مبحث انشاء و إخبار (جلسه ۵۵)
تقریرات درس خارج اصول
آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دوره سوم، سال اول، جلسه پنجاه و پنجم (۱۳۹۷/۱۰/۲۴)
فرمایش سید خویی رحمه الله در موضوعٌلهِ جملات إنشائی
سید خویی رحمه الله در مورد إنشاء میفرماید: اینکه گفته شده هیئات انشائیه و بلکه حروف انشائیه مثل لیت، لعلّ و… موجد معانی اعتباری هستند، این هم بهنحوی که مشهور گفتهاند درست نیست.
اشکال سید خویی رحمه الله بر نظریه مشهور در مفاد إنشاء
سید خویی رحمه الله میفرماید: از مشهور میپرسیم مقصود شما از ایجاد، چه ایجادی است؟ ایجاد تکوینی یا ایجاد اعتباری؟
اگر بگویید الفاظ إنشائی موجِد تکوینی معنا هستند، این حرف واضح البطلان است؛ چون معلوم است که الفاظ نمیتوانند این معانی را حقیقتاً ایجاد کنند و هرگز با لفظ، یک وجود تکوینی ایجاد نمیشود. لذا اگر شخصی هزار بارهم بگوید: «مَلّکتُک هذا الشیء» یا «بِعتُک هذا الشیء» ملکیت حقیقی به معنای تسلط تکوینی فرد بر شیء، با لفظ درست نمیشود.
و اگر بگویید الفاظ إنشاء برای ایجاد اعتباری وضع شدهاند، دو اشکال دارد:
اولاً: لفظ اساساً نمیتواند موجِد معنای اعتباری باشد؛ زیرا سنخیتی بین اعتبار و الفاظ نیست. لفظ یک امر تکوینی است؛ یعنی امواجی است که از تارهای صوتی صادر میشود و روی پرده گوش اثر میگذارد. این امر تکوینی با اعتبار سنخیتی ندارد و حالآنکه بین علت و معلول باید سنخیت باشد.
پس لفظ با معنا نه سنخیت تکوینی دارد ـ به این معنا که اعتبار، امری تکوینی باشد تا لفظ بتواند آن را ایجاد کند ـ و نه حتی از حیث اعتبار سنخیت دارند، لذا نمیتواند موجِد تکوینی یا اعتباری معنا باشد.
ثانیاً: اعتبار سهل المؤونه است و اصلاً احتیاج به این الفاظ ندارد، بلکه اعتبار کار نفس است و با یک توجه نفس محقق میشود، لذا به راحتی میتوان در نفس خود اعتبار کرد که مثلاً فلانی رئیس و دیگری مرؤوس باشد، کتاب ملک زید باشد، شب را روز اعتبار میکنیم و روز را شب و… . پس وضع لفظ برای ایجاد معنای اعتباری لزوم ما لم یلزم است، بنابراین انشاء نمیتواند موجِد معنا باشد.
نظریه سید خویی رحمه الله در مفاد و موضوعٌلهِ هیئات إنشائی
سید خویی رحمه الله در مورد موضوعٌلهِ إنشاء میفرماید: انشاء برای ابراز اعتبار نفسانی وضع شده است. در واقع، لفظ در انشائیات مورد نیاز است ولی نه برای ایجاد معنا، بلکه برای آنکه آن اعتبار نفسانی را بروز دهد؛ زیرا تا آن اعتبار نفسانی ابراز نشود، در نزد عقلاء اثری ندارد و معتبر نیست، ولی خود اعتبار نیاز به لفظ ندارد. بنابراین الفاظی مثل «بعتُ»، «انکحتُ» و… مُبرِز اعتبار نفسانی است، نه موجِد آن.
و به تعبیر دقیقتر: در مواردی که ترتب اثر بر اعتبارات نفسانی، عقلائاً یا شرعاً در گرو ابراز آن است و بدون ابراز، اثر مترتب نمیشود، مثل الفاظ معاملات نظیر «بعتُ»، «زوّجتُ» و… لفظ لازم است، ولی مفاد این لفظ، بیش از ابراز نیست و نقشی در ایجاد اعتبار نفسانی ندارد. اما در مواردی که اساساً بر این ابراز، اثری نه عقلائاً و نه شرعاً مترتب نیست، مثل ابراز ترجی، تمنی و… ، کار لفظ فقط ابراز همان امر نفسانی است و موجب اطّلاع دیگران بر آن امر میشود.
نکته: همانطور که ملاحظه میکنید ایشان معتقدند که لفظ إنشاء فقط مبرز اعتبارات نفسانی نیست، بلکه مبرز امور نفسانی است که اعم از اعتبارات و حالات نفسانی است. توضیح آنکه: بعضی از امور، نفسانی هست ولی اعتبار نیست، بلکه حالتی است که در نفس، واقعیت دارد و اسباب و علل خود را دارد و فقط با لفظ ابراز میشود، مثل «تمنّی»، «ترجّی»، «استفهام» و اموری از این قبیل. مثلاً شاعر که میگوید:
فیا لیت الشباب یعود لنا یوما
فأخبره بما فعل المشیب
این تمنی در نفس او وجود دارد و «لیت» فقط مبرز آن است.
پس بهطور کلی ایشان میفرماید: الفاظ إنشاء برای «ابراز امور نفسانی» وضع شده است؛ نه ایجاد آنها.
فرق بین موضوعٌلهِ إخبار و إنشاء در نظر سید خویی رحمه الله
سید خویی رحمه الله در مورد فرق بین خبر و انشاء میفرماید: ایندو از حیث اینکه ابراز هستند هیچ فرقی ندارند؛ منتها متعلَّق ابراز در آنها فرق میکند؛ متعلَّق ابراز در إخباریات قصد حکایت است، اما در انشائیات، امور نفسانی است.
البته قصد حکایت در إخبار هم خودش امری نفسانی است و لذا ممکن است کسی فکر کند که طبق این مبنا، اصلاً فرقی بین إنشاء و إخبار نیست. لذا ایشان تعبیر خود را در بعضی جاها عوض کرده و برای اینکه إخبار داخل در انشاء نشود، چنین تعبیر میفرماید که: اخبار، ابراز قصد حکایت است، اما انشاء «ابراز امر نفسانی غیر قصد حکایت» است.
اشکالی دیگر از سید خویی رحمه الله بر مبنای مشهور در انشائیات
سید خویی رحمه الله در اشکالی دیگر بر حرف مشهور در مفاد إنشاء میفرماید: این مبنا اصلاً معقول نیست؛ زیرا وقتی گفته میشود لفظ موجِد معناست، یعنی لفظ در مرتبه قبل و معنا در مرتبه بعد است و المتکلم استعمل اللفظ و اوجد المعنی، درحالیکه قضیه برعکس است و معنا در مرتبه قبل نیست، بلکه معنا ابتدا باید باشد و سپس لفظ در آن معنا استعمال شود، نه اینکه بعد از استعمالِ لفظ پدید آید. بله، الفاظ میتوانند مبرز اعتبارات یا صفات نفسانی باشند و این محذوری ندارد.
پس اینکه مشهور میفرمایند: الفاظ انشاء موجد معانی اعتباری هستند، کلامی نامعقول است و باید گفت: مبرز معانی اعتباری هستند.
این حاصل مطالبی است که در تقریرات مختلف از ایشان وجود دارد و در بعضی جاها بازهم توضیحات خوبی وجود دارد، تطبیقاتی فرموده و نکاتی را ذکر کرده است، لکن از آنها صرفنظر میکنیم و نیازی نیست که بیشتر در این زمینه توضیح بدهیم.
بررسی و نقد فرمایشات سید خویی رحمه الله در جملات إخباری
در اینجا فرمایشات سید خویی رحمه الله در جملات إخباری را از چند جهت مورد بررسی قرار میدهیم.
الف) بررسی بیان اول سید خویی رحمه الله در ردّ نظریه مشهور
سید خویی رحمه الله فرمود: این کلام مشهور که «جمله خبریه حکایت از ثبوت یا عدم ثبوت نسبت ولو ظناً میکند» در متن واقع با مبنای دیگر ایشان که میگوید: «جمله خبریه تحتمل الصدق و الکذب» نمیسازد. ولی باید گفت این حرف درست نیست؛ زیرا مشهور نخواستند بگویند که خود واقع، داخل در جمله است.
توضیح آنکه: اگر مشهور گفته بودند خود واقع، داخل در جمله است، با این مطلب که «جمله خبریه تحتمل الصدق و الکذب» سازگاری نداشت و نمیشد هم باشد و هم احتمال بدهیم که نباشد. ولی مشهور چنین چیزی را ادعا نکردهاند، بلکه آنچه مشهور گفتهاند این است که جمله خبریه به نحو اذعانی و تصدیقی، واقع را منعکس میکند. مثلاً وقتی گفته میشود: «زیدٌ قائمٌ» در حقیقت متکلم به نسبتی که بین زید و قائم هست یا به تعبیر صحیحتر، هوهویتی که بین زید و قائم برقرار است، اذعان میکند؛ یعنی با این جمله، تصویر واقع را به ذهن مخاطب القاء میکند و در عین حال، اذعان به آن هم میکند. این چه منافاتی دارد با اینکه ممکن است مطابق واقع باشد یا نباشد؟! آنچه متکلم اذعان به آن میکند تصویر واقع است، به حسب فهم خودش. تصویر واقع هم ممکن است عین واقع باشد یا تطابق با واقع نداشته باشد، لذا اذعان متکلم ممکن است مطابق با واقع باشد و ممکن است مطابق نباشد.
به تعبیر دیگر: اگر نفس خارج در مفاد جمله خبری اخذ شده بود، اشکال وارد بود و میشد گفت لازمه حرف مشهور این است که خارج هست و در عین حال احتمال میدهیم نباشد. حالآنکه در نظریه مشهور، خود خارج اخذ نشده است، بلکه تصویر خارج اخذ شده است و در حقیقت مشهور میگویند: جمله خبریه تصویر خارج را حکایت میکند و از آنجا که تصدیقی است نه تصوری، اذعان هم همراه آن است.
پس مفاد جمله خبریه این است که: من ثبوت نسبت یا هوهویت را تضمین میکنم، منتها تضمین در مقام اداء و نه بیشتر، اما اینکه جدّی هستم یا جدّی نیستم و میخواهم خلاف واقع را به شما بگویم، دیگر مربوط به حالات و شرایط متکلم است که آیا فرد صادقی است و در مقام جدّ است یا نه، ولی ربطی به مفاد لفظ ندارد؛ زیرا آنچه که مربوط به وضع الفاظ است، دلالت استعمالی است، نه دلالت جدی.
توضیح آنکه: در بحثهای قبل بیان شد که دلالت بر سه قسم است: دلالت تصوّریه، تصدیقیه اُولی یا استعمالیه و تصدیقیه ثانیه یا جدّیه. دلالت تصوریه صرف تصور است. دلالت تصدیقیه اُولی یعنی متکلم لفظ را استعمال میکند و تصدیق میکنیم که لفظ را در این معنا استعمال کرده است. دلالت تصدیقیه ثانیه یا جدّیه یعنی علاوه بر استعمال در فلان معنا تصدیق میکنیم که قصد جدّی به افاده این معنا هم دارد، که این قسم از دلالت، دیگر مربوط به وضع نیست، بلکه از کیفیت حالات فرد و خصوصیات شخصیتی و روانی او و قرائن دیگر به دست میآید.
علاوه آنکه این مراد جدّی صرفنظر از جدّ بودن متکلّم در اِخبار از آن، آیا مطابق واقع هست یا نه، نیز ربطی به مدلول کلام ندارد و میتواند مدلول جدّی کلام مطابق واقع باشد و میتواند مطابق نباشد؛ این از نظر نفس الامر؛ گرچه متکلّم بنابر مفاد کلامش عقیده دارد مطابق است.
آنچه مشهور میگویند این است که جمله خبریه مثل «زیدٌ قائمٌ» وضع شده است که بیان کند: این «زیدٌ قائمٌ» منعکس کننده واقع است و متکلم اذعان به آن دارد، منتها در مرحله سخن گفتن و بهکار بردن کلمات، نه بیشتر. لهذا ممکن است دروغ گفته باشد و قصد جدی او افاده قیام زید در خارج نباشد، بلکه فریب یا … باشد. پس این جمله خبریه، تصدیقی اولی است و در مرحله استعمال لفظ، افاده نسبت یا هوهویت میکند و درعینحال منافاتی ندارد که بگوییم: «تحتمل الصدق و الکذب»؛ چون ممکن است اصلاً مراد جدی متکلم نباشد و فقط در مقام استعمال و سخن گفتن و انتقال معانی به ذهن مخاطب، چنین چیزی را گفته باشد و بلکه حتی اگر مراد جدّی باشد، منافات ندارد این مراد جدّی فینفسالامر مطابق واقع باشد یا نه.
إن قلت: متکلم کاذب در واقع إخبار نمیکند، بلکه ایجاد اعتباری معنایی میکند که در خارج وجود ندارد.
قلت: اینچنین نیست، بلکه او هم در مقام تحاور و مکالمه میخواهد حکایت از خارج کند و ایجاد نمیکند؛ یعنی اگر متکلم قرینهای نگذارد بر اینکه قصدش چیز دیگری است، با جمله خبریه میگوید که: «من فلان امر واقعی را برای شما حکایت میکنم و خودم هم در مقام محاوره اذعان دارم که اینچنین است» و اصل هم این است که جدی باشد، آنگاه اگر مطابق با واقع باشد میگوییم صادق است و اگر مطابق نباشد میگوییم کاذب است. اما اگر قرینه بر اراده معنای دیگری گذاشت، میگوییم قصد جدی او چیز دیگری بوده است.
وانگهی طبق آنچه ما عرض کردیم، مطابقت و عدم مطابقت مربوط به مفاد جمله إخباری است؛ یعنی مجموع مفاد این جمله ممکن است مطابق با واقع باشد، که در این صورت صادق میشود و ممکن است مطابق با واقع نباشد، که کاذب میشود. اما سید خویی رحمه الله صدق و کذب را اصلاً مربوط به مفاد إخبار نمیداند؛ زیرا چنانکه سابقاً بیان شد، طبق نظر ایشان انشاء «ابراز امور نفسانیه غیر قصد حکایت» است و إخبار هم «ابراز امر نفسانیِ قصد حکایت» است و لازمه این کلام، آن است که ایشان باید بفرماید إخبار از حیث وضع، اصلاً متصف به صدق و کذب نمیشود؛ چون مثل انشائیات است.
سید خویی رحمه الله در بعض تقریراتش به این مطلب تصریح کرده و میگوید: طبق مبنای من اصلاً از حیث وضع، إخبار متصف به صدق و کذب نمیشود. منتها از حیث متعلَّق قصد، ممکن است مطابَق داشته باشد و ممکن است مطابَق نداشته باشد. لذا از این حیث متصف به صدق و کذب میشود و اگر مطابَق داشته باشد میگوییم صادق است و إلا کاذب است. اما از حیث اینکه برای ابراز قصد حکایت وضع شده است، معنا ندارد که متصف به صدق و کذب شود.
ب) بررسی بیان دوم سید خویی رحمه الله در ردّ نظریه مشهور
سید خویی رحمه الله در بیان دوم فرمود: حداقل روی مبنای ما که قائلیم وضع تعهد است، از آنجا که تعهد نمیتواند به امر غیر اختیاری تعلق بگیرد و ثبوت نسبت در خارج، در بسیاری از موارد امری غیر اختیاری است، پس نمیتوان گفت جمله خبریه برای بیان ثبوت یا عدم ثبوت نسبت در متن واقع وضع شده است. از ماذکرنا جواب این اشکال نیز روشن میشود، به این صورت که میگوییم: واضع تعهد میدهد که جمله خبریه برای بیان ثبوت نسبت مطابق واقع باشد؛ نه ثبوت خود واقع.
پس حتی طبق مسلک خود ایشان، اشکال وارد نیست؛ چون واضع تعهد نمیدهد که «واقع علی ما هو علیه بهنحوی است که من ذکر میکنم» بلکه تعهدش به بیان ثبوت نسبت مطابق واقع است؛ یعنی تعهد میدهد «عکسی که از واقع ارائه میدهم و اذعان به آن میکنم، عکس حقیقی از واقع باشد» و چنین چیزی در اختیار واضع هست. بله، خود واقع در بسیاری از اوقات در اختیار واضع نیست تا بتواند تعهد به آن داشته باشد، اما واضع که نمیخواهد واقع را تعهد کند تا محذور پیش بیاید.
همچنانکه در معانی تصوریه نیز اینچنین است و مثلاً لفظ «شمس» که برای خورشید وضع شده است ـ مخصوصاً اگر شمس را عَلَم برای خورشید بدانیم، برخلاف مشهور که آن را اسم جنس میدانند ـ حتی طبق مسلک تعهد، برای واقع خورشید وضع شده است درحالیکه قطعاً خورشید تحت اختیار ما نیست و با این حال هیچ مانعی هم ندارد و کسی هم اشکال نکرده است. در مانحنفیه برای تصوّر و تصدیق این که خورشید فروزان است وضع شده و مانعی ندارد.
به تعبیر دیگر ما جمله خبریه را برای منعکس نمودن واقع به نحوی که مورد تصدیق ماست وضع کردهایم و چنین امری خارج از اختیار ما نیست تا نتواند مورد تعهد قرار گیرد. ما نمیخواهیم واقع را در جمله خبریه بیاوریم و اصلاً چنین چیزی معنا ندارد، بلکه ما میخواهیم با جمله خبریه حکایت از واقع را بهنحو اذعان، آنهم در مقام محاوره و مکالمه و انتقال از ذهنی به ذهن دیگر افاده کنیم و بگوییم موضوعُلهِ جملات خبریه است، که چنین چیزی خارج از اختیار ما نیست و کاملاً در اختیار ماست و هیچ مشکلی هم ندارد.
ج) مبنای سید خویی رحمه الله جامع افراد نیست
نکته دیگری نیز در اینجا هست که شاید سید خویی رحمه الله هم فیالجمله به آن توجه داشته و آن اینکه: ایشان در بسیاری از تقریرات خود فرموده جمله خبریه برای ابراز قصد حکایت نسبت است و بعضی جاها هم فرموده برای ابراز قصد حکایت هوهویت است ـ بنابر معنایی که سابقاً بیان کردیم ـ درحالیکه موارد مختلف فرق میکند؛ زیرا همانطور که مرحوم امام۱ فرمودند و ما نیز قبول کردیم، مفاد جمله خبریه در بعضی جاها هوهویت است، مثل: «زیدٌ قائمٌ» و در بعضی جاها نسبت است، مثل: «زیدٌ فی الدار» و همهجا یکسان نیست. پس اینکه سید خویی رحمه الله در بعضی جاها فرمود برای هوهویت است و در بعضی جاها فرمود برای نسبت است، هرکدام که مورد نظر ایشان باشد مستوعب جمیع اقسام جمله خبریه نیست.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰