقط درباره دندان یا درباره چشم انسان بحث کند و این علم (مثلاً چشم‌پزشکی) نیز می‌تواند به علوم جزئی‌تری تقسیم شود؛ مثلاً علمی که فقط درباره قرنیه چشم یا درباره شبکیه یا … بحث می‌کند و همین‌طور سایر علوم جزئی می‌تواند جزئی‌تر شود.

ایشان مدعی است اینکه علوم جزئی یا کلی شده به‌خاطر این است که موضوعاتش فرق دارد. موضوع علم الهی «وجود بما هو وجود» است و احکام وجود بما هو وجود، صرف‌نظر از تعیّناتش در آن علم ذکر می‌شود، اما موضوع علوم جزئی، حصص مختلف وجود است و اگر از احکامی که بر آن موضوع جزئی بما هو جزئی مترتب است بحث کنیم، علم جزئی می‌شود. حال اگر جایز باشد که در علوم از اعراض غریبه بحث کنیم، لازمه‌اش تداخل علوم است؛ یعنی مثلاً مسائل فیزیک جزو مسائل شیمی می‌شود یا مسائل شیمی جزو مسائل فیزیک می‌شود و همین‌طور در سایر علوم؛ چون عرض غریب، شامل عوارض وجود ولو با وسائط اعم، اخص و حتی مباین می‌شود و لذا عوارض ذاتیه در یک علم می‌تواند عرض غریب برای علم دیگر باشد.

مثلاً در علم پزشکی که موضوع آن بدن انسان است، اگر بتوان از عرض غریب بحث کرد به این معناست که عوارض مترتب بر بدن حیوان بما هو حیوان [که محمول با واسطه خارجی اعم برای بدن انسان است] در علم پزشکی بحث شود، لامحاله آنچه که در علم دامپزشکی مطرح می‌شود، در علم پزشکی تداخل پیدا می‌کند؛ زیرا فرض کردیم که لازم نیست از عوارض ذاتیه به معنای خاص بحث کنیم، بلکه از عوارض غریب هم می‌توانیم صحبت کنیم.

همچنین لازمه‌اش این است که همه علوم جزئی، داخل در علم فلسفه باشد؛ زیرا هر آنچه در علوم مختلف بر موضوعاتش بار می‌شود، می‌تواند بر وجود بما هو وجود هم عارض شود و عرض غریب برای آن است.

توضیح آنکه: موضوعات علوم مختلف، همچون «بدن انسان» که موضوع طب است یا «بدن حیوان» که موضوع دامپزشکی است یا «ماده و انرژی» و … از مصادیق وجود است [لذا محمولات آنها عرض با واسطه خارجی اخص برای وجود است،] در نتیجه اگر جایز باشد که در علوم از عرض غریب بحث شود، همه این‌ها جزء فلسفه و علم اعلی می‌شود و علم فلسفه شامل همه علوم خواهد بود ـ کما اینکه در برهه‌ای فلسفه را این‌چنین تفسیر می‌کردند ـ حال آنکه می‌دانیم نباید همه علوم، فلسفه و علم اعلی باشد و حد و مرز علوم باید مشخص باشد.

لذا راهی نیست جز اینکه گفته شود باید در علوم فقط از عوارض ذاتیه موضوع بحث شود؛ زیرا اگر از عوارض غریبه بحث شود لازمه‌اش تداخل علوم و نیز اندراج همه علوم در علم کلی است.

این تمام حرف جناب ابن سهلان ساوجی است. اما آیا این برهان تمام است یا نه؟

بررسی برهان ابن سهلان ساوجی

همانطور که ملاحظه شد، تمام دغدغه جناب ساوجی این بود که اگر در علوم از اعراض غریبه بحث شود، تمایز علوم از بین می‌رود و همه علوم، تداخل می‌کنند و نیز تحت فلسفه و علم کلی قرار می‌گیرند.

این حرف متفرع بر آن است که بگوییم تمایز علوم فقط به موضوعات است و راه دیگری جز از طریق موضوعات برای تمایز علوم نداریم، لذا اگر در علوم از عوارض غریب هم صحبت شود تداخل علوم پیش می‌آید. لکن چنانکه قبلاً بیان شد، تمایز علوم الزاماً به تمایز موضوعات نیست بلکه می‌تواند به تمایز اغراض باشد. شما علمی می‌خواهید که زبان را از خطای در گفتار حفظ کند، یا علمی که ذهن را از خطای در فکر و علوم عقلی باز دارد، یا علمی که شما را از خطای در استنباط فقهی حفظ کند و همین‌طور علومی برای سایر اغراض، و هر چه در راستای تحقق این اغراض مؤثر باشد علم نحو، علم منطق، علم اصول و … را تشکیل می‌دهد. پس تمایز علوم می‌تواند به تمایز اغراض باشد و حتی اگر در علوم از عرض غریب بحث شود، هیچ مشکلی از حیث تمایز علوم وجود ندارد.

بله چه بسا گفته شود تمایز علوم به تمایز محمولات است، اما نمی‌توان به این حرف ملتزم شد و به هر حال باید غرضی از مجموعه این محمولات وجود داشته باشد، کما اینکه کسی را هم نمی‌شناسیم که ملتزم شده باشد. ولی تمایز علوم به تمایز اغراض، امر واضحی است و افرادی هم ملتزم شده‌اند.

إن قلت: این اشکال مبنایی است و طبق نظر کسانی که تمایز علوم را به موضوعات می‌دانند، برهان جناب ابن سهلان تمام است.

قلت: به هر حال این مبنا غلط است. وانگهی طبق این مبنا هم برهان ایشان تمام نیست و جناب خواجه با دخالت دادن قید حیثیت مشکل تداخل علوم را حل کرده است.

پس معلوم شد آنچه که در کتاب البصائر النصیریه آمده است، نمی‌تواند برهانی باشد بر اینکه در علوم باید از عوارض ذاتیه به آن معنای خاصی که قبلاً ذکر کردیم بحث کند. بنابراین مهم، فرمایشات علامه طباطبایی رحمه الله است که در این زمینه به طور جدی و با توجه کامل وارد شدند و در صدد بر آمدند که این مطلب را برهانی کنند، بر خلاف دیگران که اصلاً مسئله را این‌گونه‌ طرح نکردند بلکه یا استطراداً ذکر کردند و یا ما از بعض کلماتشان ضمناً این مطلب را استفاده کردیم.

برهان سوم از علامه طباطبایی رحمه الله

بیان این برهان عمدتاً با تکیه بر حاشیه ایشان بر اسفار است، هرچند در بعضی از کتب دیگر ایشان نیز این مطلب آمده است.

این بزرگوار که زحمات زیادی کشیده‌اند و خدمات فراوانی ارائه داده‌اند، می‌فرمایند: در علوم برهانی باید حتماً از عوارض ذاتیه بحث شود، نه از عوارض غریب. سپس چنین توضیح می‌دهند که:

قیاس‌هایی که در علوم برهانی وجود دارد باید منتج یقین باشد، پس باید مقدمات آنها هم یقینی باشد و اگر مقدمات یقینی نباشد معلوم است که به یقین نمی‌رسیم؛ چون نتیجه تابع اخس مقدمات است و اگر یکی از مقدمات، غیر یقینی بود دیگر نتیجه یقینی نمی‌شود.

اما یقین چیست؟ هو العلم بأن کذا کذا و أنه لا یمکن أن لا یکون کذا؛ یقین این است که بدانیم فلان چیز این‌گونه است و ممکن نیست که این‌گونه نباشد؛ مثلاً می‌دانیم الآن خورشید طالع است و ممکن نیست که الآن طالع نباشد. پس قضیه یقینی یعنی طرف ایجاب یقینی باشد و علم به کذب نقیضش هم داشته باشیم.

سپس ایشان با توجه به این تعریف، می‌فرمایند مقدمه یقینیه باید چند شرط داشته باشد:

  • یجب أن تکون ضروریه؛ باید از حیث صدق، ضروری باشد ـ هرچند می‌تواند از حیث جهت، ممکنه باشد ـ و الا اگر ضروری نباشد ممکن است نقیضش هم صادق باشد که در این صورت، دیگر یقینی نیست و حال آنکه گفتیم باید یقینی باشد.
  • أن تکون دائمه؛ یعنی باید از حیث صدق، دائمی باشد و الا اگر در بعضی از زمان‌ها کاذب باشد یقینی نیست.
  • أن تکون کلیه؛ از حیث صدق، به حسب همه احوال کلیت داشته باشد. و الا اگر در بعضی از احوال کاذب باشد یقین حاصل نمی‌شود، درحالی‌که می‌خواستیم یقینی باشد.

پس ایشان تا اینجا می‌فرمایند در هر علم برهانی، قضایای یقینیه باید همه مقدماتش یقینی باشد و لازمه یقینی بودن هم این است که ضروری الصدق، دائم الصدق و کلی الصدق باشد وگرنه یقینی نخواهد بود. سپس ایشان شرط دیگری را اضافه می‌کنند که:

  • أن تکون ذاتیه المحمول للموضوع؛ باید محمول ذاتی برای موضوع باشد، به این معنا که: یوضع المحمول بوضع الموضوع و یرفع برفعه. پس اگر محمولی وجوداً و عدماً تابع موضوعش بود ذاتی است. مثلاً در «الانسان متعجب» اگر انسان باشد قوه تعجب هم هست و اگر انسان برداشته شود متعجب هم برداشته می‌شود، پس متعجب ذاتی است؛ چون یُوضع بِوضع الموضوع و یُرفع بِرفع الموضوع.

[اما اگر محمول با واسطه اخص باشد مثل «الحیوان متعجب» آیا این ملاک که صدق می‌کند؟ خیر؛ زیرا چنانکه قبلاً توضیح دادیم، تعجب ناشی از ناطقیت است که فقط در بعض حیوانات وجود دارد و لذا «اذا وضع الموضوع لم یوضع المحمول».] و اگر حمل به واسطه اعم بود، مثل «الانسان ماشٍ» واضح است که قسمت اول ملاک (اذا وضع الموضوع یوضع المحمول) صادق است؛ زیرا مشی وجوداً تابع وجود انسان است، اما آیا قسمت دوم یعنی: «اذا رفع الموضوع یرفع المحمول» نیز صدق می‌کند؟ یعنی اگر انسانیت را برداریم مشی هم برداشته می‌شود؟ خیر، زیرا مشی عرض خاص انسان نیست و سایر حیوانات هم مشی دارند، و به تعبیر علامه، در «الانسان ماشٍ» ناطقیت که جزء تحلیلی انسان است در عروض موضوع نقشی ندارد و لغو است، در نتیجه: اذا یرفع الموضوع لا یرفع المحمول.

پس اگر واسطه در حمل، اخص یا اعم باشد، دیگر قضیه یقینی نیست؛ زیرا شرط چهارم را ندارد. [پس قیاساتی که شامل این قضیه می‌شود منتج یقین و] برهانی نخواهد بود، لذا نمی‌توان چنین قضایایی را در علوم برهانی به کار گرفت.

مرحوم علامه حرف‌های دیگری نیز در اینجا دارند که اساس آن برگرفته از کلام صدر المتألهین است و فعلاً به آنها کار نداریم.

پس نتیجه آنکه:

  • اولاً: عوارض ذاتیه طبق بیانی که ایشان ذکر کردند، همان چیزی است که بوعلی و متقدمین گفتند و ملاصدرا هم در کتب متعدّد خود تأیید کرد؛ یعنی یا باید بر ذات جوهر شیء‌ بدون واسطه بار شود مثل «الماهیه ممکنهٌ» و یا باید واسطه‌اش مساوی با موضوع باشد تا صدق کند که: اذا وضع الموضوع یوضع المحمول و اذا رفع الموضوع یرفع المحمول. و مهم نیست که این واسطه مساوی، داخلی باشد مثل: ناطق در «الانسان متعجبٌ» یا خارجی باشد مثل: متعجب در «الانسان ضاحکٌ». اما اگر واسطه اعم، اخص و مخصوصاً مباین باشد عرض غریب است.
  • ثانیاً: اثبات شد که در علوم برهانی فقط باید از عرض ذاتی بحث کرد و محمول قضایا جز این عوارض ذاتیه نمی‌تواند باشد، و إلا مقدمه یقینی نخواهد بود و در نتیجه قیاسات هم منتج یقین نخواهد بود و دیگر برهانی نیست، در حالی که بحث ما در علم برهانی است که باید تمام قیاساتش منتج یقین باشد.

این حاصل استدلال مرحوم طباطبایی است که ابتدا تقریباً همان حرفهای جناب بوعلی را با تبیینی متفاوت و بیانی روشن‌تر ذکر می‌فرماید و با این بیان، هم لزوم بحث از اعراض ذاتیه را در علوم اثبات می‌کند و هم تعریف قدما برای عرض ذاتی را مستدل می‌فرماید؛ بر خلاف استدلال جناب ابن سهلان که کاری به جهت اخیر نداشت و فقط در صدد اثبات لزوم بحث از عوارض ذاتیه بود.

باید دید این فرمایشات که با امعان نظر و توجه خاصی بیان شده، قابل تصدیق هست یا نه؟