مباحث وضع الفاظ (جلسه ۴۲)

وجود و ماهیت از لحاظ خارجی متحد است و تصوراً دوتاست، پس در عالم تصور رابط می‌خواهد و محقق اصفهانی رحمه الله هم فرمود حروف و هیئات برای آن رابط وضع شده و نخواست بگوید برای وجود رابط خارجی است ...

تقریرات درس خارج اصول

آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته

دوره سوم، سال اول، جلسه (۱۳۹۷/۱۰/۰۱)

اشکال دوم سید خویی رحمه الله: عدم امکان وضع برای وجودات رابط

اشکال دیگری که سید خویی رحمه الله بر استاد محقق‌اش وارد فرموده این است که فرضاً وجود رابط داشته باشیم و قبول کنیم که در عالم ممکنات، سه وجود داریم: جوهر و عرض و رابط، به چه دلیل می‌فرمایید حروف برای این وجودات رابط وضع شده است؟ حال‌آنکه اصلاً چنین چیزی ممکن نیست.

ایشان توضیح می‌دهد: قبلاً در بحث حقیقت وضع بیان کردیم که وضع لفظ برای انتقال معنا به ذهن است، نه چیز دیگر. لذا اگر بگویید حروف برای وجود رابط خارجی وضع شده باشد، لازمه‌اش آن است که این وجود رابط خارجی به ذهن بیاید و به این معناست که می‌خواهیم خارج را به ذهن بیاوریم، درحالی‌که خارج به ذهن نمی‌آید. و اگر بگویید حروف برای آن وجود رابط ذهنی وضع شده است، این نیز ممکن نیست؛ زیرا به این معناست که با حروف، معنای ذهنی را دوباره به ذهن بیاوریم، درحالی‌که وجود ذهنی، وجود ذهنی دیگری را نمی‌پذیرد ـ و به تعبیر محقق اصفهانی رحمه الله: المماثل لا یقبل المماثل ـ و لذا نمی‌توان ذهن را دوباره به ذهن آورد.

نتیجه آنکه به هیچ وجه نمی‌توان گفت الفاظ برای وجود خارجی وضع شده است. پس اینکه محقق اصفهانی رحمه الله فرمود حروف برای وجودات روابط وضع شده، درست نیست، بلکه موضوعٌ‌له حروف، ذات معناست من حیث هی‌هی با غضّ نظر از وجود ذهنی و خارجی؛ زیرا وضع برای وجود خارجی یا وجود ذهنی ممکن نیست، هرچند وجود رابط باشد.

ردّ اشکال دوم سید خویی رحمه الله: حروف برای معنای ربطی وضع شده، نه وجود رابط

این اشکال نیز وارد نیست؛ چون محقق اصفهانی رحمه الله توجه به این محذور داشته و چنان‌که سابقاً بیان شد، خود ایشان در بحث حقیقت وضع، با تعبیر خاص خود: المقابل لایقبل المقابل و المماثل لایقبل المماثل که مکرر در سرتاسر اصول از آن استفاده فرموده است، در صدد تبیین آن بر آمد و چنین فرمود که: لفظ نمی‌تواند برای خارج وضع شده باشد؛ زیرا وضع لفظ برای انتقال معنا به ذهن است و حال‌آنکه خارج به ذهن نمی‌آید؛ چون ذهن و خارج مقابل هم‌اند و المقابل لایقبل المقابل. همچنین لفظ برای وجود ذهنی هم نمی‌تواند وضع شده باشد؛ زیرا به این معناست که وجود ذهنی به ذهن بیاید و حال‌آنکه ذهن، وجود ذهنی را نمی‌پذیرد؛ زیرا المماثل لایقبل المماثل.

بنابراین در حقیقت، محقق اصفهانی رحمه الله در مانحن‌فیه نفرموده حروف برای وجودات رابط خارجی است و قطعاً مرادش این نبوده است تا اشکال شود که المقابل لا یقبل المقابل و المماثل لا یقبل المماثل، بلکه ایشان می‌فرماید: حروف برای معنایی وضع شده است که ذاتش تعلقی است و نمی‌توان آن معنا را تصور کرد مگر بعد از تصور طرفین‌اش؛ نه اینکه لفظ مقیداً به وجود طرفین برای آن معنا وضع شده باشد. ایشان مخصوصاً در کتاب الاصول علی النهج الحدیث با عنایت به این مطلب می‌فرماید: حروف برای معنای تعلقی با قید وجود طرفین وضع نشده است، بلکه برای خود آن معنا که ذاتش تعلقی است وضع شده است. منتها در مقام تحقق، بدون وجود طرفینش تحقق پیدا نمی‌کند.

بله، ایشان معانی حرفی را به وجود خارجی رابط تشبیه کرده و فرموده معانی اسمی، نظیر جوهر و عرض است و معانی حرفی، نظیر وجود رابط است، اما مقصودش این نیست که رابط در خارج به حمل شایع صناعی موضوعٌ‌له حروف باشد، بلکه می‌خواهد بفرماید نظیر آن رابط خارجی بین جوهر و عرض، در ذهن هم بین مفاهیم هست و حروف برای آن وجود رابط ذهنی وضع شده است و البته آن رابط ذهنی هم به‌گونه‌ای است که بدون طرفینش قابل تحقق نیست؛ زیرا ذاتش تعلقی است و اگر طرفینش را اسقاط و القاء کنید دیگر معنا ندارد؛ شبیه وجود رابط خارجی که بدون وجود طرفینش قابل تحقق نیست. پس حروف برای رابط خارجی که مثلاً بین سفیدی و موضوعش وجود دارد وضع نشده است، بلکه برای رابط ذهنی بین معانی اسمی نظیر «زید» و «دار» در «زیدٌ فی‌الدار» وضع شده که این دو را به هم متصل می‌کند و شبیه رابط خارجی است نه خود آن رابط خارجی.

شاهد این مطلب که محقق اصفهانی رحمه الله وجود رابط خارجی را اراده نکرده این است که ایشان نسب رابط را حتی به هلیات بسیطه مثل «الانسان موجودٌ» یا مثل «الانسان حیوانٌ» سرایت داد، درحالی‌که در هلیات بسیطه واضح است که رابط وجود ندارد؛ وجود رابط بین جوهر و عرض که دو چیز هستند معنا دارد، اما بین ماهیت و وجودش که باهم اتحاد دارند رابط معنا ندارد و مثلاً زید که موجود است، متشکل از سه چیز نیست که وجود زید، ماهیت زید و رابط بین وجود و ماهیت زید باشد. همچنین بین ماهیت و جزء ماهیت.

پس معلوم می‌شود مراد محقق اصفهانی رحمه الله وجود خارجی رابط نیست، بلکه می‌خواهد بگوید ما در ذهن خود تفکیکی بین زید و وجود داریم و این‌ها دو مفهوم مستقل‌اند که جدا تصورشان می‌کنیم، چنان‌که حاجی سبزواری رحمه الله می‌فرماید:

إن الوجود عارض الماهی

تصورا و اتحد الهویه

حال اگر بخواهیم این ‌دو مفهوم به یکدیگر مرتبط شوند، باید رابطی بین این‌دو باشد. از این جهت گفته می‌شود: در «زیدٌ موجودٌ» هیئت مبتدا و خبر برای ربط دادن موجود به زید وضع شده، یا در «الانسان حیوانٌ» برای ربط دادن انسان به حیوان وضع شده است.

به تعبیر دیگر: وجود و ماهیت از لحاظ خارجی متحد است و تصوراً دوتاست، پس در عالم تصور رابط می‌خواهد و محقق اصفهانی رحمه الله هم فرمود حروف و هیئات برای آن رابط وضع شده و نخواست بگوید برای وجود رابط خارجی است. لهذا می‌گوییم حتی اینجا که وجود رابط در خارج نیست، ضربه‌ای به حرف ایشان نمی‌زند؛ زیرا ایشان می‌گوید ما وجود رابط را در ذهن برای مفاهیم درست می‌کنیم.

بررسی پاسخ شهید صدر رحمه الله به اشکال دوم سید خویی رحمه الله

شهید صدر رحمه الله نیز در مقام پاسخ به این اشکال سید خویی رحمه الله به همین نکته‌ای که بیان کردیم توجه می‌دهد و می‌فرماید این فرمایش محقق اصفهانی رحمه الله همان حرفی است که ما قبلاً گفتیم معنای حروف، یک معنای استهلاکی تعلقی به طرفین است و ایشان نمی‌خواهد بفرماید که حروف برای وجود رابط خارجی وضع شده است.

منتها عبارات یکی از تقریرات درس شهید صدر رحمه الله ـ که ظاهراً پیاده‌سازی عین فرمایشات ایشان است ـ به‌گونه‌ای است که به نظر می‌آید ایشان حرف محقق اصفهانی رحمهما الله را این‌گونه تقریر می‌کند که: حروف برای ذات معنایی وضع شده که تارهً فی‌الذهن و تارهً فی‌الخارج است.

ولی این تقریر سید صدر با حرف محقق اصفهانی رحمهما الله نمی‌سازد؛ زیرا محقق اصفهانی رحمه الله می‌خواهد بگوید معنای حرفی با معانی اسماء فرق دارد، به این صورت که: معانی اسمی تارهً در ذهن و تارهً در خارج است و در هر دو وجود، محفوظ است، ولی معنای حرفی این‌چنین نیست. اصلاً تمام سوق کلام محقق اصفهانی رحمه الله این است که معنای حرفی مثل معنای وجود است و تصریح می‌کند که معنای حروف، همانند مدلول لفظ «وجود» است که نمی‌تواند از وجود خارجی حکایت کند به‌نحوی که لفظ «انسان» از انسانیت در خارج حکایت می‌کند؛ زیرا وجود خارجی تمام حیثیتش این است که در خارج موجود است و آثاری بر آن مترتب است، لذا اگر بگوییم مفهوم وجود، حکایت از آن می‌کند و تمام حقیقتش را نشان می‌دهد، مستلزم این است که خارج منقلب به ذهن شود و این شدنی نیست؛ زیرا دیگر خارج نیست. از این جهت محقق اصفهانی رحمه الله فرمود لفظ وجود، «عنوان» برای خارج است و خارج «معنون» اوست. کما اینکه «عدم» هم این‌چنین است و تمام حیثیت عدم این است که اصلاً تحققی در خارج ندارد، و إلا اگر تحقق داشت وجود می‌شد. لذا ذهن عنوان «عدم» را درست می‌کند و بر آن عنوان، احکامی را بار می‌کند.

و از اینجا معلوم می‌شود اینکه سید خویی رحمه الله در ضمن بیان اشکال دوم فرموده است که لفظ «عدم» هم می‌تواند حکایت از آن عدم واقعی کند، با کلام محقق اصفهانی رحمه الله متفاوت است.

پس اینکه شهید صدر رحمه الله طبق این تقریرات، در مقام تقریب فرمایش محقق اصفهانی رحمه الله می‌فرماید: مفاهیم حروف برای آن هویت تعلقی است که تارهً در ذهن و تارهً در خارج است، درست نیست و شاید از این جهت بوده که شهید صدر رحمه الله در آخر می‌فرماید: «و الله اعلم بمراده» که نشان می‌دهد خیلی اطمینان نداشته که منظور محقق اصفهانی رحمه الله همین باشد.

البته در تقریرات دیگر درس شهید صدر رحمه الله جمله‌ای اضافه شده که احتمالاً ایشان بعد از درس، به مقرر القاء فرموده است و حدّت کلام اول را می‌گیرد. شهید صدر رحمه الله طبق این تقریرات می‌فرماید: مفاهیم حرفی برای هویت تعلقی است که تارهً در ذهن است و تارهً در خارج، اما علی حدّ سایر هویات نیست و این‌چنین نیست که ذاتش در وجودین محفوظ باشد.

این بیان مقداری مطلب را تعدیل می‌کند، هرچند بازهم قضیه را حل نمی‌کند و با فرمایش محقق اصفهانی رحمه الله فرق دارد. محقق اصفهانی رحمه الله خیلی تلاش کرد این مطلب را تفهیم کند که مفهوم ماهوی و مفهوم عنوانی و اعتباری با هم فرق دارد و در مفاهیم اعتباری مثل وجود، آن که در ذهن است، ذات هویتش با آن که در خارج است یکی نیست، درحالی‌که شهید صدر رحمه الله می‌گوید «هویت این‌دو یکی است» و اینکه ذیل‌اش گفته شود «گرچه از سنخ حفظ ذات نیست» این قضیه را حل نمی‌کند؛ زیرا محقق اصفهانی رحمه الله خیلی بالاتر از این را اراده کرده و می‌خواهد بفرماید که واقعاً آن مفهوم، از سنخِ خارج نیست و درعین‌حال با اینکه ذات محفوظ نیست، اعتباری است که به نحوی خارج را به انسان تفهیم می‌کند.

و شاهد دیگر، فرمایشی از مرحوم اصفهانی رحمه الله در نهایه الدرایه است که سابقاً عبارت آن را بالخصوص ذکر کردیم تا در اینجا از آن استفاده کنیم و آن اینکه: حکایت رابط ذهنی از رابط خارجی، از راه تطابق است؛ نظیر تعبیر مرحوم نائینی که فرمود: رابطه این‌دو از قبیل ظل و ذی‌ظل است. حال‌آنکه طبق تقریب شهید صدر رحمه الله بحث از رابطه ظل و ذی‌ظل یا تطابق بین دو جزء مشابه نیست، بلکه می‌فرماید حکایت از هویتی است که در وجود ذهنی و خارجی محفوظ است.

بنابراین معلوم شد با اینکه شهید صدر رحمه الله توجه داشته که باید به عبارات محقق اصفهانی رحمه الله با دقت رسیدگی کرد و خصوصاً در تقریر دوم، امعان نظر فوق‌العاده‌ای داشته است، اما آن‌قدر عبارات محقق اصفهانی رحمه الله بالا و پایین داشته که سید صدر رحمه الله نتوانسته تمام مطالب ایشان را در بیان، جمع کند و بعض آنها را به نحو دیگری معنا کرده است. البته فعلاً درصدد تأیید یا ردّ بیان شهید صدر رحمه الله نیستیم، بلکه می‌گوییم محقق اصفهانی رحمه الله چنین چیزی نمی‌فرماید.

نتیجه آنکه: اشکال دوم سید خویی رحمه الله وارد نیست و دفاع سید صدر رحمه الله در برابر این اشکال نیز از این حیث که فرمود محقق اصفهانی رحمه الله نمی‌خواهد این حرف را بزند درست است، اما اینکه فرمود مقصود محقق اصفهانی رحمه الله چنین است، درست نیست.

اشکال سوم: نقض به موارد استعمال حرف در غیر معنای ربطی

سید خویی رحمه الله در اشکال سوم می‌فرماید: فرضاً از اشکال اول و دوم صرف‌نظر کنیم و بگوییم وجود رابط داریم و همچنین می‌توانیم الفاظ را برای وجودات رابط وضع کنیم، باز هم قبول ندارم که حروف برای وجودات رابط وضع شده باشد؛ زیرا در عالم اثبات، می‌توان حروف را در مواردی به کار برد که اصلاً وجود رابط در آنجا محال است حتی به نحو هل بسیطه، چه رسد به هل مرکبه.

ایشان چنین مثال می‌زند که: آیا در مثل «الوجود للانسان ممکنٌ»، «الوجود لله تعالی ضروریٌ» و «الوجود لشریک الباری ممتنعٌ» می‌توان گفت حرف لام که به‌کار برده‌ایم برای وجود رابط است؟

[و ما اضافه می‌کنیم که حتی در «الوجود للانسان ممکنٌ» هم طبق بیان ایشان می‌توان گفت وجود رابط معنا ندارد؛ زیرا] قبلاً توضیح دادیم که وجود یا امکان وجود برای انسان، چیزی نیست که رابط در خارج بخواهد، بلکه اصلاً شاید انسانی وجود خارجی نداشته باشد و بگوییم «الوجود للانسان ممکنٌ». پس چطور می‌توان گفت که لام برای وجود رابط است؟!

در «الوجود لله تعالی ضروریٌ» هم معلوم است که در مورد ذات اقدس الهی نسبت و ربط معنا ندارد و اصلاً خداوند متعال وجود بحت و محض است و دوئیتی به هیچ معنا در آن ذات اقدس قابل فرض نیست تا بگوییم رابط وجود دارد. همچنین در «الوجود لشریک الباری ممتنعٌ» اصلاً شریک الباری ممتنع است که در خارج باشد، پس چطور می‌توان گفت لام برای رابط بین وجود و شریک الباری وضع شده باشد؟!

بنابراین حداقل در دو مثال، یعنی «الوجود لله تعالی ضروریٌ» یا «الوجود لشریک الباری ممتنعٌ» اینکه حرف لام یا هیئت برای وجود رابط باشد، واضح الاستحاله است. در عین حال می‌دانیم لام در هر سه مثال به یک معناست و حتی با لام در «البیاض للجص موجودٌ» فرقی نمی‌کند و احساس تجوزی هم در هیچ‌یک نمی‌کنیم. پس معلوم می‌شود که اساساً معانی حروف، مثل لام یا هیئات، برای وجود رابط وضع نشده‌اند.

خلاصه‌ آنکه: اگر از اشکال اول و دوم صرف‌نظر کنیم، می‌گوییم در عالم اثبات، حروف در مواردی استعمال شده‌اند که محال است برای وجود رابط باشد و می‌دانیم در این موارد قطعاً حروف به همان معنایی استعمال شده که در موارد دیگر استعمال می‌شود و هیچ مجازیتی احساس نمی‌شود. پس معلوم می‌شود حروف اساساً برای وجود رابط نیست.

ردّ اشکال سوم: حروف برای نسبت و ربط ذهنی وضع شده است نه ربط خارجی

از ماسبق جواب این اشکال فی‌الجمله روشن شد؛ زیرا بیان کردیم که طبق مبنای آقای اصفهانی رحمه الله حروف برای رابط ذهنی است نه رابط خارجی. در حقیقت ایشان می‌فرماید: در مثل «الوجود لله تعالی ضروریٌ» وجود را در عالم ذهن، یک معنا می‌گیریم و الله را معنای دیگری می‌گیریم و سپس بین وجود و الله ربط می‌دهیم که لام، دلالت بر آن ربط می‌کند. یا در «الوجود لشریک الباری ممتنعٌ» هرکدام از وجود و شریک الباری را در ذهن فرض می‌کنیم و سپس ربط بین آنها را فرض می‌کنیم که آن را با لام نشان می‌دهیم. و نظیر این در «الانسانیه للحیوان ممکنٌ»، «الحیوانیه للانسان واجبٌ» و… در ذهن خود انسان و حیوانیت را فرض می‌کنیم که باهم یک نوع دوئیت ذهنی دارند و مدلول لام، ربط ذهنی است که این دوئیت ذهنی را واحد می‌کند و هکذا در سایر موارد. ایشان مطلبی بیش از نمی‌گوید، لهذا طبق مبنای ایشان لازم نیست که ربط در خارج باشد یا ربط ذهنی با ربط خارجی اتحاد داشته باشد، کما اینکه در مثال دوم و سوم، واضح است که ربط خارجی وجود ندارد.

پس معلوم می‌شود که اشکال سوم سید خویی رحمه الله به محقق اصفهانی رحمه الله مبتنی به فهم خاصی از کلام ایشان است که درست نیست و مقصود محقق اصفهانی رحمه الله چیز دیگری است که آن را توضیح دادیم.

بنابراین هرسه اشکال سید خویی رحمه الله دفع شد. اما آیا فرمایش محقق اصفهانی رحمه الله درست است یا نه؟