علائم حقیقت و مجاز (جلسه ۷۸)

در ابتدای بحث علائم حقیقت و مجاز گفتیم که گاهی ما فی‌الجمله معنای چیزی را می‌دانیم، اما حدود آن را نمی‌دانیم و می‌خواهیم این حدود را از طریق تبادر و ... به‌دست آوریم. در مورد صحت حمل اولی نیز می‌گوییم ...

تقریرات درس خارج اصول

آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته

دوره سوم، سال اول، جلسه هفتاد و هشتم (۱۳۹۷/۰۱/۱۷)

علامت دوم: صحت حمل و عدم صحت سلب

بحث ما درباره علائم حقیقت و مجاز بود که چگونه معنای حقیقی کلمه‌ای را پیدا کنیم. یکی از علائمی که ذکر کرده بودند «تبادر مستند به حاقّ لفظ» بود که بحث‌های آن گذشت و ما در نهایت قبول کردیم که تبادر می‌تواند علامت حقیقت باشد.

دومین علامتی که ذکر شده این است که گفته‌اند: اگر لفظی در معنایی حقیقت باشد، می‌توان این معنا را بر آن لفظ حمل کرد و نمی‌شود از آن سلب کرد. بنابراین اگر توانستیم معنایی را بر لفظ حمل کنیم و صحت سلب نداشته باشد، این علامت حقیقت است. البته لزومی ندارد که هم صحت حمل و هم عدم صحت سلب صادق باشد، بلکه اگر یکی از این‌دو هم باشد به‌نحوی که بعداً توضیح خواهیم داد، کافی است.

برخی از علما این علامت را به نحو اجمال ذکر کرده‌ و از آن به سادگی گذشته‌اند. اما حقیقت این است که علامیت صحت حمل برای حقیقت، به این سادگی نیست و باید دقت بیشتری در آن شود. لذا ابتدا باید ببینیم انواع حمل کدام است و سپس هریک را جداگانه بررسی کنیم.

انواع حمل

حمل در یک تقسیم کلی به دو نوع تقسیم می‌شود: ۱) حمل اوّلی ذاتی و ۲) حمل شایع صناعی. به قول حاجی سبزواری رحمه الله:

الحملُ بالذاتیِّ الأوّلی وُصِف

مفهومُه اتّحادُ مفهومٍ عُرِف‏

و بالصناعیِّ الشائعِ الحملَ صِفا

و باتّحادٍ فی الوجودِ عُرِفا

همان‌طور که حاجی در مورد حمل ذاتی فرموده است: «مفهومه اتحاد مفهوم عرف» مفهوم حمل ذاتی اوّلی، این است که دو لفظ دارای یک مفهوم باشد و اتحاد در مفهوم داشته باشند. و حمل شایع صناعی به قول حاجی: «باتحاد فی الوجود عرفا» یعنی دو مفهوم اتحاد در وجود داشته باشند و بر یک وجود صادق باشند، هرچند اتحاد در مفهوم ندارند.

اقسام حمل اوّلی ذاتی

حمل اولی ذاتی را نیز به دو نوع تقسیم کرده‌اند: ۱. حمل مجمل بر مجمل و ۲. حمل مفصل بر مجمل.

حمل مجمل بر مجمل این است که موضوع با محمول ذاتاً اتحاد دارد و حتی از حیث اجمال و تفصیل یکسان‌اند و فقط به نوعی و از حیثی و اعتباری مختلف‌اند، مثل «الانسان انسانٌ» یا «الانسان بشرٌ». فرضاً کسی توهم می‌کند که انسان در عین اینکه انسان است، بتواند غیر انسان هم باشد یا انسانیت از او سلب شود، لذا می‌گوییم: «الانسان انسانٌ» و به او توجه می‌دهیم که انسان همان انسان است. یا ممکن است کسی توهم کند معنای لفظ «بشر» با انسان فرق دارد و ما می‌خواهیم بیان کنیم که آنچه از لفظ «انسان» فهمیده می‌شود، همان چیزی است که از «بشر» فهمیده می‌شود و لذا می‌گوییم: «الانسان بشرٌ» که یعنی این‌ها از لحاظ معنا یکی هستند و فقط لفظاً فرق دارند.

خلاصه آنکه در حمل اولی ذاتی گاهی این‌چنین است که تمام ذات شی‌ء به همان نحو که در موضوع وجود دارد ـ حتی از حیث اجمال و تفصیل ـ بر آن حمل می‌شود، که این را می‌گوییم: حمل اولی ذاتی به‌نحو حمل مجمل بر مجمل.

در مقابل، حمل ذاتی اولی به‌نحو حمل مفصل بر مجمل است که در این حمل نیز اتحاد از لحاظ معنا وجود دارد و اصلاً قوام حمل اولی به این نوع از اتحاد است، ولی از حیث اجمال و تفصیل اختلاف است. مثلاً گفته می‌شود: «الانسان حیوانٌ ناطقٌ» که یعنی معنای انسان، همان حیوان ناطق است و معنای حیوان ناطق هم همان انسان است، الا اینکه این معنا در «انسان» مجمل است ولی در «حیوان ناطق» مفصل است و از این جهت گفته می‌شود حمل اولی ذاتی به‌نحو حمل مفصل بر مجمل.

حمل شایع صناعی نیز به نوبه خود دو قسم دارد که در آینده تفصیلاً به آن خواهیم پرداخت ان شاء الله.

علامیت حمل اولی ذاتی

بعضی قائل شده‌اند که هر دو قسم حمل اولی ذاتی؛ یعنی چه حمل مجمل بر مجمل و چه حمل مفصل بر مجمل، هر دو علامت حقیقت است. مثلاً در «الانسان حیوانٌ ناطقٌ» این حمل دالّ بر آن است که انسان حقیقت در معنای حیوان ناطق است و هکذا در مثل «الانسان بشرٌ».

 الا اینکه از میان محققین از متأخرین، بعضی در علامیت هر دو قسم و بعضی در علامیت قسم دوم تشکیک کرده و قائل به عدم علامیت آن شده‌اند.

اشکال اول بر علامیت حمل اوّلی ذاتی : عدم امکان اتّحاد معنای بسیط مجمل با مرکّب مفصّل

محقق عراقی رحمه الله در اشکال بر علامیت قسم دوم یعنی حمل مفصل بر مجمل، فرموده است: گرچه در «الانسان حیوانٌ ناطقٌ» محمول می‌تواند تمام حقیقت انسان را بیان کند، اما چنین امری مساویِ با این نیست که معنای «انسان» و «حیوان ناطق» را یکی بدانیم؛ زیرا «انسان» مفهومی بسیط و مجمل است، درحالی‌که «حیوان ناطق» مفهومی مرکّب و مفصّل است و بسیط مجمل نمی‌تواند با مرکّب مفصّل یکی باشد. بله، صحت حمل مفصل بر مجمل، این مطلب را افاده می‌کند که اگر آن بسیط مجمل را عقلاً تحلیل کنیم منجرّ به این مرکّب مفصّل می‌شود یا اگر مرکّب مفصّل را دمج کنیم، آن بسیط مجمل حاصل می‌شود، ولی این بدان معنا نیست که معنای «انسان» دقیقاً «حیوان ناطق» باشد. در نتیجه صحت حمل اولی ذاتی به نحو حمل مفصل بر مجمل، علامت حقیقت نخواهد بود. بله، در حمل مجمل بر مجمل، این اشکال وجود ندارد؛ زیرا موضوع و محمول هردو مجمل‌اند و تفاوتی ندارند.

پاسخ مرحوم امام قدس سره به اشکال محقق عراقی رحمه الله

بعض أعلام بعد از محقق عراقی رحمه الله در صدد پاسخ به ایشان برآمده‌اند، از جمله السید الامام قدس سره که حاصل پاسخ ایشان چنین است: اینکه می‌گویند «حمل انسان بر حیوان ناطق، علامت این است که لفظ انسان، حقیقت در معنای حیوان ناطق است» مفروغٌ منه است که نمی‌خواهند بگویند معنای انسان و حیوان ناطق دقیقاً یکی است تا شما بفرمایید که معلوم است معنای انسان، حیوان ناطق نیست و حیوان ناطق، تحلیل ذات انسان است. بلکه مقصود ایشان این است که «انسان» علی نحو اجمال و إفراد، برای معنایی وضع شده است که اگر آن معنا را باز کنیم، «حیوان ناطق» می‌شود.

پس کسی که گفته «حمل اولی به نحو حمل مفصل بر مجمل، علامت حقیقت است» واضح است که نمی‌خواهد بگوید انسان دقیقاً مرادف با حیوان ناطق است؛ چنین چیزی بدیهی البطلان است و هیچ فاضلی تفوّه به آن نمی‌کند، چه رسد به اعاظم از علما. بلکه مقصودش این است که لفظ «انسان» علی نحو اجمال به گونه‌ای است که اگر بخواهید علی نحو تفصیل حدودش را بیان کنید، «حیوان ناطق» است و به این نحو مانعی ندارد که ما بگوییم حمل اولی علامت حقیقت است.

توضیح بیشتر آنکه: در ابتدای بحث علائم حقیقت و مجاز گفتیم که گاهی ما فی‌الجمله معنای چیزی را می‌دانیم، اما حدود آن را نمی‌دانیم و می‌خواهیم این حدود را از طریق تبادر و … به‌دست آوریم. در مورد صحت حمل اولی نیز می‌گوییم حدود موضوعٌ‌له را نشان می‌دهد و لذا علامت حقیقت است. پس می‌فهمیم «انسان» برای «حیوان ناطق» وضع شده است اما علی نحو إفراد و دمج؛ یعنی اگر این معنا را مندمجاً در نظر بگیریم، لفظ انسان برای آن وضع شده است.

یا مثلاً در: «المثلث شکلٌ له ثلاثه اضلاع» نمی‌خواهیم بگوییم که معنای مثلث، «شکلٌ له ثلاثه اضلاع» است، بلکه در حقیقت این تفصیل معنای «مثلث» است و ما با لفظ «مثلث» این معنا را به‌نحو دمج و اختصار آورده‌ایم. در عین حال می‌توانیم با آن، حدود معنای مثلث را دقیق تبیین کنیم؛ چون معنای مثلث با «شکلٌ له ثلاثه اضلاع» مساوی است. از این جهت، صحت حمل در این قضیه علامت حقیقت است.

به نظر ما جواب مرحوم امام قدس سره متین است و اشکال مرحوم عراقی را دفع می‌کند. بنابراین می‌توانیم بگوییم از این نظر اشکالی بر علامیت صحت حمل وارد نیست. الا اینکه خود مرحوم امام قدس سره در اینجا اشکال دیگری دارند.

اشکال دوم بر بر علامیت حمل اوّلی ذاتی از مرحوم امام قدس سره: تحصیل حاصل

مرحوم امام قدس سره معتقدند هیچ‌یک از اقسام حمل نمی‌تواند علامت حقیقت باشد. لباب اشکال ایشان به این برمی‌گردد که علامیت صحت حمل، تحصیل حاصل است و ظاهر کلام ایشان هم آن است که این اشکال بر هر دو قسم حمل اوّلی ذاتی یعنی «حمل مجمل بر مجمل» و «حمل مفصل بر مجمل» و نیز بر حمل شایع وارد است.

ایشان می‌فرماید: ما یا ملاک را صحت حمل نزد مستعلم قرار می‌دهیم و یا صحت حمل نزد اهل لسان. در هر دو صورت باید دید که چه زمانی می‌توان حکم به صحت حمل کرد.

اما بنابر شق اول که صحت حمل را نزد خود شخص ملاک قرار ‌دهیم، می‌گوییم: فرضاً اگر گفته ‌شود «الانسان بشرٌ» یا «الانسان حیوانٌ ناطقٌ» زمانی ‌شخص می‌تواند بگوید این حمل صحیح است که هم معنای «انسان» را به دقت بفهمد و هم معنای «بشر» یا «حیوان ناطق» را، و تا هر دو معنا را دقیقاً نیابد نمی‌تواند بگوید این حمل صحیح است؛ زیرا اگر تسامح در معنای آنها شود، چه‌بسا این حمل صحیح نباشد و در نتیجه نمی‌تواند علامت حقیقت باشد. به تعبیر دیگر، حمل آن‌گاه می‌تواند علامت حقیقت باشد که آن شخصی که حمل نزدش قائم شده است به ضرس قاطع بگوید این حمل صحیح است، پس باید قبل از حکم به صحت حمل، معنای «انسان» و «بشر» یا «حیوان ناطق» هر دو را دقیقاً فهمیده باشد.

پس بنابر شقّ اول اگر شخص بخواهد معنای حقیقی را از طریق حمل به‌دست آورد، باید ابتدا معنای حقیقی را دقیقاً بداند و این یعنی تحصیل حاصل، که امری محال است.

إن قلت: نظیر همان پاسخی که به مشکل دور در علامیت تبادر دادیم، اینجا هم می‌توان گفت؛ بدین صورت که می‌گوییم: این شخص معنای ارتکازی را می‌داند ولی علی‌التفصیل نمی‌داند و با صحت حمل، کشف می‌کند که معنای ارتکازی موضوع، علی‌التفصیل همان معنای محمول است، بنابراین دیگر تحصیل حاصل نیست. در حقیقت یک معنای ارتکازی قبلاً موجود است که می‌خواهیم آن معنای ارتکازی را به یک معنای التفاتی تفصیلی تبدیل کنیم و این کار با حمل انجام می‌شود. پس آنچه که حاصل بوده است معنای ارتکازی است و آنچه که تحصیل می‌شود معنای تفصیلی است. لذا تحصیل حاصل لازم نمی‌آید.

قلت: این جواب در اینجا صحیح نیست؛ زیرا تا معنای ارتکازی به دقت و با التفات به تمام اطرافش روشن نشده باشد، نمی‌توان حکم به صحت حمل کرد. پس باید قبل از حکم به صحت حمل، آن معنای ارتکازی و اجمالی، التفاتی و تفصیلی شده باشد و لهذا دیگر مجهول و معدومی نیست تا حمل آن را معلوم و موجود کند.

اما بنابر شقّ دوم که صحت حمل را نزد اهل لسان ملاک قرار دهیم، زمانی می‌توان گفت حمل صحیح است که اهل لسان تصریح به صحت کنند؛ یعنی باید ببینیم مثلاً عرب‌ها حمل در «الانسان بشرٌ» را صحیح می‌دانند یا نه؟ اگر گفتند صحیح است می‌گوییم علامت حقیقت است و إلا نمی‌توانیم چنین بگوییم.

پس بازهم علامیت صحت حمل ثابت نشد؛ چون این در حقیقت استفسار از اهل لسان است و غیر از علامیت حمل است و مثل این است که اهل لسان ابتدائاً بگویند لفظ انسان برای فلان معنا وضع شده است.

دفع اشکال مرحوم امام قدس سره

به نظر می‌رسد این اشکال هم مثل اشکال مرحوم عراقی قابل پاسخ باشد و آن اینکه: ما در مواردی هرچند کم، وجدان می‌کنیم که فی‌الجمله می‌دانیم لفظی فرضاً مثل «انسان» برای معنایی وضع شده و آن را در محاورات هم به‌کار می‌بریم، اما حدود معنایش را به دقت نمی‌دانیم و در عین حال، معنای دو لفظ دیگر را که ترکیبی و تفصیلی است، مثل «حیوان ناطق» به دقت می‌دانیم. در چنین فرضی برای اینکه ببینیم آیا موضوع دقیقاً همان معنا را دارد یا نه، می‌گوییم «الانسان حیوانٌ ناطقٌ» و در این حمل به هیچ وجه احساس حزازت نمی‌کنیم و ارتکاز ما این حمل را می‌پذیرد. در نتیجه صحت حمل در این قضیه به ما کمک می‌کند که وجدان نهفته ما ظهور پیدا کند ـ مخصوصاً اگر به این نکته توجه کنیم که نمی‌توان از انسان، سلب «حیوان ناطق» کرد ـ و در نتیجه مثل قضیه تبادر، علامیت برای معنای حقیقی دارد.

بله، ما منکر نیستیم که در اکثر اوقات این‌چنین نیست، ولی به هر حال صحت حمل کلاً لغو نیست و فی‌الجمله در مواردی می‌تواند کاربرد داشته باشد. فرضاً کسی فکر می‌کند که لفظ «بشر» علی الاطلاق بر این موجود دو پا تطبیق می‌شود، ولی لفظ «انسان» مربوط به کسی است که انسانیت خود را حفظ کرده باشد و خیلی در فساد فرو نرفته باشد. سپس وقتی می‌بیند حمل در «البشر انسانٌ» یا «الانسان بشرٌ» صحیح است و احساس هیچ کندی نمی‌کند، این باعث می‌شود که ارتکازش نمود پیدا کند و مورد التفات قرار گیرد. در نتیجه از این کشف می‌کند که انسان و بشر دقیقاً مترادف‌اند و معنای حقیقی بشر با معنای حقیقی انسان تفاوتی ندارد.

بنابراین تا اینجا توانستیم دو اشکال محقق عراقی رحمه الله و السید الامام قدس سره را دفع کنیم.

اشکال سید خویی رحمه الله بر علامیت حمل اولی ذاتی

ریشه این اشکال در کلمات محقق اصفهانی رحمه الله است، سید خویی رحمه الله آن را پرورش داده و سید صدر رحمه الله هم آن را پذیرفته است.

اشکال این است که نهایت آنچه شما از صحت حمل اوّلی به دست می‌آورید، این است که دو معنا با هم متحدند و مثلاً «انسان» همان «حیوان ناطق» است یا «انسان» همان «بشر» است، اما صرف اتحاد دو معنا کافی نیست در اینکه شما حکم کنید لفظ در آن معنا حقیقت است؛ زیرا اتحاد معنا ممکن است علی سبیل مجاز باشد. به بیان دیگر، دو معنا که با هم متحدند، چه‌بسا هردو معنای حقیقی‌اند یا یکی از آنها حقیقی است و دیگری مجازی یا حتی ممکن است هردو مجازی باشند و هم «انسان» و هم «حیوان ناطق» در آن معنایی که افاده می‌کنند مجاز باشند.

پس شما از کجا ادعا می‌کنید که این حمل علی نحو الحقیقه دالّ بر اتحاد دو معناست، درحالی‌که این اول کلام است و باید از طریق دیگری حقیقت بودن را اثبات کنید. پس معلوم می‌شود صحت حمل نمی‌تواند علامت حقیقت باشد.

و به تعبیر دیگر صحت و عدم صحت حمل، مربوط به عالم معنا من حیث هو المعنی است و ربطی به عالم لفظ از حیث حقیقت و مجاز ندارد، در نتیجه نمی‌تواند علامت حقیقت و مجاز باشد.

دفع اشکال سید خویی رحمه الله بر علامیت صحّت حمل اوّلی

با دقت در ماسبق، پاسخ این اشکال نیز روشن می‌شود؛ زیرا گفتیم در عمده موارد، فرض ما این است که فی‌الجمله معنا را می‌دانیم، اما حدود دقیق آن را نمی‌دانیم و عمده خاصیت علائم حقیقت و مجاز هم در این‌چنین مواردی است. پس مشکلی وجود ندارد.

فرضاً علی‌الاجمال معنای حقیقی «انسان» را می‌دانیم، منتها نمی‌دانیم آیا به انسان بداخلاق یا مسخ‌شده هم «انسان» اطلاق می‌شود تا مثلاً احکام انسان شامل حال او هم ‌بشود، یا اطلاق نمی‌شود. با صحت حمل در «الانسان حیوانٌ ناطقٌ» می‌فهمیم همان‌طور که بر سایر افراد، «انسان» اطلاق می‌شود، بر این فرد هم به همان نحو اطلاق می‌شود. پس با حمل و اعتراف به صحت آن به حسب ارتکاز، حدود معنا را به‌دست می‌آوریم و از این جهت صحت حمل می‌تواند برای به‌دست آوردن دقیق معنای حقیقی مفید باشد.

إن قلت: اگر معنای حقیقی فی‌الجمله معلوم باشد، با تبادر هم می‌توان حدود معنا را به دست آورد.

قلت: ما نخواستیم علامیت تبادر را منکر شویم، بلکه بحث این است که صحت حمل هم در کنار تبادر، یک علامت دیگر برای حقیقت است.