مباحث وضع الفاظ (جلسه ۲۹)
تقریرات درس خارج اصول
آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دوره سوم، سال اول، جلسه بیست و نهم (۱۳۹۷/۰۹/۰۶)
اشکال دیگری بر وضع استعمالی با استفاده از کلمات محقق اصفهانی رحمه الله
محقق اصفهانی رحمه الله در حاشیه خود بر فرمایش آخوند رحمه الله در وضع استعمالی، بحثی مبنایی مطرح میکند که میتواند منشأ اشکالی دیگر بر وضع استعمالی باشد. ما ابتدا به تبیین بحث مبنایی ایشان میپردازیم و سپس اشکالی را که از این فرمایش استفاده میشود، بیان میکنیم.
اصل و ریشه اشکال در فرمایشات محقق اصفهانی رحمه الله
محقق اصفهانی رحمه الله در حاشیه خود بر کفایه آنجا که آخوند رحمه الله فرمود: «در وضع بالاستعمال، لفظ بنفسه دالّ بر معناست لا بالقرینه؛ بهخلاف مجاز که به انضمام قرینه دالّ بر معناست» میفرماید: این حرف طبق مبنای مشهور در حقیقت و مجاز است.
ایشان میگوید: طبق مبنای مشهور، دلالت حقیقی آن است که لفظ بنفسه دالّ بر معنا باشد، اما مجاز آن است که لفظ بالقرینه دالّ بر معنا باشد، درحالیکه میتوان گفت نحوه حکایت لفظ از معنای حقیقی و مجازی، واحد است و فرقی ندارد.
توضیح آنکه: در نحوه دلالت لفظ بر معنا در حقیقت و مجاز دو مبنا وجود دارد؛ یک مبنا که محقق اصفهانی نسبت به مشهور میدهد آن است که دلالت لفظ بر معنای مجازی، ناشی از لفظ و قرینه هر دو است؛ به خلاف دلالت لفظ بر معنای حقیقی که فقط ناشی از لفظ است.
اما مبنای دیگر که ایشان مطرح میکند آن است که دلالت در هر دو، یعنی هم در معنای حقیقی و هم در معنای مجازی، به شیوه واحد است و در هر دو، لفظ است که دلالت بر معنا میکند. منتها بعد از اینکه ما قبول داریم دلالت لفظ بر معنا در هیچیک از ایندو ذاتی نیست، آنچه فارق بین حقیقت و مجاز است حیثیت تعلیلیه دلالت لفظ بر معناست؛ یعنی حیثیتی که باعث میشود لفظی بنفسه دلالت بر معنای حقیقی کند، با حیثیتی که باعث میشود لفظ بنفسه دلالت بر معنای مجازی کند فرق دارد. به این بیان که:
دلالت حقیقی، مسبَّب از وضع است و وضع حیثیت تقییدیه نیست، بلکه حیثیت تعلیلیه دلالت لفظ بر معنای حقیقی است؛ چنانکه نور خورشید علت قرمز شدن سیب است و در عین حال، حیثیت تعلیلیه است و موجب شده که خود سیب قرمز باشد، نه سیب به ضمیمه نور خورشید. اما در دلالت لفظ بر معنای مجازی، حیثیت و سببی که باعث میشود دلالت مجازی به وجود بیاید قرینه است و قرینه نیز حیثیت تعلیلیه دلالت لفظ بر معنای مجازی است نه حیثیت تقییدیه؛ یعنی باعث میشود که خود لفظ دلالت بر معنا کند.
مثلاً وقتی که لفظ «فرس» را برای «حیوان صاهل» وضع میکنیم، دلالت «فرس» بر این معنا به سبب وضع حاصل میشود، منتها وضع حیثیت تعلیلیه است و لذا با انتفاء وضع، لفظ همچنان دالّ بر معناست و دلالت بر معنا وصف برای خودِ لفظ است. در مجاز نیز قرینهای که موجب میشود لفظی دلالت بر معنای مجازی کند، حیثیت تقییدیه نیست و در مثل «رأیت اسداً یرمی» قرینه «یرمی» ضمّ به «اسد» نمیشود تا دلالت بر رجل شجاع کند، بلکه حیثیت تعلیلیه است تا خود لفظ، دلالت بر معنای مجازی کند.
پس برخلاف قول مشهور، هم در حقیقت و هم در مجاز، آنچه که دالّ بر معناست خود لفظ است و فقط حیثیت تعلیلیه ایندو متفاوت است؛ حیثیت تعلیلیه در معنای حقیقی وضع است، اما در معنای مجازی قرینه است. بنابراین اینکه مشهور گفتند قرینه و لفظ باهم دلالت بر معنای مجازی میکنند، صحیح نیست و نحوه دلالت لفظ بر معنای حقیقی و مجازی واحد است. قول صاحب کفایه نیز با نظر مشهور مناسبت دارد، نه این نظر.
سپس ایشان در تحقیقی هر دو دلالت را به نوعی به وضع برمیگرداند، به این بیان که:
با تعیین لفظ برای دلالت بر معنا علی نحو الحقیقه، به تبع لفظ دالّ بر معنای مجازی هم میشود؛ زیرا با وضع، لفظ برای دلالت بر معنا بالاصاله مناسب میشود و از آنجا که همیشه معنای مجازی، مناسب معنای حقیقی است و مناسبُ المناسبِ مناسبٌ، پس واضع بهتبع مناسبت اول که با وضع درست کرد، مناسبت دوم با مجاز را نیز درست میکند و در همان زمان، بالتبع لفظ را برای دلالتش بر معنایی که مناسب با معنای اول است، تعیین میکند. به تعبیر دیگر، استعمال لفظ در معنای مجازی بالمناسبه است علی حسب ما یستحسنه الطبع و این مناسبت ولو بالتبع، با وضع محقق میشود. پس هم معنای مجازی و هم معنای حقیقی ریشه در وضع دارد.
منتها چون معنای حقیقی مناسب اول و بالاصاله است، لهذا اگر لفظی داشتیم که وضعش را میدانستیم، همین اندازه که قرینه معاندی با اراده معنای حقیقی وجود نداشته باشد، کافی است تا معنای حقیقی از لفظ استفاده شود و لفظ را حمل بر معنای حقیقی کنیم؛ بهخلاف دلالت لفظ بر معنای مجازی که باید قرینهای معاند و مزاحم معنای حقیقی باشد تا لفظ در معنای مجازی فعلیت پیدا کند.
اشکال مبتنی بر کلام محقق اصفهانی رحمه الله
چنانکه گفتیم، چهبسا از این تحلیلِ مبناییِ محقق اصفهانی رحمه الله شبههای در رابطه با فرمایش مرحوم آخوند رحمه الله در وضع بالاستعمال پدید آید و آن اینکه:
به هر حال طبق این تحلیل، هم معنای مجازی و هم معنای حقیقی مستند به خود لفظ است، نه چیز دیگر. با این حساب، کسی که لفظی را در معنایی به کار میبرد و علیالفرض معنا را از خود لفظ اراده کرده است ـ که شما از آن تعبیر به «وضع بالاستعمال» کردید ـ مثل پدری که به فرزند نورسیدهاش اشاره میکند و میگوید: «جئنی بمحمد»، طبق مبنای ایشان چه مراد معنای مجازی مراد باشد و چه معنای حقیقی، از خود لفظ استفاده میشود. پس چطور ادعا میکنید که اینجا استعمال بهگونهای است که یا مفید معنای حقیقی است یا در قوه معنای حقیقی و به هر حال معنای مجازی مراد نیست؟! درحالیکه دلالت مجازی و حقیقی، هر دو از لفظ استفاده میشوند و از این حیث فرقی ندارند.
بنابراین طبق این مبنا که محقق اصفهانی رحمه الله تحلیل فرمود، وضع بالاستعمال درست نمیشود؛ زیرا قوام وضع بالاستعمال طبق تقریر آخوند، این بود که لفظ در معنا مجازاً استعمال نشده باشد، بلکه یا در معنای حقیقی و یا در یک چیزی که نه حقیقت و نه مجاز است استعمال شده باشد، درحالیکه شاهدی در اینجا بر مجازی نبودن وجود ندارد.
بررسی کلام محقق اصفهانی; در اصل و ریشه اشکال
به نظر میرسد اصل فرمایش محقق اصفهانی رحمه الله درست است و حتی در جایی که لفظی را با قرینه در معنای مجازی بهکار میبریم، دالّ بر معنا لفظ است و قرینه فقط حیثیت تعلیله است؛ یعنی باعث میشود که خود این لفظ، قدرت دلالت بر معنای مجازی را پیدا کند، مثل آتش زیر دیگ آب که حیثیت تعلیلیه حرارت در آب است و اگر نباشد، آب گرم نمیشود و در عین حال «حرارت» وصف برای خود آب است.
بررسی و نقد اشکال مبتنی بر کلام محقق اصفهانی رحمه الله
اما اشکالی که ممکن است از این فرمایش محقق اصفهانی رحمه الله استفاده شود، بیجاست و قابل استفاده نیست. اشکال این بود که دلالت حقیقی و مجازی هر دو به خود لفظ است، لذا مثل «جئنی بمحمد» هم با دلالت حقیقی سازگاری دارد و هم با دلالت مجازی، پس چطور ادعا میکنید که مجاز نیست؟!
در جواب میگوییم: لفظ در وضع بالاستعمال ممکن است مرتجل باشد و ممکن است غیر مرتجل باشد:
اگر لفظ مرتجل باشد و سابقه استعمال در معنایی نداشته باشد، نظیر اینکه شخصی لفظ جدیدی را ابداع کند و مثلاً اسم فرزندش را «سقمبه» بگذارد، در اینجا معلوم است که مجاز معنا ندارد؛ چون مجاز یعنی لفظی معنای حقیقی داشته باشد و متکلم قرینهای بیاورد که صارف از این معنای حقیقی بوده و مشخص کند که متکلم به چه مناسبتی در غیر معنای حقیقی استعمال کرده است.
و اگر غیر مرتجل باشد مثل لفظ «محمد» در مثال سابق، اینجا نیز گرچه خود لفظ است که دلالت بر مجاز و حقیقت میکند، ولی روشن است که موارد استعمال حقیقی و مجازی فرق میکند. اگر دلالت ناشی از وضع لفظ برای معنا باشد دلالت حقیقی است و اگر ناشی از قرینه صارفه از معنای حقیقی و معیِّنه برای درک معنای مناسب باشد مجاز میشود. اما قرینهای که آخوند رحمه الله در وضع بالاستعمال ذکر کرد، از سنخ قرینه مجاز نیست.
البته ایشان گفت «وضع بالاستعمال» از سنخ استعمال لفظ در معنای حقیقی هم نیست، ولی لازم نیست قرینه در وضع بالاستعمال حتماً قرینه مجاز باشد، بلکه چنانکه ایشان تصریح فرمود، این قرینه بیان میکند که ما میخواهیم معنا را بهگونهای از این لفظ بفهمیم که گویا این لفظ برای این معنا وضع شده است و کأنّ استعمال حقیقی است. پس این قرینه به نحو قرینه مجاز نیست و با آن اشتباه نمیشود.
به تعبیر دیگر، درست است که وضع بالاستعمال به مدد قرینه است، اما هر قرینهای موجب مجاز نمیشود، بلکه قرینهای موجب دلالت مجازی میشود که صارف از معنای حقیقی و سوقدهنده لفظ به معنای مناسب باشد، درحالیکه قرینه در وضع بالاستعمال بیان میکند متکلم معنای مجازی مناسب را اراده نکرده، بلکه معنا را آنگونه از لفظ اراده کرده که از سایر الفاظ وضع شده برای معنا استفاده میشود. بنابراین روشن است که موارد وضع بالاستعمال، با دلالت مجازی سازگاری ندارد.
اشکالی از محقق اصفهانی بر کلام آخوند رحمهما الله و نقد آن
مرحوم اصفهانی پس از آنکه در مقابل مشهور، مبنای خود را در نحوه دلالت لفظ بر حقیقت و مجاز ذکر کرد، میفرماید: اینکه آخوند رحمه الله در «وضع بالاستعمال» فرمود استعمال لفظ در معنا نه بهنحو حقیقت است و نه مجاز، درست نیست بلکه به نحو حقیقت است؛ زیرا فرض این است که میخواهیم از لفظ بدون قرینه و بالوضع معنا را استفاده کنیم و در استعمال لفظ به نحو حقیقت، هیچ لزومی ندارد که لفظ قبلاً برای آن معنا وضع شده باشد، بلکه همین که در ظرف استعمال، وضع محقق شود این لفظ حقیقت در آن معناست. پس استعمال لفظ در معنا به نحوی که وضع از آن استفاده شود، استعمال حقیقی است.
اما خدمت ایشان عرض میکنیم که این استعمال حتی طبق مبنای شما حقیقی نیست. استعمال حقیقی این است که لفظ لااقل در مرتبه قبل از استعمال، حقیقت در معنای مستعملٌ فیه شده باشد و وضع ولو زماناً مقدم بر استعمال نباشد ولی حداقل رتبتاً مقدم باشد، وگرنه اگر در مرتبه بعد از استعمال، حقیقت در معنا شود استعمال حقیقی دیگر معنا ندارد؛ چنانکه در ما نحن فیه لفظ بعد از تمام شدن استعمال، حقیقت در معنای مستعملٌ فیه خود میشود و اگر این استعمال به آخر نرسد وضع محقق نمیشود، لهذا حداقل رتبتاً متأخر است، بنابراین نمیتوان گفت این استعمال حقیقی است.
البته اگر ایشان با این کلام خواسته اصطلاح استعمال حقیقی را توسعه دهد و فرضاً بگوید «اگر وضع همزمان با استعمال باشد، ولو در رتبه بعد واقع شود، اینجا هم استعمال حقیقی است» در این صورت قضیه فرق میکند. اما بنابر اصطلاح صحیح، استعمال حقیقی حداقل باید بهگونهای باشد که لفظ در مرتبه قبل، حقیقت در معنای مستعملٌ فیه شده باشد و در مانحنفیه فرض این است که تا استعمال تمام نشود، لفظ حقیقت در معنا نمیشود. پس علیرغم اینکه مبنای این محقق را در نحوه دلالت لفظ بر حقیقت و مجاز میپذیریم، نمیتوان گفت در وضع بالاستعمال لفظ علی نحو الحقیقه در معنا استعمال شده است.
البته ما محذور دور را در اصل وضع استعمالی ردّ کردیم و گفتیم استعمال لازم نیست حتماً حقیقی یا مجازی باشد بلکه همین که طبع سلیم آن را بپذیرد کافی است. اما نسبت به «استعمال حقیقی» محذور دور وجود دارد و قابل پاسخ نیست.
با توجه به مجموع آنچه گفتیم، نتیجه این شد که «وضع بالإستعمال» امکان دارد و مانعی از آن وجود ندارد، البته با تقریبی که ما از آن ارائه کردیم و گفتیم وضع بالإستعمال بالملازمه و به مدد قرینه پدید میآید، نه اینکه فقط به صرف استعمال، وضع درست شود.
جمعبندی و خلاصهای از مبحث حقیقت وضع
بحث حقیقت و منشأ وضع بحمدالله تمام شد. ماحصل آنچه درباره وضع بیان کردیم، چنین است:
حقیقت وضع عرفی که در میان اهل لسان وجود دارد، «اعتبار لفظ به عنوان علامت برای معنا» است که یک امر کاملاً اعتباری است و از حیث وضع، امری تکوینی ورای آن نیست. البته هر وضعی مستلزم فرایند تکوینی است و به هر حال ذهن و زبان یا شبه آن فعال میشود، ولی بما هو وضع، چیزی جز اعتبار نیست.
بله، بعد از وضع و کثرت استعمال، لفظ مندک در معنا میشود یا به تعبیر آقا ضیاء رحمه الله لفظ فانی در معنا میشود بهحدی که گویی لفظ همان معناست و حتی بازتاب شرطی هم نسبت به معنا پیدا میکند، ولی اینها هیچکدام حقیقت وضع نیستند، بلکه لوازم قهری وضع و کثرت استعمالاند.
همچنین در ضمن مباحث گذشته پس از بیان اشکالاتی که شهید صدر رحمه الله بر مسلک تعهد وارد کرده بود و پاسخهایی که دادیم، فیالجمله پذیرفتیم که از طریق تعهد هم میتوان لفظ را به معنایی اختصاص داد و چنین چیزی محال نیست، منتها گفتیم این خلاف وضع عرفی است و آنچه که عملاً در عالم وضع اتفاق میافتد، همین روش علامیت است.
همچنین از ماذکرنا روشن شد که وضع، یا به انشاء مطابقی است و مثلاً واضع میگوید: «وضعت هذا اللفظ لذلک المعنی» یا انشائی که بالالتزام پدید میآید؛ یعنی «وضع بالاستعمال» که اصالتاً یا به تعبیر دیگر مطابقتاً استعمال لفظ در معناست، اما بالالتزام و به مدد قرینه این مطلب را القاء میکند که من این لفظ را برای این معنا وضع کردم.
و اما در مورد «وضع تعینی» که مشهور آن را صحیح دانستند و گفتند ناشی از کثرت تکرار است، عرض کردیم بدون بازگشت به «وضع تعیینی ضمنی» یا «وضع بالاستعمال» صحیح نیست؛ زیرا اگر کسی صد بار هم لفظی را با قرینه در معنایی استعمال کند بدون اینکه قصد اختصاص این لفظ به معنا فهمیده شود، این لفظ علامت برای آن معنا به نحو علامیت زبانی نمیشود؛ چون همانطور که ذکر کردیم «وضع» امری قصدی و ارادی است و قهراً محقق نمیشود؛ مثلاً اگر کسی صد بار «اسد» را با قرینه در «رجل شجاع» بهکار گیرد ولی صد و یکمین بار بدون قرینه بهکار ببرد، معنای «حیوان مفترس» در ذهن میآید؛ زیرا شخص این لفظ را برای آن معنا جعل نکرده و علامیتی برای آن قرار نداده، بلکه همیشه با قرینه آورده است، لذا وقتی که بدون قرینه لفظ «اسد» را بهکار ببرد، معنای «حیوان مفترس» که اسد قبلاً برای آن وضع شده بود فهمیده میشود. بله، ممکن است از باب تداعی معانی یا انعکاس شرطی، «رجل شجاع» هم به ذهن بیاید، اما این علقه غیر از علقه وضعیه است و از باب دلالت وضعی نیست و اختصاص لغوی مورد نظر در وضع را درست نمیکند؛ کما اینکه ممکن است با شنیدن لفظ «اسد» چیزهای دیگری هم به ذهن بیاید که هیچ ربطی به دلالت لفظی ندارد، مثل جنگل، شکار و … .
مبانی دیگری نیز در حقیقت وضع وجود دارد، مثل مبنای تنزیل و… که خیلی مهم نیست و آنچه گفتیم برای روشن شدن مطلب کافی است.
در مورد منشأ وضع نیز بیان شد که مناسبت ذاتی بین لفظ و معنا موجب وضع نیست، بلکه به نظر میرسد وضع الفاظ برای معانی، ناشی از اعتبار محض است و پیدایش زبان، به تدریج و در طول زمان اتفاق افتاده است و در عین حال، الهام الهی نیز فیالجمله میتواند منشأ بعضی زبانها باشد.
چند نکته تکمیلی در مورد وضع و خواص الفاظ
۱) گفتیم حقیقت وضع، اعتبار محض است و ناشی از مناسبت ذاتی الفاظ با معانی نیست. ولی منکر نمیشویم که گاهی واضع خودش الفاظی را برای معانی انتخاب میکند که تشابه و مناسبتی با معنا دارد؛ کما اینکه در اسماء اصوات اینچنین است. فرضاً «عرعر» برای صدای الاغ یا «بع بع» برای صدای گوسفند وضع شده است و …، لذا هیچوقت منکر نمیشویم که خود واضع میتواند مناسبتی را در نظر بگیرد.
۲) بیان کردیم که وضع چیزی به تکوین اضافه نمیکند و الفاظ و معانی، قبل از وضع با بعد از وضع تفاوتی ندارند. درعینحال منکر نیستیم که خود الفاظ، صرفنظر از وضع میتوانند آثاری تکوینی داشته باشند؛ فرضاً اگر فلان لفظ استعمال شود سینه انسان را صاف میکند، یا ممکن است صوتی که با فلان لفظ محقق میشود برای سیستم عصبی مناسب باشد، یا حتی ممکن است اموری فراتر از اینها وجود داشته باشد و الفاظی دارای خواص ویژهای باشند، که البته هیچکدام از اینها ربطی به وضع ندارد.
۳) علیرغم آنکه گفتیم وضع، چیزی به تکوین نمیافزاید، ممکن است بعد از اینکه لفظی برای معنا وضع شد و در آن استعمال شد، بهخاطر قرن اکیدی که بین لفظ و معنا به وجود میآید یا به دلیل دیگری که ممکن است برای ما ناشناخته باشد، آثاری روانی یا حتی معنوی بر الفاظ مترتب شود و این را نیز منکر نیستیم. آنچه که ما گفتیم این است که وضع و علامت قرار دادن لفظ برای معنا جهت استفاده در محاورات، چیزی جز اعتبار نیست و بما هو وضع، از لحاظ تکوین امر جدیدی اتفاق نمیافتد.
مثلاً الفاظ بهکار رفته در قرآن کریم، به اعتبار اینکه الفاظ وحی است دارای نورانیت حقیقی است که اهل معنا آن را مییابند و حتی شخصی همچون مرحوم کربلایی کاظم که سواد خواندن نداشت، به تصدیق بزرگان میتوانست بهواسطه این نورانیت، کلمات قرآن را از غیر آن تشخیص دهد. درعینحال این نیز ربطی به وضع ندارد و منشأ آن، اسراری است که مافوق فهم عرفی و عادی است.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰