مبحث انشاء و إخبار (جلسه ۵۳)
تقریرات درس خارج اصول
آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دوره سوم، سال اول، جلسه پنجاه و سوم (۱۳۹۷/۱۰/۲۲)
بررسی و نقد فرمایشات محقّق اصفهانی رحمه الله در حقیقت اِخبار و انشاء
بر کلام محقّق اصفهانی رحمه الله میتوان اشکالات متعددی وارد کرد، اما ما به مهمترین آنها اکتفا میکنیم:
اشکال اول: لفظ میتواند به نحوی موجد معنا باشد
محقق اصفهانی رحمه الله فرمود که وجود چهار قسم است و همانگونه که اشاره شد، اصل این حرف از منطقیون و فلاسفه است. سپس ایشان مبتنی بر این مطلب، فرمود إنشاء نمیتواند ایجاد معنا به لفظ باشد؛ چون وجود از این چهار قسم خارج نیست و لفظ، موجد هیچیک از آنها نمیباشد. نسبت به این فرمایش باید گفت واقعاً جای تعجب است که ایشان در چنین مسئله واضحی گرفتار اشتباه شده است.
الف) عدم انحصار وجود مجازی در وجود لفظی و کتبی
خدمت ایشان عرض میکنیم: اگر بنا شد وجود مجازی باشد، شما چرا آن را در چهار قسم خلاصه میکنید؟ باب وجود مجازی واسع است و منحصر در وجود لفظی و کتبی نیست، بلکه چهبسا دهها وجود مجازی برای یک ماهیت و مفهوم باشد؛ نظیر اینکه تصویر چیزی را نقاشی کنند که اینهم یک وجود پنجمی است که نه کتبی است و نه لفظی، بلکه میتوان اسم آن را «وجود نقشی یا تصویری» گذاشت. یا مثلاً مجسمه چیزی را بسازند که میتوان آن را «وجود تجسمی» نامید.
مثلاً تصویر شیر، وجود خارجی یا ذهنی شیر است یا وجود لفظی یا کتبی آن ؟ واضح است که هیچیک از اینها نیست و حقیقتاً وجود خارجی رنگ است. پس تصویر شیر، یک وجود پنجم برای شیر است، منتها وجود مجازی که اتفاقاً از وجود لفظی و کتبی خیلی روشنتر است که وجود شیر است.
ب) امکان موجِد بودن لفظ برای «وجود اعتباری»
از آنچه گفتیم روشن شد که وجود بالمعنی الاعم، منحصر در چهار قسم نیست، بلکه فرض دهها وجود دیگر نیز ممکن است، منتها به شرط اینکه عقلائیت داشته باشد. هکذا وجود دیگری نیز برای ماهیات و مفاهیم، قابل تصور است و آن «وجود اعتباری» است.
توضیح آنکه: عقلاء یا عدهای از آنها به خاطر بعض اغراض، علاوه بر عالم خارج و ذهن، عالم دیگری را به اسم عالم اعتبار فرض میکنند و همانگونه که در عالم خارج و ذهن، وجود حقیقی خارجی و ذهنی و وجود مجازی لفظی، کتبی، تصویری و… برای شیر هست، عقلاء در عالم اعتبار، بین خودشان یک وجود اعتباری برای آن فرض میکنند که نوعی وجود فرضی و جعلی است و عقلائیت هم دارد. مثلاً شخصی را به جهت شجاع بودن یا جهاتی دیگر، در عالم اعتبار فرض میکنند که شیر است و سپس میگویند: «جاء الاسد» که این یک امر عادی است و کاملاً نزد عقلاء و عرف، معقول است.
اساساً اعتبار و وجود اعتباری در بین عقلاء امری واضح است و حتی ممکن است این اعتبار فقط بین دو نفر باشد و مشکلی هم ندارد. بلکه بالاتر، حتی یک نفر نیز برای خودش میتواند اعتباری داشته باشد، الا اینکه باید اعلام کند وگرنه تأثیر ندارد، مگر برای برخی اغراض خودش.
فرضاً اگر دو نفر بین خود، یکی را فرمانده و دیگری را فرمانبر اعتبار کنند ولو دیگران هم این را قبول نداشته باشند، این اعتبار چه عیبی دارد؟! چنانکه بارها توضیح دادیم، فرضاً این دو نفر رابطه تکوینی بین رأس با بدن را که فرماندهی و علوّ رأس بر بدن است، مشاهده میکنند و آن را از تکوین عاریه میگیرند و در عالم اعتبار میگویند: بین خودمان تو رأس باش و من بدن باشم. این اعتبار و فرض که بر اساس اغراضی انجام میشود، امری کاملاً عقلائی و صحیح است.
با توجه به این مطلب، خدمت محقق اصفهانی رحمه الله عرض میکنیم: چرا شما میفرمایید که وجود چهار قسم است و لفظ هم نمیتواند موجد هیچیک از اینها باشد، پس باید گفت خودش وجود لفظی معناست؟! بلکه میتوان گفت وجود دیگری هم هست که همان «وجود اعتباری» است و چون اعتباری است، موجِدش را هم مُعتبِر تعیین میکند و لازم نیست منحصر در امور خاصی باشد و میتواند موجِد همان لفظ باشد. مشهور که گفتهاند لفظ موجِد معناست، نه اینکه تکویناً یا حتی به اقتضاء طبع و بدون دخالت فکر، موجِد معنا باشد، بلکه طبق قراردادی که مستند به فکر معتبِر است آن را موجِد معنا دانستهاند. چنانکه عملاً در بین عرف و عقلاء میبینیم که یک سلسله وجودات اعتباری را با لفظ تولید میکنند؛ مثلاً با «بعتُ» ملکیت را تولید میکنند، با «أنکحتُ» زوجیت را تولید میکنند و… .
إن قلت: موطن عالم اعتبار نیز در ذهن است، پس وجود اعتباری در حقیقت، وجود ذهنی معناست.
قلت: ما هم قبول داریم که هرچه مربوط به درک میشود از ذهن است و در همه چیز از ذهن کمک میگیریم، از جمله در اعتبار. منتها ما با اعتبار، همان وجود ذهنی که در مقابل وجود خارجی است را ایجاد نمیکنیم، بلکه وجود اعتباری اساساً با وجود ذهنی فرق دارد. شما در عالم ذهن فقط یک چیز را تصور میکنید، ولی در عالم اعتبار تصدیق میکنید که اینچنین است.
فرضاً شما زید را که شخص شجاعی است میشناسید و در ذهن شما حقیقتاً وجود ذهنی زید هست، اما به وسیله همین ذهن، فرض میکنید که این زید شیر است، منتها اعتباراً و مجازاً. البته نه اینکه فرض و اعتبار در ذهن شما نیاید، منتها اعتبار اینکه «زید شیر است» مربوط به عالم وجودات ذهنی حقیقی نیست، بلکه در عالمی است به اسم عالم اعتبار، که صرف فرض و جعل است.
البته این بدان معنا نیست که شما باید ابتدا عالم اعتبار را فرض کنید و بعد شیر بودن زید را در آن عالم فرض کنید، بلکه به صرف اینکه فرض کردید زید شیر است، این عالم اعتبار خلق میشود.
نتیجه آنکه: معلوم شد فرمایشات محقق اصفهانی رحمه الله در انحصار وجودات در چهار قسم و نتیجهای که بر آن مترتب کردند، تمام نیست. اما اینکه چطور ایشان با وجود آنکه خودش واقعاً اهل فن در این مسائل است، در اینجا چنین غفلتی فرموده، به نظر میرسد شاید ناشی از حُسن ظنّ زیادی بوده که به فلاسفه داشته است و همین حسن ظنّ، گاهی میتواند در فکر انسانی مثل ایشان هم تصرف کند، حالآنکه اساس فلسفه تعقّل است و تعبّدی نیست و در بقیه مباحث علمی و عقلی هم تعبّد معنا ندارد.
البته معلوم نیست مقصود فلاسفه و مناطقه از تقسیم وجود به چهار قسم، حتماً همین چیزی باشد که محقق اصفهانی رحمه الله فرمود، ولی به هر حال تلقّی ایشان اینچنین بود و ما هم اشکال آن را بیان کردیم.
اشکال دوم: وجود تفاوت میان جملات اِخباری و انشائی، به شهادت وجدان لغوی
محقق اصفهانی رحمه الله فرمود: موضوعٌله و مستعملٌفیهِ جملات انشائی و اخباری واحدند و انشاء یا اخبار بودن، از شؤون استعمال است و ربطی به مستعملٌفیه و موضوعٌله ندارد و حتی در جایی تعبیر واضحٌ جداً را برای آن بهکار برده است.
باید دید اگر وجدان لغوی را حاکم کنیم، آیا واقعاً میتوان این حرف را پذیرفت؟ اگر جملهای که مشترک بین اخبار و انشاء است را یک بار به صورت انشائی و یک بار اِخباری استعمال کنیم، آیا واقعاً مستعملٌفیه و حتی موضوعٌله در ایندو یکی است و تفاوت فقط از شؤون استعمال است یا تفاوت در خود مفاد جمله است؟
مثلاً در جمله «أنت حرٌّ» که هم در انشاء به کار میرود و هم در إخبار، اگر شخصی که میخواهد عبدش را آزاد کند، به صورت جمله انشائی بگوید: «أنت حرٌّ» آیا معنای آن با جمله خبری که مثلاً کسی از باب تعریف به دیگری میگوید: «أنت حرٌّ» از لحاظ وجدان لغوی یکی است و فقط شؤون استعمالش فرق میکند؟! آنهم به این نحو که إنشاء اقل و إخبار اکثر است؟!
شکی نیست که «أنت حرٌّ» در مقام انشاء اساساً با «أنت حرٌّ» در مقام إخبار تفاوت دارد و وجدان لغوی دالّ بر این تفاوت است. واقعاً وقتی بهوسیله «أنت حرٌّ» إخبار میکنیم، با آنجا که إنشاء میکنیم خیلی متفاوت است و فرق بین ایندو به تباین است، نه اقل و اکثر. بله، در هردو یک نسبت واحدی هست، اما به اصطلاح خاصی، نسبت یک وقت «ایقاعی» است و یک وقت «وقوعی» است و به تعبیر دقیقتر «أنت حرّ» انشائی، نسبت را ایجاد میکند، ولی «أنت حرٌّ» إخباری، حکایت نسبت میکند و اینها دو امر متباین هستند.
پس معلوم شد برخلاف نظر محقق اصفهانی رحمه الله مستعملٌفیه و حتی موضوعٌلهِ الفاظ مشترک در انشاء و إخبار، باهم متفاوت است و در حقیقت، جملات مشترکه مثل لفظ «عین» هستند که مشترک لفظی بین معانی متفاوت است و لذا در جملات مشترکه هم قرینه معیّنهای باید وجود داشته باشد تا مشخص شود که فرضاً مقصود از «أنت حرٌّ» إخبار است یا إنشاء.
اشکال سوم: لازم میآید تمام اِخبارها مشتمل بر انشاء باشد
جناب اصفهانی رحمه الله تصریح فرمود که لفظ، وجود معناست و بیش از این هم نیست؛ چه در إنشاء و چه در إخبار، منتها إخبار با جملات مشترکه یک قصد حکایت اضافه دارد و فرق دیگری نیست، برخلاف جملات مختصه که قصد حکایت در آنها امکان ندارد.
خدمت ایشان عرض میکنیم معنای حرف شما این است که بعتُ إخباری با بعتُ إنشائی هیچ تفاوتی ندارد و مفاد هر دو، وجود معنا به لفظ است و فقط یک زیاده (قصد حکایت) در إخبار هست که این زیاده در انشاء وجود ندارد.
این حرف لازمهای دارد که نمیشود به آن ملتزم شد و آن این است که تمام إخبارها مشتمل بر انشاء باشد؛ زیرا تمام إخبارها بدون استثناء «وجود معنا به لفظ» است که طبق تقریر شما مساوی با انشائیت است، پس باید در هر إخباری انشاء وجود داشته باشد، درحالیکه هرگز کسی نمیتواند به این حرف ملتزم باشد.
به تعبیر دیگر، انشاء وجود معنا به لفظ است و إخبار هم همین است منتها یک چیزی اضافه دارد، پس لازمه حرف ایشان این است که هر إخباری تمام خصوصیات انشاء را دارد. در نتیجه هر إخباری باید مشتمل بر انشاء باشد، حال آنکه چه کسی ملتزم به این حرف میشود؟!
اشکال چهارم: لازم میآید بتوان جملات اِخباری را حقیقتاً در مقام انشاء بهکار برد
محقق اصفهانی رحمه الله فرمود چه در انشاء و چه در إخبار، معنا به لفظ موجود میشود و هیچ فرقی نمیکند. حتی میفرماید در جملات ناقصه هم اینچنین است و وجود معناست به لفظ، إلا اینکه جملات تامه یصح السکوت علیهاست و ناقصه، لایصح السکوت علیها. پس به هر حال همه جا، چه إنشاء چه إخبار، چه جمله تامه چه جمله ناقصه، معنای موضوعٌله و مستعملٌفیه «وجود معنا به لفظ» است و إنشاء و إخبار بودن هم داخل در مستعملٌفیه نیست، چه رسد به اینکه داخل در موضوعٌله باشد.
خدمت ایشان عرض میکنیم: لازمه این حرف شما آن است که اگر جملهای خبری مثل «زیدٌ قائمٌ» در مقام انشاء بهکار رفت، باید بگویید در معنای مطابقیاش بهکار رفته است و هیچگونه احساس تجوّز یا کنائیت وجود نداشته باشد؛ زیرا فرض شما این است که در معنای موضوعٌله بهکار رفته است و انشائیت هم طبق نظر شما خارج از موضوعٌله و مستعملٌفیه است؛ یعنی «زیدٌ قائمٌ» به قصد إنشاء با «فَلْیقُم زیدٌ» یکی باشد، درحالیکه کدام وجدان لغوی این را تصدیق میکند؟!
البته ما نمیگوییم «زیدٌ قائمٌ» را نمیتوان در مقام طلب بهکار برد، منتها حتماً با إعمال عنایت است؛ یا بهنحو کنائیت و یا بهنحو مجازیت. اما طبق آنچه شما فرمودید که إنشائیت و إخباریت، خارج از محدوده وضع است و حتی مستعملٌفیه ایندو یکیاست، نیاز به عنایت ندارد و باید هیچ نوع فرقی بین «زیدٌ قائمٌ» إنشائی با «فَلْیقُم زیدٌ» نباشد، درحالیکه این حرف بیّن الغیّ است.
پس معلوم شد مبنای این محقق در حقیقت إنشاء، علیرغم اینکه چندین صفحه درباره آن در نهایه الدرایه در بحث انشاء و اخبار و بحث طلب و اراده و همچنین در الاصول علی النهج الحدیث نوشته است، قابل التزام نیست و اینکه معنای موضوعٌله و مستعملٌفیه در إخبار و إنشاء «وجود لفظ به معنا» باشد و فرق بین این دو فقط در قصد حکایت و عدم قصد حکایت باشد، مبنای درستی نیست.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰