مباحث وضع الفاظ (جلسه ۴۳)
تقریرات درس خارج اصول
آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دوره سوم، سال اول، جلسه چهل و سوم (۱۳۹۷/۱۰/۰۲)
بررسی و نقد فرمایشات محقق اصفهانی رحمه الله در معانی حروف
اگر بخواهیم کلمات محقق اصفهانی رحمه الله را از هر جهت بررسی کنیم خیلی میتوان حرف زد، لذا فقط بعضی از مهمترین نکاتی که به ذهن میآید را عرض میکنیم:
وجود رابط به نحو اسمی قابل تعقل است
محقق اصفهانی رحمه الله فرمود: محققین و اکابر از علم معقول، وجود رابط را اینچنین فرض کردند که قابل تعقل به نحو اسمی نیست وگرنه از حقیقتاش خارج میشود. حال آنکه حداقل بعض از مصنفین در بعضی کلماتشان چنین قاعده کلی را ندارند.
امر بدیهی و واضحی است که معنای وجودات رابط، تعلقی و وابسته به طرفین است و مفهوم مستقلی ندارند، اما این حرف که همان معنای تعلقی را نتوان با نگاه دیگر تعقل کرد و به نحو اسمی نگاه نمود، ظاهراً در کلمات فلاسفه نیست، بلکه چه بسا عکس آن را گفته باشند؛ چنانکه شاید خود ایشان هم در الاصول علی النهج الحدیث فیالجمله توجه به مطلب داشته است.
به عنوان مثال جناب صدرالمتألهین رحمه الله و اتباعش همه عالم را فقط ربط به ذات حق میدانند بهگونهای که چیزی جز تعلق نیست، آن هم تعلقی یکطرفه و اشراقی. اما در نگاه به خودش، وجود فینفسه دارد و فقط ربط نیست، بلکه ماهیت دارد و با تمام خصوصیاتش تعقل میشود. و لهذا تصریح دارند که وجودات از حیث نگاه تفاوت میکنند؛ یعنی از حیث نگاه به علت و خالق آنها ربط و تعلق محض هستند، اما اگر از علت آنها غمض عین کنید و خود آنها را نگاه کنید، وجود فینفسه و چهبسا لنفسه دارند.
در بحث وجود رابط از کتاب اسفار، محقق هیدجی رحمه الله در حاشیهای این مطلب را توضیح داده است. ایشان فرموده است:
فإن الوجود الرابط حین کونه رابطیا لم یکن بهذا الاعتبار وجودا و لا شیئا من الأشیاء فإن أطلق علیه الوجود و حاله هذه فهو من اشتراک اللفظ فقط و هو الحق ثم إن التفت إلیه العقل و قصده بالحکم علیه أو به انقلب وجودا محمولیا- کما هو شأن المعانی الحرفیه … .
شبیه همین مطلب در مورد «هیولی» نیز هست و آن دسته از فلاسفه که هیولی را اثبات میکنند، میگویند هیولی چیزی نیست غیر از آنچه قابلیت هر چیزی را دارد و حقیقتش این است که قابلیت محض است و در تحقق خارجی حتماً نیاز به صورت دارد، و الا قابلیت بدون اینکه هیچ تعینی پیدا کرده باشد موجود نمیشود. در عین حال قائلین به هیولی آن را فهم میکنند و حتی جزء ماهیات میشمارند. وجود تعلقی هم مثل هیولاست و در خارج بدون طرفینش موجود نمیشود؛ چون ذاتش تعلق است، اما چه مانعی وجود دارد که بتوان خود این تعلق را فهم کرد، همانطور که هیولی را فهم میکنیم؟!
بنابراین اینکه محقق اصفهانی رحمه الله میفرماید اکابر چنین گفتند، به اندازهای که ما اطلاع داریم نسبت مسلّم نیست؛ چنانکه بیان شد بعض از عبارات صدرالمتألهین با آنچه ما عرض کردیم سازگاری دارد و محقق هیدجی به آن تصریح کرد و علامه طباطبایی رحمه الله نیز که قاعدتاً از زبان مشهور فلاسفه متأخر صحبت میکنند، در بدایه و نهایه تصریح کردهاند که حرفی بودن و اسمی بودن، به حسب نگاه فرق میکند.
تطابق نسب ذهنی با خارجی، متفرع بر فهم ایندو است
محقق اصفهانی رحمه الله فرمود: نسب و معانی حروف، نمیتواند حکایتگر از خارج باشد و رابطه آن با نسب خارجی، نظیر تطابق جزئی با جزء مشابه آن است. خدمت ایشان عرض میکنیم مقصودتان از تطابق چیست؟ آیا فقط از این حیث است که یک جزء با جزء دیگر مثلاً از لحاظ مقدار تطابق دارد، یا تطابق در سایر جهات هم مورد نظر است؟
معلوم است به صرف یک شباهت ظاهری که نمیشود واقع را فهم کرد، بلکه تطابق کامل مراد است و زمانی میتوانید ادعا کنید که تطابق کامل هست و بفهمید این جزء با آن جزء یکی است که ابتدا جزئی که مقیسٌ علیه است و جزئی که مقیس است را فهمیده باشید و بعد ببینید آنچه از این دو فهمیدید یکسان است، و إلا نمیتوان گفت این جزء با آن جزء تطابق دارد؛ بلکه برای حکم بر شباهت ظاهری هم باید ظاهر خارج را فهم کرد.
پس اگر بگویید نسب ذهنی با نسب خارجی تطابق دارد، به این معناست که ابتدا هم آن نسبتی که در ذهن است و هم آن که در خارج است را فهمیدید و سپس دیدید این دو یکی است، نظیر اینکه مثلاً انسانیت زید و انسانیت عمرو را فهمیدهاید و سپس میگویید این دو مثل هم است. پس چرا مسئله را پیچیده کردید و فرمودید که نمیتوان از نسب خارجی حکایت کرد و ما فقط از مطابقت، خارج را میفهمیم؟! درحالیکه مطابقت، خارج از فهم ما نیست، بلکه باید ابتدا دو چیز را فهم کرد تا بتوان گفت با هم مطابقاند، و فهم کردن یعنی مفهومی از خارج داشته باشیم. پس اینکه میدانیم مطابقت دارند، به این معناست که حتی آن نسب خارجیه را میفهمیم و این چیزی ورای مدعایی است که شما میخواهید اثبات کنید.
پس این ادعای محقق اصفهانی رحمه الله که رابطه بین نسب ذهنی و خارجی صرف تطابق است، مبتلای به تهافت درونی است و اصلاً از شخصی مثل ایشان که وارد در مسائل معقول و اصولی است، شایسته نبود که چنین کلامی صادر شود.
جامع حقیقی بین معانی حرفیه معقول است
[محقق اصفهانی فرمود نمیتوان بین نسب ربطی، جامع حقیقی تصور کرد؛ چون ذاتاً متباین هستند. لکن] حقیقت آن است که نسبتهای خارجی هم مثل اطرافش قابل فهم است [و میتوان جامعی بین آنها اخذ کرد] و این با رجوع به وجدان معلوم میشود. برای روشن شدن مطلب، در قالب مثال توضیح میدهیم.
فرضاً ما میفهمیم زید در خانه است؛ یعنی هر یک از زید، خانه و نسبت بین زید و خانه را ادراک میکنیم. همچنین میفهمیم عمرو در خانه است؛ یعنی هر یک از عمرو، خانه و نسبت بین این دو را میفهمیم و واضح است که نسبت عمرو با خانه، متفاوت از نسبت زید با خانه است. همچنین میفهمیم همان زید بعداً در حمام است یا بکر در مدرسه است و هکذا مثالهای متعددی شبیه اینها. حال اگر واقعاً رجوع به وجدان کنیم، معنایی مشترک در همه اینها نمیفهمیم؟! آن نسبتهای ظرفیه که بین زید با خانه هست، بین زید با حمام هست، بین بکر با مدرسه و… الی آخر، بالوجدان در معنا فرقی با هم ندارند و تنها از حیث وجودهای متعددی که دارند با هم متفاوتاند؛ همچنانکه زید، بکر و عمرو همگی در انسانیت مشترکاند و در عین حال انسانیتی که در وجود زید است با انسانیتی که در بکر و عمرو است با هم فرق دارند و متعددند؛ زیرا وجود خارجی متشخص است و تشخص هم همراه با تباین است؛ چون هر تشخصی مباین با تشخص دیگری است و وقتی تشخصهای متعدد داشتیم یعنی وجودات متعدد داریم.
در مانحنفیه هم درست است که نسب ظرفیه وجوداً متعدد است، ولی وجدان میکنیم که در همه اینها یک مفهوم واحد ربطی هست که مشابهاش هم میتواند در آینده باشد و همچنین ممکن است آن نسبت بعد از تحقق، منعدم شود یا دوباره موجود شود. آیا واقعاً کسی میتواند در این مناقشه کند؟! سپس وقتی توانستیم این نسبت مشترک را فهم کنیم، میتوانیم برای آن اسمگذاری کنیم و بگوییم: «نسبت ظرفیت» و با این عنوان، آنچه را که فهم کردیم به دیگران منتقل کنیم و در عین حال، تعلقی بودن حرف را هم حفظ میکنیم؛ زیرا اسمش را «نسبت ظرفیت» گذاشتیم که متضمن تعلقی بودن است. این چه مانعی دارد؟
بله، ما هم قبول داریم که النسبه الظرفیه به حمل شایع نسبت نیست، ولی مگر در «الانسان حیوانٌ ناطقٌ» مفهوم انسان به حمل شایع انسان است؟! در آنجا هم مفهوم انسان به حمل اولی انسان است و در عین حال میتواند آینه انسان خارجی باشد. پس «النسبه الظرفیه» چه فرقی با «انسان» دارد؟! خود محقق اصفهانی رحمه الله هم قبول داشت که «النسبه الظرفیه» به حمل اولی نسبت است و در عین حال میتواند موارد را نشان دهد و احکامی بر آن به اعتبار مصادیقش بار شود.
«نسبت ظرفیه» نظیر این است که میگوییم: «الجزئی لا یکون کاسباً و لا مکتسباً» که مفهوم «جزئی» چون شامل همه افراد جزئی میشود، خودش کلی است و تنها به حمل اولی جزئی است، اما درعینحال حکم بر جزئی به حمل شایع مترتب میشود. هکذا وقتی که گفته میشود: «النسبه الظرفیه یدل علی فلانٍ» مراد این نیست که مفهوم «نسبت ظرفیت» به حمل اولی دلالت بر فلان چیز دارد، بلکه مراد مصادیق متعدد نسبت ظرفیه است که این مفهوم میتواند به حمل شایع آنها را نشان دهد و از این حیث، با مفهوم «جزئی» در «الجزئی لایکون کاسباً و لامکتسباً» تفاوتی ندارد.
حتی اگر بفرمایید این نسبت ظرفیه معنای ماهوی ندارد، میگوییم مهم نیست و اشکالی ندارد؛ زیرا اطلاق ماهیت بر یک چیز ولو بیمنشأ نیست، ولی فقط یک اصطلاح است و مهم در اینجا این است که مفهوم نسبت ظرفیه، هم میتواند تطبیق بر خارج شود و هم در ذهن بیاید و فرقی با مفاهیم ماهوی از این حیث ندارد؛ عین مفهوم «انسان» که هم میتواند به ذهن بیاید و هم در خارج باشد.
همچنین اینکه وجود نسبت ظرفیه در خارج، تعلقی است مانعی ندارد، بلکه با حفظ تعلقش به ذهن میآید؛ همچنانکه «هیولا» اینچنین است و کسی تا به حال ادعا نکرده است که چون هیولا در خارج بدون صورت موجود نمیشود، پس حتماً نمیتواند در ذهن هم بیاید، بلکه معلوم است که در ذهن میآید. بله هیولا در ذهن به حمل اولی هیولا است و به حمل شایع در خارج هیولا میشود؛ کما اینکه «النسبه الظرفیه» هم اینچنین است که در ذهن به حمل اولی نسبت ظرفیت است نه به حمل شایع، ولی میتواند خارج را به ما نشان دهد.
پس نسبت ظرفیه از این حیث فرقی با مفاهیم ماهوی ندارد که تارهً در ذهن و تارهً در خارج میآید و به این جهت است که ما میتوانیم نسبت ظرفیه خارجیه را بشناسیم [و جامع حقیقی هرچند غیر ماهوی، بین معانی حرفی داشته باشیم.]
بنابراین معلوم شد تلاش واقعاً سنگینی که این محقق انجام داده و اهتمامی که دیگران به نقل و توضیح و نقد آن داشتند، نتیجهای در بر نداشت. بله، این مقدار که معنای حرفی ذاتش تعلقی است و حتی در مفهومش به حمل اولی، این تعلقی بودن باید حفظ شود تا بتواند آن را بهدرستی نشان دهد و مصادیقش تعلقی به حمل شایع است، که فیالجمله در کلمات ایشان بود درست است، اما سایر مطالبی که فرمود، دردی را دوا نمیکند و قابل اثبات هم نیست.
بررسی تشبیه «ثبوت خارجی معنای ربطی» به «ثبوت مقبول به قابل»
از آنچه گفتیم، تکلیف سخنی دیگر از ایشان که دیگران متعرض آن نشدهاند و فرموده است: «وجود رابط، موجود است به گونهای که وجود مقبول به قابل موجود است؛ یعنی بالقوه نه بالفعل» معلوم میشود. به این صورت که میگوییم مقصودتان از وجود مقبول به قابل چیست؟
اگر مقصودتان از قابل، چیزی است که امکان استعدادی تبدیل شدن به چیز دیگری دارد، مثل نطفه که امکان انسان شدن دارد و شما انسان را موجود به وجود نطفه میدانید، سپس میخواهید بفرمایید که «وجود رابط هم به طرفینش موجود است، نظیر وجود انسان به وجود نطفه» این حرف درست نیست؛ زیرا آنچه به وجود نطفه موجود است فقط امکان استعدادی انسان شدن است، اما وجود رابط واقعاً به وجود طرفینش فعلیت دارد، منتها فعلیتش تعلقی است؛ یعنی همانطور که هیولا فعلیتش به این است که چیز دیگری را قبول کند، رابط هم فعلیتش به این است که به طرفین چسبیده باشد و همچنانکه قائلین به وجود هیولا میگویند الان هیولا موجود است و فعلیت آن به قوّه بودن آن است، وجود رابط هم موجود است و واقعاً هست و وجودش به ربط دادن طرفین است.
ولی اگر مقصودتان این است که وجودش مثل وجود هیولا است نه مثل وجود نطفه، عیبی ندارد و ما هم قبول داریم. ولی باز هم تفاوتی وجود دارد؛ زیرا هیولا هیچ فعلیتی ندارد، بهخلاف وجود رابط که فعلیتش به ربط دادن طرفین اسمی به یکدیگر است.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰