مباحث وضع الفاظ (جلسه ۲۶)
تقریرات درس خارج اصول
آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته
دوره سوم، سال اول، جلسه بیست و ششم (۱۳۹۷/۰۸/۲۹)
بحثی در تقسیم وضع به «تعیینی» و «تعیّنی»
وضع به حسب متعارف و معمول در کتب اصول، به وضع تعیینی و وضع تعیّنی تقسیم شده است؛ چنانکه آخوند رحمه الله صریحاً میفرماید: صحّ تقسیم الوضع الی التعیینی و التعیّنی.
تصور وضع تعیّنی بنابر نظریات مختلف در حقیقت وضع
بحث ما تا به حال معطوف به وضع تعیینی بود و بیان کردیم که طبق نظر برگزیده وضع در حقیقت، اعتبار علامیت لفظ برای معناست و سایر نظریات را رد کردیم. اما در وضع تعینی باید بحث کنیم که آیا به حسب مبانی مختلف اساساً چنین وضعی متصور است یا خیر.
وضع تعیّنی بنابر نظریه قرن اکید
شهید صدر رحمه الله در خلال تبیین نظریه «انعکاس شرطی» یا «قرن اکید» فرمود عامل کمّی میتواند وضع تعیّنی را درست کند و مقصود از عامل کمّی، کثرت استعمال لفظ در معناست تا حدّی که انعکاس شرطی پیدا شود؛ نظیر تکرار صدای زنگ همراه غذا در قضیه پاولوف که موجب انعکاس شرطی شد.
در اینجا یک شبهه بدوی پیدا میشود که خود ایشان دفع فرموده است، به این صورت که:
إن قلت: این عامل کمّی در ما نحن فیه فقط تکرار لفظ نیست، بلکه آنچه تکرار میشود لفظ به همراه قرینه است. فرضاً اگر هزار بار یا بیشتر، لفظ «اسد» را با قرینه در معنای «حیوان مفترس» بهکار ببرید و با این کثرت تکرار، قرن اکیدی پیدا شود، این قرن اکید بین لفظِ همراهِ قرینه و معناست؛ نه بین لفظ و معنا، درحالیکه شما وضع را قرن اکید بین لفظ و معنا دانستید.
قلت: بله، اگر قرینه واحد میبود، آنگاه قرن اکید بین لفظِ همراهِ قرینه و معنا حاصل میشد و این اشکال وارد بود، اما اینچنین نیست و قرینه فقط عنوان مشیر است؛ یعنی در حقیقت واژه قرینه اشاره به قرائن متعددی است که در متن واقع وجود دارد و ماییم که همه را «قرینه» مینامیم. یک لفظ بارها در معنایی خاص بهکار برده میشود، اما هر بار قرینهاش متفاوت است؛ فرضاً لفظ «اسد» بارها در معنای «رجل شجاع» استعمال میشود، اما یک بار مثلاً میگوییم: «رایت اسداً فی الحمام» و بار دیگر «رأیت اسداً فی المسجد» و همینطور تا آخر. پس در حقیقت قرینه تکرار نشده و لذا قرن اکید فقط بین لفظ و معناست. بنابراین قرن اکید میتواند مَنشأ وضع تعیّنی باشد.
بررسی فرمایش شهید صدر رحمه الله در وضع تعینی
شهید صدر رحمه الله در جواب شبهه فرمود: در موارد کثرت استعمالِ لفظ در معنا قرینه واحد تکرار نمیشود، که فیالجمله حرف درستی است و معمولاً قرینه واحد نیست، اما به هر حال نقض میشود به جاهایی که در همه موارد استعمال، قرینه واحد بهکار برده باشند که در آن صورت، قرینه هم تکرار شده است. البته شاید ایشان بفرماید که این اتفاق نمیافتد، ولی اگر فرضاً این اتفاق افتاد حداقل در آنجا باید بگوید وضع تعیّنی بهنحوی که فقط قرن اکید بین لفظ و معنا باشد تحقق پیدا نمیکند.
اما مهم، اشکال اصلی این نظریه است که وضع، قرن اکید نیست و لذا فرقی نمیکند که عامل قرن اکید چه باشد. صرف اینکه یک لفظ مکرراً با معنایی همراه باشد، مادامی که آن فعالیت ذهنی خاص در وضع و اعتبار این لفظ برای آن معنا اتفاق نیفتد و این اعتبار به دیگران منتقل نشود، وضع تعیّنی اتفاق نمیافتد، حتی اگر میلیونها بار لفظ در معنا بهکار گرفته شود.
البته قرن اکید و انعکاس شرطی رخ میدهد؛ به این معنا که وقتی لفظ شنیده شود معنا به ذهن میآید، همانند معیّت دو حادثه طبیعی مثل رعد و برق، که هرگاه رعد شنیده شود برق به ذهن میآید و بالعکس، ولی این اقتران اکید وضع نیست؛ زیرا وضع یعنی لفظی توسط واضع برای معنایی تعیین شود و اختصاص به این معنا پیدا کند و در نتیجه لفظ، آینه معنا قرار گیرد ـ البته نه بهنحوی که مندک در معنا شود ـ و حال آنکه با کثرت تکرار و حتی قرن اکید و انعکاس شرطی، لفظ چنین اختصاصی به معنا پیدا نمیکند.
بله، اگر ناظرین از کثرت تکرار بفهمند این کسی که کثیراًما فلان لفظ را در فلان معنا بهکار برده است، در عالم اعتبار نیز این لفظ را برای این معنا قرار داده است، مشکلی ندارد و وضع ثابت میشود، ولی این در حقیقت یک وضع تعیینی ضمنی یا بالاستعمال است که توضیح آن در ادامه خواهد آمد.
وضع تعیّنی بنابر نظریه تعهّد
در مسلک تعهد نیز گفته شده که با کثرت تکرار، وضع تعیّنی میتواند محقق شود. اما از آنچه گفتیم، معلوم میشود که صرف کثرت تکرار، بنابر مسلک تعهد نیز نمیتواند وضع باشد؛ زیرا تعهد یعنی «التزام به اینکه فلان لفظ را در فلان معنا بهکار گیرد» یا « التزام به اینکه فلان لفظ را بهکار نگیرد الا در فلان معنا» یا … بهحسب تعبیرات مختلف، پس تعهد یک امر نفسانی است یا حداقل یک امر نفسانی همراه آن هست، ولی کثرت تکرار خارجی همیشه حاکی از یک امر نفسانی نیست و تعهد را نمیرساند.
ممکن است شخصی هزاران بار لفظی را در معنایی بهکار برد ولی هیچ تعهدی نسبت به اراده آن معنا از لفظ نداشته باشد و لذا اگر دفعه بعدی لفظ را در معنای دیگری بهکار ببرد، خلاف تعهدش نیست؛ زیرا اصلاً تعهدی ندارد. کما اینکه اگر کسی که هر روز از سمت راست خیابان حرکت میکرد، یک بار از سمت چپ برود، نمیگویند خلاف تعهدش عمل کرده، بلکه خلاف عادت و رسم اوست.
بنابراین طبق مسلک تعهد نیز نمیتوان گفت بهواسطه کثرت استعمال، وضع تعیّنی محقق میشود؛ چون تعهد نوعی التزام نفسانی است و صرف به کار گرفتن مکرر لفظی در معنا برای اثبات وجود امر نفسانی کافی نیست، پس اگر کسی قائل به مسلک تعهد شد باید حتماً وضع را تعیینی بداند. بله، اگر کثرت تکرار، کاشف از یک تعهد ضمنی باشد به این معنا که از کثرت استعمال فلان لفظ در فلان معنا توسط شخصی کشف کنیم که ضمناً متعهد شده است این لفظ را برای این معنا بهکار ببرد، وضع ثابت میشود اما چنانکه گفتیم این در حقیقت وضع تعیینی ضمنی است که توضیح آن خواهد آمد.
وضع تعیّنی بنابر نظریه برگزیده (علامیت) و نظیر آن
بنابر نظریاتی که وضع را اعتباری میدانند، از جمله نظریه برگزیده یعنی «علامیت اعتباری» نیز کثرت تکرار نمیتواند موجب وضع تعیّنی باشد؛ چون اعتبار متقوم به قصد است که یک امر نفسانی است، و این امر نفسانی باید اظهار شود تا وضع صادق باشد، پس امر نفسانی در وضع دخیل است و حال آنکه کثرت تکرار مستلزم وجود امری نفسانی نیست، بلکه ممکن است لفظی صدها بار در معنایی استعمال شود، اما اعتبار علامیت لفظ برای معنا که مقوّم وضع است اتفاق نیفتد و لذا چون آن اعتبار که امری قصدی است محقق نشده است، وضع هم محقق نمیشود.
به تعبیر دیگر، طبق مبانی اعتباری، حقیقت وضع این است که در اعتبار معتبر، لفظ اختصاص به معنا داشته باشد و قالب برای معنا باشد. و این اعتبار، قائم به قصد است که ملازمهای با کثرت تکرار ندارد. پس وضع، نه به کثرت تکرار حاصل میشود و نه به چیزی که در قوه آن است.
نتیجه: عدم صحت تقسیم وضع، به تعیینی و تعیّنی
با بررسی مبانی مختلف معلوم شد که وضع تعیّنی طبق هیچیک از مبانی و حتی مبنای برگزیده قابل تصور نیست. بله، به نحو ضمنی ممکن است طبق این مبانی وضع اتفاق بیفتد، ولی این غیر از وضع تعیّنی است و توضیح آن انشاءالله خواهد آمد.
بنابراین اینکه آخوند فرمود: «صحّ تقسیم الوضع الی التعیینی و التعینی» اگر مقصود ایشان تقسیم خود وضع و علقه وضعیه باشد غلط است و معلوم شد که وضع تعیّنی نداریم. بله، اگر مراد ایشان تقسیم وضع از حیث نحوه انشاء و قصد باشد، مطلب دیگری است که در ادامه به آن میپردازیم.
برگشت وضع تعینی به «وضع تعیینی ضمنی» یا «وضع بالاستعمال»
آخوند; ظاهراً به آنچه گفتیم توجه داشته و گویا خبر داشته که روزی چنین اشکالی به فرمایش ایشان در کفایه خواهد شد، لذا به حسب نقل تلمیذش محقق عراقی رحمه الله از فرمایش خود در کفایه دست برداشته و نظیر آنچه تا به حال گفتیم را فرموده است که وضع نمیتواند تعینی باشد. نقل محقق عراقی رحمه الله اینچنین است:
«بل قد یدّعى کما عن المحقق الخراسانیّ «قدس سره» لزوم انتهاء الأوضاع التخصّصیه أیضاً إلى مثل هذا النحو من الوضع التخصیصی و انه لا بد فی تحقق العلقه الوضعیّه بین اللفظ و المعنى من القصد إلى تحققها فی أحد تلک الاستعمالات و الا فبدونه لا یکاد یجزی مجرد الاستعمال فی تحققها و لو بلغ الاستعمال فی الکثره ما بلغ.»
مرحوم آخوند طبق این نقل میفرماید: در وضع باید قصد تحقق علقه وضعیه بین لفظ و معنا باشد، لذا حتی در فرض کثرت استعمال نیز شخص باید در یکی از استعمالات خود ـ که البته مهم نیست کدامیک است ـ قصد تحقق علقه کرده باشد تا وضع محقق شود، و إلا اگر این قصد نباشد وضع محقق نمیشود حتی اگر به قول آخوند: بلغ الاستعمال فی الکثره ما بلغ.
در حقیقت آخوند رحمه الله در این عبارت میخواهد وضع تعیّنی را به آن چیزی برگرداند که در مباحث آینده مطرح کرده و اسم آن را «وضع استعمالی» گذاشته است.
آخوند رحمه الله و برخی دیگر فرمودهاند وضع تعیینی، گاهی صریح است و واضع صراحتاً میگوید: «وضعتُ هذا اللفظ لهذا المعنی» و گاهی ضمنی است، به این معنا که ممکن است از تکرار استعمال لفظی در یک معنا توسط شخصی، کشف کنیم که ضمناً لفظ را برای این معنا وضع کرده و به همین خاطر است که مکرراً از آن استفاده میکند.
اگر مقصود کسانی که میگویند «وضع تعیّنی به کثرت استعمال حاصل میشود» این معنا باشد، مانعی ندارد و چنانکه انشاءالله خواهیم گفت، وضع تعینی به این معنا صحیح است، هرچند بعضی این را نیز صحیح ندانستهاند.
طبق این معنا «تعیینی» و «تعیّنی» وصف به حال متعلق است، نه خودِ وضع؛ به این معنا که اصل وضع همان تعیینی است، اما سبب آن ممکن است صریح باشد؛ یعنی بالصراحه وضع شود که در این صورت اصطلاحاً «تعیینی» است و ممکن است ضمنی باشد که میگوییم «تعیّنی» است.
تشبیه وضع تعیّنی به بیع معاطاتی
وضع تعیّنی به این معنا نظیر بیع معاطاتی است. بیع معاطاتی همچون بیع لفظی، «انشاء مبادله مالٍ بمالٍ» است و تعریف بیع بر هر دو منطبق است، منتها آنچه در بیع لفظی موجب انشاء میشود «صیغه بِعتُ و اِشتریتُ به قصد انجام معامله» است، اما در بیع معاطاتی لفظ نیست بلکه «اعطاء و اخذ به قصد تملیک و مبادله» است و فقط از این حیث باهم متفاوتند.
نسبت بین وضع تعیینی و تعیّنی هم چنین است؛ یعنی هر دو توسط واضعی اعتبار شدهاند، منتها واضع یک موقع رسماً میگوید: «وضعتُ هذا اللفظ لهذا المعنی» و یک موقع این لفظ را در معنا به قصد اینکه اختصاص به آن معنا پیدا کند استعمال میکند. و همانطور که اگر کسی هزار بار کتابش را به دیگری بدهد ولی قصد تملیک نداشته باشد و مثلاً قصد اباحه یا عاریه یا امانت داشته باشد، دلیل نمیشود که تملیک به دیگری کرده باشد ولی اگر یک بار قصد تملیک میکرد ملک دیگری میشد، استعمال لفظ در معنا نیز اگر هزار بار یا بیشتر اتفاق بیفتد، مادامی که قصد علامت قرار دادن اعتباریِ لفظ برای معنا نباشد وضع واقع نمیشود.
و بالجمله اگر در فرض کثرت استعمال، قصد اینکه این لفظ اختصاص به آن معنا پیدا کند ـ یعنی همان چیزی که از مفاد «وضعت هذا اللفظ لهذا المعنی» استفاده میشود ـ ولو ضمناً فهمیده شود وضع صادق است و إلا وضع وجود ندارد؛ همچنانکه در معاطات نیز اگر دقیقاً مثل جایی که صریحاً بگوید: «بعتُ هذا الکتاب بذاک القلم» همان مفاد را قصد کرده باشد، بیع صادق است و الا صادق نیست.
بله، ممکن است بعضی جاها در عرف عام، اموری نظیر کثرت تکرار را جزء مملِّکات حساب کنند و مثلاً به صرف اینکه شخصی چندین سال خانهای را اجاره کرده است یا مغازهای که اجاره کرده ترقی قیمت پیدا کرده است یا …، او را صاحب حق سرقفلی، حق ریشه و امثال اینها بدانند، ولی این در اعتباری دیگر است و اینها موضوع آن اعتبار میباشند. البته از نظر ادله اگر یک شرط ضمنی در عقد اجاره نسبت به این امور وجود نداشته باشد و واقعاً فقط برای مدتی ولو طولانی اجاره کرده باشد، دلیلی نداریم که مستأجر حقی به عنوان سرقفلی یا حق ریشه و پیشه و نظیر اینها داشته باشد. بله، اگر این امور در ضمن عقد اجاره شرط شده باشد، چون قصد و اعتبار به آن تعلق گرفته، با شرایطی ثابت میشود.
«وضع استعمالی» یا «وضع بالاستعمال»
اصطلاح «وضع استعمالی» یا «وضع بالاستعمال» از قبل مرحوم آخوند در کلمات بعض اصولیون مطرح بوده و برخی آن را قسم سومی برای وضع، در عرض وضع تعیینی و تعیّنی قرار دادهاند. اما در مقابل، آخوند رحمه الله و برخی دیگر وضع بالاستعمال را شقّی از وضع تعیینی یعنی «تعیینی ضمنی» دانستهاند و حتی وضع تعینی را نیز به آن برگرداندهاند.
محقق خراسانی رحمه الله در بحث حقیقت شرعیه میفرماید: الفاظی مثل صلات، زکات، حج و امثال اینها حقیقت در معانی شرعیه هستند و اشکال نکنید که کجا پیامبر صلّی الله علیه وآله فرمودند مثلاً «وضعتُ لفظ الصلاه لهذه الماهیه» یا «وضعتُ لفظ الزکاه و الحج لکذا» و… درحالیکه اگر بود حتماً نقل میشد، پس چطور میفرمایید که این الفاظ حقیقت در معانی شرعیه است؟!
ایشان در ردّ اشکال میفرماید: وضع تعیینی لازم نیست حتماً مطابقی باشد، بلکه صورت دیگری نیز برای وضع تعیینی داریم که «وضع بالاستعمال» است؛ یعنی لفظ را در معنای جدیدی که قصد دارند برای آن وضع کنند بهکار میگیرند و با این کار، لفظ هم استعمال در معنا شده و هم در ضمن، برای آن معنا وضع شده است. بنابراین وقتی حضرت میفرمایند: «اقیموا الصلاه» هم میخواهند لفظ صلات را در این عمل از تکبیر تا سلام استعمال کنند و هم آن را برای این ماهیت وضع کنند. یا وقتی شارع میفرماید: «آتُوا الزَّکَاه» یعنی هم لفظ زکات را در معنای شرعی آن استعمال میکند و هم آن را برای این معنا وضع میکند.
سپس آخوند رحمه الله اشکال مقدری را مطرح کرده و به آن پاسخ میدهد:
إن قلت: اگر شخصی با استعمال بخواهد وضع را نیز انجام دهد، چنین چیزی بدون قرینه فهمیده نمیشود. فرضاً اگر لفظ «صلات» در اصلِ لغت برای دعا وضع شده باشد و شخص بخواهد آن را در معنای جدیدی که در ضمن استعمال وضع میکند بهکار ببرد، کسی این را نمیفهمد مگر آنکه قرینهای بیاورد که در این صورت، مجاز میشود.
قلت: بله قرینه لازم است، اما با این وجود، مجاز نمیشود. مجاز در جایی است که قرینه برای افاده معنای جدیدی غیر از معنای حقیقی آورده شود، اما قرینه در اینجا برای افاده این مطلب است که من از لفظ، معنای دیگری اراده کردم بهنحوی که این لفظ در آن معنا وضع شده است و «غیر ما وُضِع له» را اراده نکردم، پس آوردن قرینه در اینجا دلالتی بر مجازگویی ندارد.
به عبارت دیگر، شخص در مجاز قرینه بهکار میبرد تا بفهماند که من لفظ را در غیر ما وُضع له بهکار میبرم، اما در اینجا قرینه میآورد که بیان کند من لفظ را در غیر ما وُضع له بهکار نمیبرم، بلکه در ما وُضع له ولو به مدد همین استعمال، بهکار میبرم و بهنحوی میخواهم لفظ را القاء کنم که گویا معنا علی نحو الحقیقه از آن فهمیده شود. پس این قرینه، قرینه مجاز نیست که افاده کند لفظ در غیر ما وضع له بهکار رفته است، بلکه این قرینه برای افاده این مطلب است که متکلم همراه استعمال لفظ در معنای جدید، قصد وضع لفظ در آن معنا را نیز دارد.
آخوند رحمه الله در اینجا اشکال دیگری را نیز نسبت به کلام خود مطرح میکند و میفرماید: با این حساب، استعمال اولی که شخص انجام میدهد، نه مجازی است و نه حقیقی. مجازی نیست چون شما فرض کردید که نمیخواهد در غیر ما وُضع له بهکار برد و قرینه نیاورده که بگوید من غیر معنای حقیقی را اراده کردم. استعمال حقیقی هم نیست؛ زیرا استعمال حقیقی این است که لفظ در معنای موضوعٌله خود استعمال شود و حال آنکه در آن لحظه لفظ معنای موضوعٌلهای غیر از معنای اصلی نداشته است و معنای جدیدی که لفظ در آن بهکار رفته در آن لحظه موضوعٌ له نبوده بلکه بعد از اینکه این استعمال انجام شد تازه موضوعٌ له لفظ میشود. پس این استعمال، نه حقیقی است و نه مجازی.
آخوند رحمه الله در پاسخ میگوید: چه عیبی دارد که استعمال، هیچیک از ایندو نباشد؟! چرا باید استعمال حتماً یا حقیقی باشد یا مجازی؟! بلکه چنین چیزی لازم نیست و همین که استعمالی مستحسن باشد و یقبله الطبع و لاینکره الذوق، کافی است تا در محاورات عرفیه بهکار رود.
ایشان میفرماید: سابقاً در بحث «اطلاق لفظ و اراده نوع و شخص» مثال زدیم که فرضاً اگر شخصی بگوید: «زیدٌ لفظٌ» و مقصودش همین کلمه زید باشد که از دهانش بیرون آمده است نه زید خارجی، این یک قضیه صحیح است که مسند، مسندٌ الیه و ربط بین این دو وجود دارد و یک امر معمول در استعمالات عرفیه است. در عین حال، مسندٌ الیه آن یعنی «زید» یک امر خارجی است و حاکی از چیزی نیست؛ نه به نحو حکایت حقیقی و نه مجازی، ولی چون طبع و ارتکاز محاورهای مشترک بین انسانها آن را میپذیرد، مانعی ندارد. در مانحنفیه هم هرچند استعمال نه حقیقی است و نه مجازی، اما مانعی ندارد و همین که طبع، این استعمال را میپذیرد کافی است.
دو مثال برای تقریب وضع بالاستعمال
یک مثال از مرحوم عراقی است که برای تقریب کلام استاد خود در وضع بالاستعمال میفرماید: فرضاً کسی به فرزند خود که تازه به دنیا آمده و هنوز اسمگذاری نشده است، اشاره کرده و میگوید محمد را نزد من بیاورید! که این وضع بالاستعمال است؛ یعنی لفظ محمد را برای فهماندن مقصودش استعمال کرده و همزمان، آن را برای این فرزند وضع کرده است و طبع چنین استعمالی را میپذیرد و مشکلی ندارد.
آخوند رحمه الله میگوید وضعهای تعیّنی همگی به این برمیگردد؛ یعنی وضع در ضمن استعمالات انجام شده است و نظیر این مثال است که شخص گفت: محمد را بده.
مثال دیگری نیز ما اضافه میکنیم که: شخصی دأبش این است که غذاهای جدید درست کند و فرضاً غذای جدیدی درست کرده که هنوز اسمی برای آن انتخاب نکرده است. سپس به غذای خود اشاره میکند و میگوید: بفرمایید «بامه» نوش جان کنید! که با این کار هم لفظ «بامه» را به عنوان حکایت از این غذا استعمال کرده و هم در ضمن، آن را برای غذای مذکور وضع کرده است، بهگونهای که این لفظ، اسم برای آن غذا میشود و وجدان نیز این را قبول میکند.
اهمیت و ثمره پذیرش وضع بالاستعمال
اثبات امکان وضع بالاستعمال، امر مهمی است؛ زیرا وضع تعینی در صورتی قابل پذیرش است که برگشت به وضع بالاستعمال داشته باشد و اگر وضع استعمالی را پذیرفتیم، ثمره مهمی دارد و آن اینکه میتوان گفت الفاظی مثل صلات، زکات، اسامی سایر عبادات و بعضی چیزهای دیگر که در لسان شارع آمده است، حقیقت در معنای شرعی خود است و اشکال مذکور در بحث حقیقت شرعیه که توسط برخی بیان شده است، با فرض وضع استعمالی دفع میشود.
الا اینکه برخی گفتهاند که وضع استعمالی محال است و براهینی را نیز اقامه کردند که به زعم ایشان کوبنده است و نمیتوان با این استحسانات عرفی جلوی آنها ایستاد. از جمله جناب محقق نائینی رحمه الله که معاصر و اندکی متأخر از آخوند رحمه الله بود و بعد از ایشان استاد کل در مباحث اصول بود، برهانی بر این مطلب اقامه کرده است که در ادامه به آن میپردازیم.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰