مباحث وضع الفاظ (جلسه ۳۸)
تقریرات درس خارج اصول
آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دوره سوم، سال اول، جلسه سی و هشتم (۱۳۹۷/۰۹/۲۴)
اشکال سوم: معانی حروف تعلّقی است، نه آلی.
همانطور که محقق نائینی رحمه الله در اینجا تصریح کردهاند و از کلمات ایشان در جاهای دیگر مثل واجب مطلق و مشروط نیز استفاده میشود، یکی از مطالبی که ایشان برای استدلال خود مفروض گرفتند این است که معانی حروف و هیئات، آلی است؛ بر خلاف اسماء که معانی استقلالی دارد. آلی بودن معنای حروف یعنی ما به یُنظَر است و استقلالاً دیده نمیشود، بلکه وسیله و مرآت برای دیدن چیز دیگری است؛ بهخلاف معانی اسماء که ما فیه یُنظَر و مستقل به رؤیت بوده و مرآت و وسیله نیست.
اما حقیقت آن است که معانی حروف، تعلّقی است، نه آلی و ایندو باهم فرق دارند؛ توضیح آنکه:
آنچه ما میفهمیم و میپذیریم این است که معانی حروف، حتماً به طرفین خود وابسته است و بدون وابستگی نمیشود. مثلاً در «زیدٌ فی الدار»، «فی» دو طرف دارد که حرف «فی» بدون آنها معنا ندارد؛ یکی زید و دیگری دار. یا در «عمروٌ علی السطح» باید عمرو و سطح باشد تا «علی» معنا پیدا کند. همچنین در «ذهب زیدٌ من البصره الی الکوفه» حروف من و الی بهواسطه طرفین خود معنا دارند و… . این معنای تعلّقی بودن معانی حروف است.
به تعبیر دیگر افاده معنا در حروف، بدون تعلّق نمیشود و چنانکه قبلاً گفتیم، نظیر این است که کسی بگوید «من عاشقم» ولی معشوق نداشته باشد، حال آنکه چنین چیزی ممکن نیست.
بله، در کتب لغت و ادبیات عرب برای حروف مختلف، صرفنظر از متعلّق آن، معنایی ذکر میکنند و مثلاً میگویند: «فی للظرفیه» ولی در آنجا هم علی الاجمال ظرف و مظروفی برای آن فرض میشود و إلا مجرد از طرفین نمیتوان معنای حرفی را فرض کرد.
ممکن است گفته شود اگر تعلّق، به معنای مرتبط بودن با طرفین باشد، معنای خیلی از اسماء هم اینگونه است، مثل خود «ظرفیت». ولی این مانعی ندارد؛ زیرا ما نفی نکردیم که چهبسا معنای بعضی از اسماء هم تعلّقی باشند، بلکه فعلاً در صدد تبیین معانی حرفیه هستیم و در مقام تعریف حرف هم نیستیم تا بگویید تعریف شما مانع اغیار نیست.
بنابراین معلوم شد معانی حروف و نیز هیئات تعلّقی است. ولی باید توجه داشت که تعلّقی بودن غیر از آلی بودن است؛ زیرا آلی بودن یعنی مورد التفات قرار نمیگیرد الا تبعاً، درحالیکه ممکن است نفس معنای تعلّقی مورد التفات قرار بگیرد. بله، منکر نمیشویم که خیلی از اوقات و چهبسا در اکثر موارد، معنای حروف و هیئات آلی باشد، اما همیشه اینگونه نیست، بلکه گاهی نیز استقلالی است.
مثال برای حروف، نظیر اینکه شما زید را به خوبی میشناسید که چه کسی است، خانه را هم میشناسید که چه خانهای است، فقط نمیدانید آیا زید در این خانه حضور دارد یا نه؟ یعنی فقط ارتباط زید با خانه را نمیدانید که همان وجود رابط است. لذا سؤال میکنید: أ فی الدار زید؟ اینجا نه سؤال از خانه است و نه از زید؛ زیرا اینها را میشناسید، بلکه سؤال از ربط بین خانه و زید است که همان معنای ربطی حرف «فی» است. پس معنای حرفی در اینجا استقلالاً ملحوظ است.
همچنین در هیئات، مثلاً ما «زید» را میشناسیم و معنای «قیام» را هم میدانیم، اما نمیدانیم آیا قیام مرتبط به زید هست یا نه؟ لذا میپرسیم: أ قائمٌ زیدٌ؟ که نه سؤال از زید است و نه از قیام، بلکه از هیئت سؤال میکنیم که آیا مصداق آن، زید هست یا نه.
و حتی مرحوم امام قدس سره میفرمایند در اکثر موارد استعمال حروف، معنای ربطی و تعلّقی استقلالاً مورد لحاظ است.
غرض این نکته است که معنای حروف و هیئات، با اینکه میتواند آلی باشد اما در ذاتش آلیت وجود ندارد تا بگوییم اگر جایی استقلالاً لحاظ شد از معنای اصلیاش خارج شده و مجاز است.
بله، بعضی گفتهاند: در چنین جاهایی که معنای حرفی استقلالاً مورد لحاظ است «ینقلب اسمیاً» و بعید نیست محقق نائینی رحمه الله هم آلی بودن معانی حرفیه را از آنجا گرفته باشد، ولی حقیقتاً اینگونه نیست و خود همان معنای حرفی مورد لحاظ است، لذا این اشکال بر آنها هم وارد است.
پس محصل اشکال سومی که بر این محقق عزیز وارد میشود این است که معانی حروف و هیئات لزوماً آلی نیست، بلکه تعلّقی است و تعلّقی بودن غیر از آلیت است.
نظریه محقّق عراقی رحمه الله در معنای حروف: اَعراض نسبی
اگر بخواهیم نظریات موجود را به ترتیب زمانی بیان کنیم، بعد از نجم الائمه و جناب آخوند رحمهما الله که نظریات آنها در طرفین تفریط و افراط بود و زماناً هم مقدم بودند و پس از محقق نائینی رحمه الله نوبت به محقّق عراقی رحمه الله میرسد که ببینیم این تلمیذ محقق و ذکیّ جناب آخوند رحمه الله چه نظری دارد.
همانند دوره قبل، برای تبیین فرمایشات محقق عراقی رحمه الله به دو تقریر معروف درس ایشان مراجعه کردیم؛ یکی نهایه الافکار مرحوم میرزا محمد تقی بروجردی و دیگری بدائع الافکار مرحوم میرزا هاشم آملی. آنچه در نهایه از قول آقا ضیاء نقل شده تقریباً همان مبنای فلاسفه در معنای حرفی است و عمده تلاش محقق عراقی رحمه الله در آنجا نقد سایر مسالک است. اما در بدائع ایشان میخواهد مبنای تازهای را ارائه دهد و لذا ما نیز در اینجا حاصل فرمایش ایشان در بدائع الافکار را تبیین میکنیم.
آقا ضیاء رحمه الله ابتدا میفرماید بهطور کلی میتوان سه رقم وجود در نظر گرفت:
۱) جوهر که وجودی مستقل دارد و وجوده فینفسه و لنفسه است.
۲) اعراض تسعه که اصطلاحاً در فلسفه از آنها تعبیر به «وجود رابطی» میشود و خودش دو قسم است: اعراض نسبی و غیر نسبی.
۳) وجودی که این اعراض را به موضوعاتش پیوند میدهد، که از آن تعبیر به «وجود رابط» میشود.
مرحوم آقای عراقی میفرماید: الفاظی که از آن به عنوان «اسم» تعبیر میشود، برای جواهر و جملهای از اعراض وضع شده است، که مقصودش اعراض غیر نسبی است، مثل کم و کیف و امثال اینها. حروف نیز برای بخش دیگری از اعراض وضع شدهاند که مراد، اعراض نسبی است، مثل مقوله أین، متی، جده، اضافه و… . هیئات هم برای وجود رابط آن اعراض ـ اعم از نسبی و غیر نسبی ـ به موضوعات وضع شده است.
به عنوان مثال در قضیه «زیدٌ فی الدار» که متشکل از دو اسم «زید» و «دار» و حرف «فی» و هیئت جمله اسمیه است، معلوم است که اسم «زید» برای جوهر وضع شده است. «دار» هم اسم برای امری ترکیبی است که اساسش جوهر است. حرف «فی» نیز برای بیان مقوله أینی است که قائم به موضوعش است؛ یعنی «فی» دلالت بر تمکن در دار و أین استقراری در آن دارد، که عرض نسبی است. و هیئت ترکیبیه «زیدٌ فی الدار» برای این وضع شده است که عرض نسبی «أین» را به زید مربوط کند و بیان نماید که این عرض نسبی برای زید است. بنابراین در مثل «زید فی الدار» حرف «فی» عرض أینی را بیان میکند؛ یعنی أین در دار که برای زید است، هیئت هم ربط این عرض أینی را به زید بیان میکند.
همچنین محقق عراقی رحمه الله در ضمن کلمات خود میفرماید: معنای ربطی هیئت، مخصوص اعراض نسبی نیست، بلکه در اعراض غیر نسبی هم اینچنین است. مثلاً در «أبیض»، «أسود»، «قائم» و… هیئت أفعل، فاعل یا … برای این است که بگوید عرض بیاض، سواد، قیام و… متصل به موضوع خود است.
بنابراین حروف برای اعراض نسبیه وضع شدهاند و هیئات بهطور کلی برای بیان ربط بین عرض با موضوعاتش وضع شده است؛ اعم از نسبی و غیر نسبی.
دفع دو اشکال از این نظریه توسط محقق عراقی رحمه الله
مرحوم عراقی توجه داشته که این نظریه، شاید برای برخی عجیب و غریب باشد و اشکالاتی درباره آن مطرح شود، از این جهت ایشان دو اشکال مهم به فرمایش خود مطرح میکند و از آنها پاسخ میدهد.
اشکال اول: ایشان با توجه به اینکه ادعا کرد همه حروف برای اعراض نسبی وضع شده است، این اشکال را مطرح میکند که: فرضاً بپذیریم حروفی مثل فی، علی، عن، الی و… برای عرض نسبی است، یعنی حصههای مقوله أین؛ مثلاً «فی» برای أین استقراری است، «علی» برای أین استعلایی، «عن» برای أین تجاوزی، «الی» برای أین انتهایی و همینطور سایر حروف از این قبیل …، ولی آیا درباره همه حروف میتوان چنین ادعایی داشت؟
یک سلسله حروف داریم که نمیتوان گفت برای عرض نسبی است. فرضاً حرف نداء در مثل «یا زید» یا کاف تشبیه در «النمر کالاسد» دالّ بر کدام عرض نسبی است؟! از بین اعراض موجود، علی اختلاف المبانی تعدادی عرض نسبی است و تعدادی غیر نسبی. حروف نداء، کاف تشبیه و … کدامیک از این اعراض نسبی را بیان میکند؟!
به تعبیر دیگر، شما به نحو قضیه کلیه ادعا کردید که همه حروف برای اعراض نسبیه وضع شدهاند، اما دلیل شما چیست؟ شما بعضی از حروف را اینگونه تحلیل کردید که حصههای مختلف أین را بیان میکند، اما بقیه حروف چطور بر اعراض نسبیه دلالت میکند؟!
پاسخ: محقق عراقی رحمه الله میفرماید معنای حروف، از سه وجه خارج نیست؛ یا باید بگوییم جوهر است، یا عرض است و یا ربط عرض به محلش است و چیز دیگری متصور نیست.
واضح است که معنای حروف، جوهر نیست؛ چون این معنا تناسبی با جوهر که وجوده فینفسه لنفسه است ندارد. همچنین معلوم است که حروف برای اعراض غیر نسبی مثل سیاهی، سفیدی، گرمی، سردی و نظیر اینها هم نمیتواند باشد؛ چون آنها هم در معنا مثل جواهر هستند و از این حیث فرقی نمیکنند که مستقل در مفهوم هستند.
همچنین معنای حروف نمیتواند ربط عرض به محلش باشد؛ زیر قطعاً ربط عرض به محل در مثل «زیدٌ قائم» یا «زیدٌ فی الدار» و امثال اینها برای هیئت است؛ یعنی فرضاً وقتی میگوییم «زید قائمٌ» هیئت جمله اسمیه است که بیان میکند «قائم» به موضوع مربوط است.
لذا مرحوم عراقی میگوید: با استقرائی که کردیم و دیدیم حروف برای جوهر و عرض غیر نسبی وضع نشده و برای ربط بین عرض و محلش هم نیست، پس معلوم میشود معانی حروف فقط اعراض نسبی است. حال ممکن است در بعضی از حروف نتوانیم آن عرض نسبی را تبیین کنیم، ولی این ضربهای به اصل مطلب نمیزند.
به تعبیر دیگر ما با استقراء معانی متصور برای حروف، علم پیدا میکنیم که مفاد حروف، غیر از عرض نسبی، چیز دیگری نیست و اینکه در بعضی جاها نتوانستیم بیان کنیم چه نوع عرض نسبی است، مثل «یا زید»، «زید کالاسد»، «عمرو و بکر» و… مهم نیست و همین که بهواسطه استقراء مذکور فیالجمله میدانیم که دالّ بر یک عرض نسبی است، برای ما کافی است.
اشکال دوم: آقا ضیاء رحمه الله از جانب مستشکل چنین میفرماید که اگر مفاد حروف، اعراض نسبیه باشد مستلزم تکرار ربط است که خلاف وجدان میباشد.
توضیح آنکه: طبق مبنای ایشان حروف برای اعراض نسبیه وضع شده است و از طرفی در ذات عرض و خصوصاً عرض نسبی، ارتباط به موضوع وجود دارد؛ أین یعنی منتسب به این مکان، متی یعنی منتسب به آن زمان، أن یفعل یعنی تأثیر منتسب به این جوهر، أن ینفعل یعنی تأثر منتسب به این جوهر، همینطور جده، اضافه و … همه اینها در ذاتشان نسبت هست. لذا مثلاً در «زیدٌ فی الدار» صرفنظر از هیئت ترکیبیه، خود «فی» دالّ بر متمکن بودن زید در دار و مرتبط بودن زید به آن مکان است.
آنگاه اگر بفرمایید که هیئات هم برای ربط این اعراض به موضوعاتشان وضع شدهاند، در مثل «زیدٌ فی الدار» دو ربط داریم؛ یکی ربطی که از مفاد «فی» یعنی مقوله عرض نسبی أین فهمیده میشود و دیگری ربطی که از هیئت فهمیده میشود. حالآنکه وجداناً میدانیم که دو ربط موجود نیست، همچنین معلوم است که نمیتوان بین موارد تفکیک کرد و مثلاً گفت در جاهایی که حروف به کار برده شده هیئات دالّ بر ربط نیست، اما آنجاهایی که حروف نیست دالّ بر ربط است، بلکه هیئت در هر دو جا دالّ بر ربط است. بنابراین نمیتوانیم بگوییم حروف برای اعراض نسبیه وضع شدهاند.
پاسخ: محقق عراقی رحمه الله چنین پاسخ میدهد که درست است اعراض نسبی در ذات خود اقتضای ربط دارد، اما این ربط فیالجمله و علیالاجمال است و هیئت، آن ربط و نسبت مجمل را مشخص میکند؛ مثلاً «فیالدار» اقتضاء میکند که دار، أینی است که موضوعٌمایی در آن متمکن است و این دار، نسبت ظرفیت به موضوعٌمایی دارد. اما اینکه موضوع علیالتفصیل چیست، مستفاد از فیالدار نیست بلکه مستفاد از هیئت ترکیبیه است و وقتی گفتید «زیدٌ فیالدار» هیئت ترکیبیه مشخص میکند که موضوع آن زید است.
در حقیقت عرض نسبی بیان ربط فیالجمله میکند و هیئت ترکیبیه تفصیل آن ربط را بیان میکند، پس بین معنای حرف و هیئت، اتحادی نیست تا تعدد دالّ وجود داشته باشد، بلکه هر کدام معنایی را افاده میکند. پس تکرار ربط لازم نمیآید.
در نهایت محقق عراقی رحمه الله در جمعبندی این مباحث میفرماید:
اولاً: بر خلاف نظر محقق نائینی رحمه الله میگوییم معانی حروف، همچون معانی اسماء اخطاری است و اینکه ایشان فرمود معانی حروف ایجادی است، درست نیست.
ثانیاً: معانی حرفیه همانند معانی اسمیه میتوانند مورد لحاظ واقع شوند و مغفولٌ عنه نیستند، منتها معانی حروف ضمناً اخطار به ذهن میشوند؛ برخلاف معانی اسماء که لزوماً إخطارشان ضمنی نیست و مستقلّ به فهم هستند.
ثالثاً: فرق اساسی معنای اسماء و حروف این است که حروف ذاتاً و وجوداً تعلّقی و ارتباطی هستند؛ برخلاف اسماء که در ذات آن تعلّق و ارتباط وجود ندارد.
مقایسه نظر محقق نائینی و محقق عراقی رحمهما الله در نوع وضع حروف
بنابر آنچه گفته شد، محقق عراقی رحمه الله وضع و موضوعٌله در حروف را عام میداند؛ زیرا ایشان فرمود معنای حروف اخطاری است و برای اعراض نسبیه وضع شده است؛ یعنی در حقیقت واضع اعراض نسبیه را در نظر میگیرد و الفاظ حروف را برای آنها وضع میکند. پس میتوان گفت وضع حروف از قبیل نوع دوم (وضع عام، موضوعٌله عام) است.
محقق نائینی رحمه الله نیز علیرغم نظریه خود که معانی حروف را ایجادی میداند و این مبنا با نظریه «وضع عام، موضوعٌله خاص» سازگاری دارد، تلاش نموده اثبات کند در حروف، وضع و موضوعٌله هردو عام است. ایشان میفرماید: منشائی برای التزام به خاص بودن موضوعٌله نداریم مگر دو چیز:
۱) اینکه معنای حرفی قائم به غیر است، پس خصوصیات طرفین موجب جزئی شدن معنای حرفی میشود.
ولی طبق نظر ایشان این وجه برای خاص بودن موضوعٌله حرف کافی نیست؛ زیرا خصوصیات طرفین، مقوّم هویت معنای حرفی نیست، بلکه از لوازم وجود معنای حرف فی است؛ چنانکه قیام به غیر در عرض، از لوازم وجود عرض است نه از مقوّمات هویت عرض.
۲) اینکه چون معنای حرف ایجادی است و شیء مادامی که متشخص نشده است وجود نمییابد (الشیء مالم یتشخص، لم یوجد» و تشخص هم مساوی با جزئیت و خاص بودن است، پس در حروف وضع عام و موضوعٌ له خاص است.
ایشان معتقد است این وجه نیز برای اثبات خاص بودن معنای حروف صحیح نیست؛ زیرا معنای ایجادی بودن این است که معنای کلی با حروف محقق میشود و مصداق مییابد و این یعنی تشخص و وجود دفعتاً حاصل میشود، نه اینکه تشخص باید در رتبه سابق باشد تا معنای حرف تحقق یابد.
البته فراموش نشود آنچه محقق نائینی رحمه الله در پاسخ به این دو وجه فرموده در حقیقت هدم مبنای خود ایشان در ایجادی بودن حروف است؛ زیرا با این تقریبات، معانی حروف با اسماء فرقی نخواهد داشت مگر در تعلقی بودن ذات معانی حروف.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰