درخشش شخصیّت امام صادق (ع)

زمان امام صادق (ع) چون فترتی در رهایی از ظلم دو حکومت بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس و زمان درگیری‌های این دو گروه و انتقال حکومت از بنی‌امیّه به بنی‌عبّاس بود، فرصتی برای امام (ع) پیدا شد تا معارف الهی و حقایق اسلامی را بهتر و بیشتر از سایر ائمّه (ع) برای مردم بیان فرمایند؛ ولی اشتباه بزرگ آن است که ما فکر کنیم امام صادق (ع) در یک شرایط نسبتاً معمولی، زندگانی، وظایف و هدایت خود را انجام دادند.

درخشش شخصیّت امام صادق علیه السّلام

در برابر فضای سراسر ستم بیگانه و خودی و تحریف‌ها

بیانات آیت الله سیّد محمّد رضا مدرّسی طباطبایی دامت برکاته

صبح شهادت امام جعفر صادق علیه السّلام

آستانهٔ امامزاده جعفر علیه السّلام (۱۳۸۷/۰۸/۰۴)

شخصیّت بی‌همتای امام صادق علیه السّلام

با تسلیت شهادت عمود مذهب، امام ششم، امام صادق علیه السّلام سخن را آغاز می‌کنیم. پیرامون شخصیّت بی‌همتای امام ‌صادق علیه السّلام تا‌به‌حال سخنان بسیار گفته شده، کتاب‌های زیادی نوشته شده و تحقیقات و پژوهش‌های عمیقی انجام شده است، امّا شخصیّت امام صادق علیه السّلام فراتر از آن است که در این کتب، مقالات، گفتارها و تحقیقات بگنجد، و تأمّل در سیره، گفتار، روش و منش حضرت همچنان منبع سرشار و پر‌بهره‌ای برای هر پژوهشگر باانصاف و هر انسان اهل دانش است.

وجود مبارک حضرت و پدران گرامی و فرزندان معصوم ایشان علیهم السّلام ، اقیانوس ژرفِ بی‌پایانی است که هرچه در آن غوّاصی شود، باز فرد می‌تواند در‌خور حال خود گوهرهای گران‌بها و مروارید‌های با‌ارزشی را از این اقیانوس به دست آورد.

بنده امروز که بنا بر مشهور روز شهادت مولایمان امام صادق علیه السّلام و متعلّق به آن حضرت است و در کنار ضریح یکی از فرزندان بزرگوار حضرت هستیم و شما دلدادگان امامت و ولایت و شیعیان خوب امام صادق علیه السّلام در سوگ آن حضرت در این مکان شریف و در این مسجد و خانهٔ خدا جمع شده‌اید، می‌خواهم به نکته‌ای اشاره کنم و مطالبی را بیان کنم که شاید در بسیاری از نوشته‌ها و گفتارها ـ حدّاقل در گفتارهای معمولی که در مجالسی از این نوع بیان می‌شود ـ کمتر به آن اشاره می‌شود و یا توضیح و تبیین نمی‌شود.

یک اشتباه بزرگ درمورد شرایط زندگانی امام صادق علیه السّلام

یکی از مطالبی که در کتاب‌ها نوشته شده و در سخنرانی‌ها ایراد می‌شود و شاید بیشتر کسانی که اهل اطّلاع و تحقیق باشند، نسبت به آن آشنایی دارند، این مطلب است که زمان امام صادق علیه السّلام چون فترتی در رهایی از ظلم دو حکومت بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس و زمان درگیری‌های این دو گروه و انتقال حکومت از بنی‌امیّه به بنی‌عبّاس بود، فرصتی برای امام علیه السّلام پیدا شد تا معارف الهی و حقایق اسلامی را بهتر و بیشتر از سایر ائمّه علیهم السّلام برای مردم بیان فرمایند. این مطلب تا مقدار زیادی صحیح است، ولی اشتباه بزرگ آن است که ما فکر کنیم امام صادق علیه السّلام در یک شرایط نسبتاً معمولی، زندگانی، وظایف و هدایت خود را انجام دادند.

برهه‌‌ای سخت، تاریک و پر از رعب و وحشت

تأمّل در تاریخ زندگانی امام صادق علیه السّلام و نگرش همه‌جانبه به دورانی که حضرت به سر آوردند، کاملاً این مطلب را برای ما روشن می‌کند که امام علیه السّلام در یکی از برهه‌های سخت، تاریک و مملوّ از رعب و وحشت و ترور به سر می‌بردند. واقعاً رنج و محنتی که امام صادق علیه السّلام در زمان بنی‌عبّاس تحمّل کردند، رنج و محنتی است که اگر بر کوه‌های عالَم وارد می‌شد، آن‌ها را ذوب می‌کرد.

همین اندازه که حضرت مدّت زمان کوتاهی به‌طور نسبی از دست ظلم حکومت‌های زمان خود رها بودند، موجب شده بعضی فکر کنند دوران امامت حضرت معمولاً چنین بوده که دچار رنج و محنت، رعب و وحشت، و ظلم و ستم آن‌ها نبودند، در‌حالی‌که تأمّل در تاریخ، سیره و روایات خود حضرت، عکس این مطلب را نشان می‌دهد.

ان‌شاءاللّه به لطف حضرت حق در این جلسه که خدمت شما برادران و خواهران بزرگوار هستم، می‌خواهم به اندازهٔ وسع جلسه تبیین کنم که امام علیه السّلام در چه شرایط سخت و روزهای سیاه و چه تنگناهایی قرار داشتند و چگونه در مقابل همهٔ این مشکلات، تنگناها، فشارها و ستم‌ها در ابعاد مختلف سخت‌افزاری و نرم‌افزاری مقابله کردند و توانستند اسلام حقیقی را که در تشیّع و هدایت خودشان و پدران گرامی‌شان متجلّی بود، به همهٔ جهان ابلاغ کنند.

شرایط بسیار سخت امام صادق علیه السّلام و شیعیان

شرایطی که امام علیه السّلام در آن به سر می‌بردند، در‌رابطه‌با وجود مبارک خود حضرت، در‌رابطه‌با علویّون و فرزندان فاطمه علیها السّلام و علی علیه السّلام، در‌رابطه‌با شیعه کلّاً و در‌رابطه‌با مسلمانان عموماً، شرایط بسیار سختی بود.

گرچه مستمسک و شعار عمدهٔ بنی‌عبّاس و نیروهایی که ضدّ حکومت بنی‌امیّه شورش کردند و سردمداران آنان، خون‌خواهی از خون‌های به‌ناحق‌ریخته‌شدهٔ اهل‌بیت علیهم السّلام و برگرداندن حقّ اهل‌بیت به ایشان بود و سردار معروفی که همهٔ شما اسم او را شنیده‌اید، یعنی ابومسلم خراسانی، اساساً خود را به‌عنوان امیر اهل‌بیت علیهم السّلام معرّفی می‌کرد یا طرفدارانش مدّعی بودند او به طرفداری از اهل‌بیت علیهم السّلام و به خون‌خواهی آن‌ها به پا خواسته و برای تحقّق آرمان‌های اهل‌بیت علیهم السّلام تلاش می‌کند ـ حتّی داوود بن علی عموی ابو‌العباس سفّاح و منصور در روز بیعت سفّاح به نقل مسعودی‌ گفت: بعد از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم امامی در میان شما نایستاد، مگر علیّ بن ابی‌طالب و این کسی که در میان شما به پا خواسته است؛ یعنی سفّاح ـ امّا چیزی نگذشت همین‌که بر قدرت مسلّط شدند و زمام امور را به دست گرفتند، آن‌چنان با اهل‌بیت و خاندان پیامبر و امامان معصوم علیهم السّلام رفتار کردند که تفاوتی با رفتار بنی‌امیّه با اهل‌بیت علیهم السّلام نداشت.

وجود عواملی همچون حجّاج خونریز در دستگاه بنی‌عبّاس

حتّی در یکی از روزها وقتی منصور عبّاسی خلیفهٔ دوم، محمّد و ابراهیم فرزندان عبداللّه و از نوادگان امام حسن علیه السّلام را کشته و بر آن‌ها پیروز شده بود، در مجلسی که نزدیکانش حضور داشتند، نسبت به تلاش‌هایی که سرداران، دست‌نشانده‌ها و عواملش انجام می‌دادند اظهار نارضایتی نمود و چنین تعبیر خطرناکی را به‌کار برد که: ای کاش همچنان‌که حَجّاج خیرخواه بنی‌مروان بود، شما هم به همان اندازه خیرخواه من بودید! ببینید چه روحیه و چه فکری و چه انگیزه و چه جرئتی داشت که آرزو می‌کرد کسی مثل حَجّاج، آن خونریز سفّاک و بی‌رحم سنگدل، در میان دوستان، طرفداران و عوامل او باشد!

جالب اینکه یکی از افراد حاضر در آنجا به نام مسیّب بن زُهیر ضَبّی ایستاد و گفت: ای خلیفه! ـ یا به تعبیر خودش، ای امیرالمؤمنین! ـ حَجّاج برای بنی‌مروان چه کرده که ما برای تو نکردیم؟! سپس اضافه کرد: واللّه هیچ کس روی این زمین عزیزتر از پیامبر خدا برای ما نیست، ولی تو دستور دادی فرزندان او را بکشیم و ما هم اطاعت کردیم و فرزندان او را کشتیم! آیا برای تو خیرخواهی نکردیم؟! منصور که دید جوابی ندارد، گفت: «إجلس لا جلست؛ بنشین که هیچ‌وقت ننشینی!» ببینید! قضیّه چنین بوده است. حَجّاج معروف شده است، امّا اطرافیان منصور می‌گویند: ای منصور! حَجّاج چه کرده که ما نکردیم؟!

تأیید این مطلب را می‌توان از آنچه طبری مورّخ معروفِ اهل‌تسنّن ذکر کرده، دریافت. وی می‌نویسد: وقتی منصور خواست به حج برود، ریطه دختر سفّاح و زن فرزند و ولی‌عهد خود مهدی را طلبید ـ درحالی‌که مهدی در ری بود ـ و سفارش‌هایی به او کرد و کلید خزائن را به او سپرد و درمورد یکی از آن خزائن سفارش ویژه کرد و از او خواست قسم یاد کند که قبل از یقین به مرگ منصور، هیچ‌کس حتّی خود او آن را باز نکند و فقط پس از مرگ منصور، او به همراه جانشین و فرزندش مهدی ـ بدون آنکه شخص سومی حاضر باشد ـ آن را باز کنند. وقتی خبر مرگ منصور رسید و مهدی عبّاسی عهده‌دار خلافت شد، او به همراه ریطه در آن گنجینه را باز کردند و دیدند اتاق بزرگی است که عدّۀ زیادی از کشته‌های طالبیّین (فرزندان علی علیه السّلام) در آن قرار گرفته و نَسَب‌های آنان در کاغذهای متّصل به گوش‌هایشان نوشته شده و در میان آنان کودکان، جوانان و پیران زیادی بودند! مهدی از این وضع وحشت کرد و دستور داد گودالی حفر کردند و آنان را در آن دفن نمودند و سپس بر آن دکانی بنا کرد.

جنایات وحشتناک منصور عبّاسی نسبت به امام صادق علیه السّلام و شیعیان

مرحوم مجلسی در بحار نقل می‌کند که وقتی بغداد را می‌ساختند ـ بغداد ساختهٔ منصور است ـ افراد زیادی از شیعیان را داخل پی‌ها و ستون‌های شهر بغداد قرار می‌دادند! عدّه‌ای از فرزندان فاطمه علیها السّلام را می‌گرفتند و زنده، داخل پی گذاشته و بقیّۀ پی را بالا می‌آورند! منصور واقعاً کارهای وحشتناکی کرده است! چقدر از فرزندان فاطمه علیها السّلام را کشته است!

خود منصور در یکی از تعبیراتی که از او نقل می‌کنند، یک روز تأسّف خورد و این عبارت را بر زبانش جاری کرد که: «تاکنون من صد نفر‌ ـ یا هزار نفر (بنابر برخی منابع) ـ یا بیشتر از فرزندان فاطمه را کشته‌ام، امّا هنوز سیّد و آقای آن‌ها زنده است!» که مقصودش امام صادق علیه السّلام بود.

البتّه نه اینکه برای به شهادت رساندن آن حضرت تلاش نکرده باشد، بلکه در تواریخ ثبت و مضبوط است که بارها (دست‌کم پنج دفعه) به‌طور جدّی تصمیم گرفت امام ‌صادق علیه السّلام را به شهادت برساند. حضرت را احضار می‌کرد و حتّی مکرّر شمشیر خود را از غلاف در آورد که به حضرت حمله کند و ایشان را به شهادت برساند یا به برخی از جلّادانش گفته بود: وقتی فلان علامت را دادم، شما به جعفر (امام ‌صادق علیه السّلام) حمله کنید و او را به شهادت برسانید. ولی از‌آنجا‌که مشیّت الهی بر امر دیگری قرار گرفته بود، با عنایاتی که پروردگار متعال داشت، وجود مبارک حضرت حفظ شد که البتّه درنهایت به‌وسیلهٔ زهری که به حضرت خوراند، ایشان را مسموم ‌کرد و به شهادت رساند.

تبعید علویون و ایجاد فضای رعب و وحشت

فشارهای منصور بر شخص حضرت، بر علویّون و شیعه و بر عموم مردم مدینه، فشارهای عجیبی بوده است. بعد از اینکه محمّد و ابراهیم فرزندان عبداللّه در قیام خود ضدّ بنی‌عبّاس کشته شدند، طبق روایتی که از خود امام صادق علیه السّلام نقل شده است، منصور عبّاسی همهٔ افراد بالغ علویّون را از مدینه به سمت کوفه تبعید کرد، حتّی اگر هیچ رابطه‌ای با قضیّهٔ شورش و قیام آن دو نفر نداشتند.

حضرت می‌فرمایند: یک ماه در کوفه در شرایط وحشتناک و رعب‌آور به‌سر می‌بردیم و هر لحظه منتظر بودیم و احتمال فرمان قتل می‌دادیم، تا اینکه یک روز ربیع حاجب آمد و گفت: علویّون کجا هستند؟ دو نفر از عقلای خود را نزد امیرالمؤمنین (خلیفه) بفرستند. علویّون، من و حسن بن زید را به‌عنوان نمایندهٔ خود انتخاب کردند. وقتی وارد شدیم منصور عبّاسی به من تندی‌ها و جسارت‌هایی کرد. البتّه این تعبیر از من است و مطالب به‌طور مفصّل در روایت آمده و من خلاصهٔ آن را بیان می‌کنم.

درنهایت، منصور خطاب به امام علیه السّلام گفت: می‌دانید شما را برای چه حاضر کردم؟ من شما و جماعت علویّون (فرزندان فاطمه علیها السّلام و علی علیه السّلام) را اینجا حاضر کردم تا خانه‌های شما را خراب کنم، چاه‌های شما را خالی از آب کنم، نخل‌های شما را عقیم کنم و شما را به سرزمینی در شام تبعید کنم که هیچ‌یک از اهل عراق و حجاز نتوانند با شما برخورد و ملاقاتی داشته باشند. منصور چنین فرد بی‌رحم و سفّاکی بود.

سیاست هوشمندانهٔ امام علیه السّلام در برابر منصور عبّاسی

امام صادق علیه السّلام در مقابل چنین فردی چه بگویند و چه بکنند؟ امام علیه السّلام در آن لحظهٔ خاص وظایف سنگینی به عهده داشتند. حضرت باید وجود مبارک خود را حفظ می‌کردند؛ هم به‌عنوان یک شخص ـ چون هر شخصی موظّف به حفظ جان خویش است ـ و هم به‌عنوان رهبر حقیقی اسلام و امام منصوب از جانب خداوند تا اسلام حفظ شود. حفظ اسلام، گاهی به شهادت و از دست دادن جان است و گاهی به حفظ شخص است. سیّد‌الشهدا علیه السّلام با فدا کردن جان خود و نثار کردن جان عزیزانشان اسلام را حفظ کردند و امام صادق علیه السّلام ـ همچون امام مجتبی علیه السّلام ـ با حفظ جان خود و یارانشان اسلام را حفظ کردند؛ زیرا در آن زمان، شرایطی بود که اگر امام علیه السّلام به شهادت می‌رسیدند، اسلام حفظ نمی‌شد.

بدین‌جهت امام علیه السّلام در آن فضا باید به‌گونه‌ای با منصور برخورد می‌کردند که این حیوان هار درنده را رام کنند و او را از آن تصمیم خطرناکش منصرف کنند و جان علویّون و جان خود امام علیه السّلام و درنتیجه اسلام حفظ شود. از‌این‌جهت امام علیه السّلام با آن بیان زیبا و ارادۀ پولادین و اخلاق نرم‌تر از هوا و نافذتر از تیغ کلماتی بر زبان مبارک جاری کردند که دل سنگ منصور را نرم کرد و چهرهٔ در‌هم‌کشیدهٔ او متبسّم شد.

طبق روایت، امام علیه السّلام عنوان «امیرالمؤمنین» را که منصور برای خود جعل کرده بود، از روی تقیّه به کار گرفتند و فرمودند: «إِنَّ سُلَیْمَانَ أُعْطِیَ فَشَکَرَ وَ إِنَّ أَیُّوبَ ابْتُلِیَ فَصَبَرَ وَ إِنَّ یُوسُفَ ظُلِمَ فَغَفَرَ وَ أَنْتَ مِنْ ذَلِکَ النَّسْلِ».

امام علیه السّلام با این تعابیر بسیار ماهرانه وجود منصور را در اختیار گرفتند و فرمودند: «خداوند متعال به سلیمان قدرت داد و او خدا را شکر کرد؛ ایّوب مبتلا شد و صبر کرد؛ یوسف مورد ظلم قرار گرفت، امّا گذشت کرد؛ و تو ای منصور از آن نسل هستی!» چون منصور هم از بنی‌هاشم و از نسل اسماعیل و ابراهیم بود. این سخنان در وجود منحوس منصور اثر کرد و تبسّم نمود و نرم شد و از آن‌ها گذشت و از آن تصمیم خطرناک منصرف شد. اگر بیان، فکر و سیاست حضرت نبود، معلوم نبود سرنوشت همهٔ علویون در آنجا چه می‌شد؟!

توطئه‌های عجیب منصور و معجزات امام صادق علیه السّلام

منصور عبّاسی توطئه‌های عجیبی را برای حضرت در نظر گرفته بود و از‌جمله کارهایی که انجام می‌داد، این بود که جاسوسانی را بر علویون و بر شخص حضرت می‌گماشت و به آن‌ها پول و امکانات می‌داد تا بتواند بهانه‌ای به دست بیاورد و بر اساس آن بهانه از ایشان انتقام بگیرد.

در کتاب شریف کافی روایتی است که صفوان بن یحیی از شخصی به نام جعفر بن محمّد بن اشعث نقل می‌کند. صفوان می‌گوید: روزی جعفر به من گفت که من از تشیّع چیزی نمی‌دانستم و اصلاً در خانوادهٔ ما از تشیّع خبری نبود و آنچه شما دربارهٔ تشیّع و ولایت ائمّه می‌دانید، نمی‌دانستیم. منشأ تشیّع ما این بود که یک روز منصور دوانیقی خلیفهٔ دوم عبّاسی به پدر من محمّد بن اشعث گفت: من یک نفر از تو می‌خواهم که عاقل و باجربزه باشد و کار مهمّی انجام دهد. پدر من گفت: من آن فرد را سراغ دارم. دایی من، فلان بن مهاجر در اختیار توست و هر فرمانی داری، انجام خواهد داد. سپس دایی خود را حاضر کرد و منصور به او گفت: می‌خواهم تو برای من جاسوسی ـ به تعبیر من ـ کنی. آن‌گاه مبلغ فراوانی پول در اختیار او گذاشت و گفت: این پول‌ها را بردار و به مدینه برو و سراغ علویّون ازجمله جعفر بن محمّد (امام صادق علیه السّلام) برو و بگو: من خراسانی‌ام و شیعۀ شما این پول را برای شما فرستاده‌اند و با شروطی پول را تحویل بده و سپس رسید هم بگیر. آن فرد سراغ علویون در مدینه رفت و به آنان گفت: من شیعه‌ای از خراسان هستم و شیعیان خراسانی اموالی را خدمت شما فرستاده‌اند، لطفاً این پول‌ها را بگیرید. البتّه چون من وکیلم، این پول‌ها را به کسانی می‌دهم که در‌رابطه‌با شورش ضدّ بنی‌عبّاس موضع خاصّ داشته باشند و برای اینکه شیعیان بدانند من امانت را به اهل آن تحویل داده‌ام، رسیدی هم به من بدهید.

او کار خود را انجام داد تا اینکه خدمت امام صادق علیه السّلام رسید که در مسجد رسول اللّه صلّی الله علیه وآله مشغول نماز بودند. او بعداً که نزد منصور برگشت، این‌گونه نقل می‌کند: رفتم کنار حضرت نشستم. حضرت متوجّه شدند من کاری دارم، لذا نمازشان را سریع تمام کردند. سپس نگاهی به من کردند و فرمودند: «اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تَغُرَّ أَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ فَإِنَّهُمْ قَرِیبُو الْعَهْدِ بِدَوْلَهِ بَنِی مَرْوَانَ وَ کُلُّهُمْ مُحْتَاجٌ؛ تقوای خدا بورز و اهل‌بیت محمّد صلّی الله علیه وآله را فریب مده! مدّت زیادی نیست که علویّون از سلطهٔ حکومت بنی‌مروان خارج شده‌اند و دست‌های آنان از مال دنیا خالی است.» گفتم: مگر چه شده است؟! حضرت سر خود را به من نزدیک کردند و همهٔ قضایایی که بین من و تو گذشته بود، مثل نفر سومی که حاضر باشد، از اوّل تا آخر فرمودند. جعفر بن محمّد بن اشعث به صفوان بن یحیی می‌گوید: اینکه امروز من شیعه هستم، به‌خاطر آن است که چنین معجزه‌ای از امام صادق علیه السّلام دیدم. این قضیّه، هم اعجاز حضرت را اثبات می‌کند و هم توطئه‌ها و برنامه‌هایی که منصور دوانیقی داشت.

به آتش کشیدن خانهٔ امام صادق علیه السّلام

حتّی منصور دستور داد خانهٔ امام صادق علیه السّلام را به آتش بکشند! الآن من نمی‌توانم بعضی از نکات قضیّه را از‌لحاظ تاریخی توضیح دهم؛ چون نیاز به بحث گسترده‌ای دارد و متأسّفانه این آتش زدن خانهٔ حضرت به دست بعضی از خودی‌ها انجام شد؛ یعنی آن کسانی که از ایشان توقّع نمی‌رفت، امّا از حضرت و ولایت و از اهل‌بیت علیهم السّلام و رحم خود بریدند و در اختیار دشمنان اهل‌بیت علیهم السّلام قرار گرفتند.

این مسئله خیلی می‌تواند منشأ عبرت و پند گرفتن باشد که چگونه بعضی اوقات خودی‌ها هم خیانت می‌کنند و در اختیار بیگانه قرار می‌گیرند. متأسّفانه یکی از خودی‌هایی که باید حامی امام صادق علیه السّلام و در زمرهٔ اصحاب حضرت باشد، به ایشان خیانت کرد و به طمع دنیا در اختیار منصور قرار گرفت و به امر او خانهٔ حضرت را آتش زد. ناگهان شعله‌های آتش از در خانهٔ حضرت بلند شد و دهلیز خانه را فراگرفت. امام علیه السّلام آمدند و در همین شعله‌ها قدم زدند، درحالی‌که چنین می‌فرمودند: «أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى‏ أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ؛ من پسر اسماعیل هستم، من فرزند ابراهیم خلیل‌اللّه هستم!» حضرت در آتش قدم زدند و آتش به ایشان گزندی نرساند و این توطئه هم به لطف خدا از بین رفت.

وجود فشارها و شرایط تقیّه حتّی در زمان سفاّح، اوّلین خلیفهٔ عبّاسی

امّا توطئه‌ها، دشمنی‌ها و برنامه‌هایی که ضدّ حضرت وجود داشت، بیش از این‌ها بود. سفّاح و منصور، چندین دفعه حضرت را از مدینه به سمت عراق جلب کردند. اگر می‌خواهید بدانید شرایط امام علیه السّلام چقدر سخت بوده است ـ حتّی زمانی که اوّلین خلیفهٔ عبّاسی ابوالعباس سفّاح به حکومت رسیده بود ـ به این داستان توجّه کنید:

امام صادق علیه السّلام به‌اجبار یا به دلیل خاصّی در حیرهٔ عراق نزد سفّاح بودند و یوم‌الشکّ ماه مبارک رمضان بوده است. سفّاح به امام علیه السّلام می‌گوید: «امروز را روزه بگیریم یا نگیریم؟» امام علیه السّلام دیدند اگر حق را بیان فرمایند و آنچه در متن واقع وظیفه است، اعلام کنند، خون ایشان هدر خواهد رفت، لذا فرمودند: «ذَاکَ‏ إِلَى‏ الْإِمَامِ؛ این مربوط به امام است.» تا اینجا واقعیّت دارد، امّا بعد حضرت تقیّه کرده و فرمودند: «إِنْ صُمْتَ صُمْنَا وَ إِنْ أَفْطَرْتَ أَفْطَرْنَا؛ اگر روزه بگیری روزه می‌گیریم و اگر افطار کنی افطار می‌کنیم.» و در ذیل روایت، امام علیه السّلام برای راوی بیان می‌کنند که اگر من غیر از این می‌گفتم، جان من در معرض خطر بود و امام علیه السّلام وظیفه داشتند جان خود را برای اسلام حفظ کنند و جای تقیّه بود.

فشارها و تحریم‌های اقتصادی

منصور عبّاسی حتّی از اهرم اقتصادی به‌گونۀ بسیار زشتی ضدّ مردم مدینه استفاده می‌کرد و دستور داده بود از طرف دریا چیزی به طرف مدینه حمل نکنند. درواقع، مدینه از نظر تجارت دریایی به امر منصور در تحریم قرار گرفت تا آنکه مهدی عبّاسی بعد از منصور دستور رفع تحریم داد.

همچنین عیسی بن موسی والی مدینه و برادرزادهٔ منصور ـ طبق دستور قبلی او به مصادرهٔ اموال هر کس از آل ابی‌طالب که  به ملاقات او نرفت ـ اموال امام صادق علیه السّلام را  به همین بهانه مصادره کرد.

نصب کارگزارانی بسیار خبیث و سنگدل برای مدینه

یکی از شگردهای منصور این بود که کارگزارانی بسیار خبیث و قسیّ‌القلب را به مدینه گسیل می‌داشت تا هرچه بیشتر مردم، علویّون و طرفداران آنان را در تنگنا قرار دهند.

یکی از آن کارگزاران به نامریاح بن عثمان، وقتی به عنوان والی مدینه ازجانب منصور به مدینه آمد، به‌مجرّد آمدن ابتدا خطبه‌ای خواند که در تاریخ مضبوط است و نوشته‌اند از خطبه‌های مشهور است و خود را چنین معرّفی کرد: «أنا الأفعى ابن الأفعى ابن عثمان بن حیان و ابن عم مسلم بن عقبه…»

این عبارت را ببینید! او نمایندهٔ خلیفهٔ مسلمین است! بالای منبر آمده تا دربارهٔ اسلام حرف بزند و از رحمت و عطوفت، اجرای عدالت اسلامی و ظلم‌ستیزی سخن بگوید، ولی بالای منبر می‌گوید: من افعی‌ام! فرزند افعی‌ام! پسر‌عموی مسلم بن عُقْبه هستم که مدینه را قتل عام کرد! شما مردم را نابود خواهم کرد و کاری خواهم کرد که مدینه با خاک یکسان شود که حتّی سگی صدا نکند! البتّه این شقیّ بعد از زندانی شدن به همراه برادرش و پسر مسلم بن عقبه توسّط محمّد بن عبداللّه کشته شد. چنین افراد خبیثی کارگزاران منصور دوانیقی بودند و امام ‌صادق علیه السّلام در چنگال چنین حکومتی و چنین اشخاصی گرفتار بودند.

بسیار عجیب است! با‌اینکه جنایات و خونریزی‌های منصور صفحات تاریخ را سیاه کرده و هر کس با تاریخ و حدیث آشنایی ـ هرچند اجمالی ـ داشته باشد، به مراتب شقاوت و جنایت منصور پی می‌برد، بااین‌حال ابن‌خلدون می‌گوید: منصور قطعیّ‌العداله است! و بر‌اساس آن برخی خیانت‌های منصور و تطمیع‌های او نسبت به عیسی بن موسی برادر‌زاده و ولی‌عهد دوم سفّاح را که در تاریخ آمده، منکر می‌شود! این هشداری است که خصلت‌های منفی و تعصّب‌های کور می‌تواند هر کسی را ـ هرچند عالم و تاریخ‌دان یا حتّی پایه‌گذار دانش تحوّلات اجتماعی باشد ـ در دام قضاوت‌های ضدّ واقع گرفتار کند. به‌همین‌جهت است که موضع‌گیری‌ها و نظریه‌پردازی‌های انحرافی برخی سرشناسان در زمان حاضر نباید ما را چندان شگفت‌زده کند.

وظایف سنگین امام علیه السّلام در حفظ جان خود و شیعیان و هدایت مردم

حال ببینید امام علیه السّلام چه وظایف سنگین و چه شرایط سختی داشتند! از یک طرف، باید وجود مبارک خود را برای اسلام حفظ می‌کردند، وگرنه شهادت که برای امام علیه السّلام از هر چیزی آسان‌تر بود. امام صادق علیه السّلام فرزند امام سجّاد علیه السّلام بودند که فرمودند: «انَّ الْقَتْلَ لَنَا عَادَهٌ وَ کَرَامَتَنَا الشَّهَادَهُ؛ قتل برای ما عادت، و کرامت ما شهادت است.» شهادت آسان‌ترین چیز برای حضرت بود، امّا حضرت باید خود را حفظ می‌کردند تا اسلام را حفظ کنند. اینکه مکرّر در روایات آمده که حضرت دعا می‌کردند که از شرّ منصور و امثال منصور محفوظ بمانند، یکی از عمده‌ترین دلیل‌های آن ـ بلکه عمده‌ترین دلیلش ـ حفظ وجود خودشان برای حفظ اسلام و شیعه بود. بنابراین حضرت باید خودشان را حفظ می‌کردند.

از طرف دیگر، حضرت باید علویّون و شیعه را حفظ می‌کردند؛ باید در مقابل افکار باطل‌، بدعت‌ها و انحراف‌ها می‌ایستادند و آن‌ها را رسوا می‌کردند؛ باید تمام تلاش‌هایی که متصوّر بود، برای خنثی کردن توطئه‌های حکومت و قدرت وقت انجام می‌دادند و تقریباً در این راه تنها بودند؛ چنان‌که از روایت سَدِیر استفاده می‌شود که تعداد شیعیان خالص و فداکار حضرت به هفده نفر هم نمی‌رسید، هرچند سدیر فکر می‌کرد صدها هزار بلکه نصف دنیا شیعه و یار حضرت هستند! و عجیب است که حضرت با چه قدرتی و چه نیروی الهی، یک‌تنه در مقابل این‌همه زر و زور و تزویر ایستادند و موفّق شدند. گاهی ناله‌های حضرت از دست شیعیان خالصشان ـ به‌خاطر بی‌انضباطی‌های آنان و رعایت نکردن مسائل امنیتی و بازگو نمودن سخنانی که دشمن از آن سوء‌استفاده می‌کرد ـ بلند می‌شد؛ چنان‌که در برخی روایات آمده که فرج نزدیک بود و بی‌انضباطی برخی شیعیان آن را به تأخیر انداخت.

تلاش‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری امام علیه السّلام دربرابر جنایات و انحرافات بنی‌عبّاس

امام علیه السّلام دراین‌زمینه تلاش‌های مختلف سخت‌افزاری و نرم‌افزاری انجام دادند. حتّی در برخی از برهه‌ها با‌اینکه در شرایط سخت تقیّه به سر می‌بردند، گاهی کارگزاران جنایت‌کار بنی‌عبّاس را که مستحقّ قتل بودند، اعدام می‌کردند. به‌عنوان مثال، وقتی داوود بن علی، والی مدینه و عموی سفّاح و  منصور دوانیقی، یکی از دوستان و کارگزاران مهمّ حضرت به نام مُعَلَّی بن خُنَیس را گرفت و او را کشت، امام علیه السّلام بعد از اینکه مطّلع شدند، بسیار ناراحت شده و نزد داوود آمده و فرمودند: چرا معلّیٰ کارگزار مرا گرفتید و اذیّت کردید؟ چون او را گرفته بودند تا اسامی شیعیان را افشا کند و نشان دهد که هر شیعه‌ای کجاست و چه موقعیّتی دارد، ولی معلّیٰ حاضر نشد  و گفت: حتّی اگر اسامی زیر پای من باشد، پایم را بلند نمی کنم! از‌این‌جهت معلّیٰ را کشتند.

وقتی امام علیه السّلام به داوود اعتراض کردند، او از مقام حضرت ترسید و گفت: من او را نکشتم! امام علیه السّلام فرمودند: پس چه کسی کشته است؟! گفت: رئیس شرطه، سیرافی کشته است. حضرت گفتند: با اذن تو یا بی اذن تو؟! اگر بی اذن توست، اجازه بده قصاصش کنیم! داوود دست و پایش را گم کرد و گفت: صاحب‌اختیار هستید. در بعضی روایات است که حضرت با فرزندشان اسماعیل بودند و اسماعیل با شمشیر رئیس شرطه را کشت. سیرافی قبل از کشته شدن فریاد می‌زد: ایّها الناس! این‌ها دستور می‌دهند مردم را بکشید و وقتی کشتیم قصاص می‌کنند! در روایت است که خود داوود هم بعد از دعا و التجای حضرت به درگاه خداوند در آخر شب و نفرین بر او مرد.

بنابراین امام صادق علیه السّلام از این‌گونه اقدامات نیز انجام می‌دادند. فکر نکنید حضرت می‌نشستند و هیچ کاری نمی‌کردند. اگر شرایط مقتضی بود، امر به معروف و نهی از منکر می‌کردند و حدود الهی را اجرا می‌کردند.

امّا مهم‌ترین کار حضرت تلاش‌های نرم‌افزاری بود که افکار مردم را هدایت کنند، مردم را به‌سوی حق دعوت نمایند و عقاید شیعه را حفظ کنند؛ چون دستگاه حکومت برای تثبیت فکر و دستگاه خود از هر وسیله‌ای استفاده می‌کرد و یکی از مهم‌ترین وسیله‌ها کارهای فکری بود.

استفادهٔ دشمن از هر وسیله و ابزار برای مقابله با حق

فرصت نیست که من برای شما دقیق تبیین کنم، امّا چند نکته را در پایان عرایضم ذکر می‌کنم تا شما متوجّه شوید که دشمنان حق از هر چیزی و از هر راهی برای مقابله با حق استفاده می‌کنند و طرفداران حق هم باید هوشیار باشند و همهٔ توطئه‌ها را بشناسند و در برابر آن‌ها مقابلهٔ شایسته انجام دهند.

روی کار آوردن فقهای مخالف برای تضعیف امام صادق علیه السّلام و مکتب اهل‌بیت علیهم السّلام

یکی از راه‌هایی که منصور می‌خواست به کار گیرد تا اهل‌بیت علیهم السّلام و امام صادق علیه السّلام را تضعیف کند، این بود که افکار اسلامی را کانالیزه کند و افرادی را که مطابق میل او مطلب می‌نوشتند، حدیث می‌گفتند و فتوا می‌دادند، روی کار بیاورد و دیگران را در انزوا قرار دهد.

یکی از این افراد مالک بن اَنَس صاحب کتاب مُوَطّأ بود. کسانی که درمورد مالک بن انس مطلب نوشته‌اند، آورده‌اند که یک روز منصور به او گفت: ای مالک! می‌خواهم کتابی بنویسی که همه را مجبور کنم فقط از کتاب تو استفاده کنند و هیچ کس حق نداشته باشد به غیر از کتاب تو فتوا دهد یا قضاوت کند. مالک گفت: مگر چنین چیزی ممکن است؟! این‌همه آراء و کتاب‌های فقهی در اطراف کشور اسلامی پراکنده است! منصور ـ به تعبیر من ـ گفت: تو چه کار داری؟! تو کتابت را بنویس، من این کار را می‌کنم، ولی یک نکته را فراموش نکن: چیزهایی بنویس که افکار و آرای اهل‌بیت در آن نباشد! و تا آن اندازه در‌این‌زمینه پیش رفت که مالک را منع کرد از اینکه بعضی از آنچه از جدّش ابن‌عبّاس رسیده را بنویسد و به او گفت: «تَجَنَّبْ رُخَصَ إبنِ‌عبّاسٍ؛ از رخصت‌های ابن‌عبّاس پرهیز کن!» بااینکه همهٔ افتخار بنی‌عبّاس انتساب به ابن‌عبّاس بود و نقل از او به نفع منصور به‌شمار می‌رفت، ولی چون بسیاری از آنچه از ابن‌عبّاس نقل شده بود، مطابق واقع و به نفع اهل‌بیت علیهم السّلام و شیعه بود ـ به‌ویژه رخصت‌های ابن‌عبّاس؛ همچون اجازهٔ جمع بین دو نماز، اجازهٔ نکاح موقّت و … ـ لذا منصور، مالک را از نوشتن آن‌ها منع کرد. این مالک است که به‌عنوان فقیه مدینه چنین کاری کرد و جالب است بدانید مالکی که چنین کاری برای منصور عبّاسی انجام داد، همین بنی‌عبّاس او را گرفتند، کتک زدند و اطراف مدینه چرخاندند.

نمونهٔ دیگر، ابوحنیفه بود، با‌اینکه به نقل برخی منابع افتخارش این بود که از امام صادق علیه السّلام استفاده کرده است. یک‌روز که امام صادق علیه السّلام در حیره بودند، منصور عبّاسی به ابوحنیفه گفت: مردم به جعفر (امام صادق علیه السّلام) فریفته شده‌اند. ای ابوحنیفه! می‌خواهم تعدادی مسئله آماده کنی تا او نتواند از عهدهٔ آن‌ها بر‌آید و مردم از دور او پراکنده شوند.

ابوحنیفه بزرگ‌ترین فقیه رسمی عراق بود. خود او در کتاب مسندش می‌گوید: چهل مسئله آماده کرده بودم تا بر امام صادق علیه السّلام عرضه کنم، وارد شدم دیدم منصور خلیفهٔ عبّاسی یک جا نشسته و امام صادق علیه السّلام کنار او نشسته‌اند، امّا همین‌که وارد شدم آن‌چنان ابّهت امام صادق علیه السّلام مرا گرفت که اصلاً برای منصور ابّهتی قائل نبودم. منصور مرا به امام علیه السّلام معرّفی کرد. امام علیه السّلام فرمودند که من را می‌شناسند ـ چنان‌که در روایات است که حضرت بارها او را مورد خطاب قرار داده و محکوم کرده بودند ـ سپس آن چهل مسئله را خدمت امام علیه السّلام عرض کردم. امام علیه السّلام فرمودند: شما عراقی‌ها چنین می‌گویید و مدنی‌ها چنان می‌گویند. بعد می‌فرمودند: این درست است یا آن درست است و یا هیچ‌کدام درست نیست و حرف حق این است. و درنهایت، هیچ‌یک از آن چهل مسئله بی‌پاسخ نماند.

سپس ابوحنیفه عبارتی دارد که بزرگان اهل‌تسنّن نیز از او نقل کرده‌اند، حتّی ذهبی ـ یکی از کسانی که بسیار با شیعه مخالف است ـ این عبارت را از ابوحنیفه که او را امام اعظم می‌دانند، نقل می‌کند که گفت: «مَا رَأَیْتُ أَفْقَهَ مِنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ؛ من فقیه‌تر از جعفر بن محمّد (امام صادق علیه السّلام) ندیدم.» چنان‌که مالک نیز درمورد امام صادق علیه السّلام چنین گفته است: مدّتی نزد جعفر (امام صادق علیه السّلام) می‌رفتم و او از علمای عابد و زاهدی بود که از خداوند می‌ترسند. و نیز گفته است: «مَا رَأتْ عَیْنٌ، وَ لَا سَمِعَتْ اُذُنٌ، وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ أفْضَلُ مِنْ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ فَضْلاً وَ عِلْماً وَ عِبَادَهً وَ وَرَعاً؛ هیچ چشمى ندیده، هیچ گوشى نشنیده و بر دل هیچ بشرى خطور نکرده است کسى که ازجهت فضل و دانش و عبادت و پرهیزکارى، با‌فضیلت‌تر از جعفر صادق بوده باشد.

مبارزهٔ امام علیه السّلام با کجروی‌ها و انحرافات جریان‌های فکری

امّا خلیفهٔ وقت و دستگاه عبّاسی برای اینکه مردم را از اهل‌بیت علیهم السّلام جدا کنند، به‌جای امام ‌صادق علیه السّلام دیگران را تأیید می‌کردند، هرچند گاهی با آن‌ها هم مشکل داشتند. مالک، ابوحنیفه، ابن ابی‌لیلیٰ، ابن شُبرُمه، سفیان ثوری و… هر‌کدام به‌گونه‌ای در مقابل امام صادق علیه السّلام بودند و امام علیه السّلام باید با کجروی‌های همۀ این‌ها مبارزه می‌کردند. این کاری بسیار سخت بوده و بااین‌حال حضرت چنین مبارزه‌ای را انجام دادند؛ ازجمله در مقابل اهل قیاس و امثال ابوحنیفه ایستادند، در مقابل صوفی‌گری و امثال سفیان ایستادند و….

مقابلهٔ شدید با مُرجئه و سکولارها

یکی از گروه‌هایی که امام صادق علیه السّلام در مقابل آنان سخت ایستادند، گروه مُرجئه بودند. روایت بسیار جالبی در‌این‌زمینه نقل شده است. ببینید در این روایت، امام صادق علیه السّلام چه هشداری به همهٔ افراد در آن زمان و نیز زمان ما داده‌اند. امام علیه السّلام می‌فرمایند:

بَادِرُوا أَوْلَادَکُمْ بِالْحَدِیثِ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَکُمْ إِلَیْهِمُ الْمُرْجِئَهُ؛

در یاد دادن حدیث به فرزندان خود شتاب ورزید، پیش از آنکه مرجئه در تعلیم آنان بر شما سبقت گیرند.

ای شیعیان! ای دوستان من! جوانانتان را با حدیث صحیح ما دریابید، قبل از اینکه مرجئه به سراغشان بروند و آن‌ها را منحرف کنند.

مرجئه چه کسانی بودند؟ مرجئه به‌نوعی سکولارهای آن زمان بودند. سکولاریسم ـ که امروزه بعضی آشکارا یا پنهان یا نیمه‌پنهان طرفدار آن هستند ـ به چه معناست؟ سکولارها می‌گویند: دین یک امر شخصی و مربوط به خود شخص است و نباید در دنیا و حکومت دخالت کند. دولت نباید دینی و مبتنی بر دین باشد و احکام اسلام ازجمله امر به معروف و حدود الهی نباید در جامعه اجرا شود، بلکه هر کس دین خود را به‌نحو شخصی رعایت کند.

آن زمان هم عدّه‌ای به نام مرجئه بودند که ساخته و پرداختهٔ تمایلات و تفکّرات اموی و سپس بنی‌عبّاس بودند. یکی از شاخصه‌های مهمّ مرجئه این بود که می‌گفتند: کاری نداشته باشید که هر‌کس چه عملی انجام می‌دهد. ملاک، قلب انسان و ایمان قلبی است. اگر کسی ایمان داشت، همین اندازه کافی است و هر گناهی می‌خواهد انجام دهد! شما کاری به او نداشته باشید! امر به معروف و نهی از منکرش نکنید! حتّی اگر در رأس حکومت بود و احکام اسلامی را اجرا نکرد، مهم نیست! ببینید! خلفای اموی و عبّاسی برای اینکه هر غلطی را می‌خواستند انجام دهند و کسی در مقابل آن‌ها اعتراض و انتقادی نکند و نهی از منکر و امر به معروفی نکند و آن‌ها آزاد باشند، این فکر را به وجود آورند.

یکی از منفورترین گروه‌ها در ادبیّات حدیثی ما مرجئه است. در روایات، گاهی برخی از گروه‌های انحرافی را یک‌بار لعن کرده‌اند، امّا مرجئه را دوبار لعن کرده‌اند: «لَعَنَ‏ اللَّهُ‏ الْمُرْجِئَهَ! لَعَنَ‏ اللَّهُ‏ الْمُرْجِئَهَ!» و امام صادق علیه السّلام درمورد آن‌ها هشدار دادند و فرمودند: «بَادِرُوا أَوْلَادَکُمْ بِالْحَدِیثِ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَکُمْ إِلَیْهِمُ الْمُرْجِئَهُ»؛ به داد فرزندان، جوانان و نوجوانانتان برسید، قبل از اینکه مرجئه به سراغ آن‌ها بروند!

آموزش عقاید صحیح و قدرت تحلیل درست، برای مقابله با گروه‌های منحرف

امروزه هم بیان امام جعفر صادق علیه السّلام زنده است. راه مقابله با این گروه‌های منحرف که هر روز در گوشه‌ای پرچمی برافراشته و به عناوین مختلف می‌خواهند جوانان ما را به‌سوی خود جذب کنند، آن است که اسلام صحیح، اعتقادات درست، فکر دقیق، تحلیل سیاسی و تحلیل مسائل مذهبی به‌طور درست به نوجوانان و جوانان گفته شود وبه آنان آموزش داده شود. فرزندانتان را رها نکنید تا دشمنان هرچه می‌خواهند به آن‌ها القا کنند و آنان را به هر راهی که می‌خواهند، ببرند.

به‌هرحال امام صادق علیه السّلام با آن روح بلند الهی که داشتند، در مقابل این‌همه توطئه و جوّ پر از ارعاب و وحشت و ترور، و در برابر آن‌همه فریب و انحراف مقاومت کردند ـ هم مقاومت فیزیکی، هم مقاومت فکری و هم مقاومت اقتصادی کردند ـ و شیعه را نگه داشتند و بالا بردند. از‌لحاظ فکری و حتّی از‌لحاظ اقتصادی، شیعه را تأمین کردند و به برکت زحمات حضرت و فرزندان و پدران طاهرینشان است که امروزه تشیّع این‌چنین پاک به دست ما رسیده است.

قدر این زحمات را بدانید! ببینید چه زحمت‌ها کشیده شده، چه خون‌دل‌ها خورده شده و چه جان‌ها فدا شده تا این تشیّع به دست ما رسیده است! این امانت الهی را حفظ کنید و سالم به نسل آینده برسانید و قدر این حکومت و دولت اسلامی و ولایت فقیه را بدانید که ما الآن چنین مجالسی داریم و در امنیّت و آسایش هستیم. آگاه باشید که آن دشمن‌ها، مرجئه‌ها، اشعری‌ها، جبری‌ها، تفویضی‌ها و امثال این‌ها که در مقابل امام صادق علیه السّلام دکان داشتند، امروزه به نوع دیگری آن دکان‌ها را باز کرده و در کمین ما و فرزندان ما هستند. خدا به همهٔ ما و شما توفیق متابعت از امام صادق علیه السّلام و ائمّهٔ اطهار علیهم السّلام بدهد.

درنهایت، سلامی خدمت امام جعفر صادق علیه السّلام و جدّ مطهّرشان سیّدالشهدا علیه السّلام عرض می‌کنیم:

السلام علیک أیّها الإمامُ المظلوم یا جعفرَ بنَ محمّدٍ الصادق؛

السلام علیک و علی آبائک و ابنائک المعصومین؛

السلام علیک یا أباعبداللّه الحسین و علی الأرواح التی حلّت بفِنائِک.

و السلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته