خدایی یگانه، فوق تصور و بی نظیر
بیانات آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی دامت برکاته
درس اخلاق، سال تحصیلی ۱۴۰۲-۱۴۰۳
جلسهٔ دوازدهم (۱۴۰۲/۱۰/۱۱)
خدایی یگانه، فوق تصور و بی نظیر
سخنان امیرالمؤمنین علیه السّلام را در نامه به فرزندشان توضیح میدادیم و بدینجا رسیدیم که حضرت فرمودند:
وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّهُ لَوْ کَانَ لِرَبِّکَ شَرِیکٌ لَأَتَتْکَ رُسُلُهُ وَ لَرَأَیْتَ آثَارَ مُلْکِهِ وَ سُلْطَانِهِ وَ لَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَ صِفَاتِهِ؛
و بدان، اى پسرکم! اگر پروردگارت را شریکى بود، پیامبران او هم نزد تو مىآمدند و آثار پادشاهى و قدرت او را مىدیدى و افعال و صفات او را مىشناختى.
یعنی اگر برای پروردگار تو شریکی بود، آثار او نیز باید دیده میشد و دستکم سه اتّفاق باید میافتاد:
۱) لَأَتَتْکَ رُسُلُهُ: اوّلاً میبایست پیامبران آن خدای دوم هم آمده باشند؛ چون اقتضای ربوبیّت چنین است.
۲) لَرَأَیْتَ آثَارَ مُلْکِهِ وَ سُلْطَانِهِ: ثانیاً آثار مُلک و سلطنت خدای دیگر را میدیدی؛ چون واجبالوجود، واجبالوجود من جمیع الجهات و الحیثیّات است و باید مُلک و سلطنت داشته باشد.
۳) لَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَ صِفَاتِهِ: ثالثاً افعال و صفات او را هم میدیدی ـ البتّه صفاتی که منشأ افعال است ـ بهگونهای که در جهان تأثیرگذار باشد.
امّا هیچیک از این اتّفاقات نیفتاده است، پس معلوم میشود خداوند متعال شریکی ندارد.
خدای واحد و اَحد
سپس حضرت میفرمایند:
وَ لٰکِنَّهُ إِلٰهٌ وَاحِدٌ کَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ لَا یُضَادُّهُ فِی مُلْکِهِ أَحَدٌ وَ لَا یَزُولُ أَبَداً وَ لَمْ یَزَلْ؛
ولى خداى تو آنگونه که خود خویشتن را وصف کرده، خدایى است یکتا. کسى در ملکش با او مخالفتى نکند، هرگز زوال نیابد و همواره خواهد بود.
وَ لٰکِنَّهُ إِلٰهٌ وَاحِدٌ کَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ؛ ولی خدا یکی است؛ چنانکه خود، خویشتن را به یکتایی وصف کرده است:
شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لا إِلٰهَ إِلَّا هُوَ؛
خدا گواهى مىدهد که جز او هیچ معبودى نیست.
لَا یُضَادُّهُ فِی مُلْکِهِ أَحَدٌ: هیچکس ضدّیّتی با خدا در مُلکش ندارد؛ البتّه نه به معنای ضدّی که در منطق و فلسفه تعریف کردهاند که: «أمران وجودیّان یتواردان علی موضوع واحد»، بلکه یعنی فرد دیگری که خدایی کند، وجود ندارد و هرچه هست، تحت قدرت حضرت حقّ و مخلوق حقّ است.
خدای ازلی و ابدی
وَ لَا یَزُولُ أَبَداً: خداوند ابدی است و زایلشونده نیست؛ چون این مقتضای واجب الوجود بودن اوست؛ زیرا واجبالوجود یعنی چیزی که ضروریّالوجود است و ضروریّالوجود با زوال وجود سازگاری ندارد.
وَ لَمْ یَزَلْ: همچنین خداوند ازلی است و همیشه بوده است؛ بهخاطر اینکه این هم مقتضای وجوب وجود است.
خود حضرت، معنای «لَا یَزُولُ» و «لَمْ یَزَلْ» را بیان کرده و آن را تفسیر میفرمایند. ابتدا در تفسیر «لَمْ یَزَلْ» میفرمایند:
أَوَّلٌ قَبْلَ الْأَشْیَاءِ بِلَا أَوَّلِیَّهٍ؛
پیش از هر چیز بوده است، بىآنکه آغازى داشته باشد.
یعنی خداوند اوّل است و قبل از همهٔ اشیاء است؛ بدون آنکه اوّلیّتی از سنخ اوّلیّتی که ما میفهمیم داشته باشد که دوم و سوم داشته باشد. سپس حضرت در تفسیر «لَا یَزُولُ أَبَداً» میفرمایند:
وَ آخِرٌ بَعْدَ الْأَشْیَاءِ بِلَا نِهَایَهٍ؛
و پس از هر چیز خواهد بود، بىآنکه پایانى داشته باشد.
یعنی خداوند آخِر است و بعد از همهٔ اشیاء است؛ البتّه نه آخری که ما تصوّر میکنیم که تعدادی موجود باشند و یک نفر آخرین فرد باشد، بلکه آخری است که پایان ندارد.
فوق تصوّر و احاطهٔ قلبی و بصری
سپس حضرت میفرمایند:
عَظُمَ عَنْ أَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِیَّتُهُ بِإِحَاطَهِ قَلْبٍ أَوْ بَصَرٍ؛
فراتر از این است که پروردگاریاش به دانستن و شناختن به دل یا چشم ثابت شود.
خداوند بزرگتر از آن است که ربوبیت و خداوندی او با احاطهٔ قلب یا احاطهٔ چشم ثابت شود؛ زیرا خداوندی که واجبالوجود است، فوق محدودیّت و بدون محدودیّت است، درنتیجه تحت رؤیت قرار نمیگیرد؛ چون هرچه تحت رؤیت قرار گیرد، باید وضع داشته باشد و هرچه وضع داشته باشد، محدود، مرکّب و محتاج است.
حتّی احاطهٔ قلبی هم نسبت به خداوند ممکن نیست؛ اعمّ از قلب در لسان آیات و روایات ـ که به معنای قوّۀ دَرّاکهٔ قُدسیّه است ـ و قلب به معنای عقل. یعنی خداوند به هیچ وجهی از وجوه تحت احاطهٔ قلبی یا عقلی قرار نمیگیرد؛ یعنی آنگونه که ما میتوانیم چیزی را به کنهش درک کنیم، چنین احاطهای نسبت به ذات اقدس حقّ ممکن نیست؛ چون اگر تحت احاطه قرار گیرد، یعنی محدود است و وقتی چیزی محدود شد، یعنی حد دارد و هرچه حد داشت، یعنی ماهیّت دارد و هرچه ماهیّت داشته باشد، ممکنالوجود است و این برخلاف وجوب وجود است.
رفتاری شایستهٔ خدای باعظمت و بینهایت
آنگاه حضرت میفرمایند:
فَإِذَا عَرَفْتَ ذَلِکَ فَافْعَلْ کَمَا یَنْبَغِی لِمِثْلِکَ أَنْ یَفْعَلَهُ فِی صِغَرِ خَطَرِهِ وَ قِلَّهِ مَقْدِرَتِهِ وَ کَثْرَهِ عَجْزِهِ و عَظِیمِ حَاجَتِهِ إِلَى رَبِّهِ؛
چون این را دانستى، اکنون چنان کن که از چون تویى شایسته است با وجود خردى قدر و منزلتش و اندک بودن تواناییاش و فراوانى ناتوانیاش و بسیارى نیازش به پروردگارش.
یعنی وقتی دانستی خدا واحد و اَحد است، ازلی و ابدی است و احاطه به او امکان ندارد، نه قلباً و نه بصراً، در برابر چنین خدایی که بینهایت است، باید اعمال تو آنچنان باشد که شایسته است؛ تو که عبدی ذلیل، فقیر، بیچاره، محتاج، فاقد قدرت و سراپا عجز هستی، باید آنچنان رفتار کنی که شایستهٔ خدای بینهایت است.
امیدوارم خداوند همهٔ ما را به وظایف خودمان به بهترین وجه آشنا فرماید.
و السلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰