مقدمات علم اصول (جلسه ۴)
تقریرات درس خارج اصول
آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دوره سوم، سال اول، جلسه چهارم، (۱۳۹۷/۰۷/۰۸)
مقصود از عوارض ذاتیه موضوع در علوم
تا اینجا از این مسئله فارغ شدیم که لازم نیست هر علمی لاسیما علوم اعتباریه دارای موضوع یا موضوعاتی باشد، هرچند منعی هم ندارد و میتواند موضوع داشته باشد کما اینکه در بسیاری از علوم اینچنین است و حتی میتوان برای علوم موضوع اعتباری فرض کرد، چنانکه در جلسه گذشته گفتیم. همچنین بیان شد که تمایز علوم ضرورتاً لازم نیست به موضوعات باشد بلکه میتواند به اغراض باشد.
حال که فیالجمله پذیرفتیم حداقل بعض علوم موضوع دارد و قبلاً هم بیان شد که نسبت این موضوع با موضوعات مسائل، به تعبیر آقای آخوند عینیت خارجی است هرچند مفهوماً متفاوتاند، این مسئله مطرح میشود که محمولات این موضوع یا موضوعات علم و حتی محمولات موضوعات مسائل، چه نوع محمولی است؟ مشهور بین دانشمندان علم منطق و فلسفه و غیر آنها این است که محمولات موضوع علم و موضوعات مسائل، عوارض ذاتیه آن موضوع است. اما مقصود از این عوارض ذاتیه چیست و آیا ابهامی در آن وجود دارد یا نه؟
معنای «عوارض ذاتیه» در ما نحن فیه
اگر کسی به ارتکاز عقلی خود و مفهوم لغوی «عوارض» و «ذاتی» رجوع کند، شاید چندان ابهامی برایش وجود نداشته باشد. عوارض یعنی چیزهایی که عارض میشوند، ذاتی هم یعنی چیزی که مربوط به ذات شیء باشد، پس اگر چیزی محمول نبود یا مربوط به ذات شیء نبود، عوارض ذاتیه نیست و فیالجمله حدود آن مشخص میشود. اما منطقیون و فلاسفه که در مباحث خود به مناسبت وارد این مبحث شدهاند و همچنین اصولیین و غیر ایشان، این قضیه را به سادگی رها نکردهاند. لذا مسئله باید دقیقتر بررسی شود و این مقدار کافی نیست، بلکه این ارتکاز باید خطکشی دقیقی شود تا واضح و دقیق بفهمیم که مقصود ایشان از عوارض ذاتیه چیست؟
جناب شیخ الرئیس بوعلی در منطق اشارات و جاهای دیگر در تعریف عارض ذاتی فرموده است: هو المحمول الذی یلحق الموضوع من جوهر الموضوع و ماهیته؛ عارض ذاتی یعنی محمولی که به خاطر جوهر و ماهیت موضوع، بر آن بار میشود. «جوهر» در اینجا به معنای لغویِ آن یعنی همان ذات است. «ماهیته» هم عطف تفسیری است و در اینجا به معنای اعم است؛ یعنی شامل وجود و هو هویت میشود.
پس طبق تعریف رئیس المنطقیین، آنچه که به خاطر ذات یک شیء بر آن شیء حمل میشود را عارض ذاتی میگوییم، که این معنا با آنچه از لغت میفهمیم سازگار است؛ زیرا عارض ذاتی در لغت یعنی محمولی که به ذات یک شیء یعنی خود شیء حمل میشود.
با این حال برخی به این تعریف هم اکتفا نکردند و خواستند مسئله را خوب باز کنند، از این جهت گفتند به طور کلی آنچه که بر شیئی عارض و حمل میشود، به هفت قسم تقسیم میشود و سپس هر یک را از حیث ذاتی و غریب بودن بررسی کردهاند.
چند نکتهمهم پیرامون اقسام هفتگانه محمولات
قبل از ذکر اقسام هفتگانه محمول، چند نکته مهم وجود دارد که نباید نسبت به آنها غفلت شود:
اولاً: این تقسیم هر آنچه را که حمل بر شیء میکنیم، شامل میشود. در اینجا فقط ملاک حمل است و کاری به ذاتی و غیر ذاتی بودن نداریم.
ثانیاً: علی القاعده در اینجا نظر به مواردی است که حمل مجازی لغوی مثل «جری المیزاب» نباشد؛ چون در مثل «جری المیزاب» جریان حقیقتاً به میزاب نسبت داده نمیشود بلکه به علاقه حال و محل، آن را به میزاب نسبت دادهاند و آنچه که فیالواقع جاری است ماء است. لذا این موارد از مقسم خارج است، گرچه احتمالاً بعضی به این نکته توجه نکردهاند.
ثالثاً: در این تقسیم، توجهی نیست به اینکه این حمل در مقام ثبوت یا اثبات واسطه داشته باشد یا نه، نظری باشد یا بدیهی، بیّن باشد یا غیر بیّن. تقسیم ما فقط از حیث خود حمل است و واسطه داشتن در اثبات و ثبوت یا … مورد نظر نیست، گرچه برخی به این تفکیک توجه نکردهاند.
رابعاً: مراد از محمول در اینجا چیزی است که غیر ذاتیات شیء است و بر شیء حمل میشود. بنابراین مثل «الانسان انسانٌ» یا «الانسان حیوانٌ» یا «الانسان حیوانٌ ناطق» و … مراد نیست، بلکه آنچه که حمل میشود باید غیر از ذات باشد. و إلا اگر محمولات، خود ذات یا اجزاء ذات باشد در اینجا مقصود نیست و به آن عوارض نمیگویند بلکه اینها ذاتیات شیء است که از مبادی تصوریه علم میباشد.
خامساً: مقصود از ذاتی در «عوارض ذاتیه» که گفتیم فعلاً در این تقسیم مورد نظر نیست، ذاتی باب علوم است؛ [یعنی آنچه به خاطر ذات موضوع علم بر آن حمل میشود].
توضیح آنکه: ذاتی سه اصطلاح دارد؛ یکی مربوط به باب ایساغوجی (کلیات خمس) است؛ یعنی نوع، جنس و فصل. دیگری مربوط به باب برهان است که شاید بعداً آن را توضیح دهیم. ولی ذاتی در اینجا مربوط به باب علوم است که میگوییم باید در علوم از عوارض ذاتیه موضوع بحث شود.
اقسام هفتگانه محمولات
حال با توجه به آنچه بیان شد میگوییم: محمولی که خارج از ذات شیء است، به طور کلّی یا بلا واسطه حمل بر شیء میشود و یا با واسطه. واسطه هم یا داخلی است که دو قسم دارد: اعم و غیر اعم. یا واسطه خارجی است که چهار قسم دارد: مساوی، اعم، اخص و مباین. پس مجموعاً هفت قسم محمول وجود دارد.
قسم اول: محمولی است که خارج از ذات شیء است و بلا واسطه حمل بر شیء میشود؛ یعنی بر خود شیء بما هو شیء حمل میشود نه اینکه چون حمل بر شیء دیگری شده است باواسطه بر آن حمل شود.
مثلاً در «الماهیه ممکنهٌ» اینچنین است؛ یعنی حقیقت و ذات ماهیت اگر تصور شود، میتوان «امکان» را بر آن حمل کرد بدون اینکه واسطهای نیاز باشد. یا در قضیه «النفس الناطقه مُدرِکٌ للکلیات» مدرک کلیات بودن، بدون هیچ واسطهای عارض بر نفس میشود.
این اولین قسم از اقسام محمول است که فرد اعلای عارض ذاتی است.
قسم دوم: محمول با واسطه داخلی اعم است، مثل «الانسان ماشٍ»؛ انسان راه رونده است. آیا انسان از حیث اینکه انسان است ماشی است یا از حیث حیوان بودن؟ معلوم است که از حیث حیوانیت ماشی است و الا از حیث ناطقیت که ماشی نیست. حیوانیت هم جزء داخلی انسان است؛ چون: الانسان حیوانٌ ناطقٌ. پس حمل ماشی بر انسان به واسطه حیوانیت است که جزء داخلی است [و چون شامل غیر انسان هم میشود اعم است.]
به تعبیر دیگر ماشی بلا واسطه بر حیوان حمل میشود، اما چون حیوانیت با انسانیت در خارج دو تا نیستند و از لحاظ وجودی یکیاند، لهذا همان مشی حمل بر انسان میشود. ولی اینچنین نیست که بر تمام هویت انسان حمل شود بلکه عقلاً و در لباب اینگونه تحلیل میشود که: انسان حیوان است و هر حیوانی مشی دارد، پس انسان مشی دارد.
قسم سوم: محمولی است که عارض شیء میشود اما به واسطه امر داخلی غیر اعم، که لامحاله باید امر داخلی مساوی باشد نه داخلی اخص؛ زیرا اگر اخص باشد یعنی میتوان تصور کرد که شیء باشد اما آن امر داخلی نباشد و حال آنکه این معقول نیست؛ چون فرض کردیم امر داخلی و جزء سازندهاش است. پس حتماً واسطه غیر اعم، امری مساوی است مثل ناطقیت برای انسان در: «الانسان مُدرکٌ للکلیات».
این قضیه با آنچه قبلاً مثال زدیم که: «النفس الناطقه مُدرِکٌ للکلیات» فرق دارد. آنجا بلاواسطه محمول بر آن موضوع مترتب بود، اما در «الانسان مُدرکٌ للکلیات» حمل «مدرک کلیات» بر انسان به واسطه ناطق بودنش است و در حقیقت ناطق مُدرک کلیات است، اما از آنجا که ناطق با انسان اتحاد دارند، صحیح است بگوییم «الانسان مدرکٌ للکلیات». پس «مُدرک للکلیات» عارض بر انسان میشود به واسطه جزء داخلی غیر اعم (ناطق) که گفتیم همیشه مساوی است و اصلاً نمیتواند اخص باشد.
قسم چهارم: محمولی است که واسطه در حملش، خارجی و مساوی با شیء باشد؛ مثلاً در: «الانسان ضاحکٌ» انسان به این دلیل ضاحک است که «تعجب» دارد و اول باید متعجب باشد تا ضاحک شود. ضحک برای متعجب است و در حقیقت: المتعجب ضاحکٌ، اما از آنجا که تعجب، عرض خاص انسان است و حیوان دیگری متعجب نیست، پس امر خارجی مساوی میشود [و در نتیجه «ضحک» بر انسان هم بار میشود و] میتوان گفت: «الانسان ضاحکٌ لانّه متعجبٌ». بنابراین «ضحک» محمولی است که به واسطه امر خارجی مساوی، عارض بر انسان شده است؛ چون تعجب جزء سازنده انسان نیست بلکه عارض بر انسان است.
قسم پنجم: محمولی است که به واسطه امر خارج اعم عارض بر شیء میشود؛ مثلاً در «الابیض متحرکٌ» بیاض خودش بما هو بیاض که حرکت ندارد بلکه حرکت برای جسم است و جسم است که مکان دارد و از نقطهای به نقطه دیگر منتقل میشود. پس بیاض به واسطه سوار بر جسم بودن دارای حرکت میشود و چون جسم همیشه ابیض نیست و جسم اسود و ازرق و … هم داریم [و از طرفی بیاض، عرض جسم و خارج از ذات است،] جسم واسطه خارجی اعم برای عروض حرکت بر ابیض است.
قسم ششم: محمولی است که به واسطه امر خارجی اخص بر شیء عارض میشود، مثل ضحک در «الحیوان ضاحکٌ». همانطور که اخیراً گفتیم، هر حیوانی ضحک ندارد بلکه باید دارای قوه ناطقه و درک کلیات باشد تا تعجب داشته باشد و بدین واسطه ضاحک باشد. پس اینکه ضاحک بر حیوان حمل شده است به واسطه تعجب است و تعجب هم به واسطه قوه ناطقه است؛ چون ضاحک با متعجب اتحاد دارد و متعجب هم با ناطق اتحاد دارد. از طرفی این دو هیچکدام جزء داخلی حیوان نیست پس امر خارجی است، و اخص است زیرا حیوان میتواند با صاهلیت و ناهقیت هم جمع شود و ناطقیت، تنها یکی از فصلهای حیوان است. بنابراین عروض ضحک بر حیوان، به واسطه امر خارجی اخص است.
و قسم هفتم: محمولی است که به واسطه امر خارجی مباین عارض شود، مثل «جالس السفینه متحرکٌ». کسی که سوار بر کشتی است ممکن است هیچ حرکتی نداشته باشد ولی مادامی که کشتی در حال حرکت است او هم واقعاً جابجا میشود؛ چون مکان کشتی مکان او هم هست و لذا کشتی که از مکانی به مکان دیگر میرود، مکان آن شخص هم تغییر میکند. پس جالس سفینه حرکت دارد ولی این حرکت به واسطه حرکت سفینه است. از این جهت میگوییم به واسطه امر خارجی است و از طرفی سفینه هم مباین جالس است؛ یعنی به هیچ وجه تصادق با آن ندارد ـ بهخلاف حیوان که اعم از ناطق است یا متعجب که مساوی با انسان است ـ لذا این دو را به هیچوجه نمیتوان به یکدیگر حمل کرد ولی در عین حال، میتوان حرکت را به واسطه عروض بر سفینه به این جالس سفینه نسبت داد و گفت: «جالس السفینه متحرکٌ».
کام علما در اقسام هفتگانه عوارض، از حیث ذاتی و غریب بودن
آقایان پس از بیان اقسام هفتگانه به این مطلب میپردازند که کدامیک از این عوارض ذاتی است و کدام غریب است؟ و به تعبیر بوعلی کدام «ما یلحق الشیء من جوهره و هویته» است که به آن «عرض ذاتی» میگوییم و کدام اینچنین نیست که «عرض غریب» میشود.
قسم اول که بدون واسطه عارض تمام هویت شیء میشود، مثل «الماهیه ممکنه» روشن است که عرض ذاتی است و فرد اعلای آن است.
همچنین گفتهاند قسم سوم که واسطهاش امر داخلی غیر اعم است ـ که همان مساوی باشد؛ چون اخص معنا ندارد ـ مثل «الانسان مدرکٌ للکلیات» اینهم عرض ذاتی است. و نیز قسم چهارم که به واسطه امر خارجی مساوی است مثل «الانسان ضاحک» که واسطه متعجب است، این را هم عرض ذاتی دانستهاند.
قسم پنجم تا هفتم را هم گفتهاند عرض غریب است.
اما قسم دوم که واسطهاش امر داخلی اعم است مثل «الانسان ماشٍ» آیا عرض ذاتی است یا نه؟ این اختلافی است؛ مشهور قدما و نیز بوعلی گفتهاند عرض ذاتی نیست، ولی بعض متأخرین گفتهاند عرض ذاتی است.
پس سه قسم اتفاقی است که عرض ذاتی است. یک قسم اختلاف است که قدما و شیخ الرئیس گفتهاند عرض غریب است. سه قسم هم اتفاق دارند که عرض غریب است. در ادامه باید بررسی کنیم آیا این حرفها را میشود پذیرفت و اصلاً خودشان ملتزم شدهاند یا نه؟
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰