غدیر، روز اکمال دین و اتمام نعمت الهی
در روز غدیر آنقدر مسئله مهم بود که فرمان قاطع الهی رسید که «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ»؛ باید پیام الهی را برسانی و دیگر مهلت نداری، که اگر نرسانی، «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»؛ رسالت خدا را محقّق نکردهای! «وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»؛ و آن …
بیانات
آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دام ظلّه
به مناسبت عید سعید غدیر ۱۴۴۶ (۱۴۰۴/۰۳/۲۰)
غدیر، روز اکمال دین و اتمام نعمت الهی
عید غدیر روزی فوقالعاده است. خداوند متعال دربارهٔ این روز بزرگ میفرماید:
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِیناً؛
امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما بهعنوان دین پسندیدم.
غدیر، روز اکمال دین و تمام کردن نعمت خداست. روزی است که خداوند راضی میشود به اینکه اسلام دین ابدی بشریّت باشد. قضایایی که در این روز واقع شده و مقدّمات و مؤخّراتش همه نکات بسیار بلند و برجستهای دارد که اگر انسان اندک تأمّلی در آن بکند، میفهمد این روز چقدر عظمت دارد که گویا همهٔ خلقت برای چنین روزی آفریده شده است.
فرمان قاطع الهی بر ابلاغ ولایت
یکی از آن نکات برجسته، این آیهٔ شریفه است که در روز غدیر نازل شده است:
یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ؛
اى پیامبر! آنچه از سوى پروردگارت [دربارهٔ ولایت و رهبرى علىّ بن ابىطالب] بهسوى تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر انجام ندهى، رسالت خدا را ابلاغ نکرده و به پایان نرساندهاى. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگاه مىدارد.
گاهی در نحوهٔ ابلاغ بعضی امور به پیامبر عظیمالشأن اسلام (ص) اختیار داده میشد و حضرت بعضی شرایط و نکات را در رساندن آن امور رعایت میکردند؛ مثلاً کمی دیرتر یا در شرایط دیگر با وضع بهتری به دیگران ابراز میفرمودند.
امّا در روز غدیر آنقدر مسئله مهم بود که فرمان قاطع الهی رسید که «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ»؛ باید پیام الهی را برسانی و دیگر مهلت نداری، که اگر نرسانی، «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»؛ رسالت خدا را محقّق نکردهای! «وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»؛ و آن خوفی هم که داری که اوضاع به هم بریزد و مشکلات ایجاد شود، خدا تو را از آن در امان میدارد.
بعضی مسائل بااینکه حقّ است، امّا ممکن است در جامعه فتنه و آشوب بهپا کند؛ چنانکه در همین جمهوری اسلامی اتّفاق افتاده است. عدّهای معاند، بعضی مردم عادی را که فهم کافی ندارند، تحریک میکنند و ناگهان شیرازهٔ کارها به هم میریزد. در آن زمان نیز حضرت چنین برداشتی از شرایط داشتند و از قضایایی که بعداً اتّفاق افتاد و همچنین توطئههایی که از قبل بود، معلوم میشود که چنین احتمالی بهطور جدّ وجود داشته است. بدینجهت گویا حضرت به دنبال فرصت و شرایط خاصّی میگشتند تا آن اعلام نهایی را بهصورت قطعی و جزمی انجام دهند، امّا آیه نازل شد که پیام الهی را هرچه سریعتر به مردم برسان.
شرایط فوقالعاده مهمّ خطبهٔ غدیر
پیامبر (ص) در شرایطی فوقالعاده مهم هنگام برگشت از حِجّهُالوَداع در جایی که غدیر خم نامیده میشد، درحالیکه عدّهای جلو رفته و عدّهای هنوز نرسیده بودند، در هوای گرم نزدیک ظهر، در شرایطی که مردم خسته و در سفر بودند، ناگهان فرمان توقّف دادند و دستور دادند آنها که جلوتر رفته بودند، برگردند و صبر کنند آنان که هنوز نیامده بودند، ملحق شوند، زیر دو درختی را که آنجا بود، قدری تمیز کنند و جهاز شتران را روی هم بگذارند. آنگاه در آن هوای داغ پس از نماز برای مردم خطبه خواندند و ابتدا از همه اقرار گرفتند که:
أَ لَسْتُ أَوْلَى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؛
آیا من اولیٰ و سزاوارتر از شما به خود شما نیستم؟!
این اشاره به آیهٔ قرآن است که میفرماید:
النَّبِیُّ أَوْلىٰ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؛
پیامبر از خود مؤمنان به آنان سزاوارتر است.
یعنی پیامبر (ص) از هرکس به خودش اولیٰ است و هرکس هر خواستهای دارد، در مقابل خواستهٔ پیامبر (ص) هیچ است. اراده و خواست پیامبر (ص) بر همهٔ ارادهها و خواستها غلبه و اولویّت دارد و باوجود اراده و فرمان پیامبر (ص) هیچکس دیگر حقّ انتخاب ندارد، هرچند اراده و میلش برخلاف ارادهٔ حضرت باشد و این فرمان خداست. پیامبر (ص) از مردم اقرار گرفتند که آیا من چنین نیستم که اولیٰ از خود شما به خودتان هستم؟! یعنی صاحب اختیار شما هستم و شما در مقابل ارادهٔ من ارادهای ندارید. «قَالُوا: بَلَى»؛ همه در پاسخ حضرت گفتند: بلی.
پس از گرفتن این اقرار، حضرت دست امیرالمؤمنین علیه السّلام را بالا گرفتند، بهگونهای که هیچ اشتباهی رخ ندهد و حتّی بعضی گفتهاند آنقدر دست حضرت را بالا بردند که پاهای حضرت از زمین فاصله گرفت. جمعیّت حاضر در آنجا را حدود ۸۰ تا ۱۰۰ هزار نفر یا بیشتر نوشتهاند که جمعیّت عظیمی بوده است. گفته شده مدینه در آن زمان حدود ۱۰ هزار نفر جمعیّت داشت و در آن سفر همه از اطراف جزیرهالعرب برای بهجا آوردن مناسک حج آمده بودند؛ چون اعلان شده بود که حضرت در این سفر برای حج تشریف میآورند و همهٔ مسلمانانی که میتوانند، بیایند. بدینجهت تقریباً همه در آنجا جمع شده بودند. حضرت در آن جمع عظیم و با آن مقدّمات، پیام الهی را اینچنین اعلام فرمودند:
مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ؛
هرکس من مولای او هستم (آن اولویّت را نسبت به او دارم)، علی مولای اوست.
اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ؛
خدایا دوست بدار هرکه علی را دوست بدارد و دشمن بدار هرکه علی را دشمن بدارد.
بیعت یکایک مردم با امیرالمؤمنین (ع) و تبریک خاصّ و پرسش برخی افراد
سپس پیامبر (ص) مردم را ندا دادند که بیایید و به امیرالمؤمنین علیه السّلام تهنیت بگویید:
سَلِّمُوا عَلَیْهِ بِإِمْرَهِ الْمُؤْمِنِینَ؛
بهعنوان «امیرمؤمنان» به علی تهنیت بگویید.
مردم هم یکی یکی خدمت حضرت آمدند و تا جایی که ممکن بود، همه به امیرالمؤمنین علیه السّلام تبریک و تهنیت گفتند: السلام علیک یا مولانا یا امیرالمؤمنین؛ بدون اینکه کسی از آنها سخنی بگوید (پرسش یا اعتراضی کند)؛ زیرا بر همگان روشن بود که این فرمان خدا و فرمان پیامبر (ص) است.
امّا از آن میان دو نفر کمی بهانه گرفتند. اوّلی آمد و گفت: آیا این امری که اعلام فرمودید، از جانب خودتان است یا از جانب خداست؟ پیغمبر (ص) فرمودند:
مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ؛
از جانب خدا و از جانب رسول خداست.
پس رفت و بیعت کرد و تبریک گفت. سپس دومی آمد و همین سؤال را پرسید که آیا از جانب خودتان است یا از جانب خدا؟ پیامبر (ص) باز فرمودند: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ. او هم رفت و بیعت کرد و تبریک گفت و در روایتی آمده که تعبیر ناصوابی بر زبان راند که واقعاً انسان از بیان آن شرم میکند. گفت: چقدر محکم بازوی پسرعمویش را برای خلافت و وصایت بعد از خودش گرفته است!
بههرحال همه غیر از دو نفر تسلیم بودند، ولی آنها هم بیعت کردند و این قضیّه در کتب اهل تسنّن و شیعه جزء واضحات و مسلّمات تاریخی است و مثل خورشید میدرخشد که اگر کسی اندک آشنایی با کتب روایی و حدیثی شیعه و اهل تسنّن داشته باشد، این مسئله را تصدیق میکند و چهبسا هیچ قضیّهای از قضایای صدر اسلام به این اندازه واضح و قطعی نباشد.
یکی از قضایای بسیار مهم دراینزمینه مطلبی است که در کتب مختلف ازجمله مسند احمد بن حنبل (از منابع روایی مهمّ و اساسی اهلتسنّن) نقل شده است که عمر خدمت امیرالمؤمنین علیه السّلام آمد و چنین تهنیت گفت:
هَنِیئاً لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَیْتَ مَوْلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ؛
بر تو گوارا باد، ای فرزند ابیطالب! صبح و شام، مولای هر مرد و زن مؤمن گردیدی.
شعر زیبای حَسّان دربارهٔ غدیر و عاقبت عبرتآموز او
از قضایای مهمّ دیگری که در آنجا اتّفاق افتاد، قضیّهٔ شعرخوانی حَسّان بود. رسول خدا (ص) شاعری داشتند که در قضایای مهم مانند جنگها شعر میسرود. او دربارهٔ قضیّهٔ غدیر خم نیز شعری بسیار زیبا سرود که در تاریخ ماندگار شده است:
یُنَـادِیهِـمْ یَـوْمَ الْغَـدِیـرِ نَـبِیُّهُـمْ
بِخُـمٍّ وَ أَسْـمِعْ بِالرَّسُـولِ مُنَـادِیاً
وَ قَـالَ فَمَنْ مَـوْلَاکُمْ وَ وَلِیُّکُـمْ
فَقَالُوا وَ لَمْ یَبْـدُوا هُنَـاکَ التَّعَـادِیَا
إِلَهُـکَ مَـوْلَانَـا وَ أَنْـتَ وَلِـیُّـنَـا
وَ لَنْ تَجِدَنَّ مِنَّا لَکَ الْیَوْمَ عَاصِیاً
فَـقَـالَ لَـهُ قُـمْ یَـا عَـلِیُّ فَـإِنَّنِی
رَضِیتُکَ مِنْ بَعْدِی إِمَاماً وَ هَادِیاً
فَمَـنْ کُنْـتُ مَوْلَاهُ فَهَـذَا وَلِـیُّـهُ
فَکُونُوا لَهُ أَنْصَـارَ صِـدْقٍ مُـوَالِیاً
هُنَــاکَ دَعَـا اللَّـهُـمَّ وَالِ وَلِـیَّـهُ
وَ کُنْ لِلَّذِی عَـادَى عَلِیّـاً مُعَـادِیاً
پیغمبرشان در روز غدیر آنان را در منطقهٔ خُم ندا داد و با چه ندای رسایى فرمود که همگى شنیدند.
فرمود: مولا و ولىّ امر شما کیست؟ همگى بدون اظهار دشمنى و اختلاف گفتند:
خدای تو مولای ماست و تو ولیّ امر ما هستی و امروز در میان ما نافرمان و مخالفى نخواهى یافت.
پس فرمود: اى على! برخیز که من تو را بهعنوان امام و هادى بعد از خود برگزیدم.
پس هرکه من مولا و صاحب اختیار اویم، این على ولیّ امر و صاحب اختیار اوست، پس براى او یارانی باوفا و دوستدار او باشید.
در آنجا دعا کرد که: خدایا! دوستان او را دوست بدار و با آنکه با على دشمنى کند، دشمن باش.
ببینید ابتلائات دنیا چگونه است! همه در آن روز با امیرالمؤمنین علیه السّلام بیعت کردند و هیچکس هم حرفی نزد. تنها دو نفر حرف زدند، ولی آنها هم رفتند و بیعت کردند. حسّان هم شعرش را گفت و بعضی دیگر نیز در همان زمان دراینزمینه شعر گفتند. امّا همین حسّان بعد از رسول اکرم (ص) نهتنها دنبالهرو و پیرو امیرالمؤمنین علیه السّلام نشد، بلکه جزء باند امویها و بنیامیّه شد و شعرهایی در تحریک مردم ضدّ امیرالمؤمنین علیه السّلام سرود. یکی از اشعاری که از او نقل شده، این است:
یا لیت شعری و لیت الطیر تخبرنی
ما کان شـأن عـلی و ابن عفّانا
ای کاش میدانستم و ای کاش پرنده برای من خبر میآورد که قضیّهٔ علی و فرزند عفّان (یعنی عثمان) چیست!
و با گستاخی میگوید:
فقـد رضینــا بأهـل الشـام نـافـره
و بالأمیـر و بـالإخـوان إخـوانـا
إنّى لمنهم و إن غـابوا و إن شهدوا
ما دمتُ حیّا و ما سُمّیتُ حَسّانا
به اهل شام راضی شدیم که در گروه آنها باشیم و به امیر و فرمانروای آنها (معاویه) و برادرانشان بهعنوان برادر راضی شدیم.
من قطعاً از آنها هستم، چه غایب باشند، چه حاضر، و تا زمانی که زندهام و اسمم حسّان است، طرفدار معاویه و اهل شام هستم.
کسی که دربارهٔ غدیر شعر سروده و در حضور پیامبر (ص) آن را خوانده بود، در اینجا میگوید: من همواره طرفدار معاویه و اهل شام هستم! و آنقدر این شعر تند و خلاف است که برخی تلاش کردند بگویند بعضی ابیات آن بعداً ملحق شده است.
ایمان عاریهای و تغییر مسیر برخی افراد در اثر ابتلائات و امتحانات
در روایات دارد که ایمان بعضی افراد عاریهای است و ممکن است کسی صبح مؤمن باشد و شب کافر شود یا شب مؤمن باشد و صبح کافر شود. ازاینجهت در روایت دارد که این دعا را زیاد بخوانید:
اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِی مِنَ الْمُعَارِینَ؛
بار الها! مرا از عاریهداران ایمان قرار مده.
در طول تاریخ، موارد زیادی وجود داشته که کسانی طرفدار حق بودهاند، امّا پس از مدّتی در جبههٔ باطل قرار گرفتند؛ مانند زبیر که پس از رحلت رسول اکرم (ص) ابتدا طرفدار اهلبیت علیهم السّلام بود و در دفاع از آنان شمشیر کشید، امّا وقتی شیرینی دنیا زیر زبانش رفت، همان شمشیر را در مقابل اهلبیت علیهم السّلام کشید.
بعضی میپرسند: چطور ممکن است افرادی که با پیامبر (ص) بودند، بعد از پیامبر (ص) چنین وضعشان عوض شده باشد؟ من در اینجا فقط به یک نکته اشاره میکنم: وقتی حضرت امام قدس سره از پاریس به تهران میآمدند، عدّهای همراه امام قدس سره بودند، امّا بعضی از آن افراد درنهایت اعدام، محکوم یا فراری شدند، بااینکه خیلی هم به امام قدس سره نزدیک بودند و همراه ایشان فعّالیّت میکردند؛ ازجمله آن رئیسجمهور معزول که فرار کرد یا قطبزادهٔ کذایی که اعدام شد و یا افراد دیگر که در جبههٔ مقابل امام قدس سره قرار گرفتند. بنابراین ممکن است انسان همراه جریان حقّ و در مسیر درست باشد، امّا ابتلائات و امتحانات الهی انسان را میلرزاند و از مسیر حق منحرف میکند. اصحاب پیامبر (ص) هم از خصوصیّات انسانی خارج نبودند و بعضی از آنها نتوانستند در برابر امتحانات و ابتلائات مقاومت کنند و وظیفهٔ خود را انجام دهند.
گرچه صحابی حضرت بودن فضیلت بزرگی است، امّا اینکه میگویند: هرکه با آن حضرت بوده، عادل است، هیچ پایه و اساسی ندارد، بلکه آنها هم انسان بودند و استثنا نبودند. بله، اگر کسی توانست در خدمت حضرت باشد و تا پایان طریق حق را بپیماید، خیلی شرافت دارد، امّا هرکه خدمت حضرت بود، دلیل نداریم که تا پایان در کنار حضرت ایستاده باشد، بلکه دلیل داریم که بسیاری از آنها در برابر فرمان حضرت ایستادند.
بههرحال، این عید بزرگ را به همهٔ شما تبریک میگویم و امیدوارم خداوند متعال برکات زمینی و آسمانی خود را بر همهٔ ما نازل بفرماید، ظهور امام زمان علیه السّلام فرزند امیرالمؤمنین علیه السّلام و فرزند پیامبر (ص) را هرچه زودتر مقرّر بگرداند، شهدای ما و اموات ما را غریق رحمت بفرماید، بیماران ما را شفای عاجل کرامت بفرماید، عاقبت همهٔ ما را ختم به خیر بگرداند و شرّ دشمنان بهویژه آمریکا و صهیونیستها را به خودشان باز گرداند، بحقّ محمّد (ص) و آله الطاهرین علیهم السّلام.
و السلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰