حقیقت شرعیه (جلسه ۸۵)

مرحوم آخوند اصرار دارد که اگر وضعی در الفاظ شرعی رخ داده باشد حتماً وضع بالاستعمال است؛ زیرا وضع بالتعیین که شاهدی بر آن نداریم و اگر بود لذاع و بان، وضع بالتعین و به کثرت استعمال هم چنانکه گفته شد، ممکن نیست ...

تقریرات درس خارج اصول

آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته

دوره سوم، سال اول، جلسه هشتاد و پنجم (۱۳۹۸/۰۱/۲۷)

بررسی تحقق حقیقت شرعیه به نحو وضع استعمالی

قبلاً گفتیم وضع بالاستعمال یعنی واضع برای اولین بار که لفظی را برای تفهیم معنایی استفاده می‌کند، در ضمن این استعمال، قصد وضع هم داشته باشد. اصولیون اختلاف کردند که اصلاً وضع بالاستعمال ممکن است یا نه و ما برخلاف مثل مرحوم نائینی که منکر شده‌اند، گفتیم ممکن است و در میان عقلاء هم کثیراًما واقع می‌شود. اما آیا در حقایق شرعیه هم وضع بالاستعمال متصور است و واقع شده یا نه؟

از حیث امکان باید گفت: بله، در حقایق شرعیه هم چنین چیزی ممکن است، کما اینکه در روایتی از عامه که در مجامع روایی اصلی شیعه نیامده است، حضرت رسول (ص) می‌فرمایند: «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی»؛ «نماز بخوانید همان‌طور که می‌بینید من نماز می‌خوانم» و بعید نیست کسی ادعا کند که حضرت با همین استعمال، لفظ صلات را برای همان اعمالی که انجام دادند وضع کردند؛ نظیر جایی که کسی به نوزاد تازه متولد شده‌اش اشاره می‌کند و می‌گوید: «علی را بده» که معلوم است با همین استعمال دارد اسم علی را بر آن نوزاد می‌گذارد. پس چنین چیزی ممکن است و بلکه آخوند رحمه الله مدعی است که وضع در حقایق شرعیه حتماً این‌چنین است.

بیان آخوند رحمه الله برای ثبوت حقیقت شرعیه به نحو وضع استعمالی

مرحوم آخوند اصرار دارد که اگر وضعی در الفاظ شرعی رخ داده باشد حتماً وضع بالاستعمال است؛ زیرا وضع بالتعیین که شاهدی بر آن نداریم و اگر بود لذاع و بان، وضع بالتعین و به کثرت استعمال هم چنانکه گفته شد، ممکن نیست؛ چون علاقه‌ای بین معانی لغوی و معانی شرعی نیست تا گفته شود این الفاظ مجازاً در آن معنای شرعی به کار رفته و به‌واسطه کثرت استعمال، حقیقت شده است. در نتیجه اگر ما احساس کنیم این الفاظ به نحو حقیقت در لسان شارع‌ استعمال می‌شده، پس باید به وضع استعمالی باشد.

ثمره ثبوت حقیقت شرعیه به نحو وضع بالاستعمال

طبق مبنای آخوند رحمه الله اگر وضع بالاستعمال در حقایق شرعیه اثبات شود یک خاصیت دارد و آن این است که علی‌القاعده و بالطبع ما مطمئن می‌شویم که در اولین استعمال، وضع اتفاق افتاده است؛ زیرا اگر وضع بالاستعمال ممکن باشد، قرائن نشان می‌دهد که وقتی فرضاً پیامبر (ص) می‌خواستند به مسلمانان تفهیم کنند که نماز چیست و چگونه باید خوانده شود، این لفظ را در آن اعمال مخصوص استعمال کردند، به نحوی که با همین استعمال، لفظ در این معنا وضع شود.

با توجه به این مطلب، ثمره‌ای بر این بحث مترتب می‌شود و آن اینکه: اگر این الفاظ به نحو وضع تعینی حقیقت در معانی شرعی شده باشند، در برخی از موارد اثری ندارد؛ زیرا گاهی نمی‌دانیم آیا لفظ قبل از وضع استعمال شده که همان معنای لغوی را افاده کند ـ مگر اینکه قرینه باشد ـ یا بعد از وضع استعمال شده که معنای شرعی فهمیده شود، در نتیجه کلام مجمل می‌شود. اما در صورتی که به وضع استعمالی باشد و این استظهار از حال درست باشد که وضع در اولین استعمال واقع شده است، ما مطمئن می‌شویم که در همه استعمالات حتی در اولین استعمال، لفظهایی مثل «صلات»، «صوم»، «زکات» و… در معنای شرعی به نحو حقیقت به کار رفته است و در نتیجه لفظ حمل بر معنای شرعی می‌شود.

اشکالی بر کلام آخوند رحمه الله و ردّ آن

برخی بر فرمایش آخوند رحمه الله اشکالی کرده‌ و گفته‌اند فرضاً وضع بالاستعمال ممکن بوده و حتی واقع شده باشد، وضع بالتعین را نفی نمی‌کند. لهذا باز نمی‌توان نتیجه گرفت که حتماً اولین استعمال، علی سبیل حقیقت بوده است. منتها با بیانی که از فرمایش ایشان ارائه دادیم، این اشکال وارد نیست؛ به دو جهت:

اولاً: ایشان وضع تعینی را محال دانستند.

ثانیاً: اگر تسلیم وضع بالاستعمال شویم، شواهد زیادی وجود دارد که در اولین استعمال، این وضع محقق می‌شود و در نتیجه دیگر نوبت به وضع تعینی نمی‌رسد؛ زیرا لفظ حقیقت در معنا شده و اگر بخواهد دوباره به کثرت استعمال حقیقت شود تحصیل حاصل است.

بررسی و نقد کلام آخوند رحمه الله

اگر کسی در مبحث اقسام وضع، اصل وضع بالتعین را جایز دانست، اشکال آخوند رحمه الله بر وضع بالتعین در اینجا وارد نیست چنانکه توضیح داده شد، و لهذا معلوم شد اینکه آخوند رحمه الله فرمود وضع بالتعین در حقایق شرعیه اصلاً امکان ندارد، صحیح نیست. اما اینکه وضع بالاستعمال ممکن باشد و در همه جا قطعاً این‌گونه باشد، ممکن است کسی قائل به تفصیل شود که در بعض از الفاظ، به واسطه قرائن می‌دانیم که وضع بالاستعمال بوده ـ مثل الفاظ صلات، زکات، صوم و… که در قرآن کریم آمده است ـ و لازمه‌اش آن است که دیگر نوبت به وضع بالتعین نمی‌رسد، اما الفاظی که قرائن لازم را نداشته باشد و همچون زکات و صلات در لسان شارع و مخصوصاً قرآن کریم، در معنای شرعی خود به کار نرفته باشد، نمی‌توان یقین یا اطمینان حاصل نمود که وضع بالاستعمال دارد، بلکه اگر ثابت شد که حقیقت در معانی شرعی است، بین وضع بالتعین و وضع بالاستعمال مردد می‌شود و اگر این تردید ثمره‌ای داشته باشد ـ که بعداً إن‌شاءالله به آن اشاره خواهیم کرد ـ مترتب خواهد شد.

بیان دیگری برای ثبوت وضع بالاستعمال در حقایق شرعیه: تمسک به سیره عقلاء

بعضی از محققین بیان دیگری غیر از بیان آخوند رحمه الله دارد و می‌فرماید: ما اصلاً احتمال نمی‌دهیم که با وجود امکان وضع بالاستعمال، شارع از این راه استفاده نکرده باشد، بلکه حتماً استفاده کرده است.

ایشان در تبیین بیان خاص خود می‌فرماید: در سیرۀ عقلاء ‌چنین است که اگر عقلاء چیزی را اختراع یا کشف کنند، حتماً لفظی را برای مخترَع و مکتشَف خود قرار می‌دهند و این وضع هم در اولین استعمال انجام می‌شود. فرضاً کسی که دستگاه رادیو را اختراع کرده است در اولین استعمال و معرفی آن به دیگران، لفظی را برای آن جعل می‌کند و با استعمال خود آن را به دیگران تفهیم می‌کند و می‌گوید این رادیو است. آنگاه از این سیره عقلائیه استفاده می‌کنیم که شارع هم چون رئیس العقلاء است، برای هریک از مخترعات شرعیه خودش مثل صوم، صلات، حج و… اسمی را وضع کرده و در اولین یا اوائل استعمال و معرفی، با این الفاظ، آن مخترعات را به دیگران تفهیم کرده و در حقیقت وضع بالاستعمال محقق شده است. بنابراین می‌توانیم بگوییم همه جا این اسماء در معانی شرعی به نحو حقیقت استعمال شده‌اند و حتی آن تفصیلی که در وضع تعینی حقایق شرعی قائل شدیم، در اینجا وجود ندارد؛ زیرا همه این‌ها مخترَعات شارع است و لذا طبق آن سیره عقلائیه، شارع اول لفظی را جعل کرده و سپس در ابتدا یا اوائل معرفی این مرکبات، آن لفظ را به‌نحوی که وضع محقق شود استعمال کرده است، در نتیجه دیگر نوبت به وضع تعینی نمی‌رسد و آثاری که بر وضع تعینی مترتب است بار نمی‌شود.

بررسی و نقد تمسک به سیره عقلاء

خدمت این محقق عرض می‌کنیم که از کجا این سیره عقلائیه را پیدا کردید و چطور ادعا می‌کنید هر کسی که چیزی را کشف یا اختراع می‌کند، ابتدا اسمی روی آن می‌گذارد و بعد هم این اسم را در اولین استعمالاتش به نحو وضع به‌کار می‌برد؟! بلکه کثیراًما ممکن است کسی چیزی را اختراع کند ولی اصلاً اسم‌گذاری نکند و دیگران بر آن اسم بگذارند یا اصلاً تا مدتی اسم نداشته باشد یا اینکه اسم به نحو مرکّب بر آن بگذارد و مثلاً بگوید: هذه آله تسجیل الصوت؛ این وسیله ضبط صوت است. پس معلوم می‌شود چنین سیره‌ای که شما ادعا می‌کنید، وجود ندارد.

بله، در بعض موارد، در قرآن کریم یا روایات قرائنی هست که نشان می‌دهد حضرت می‌خواستند معنای شرعی را تفهیم کنند و مورد ابتلاء مردم هم بوده است. در چنین جاهایی می‌فهمیم که در اولین یا اوائل استعمال، هم لفظ در آن معنا استعمال شده و هم وضع شده است. اما نمی‌توانیم این را یک قاعده کلی بگیریم و به صورت کلی قابل مناقشه است، لذا حتی در جایی که استظهار کردیم در اولین دفعه چنین فرایندی محقق می‌شود و وضع بالاستعمال است، اگر کسی در آنجا هم تشکیک کند او را ملامت نمی‌کنیم و جای تأمل هست.

شبهه عام آخوند رحمه الله بر حقیقت شرعیه: ثبوت معانی شرعی در ادیان گذشته

مرحوم آخوند هرچند وضع بالاستعمال را می‌پذیرد، ولی در نهایت اشکالی را مطرح می‌کند که به زعم ایشان همه این حرفها را کنار می‌زند و طبق آن، ما نمی‌توانیم ملتزم به حقیقت شرعیه شویم به این معنا که الفاظ مذکور در لسان شارع، حقیقت در معانی شرعی شده باشد و واضع، یا خود شارع باشد یا به‌خاطر کثرت استعمال در زمان شارع که بازهم منشائش شارع است، این الفاظ حقیقت در آن معانی شده باشد.

اشکال مذکور این است که اصلاً الفاظ صلات، صوم، حج و… قبل از اسلام هم در معانی شرعی خود حقیقت بوده، منتها مشترک بین این معانی و معانی لغوی بوده است؛ مثلاً لفظ «صلات» مشترک بین دعا و نماز بوده، «صوم» مشترک بین امساک و روزه بوده، «حج» مشترک بین اعمال مخصوص و قصد بوده و … .

إن قلت: مگر این اعمال مخصوص، قبل از اسلام هم وجود داشته است؟ مگر نماز که اوله التکبیر و آخره التسلیم، با رکوع و سجود و امثال این‌ها قبل از اسلام بوده است؟! همچنین روزه، حج، زکات و… با این حدود و شرایط، کجا قبل از اسلام وجود داشته است؟!

قلت: قبول داریم که این نماز قبل از اسلام نبوده، اما جوهره و حقیقتش قبل از اسلام وجود داشته، منتها محققات و مصادیقش متفاوت بوده است؛ کما اینکه در خود اسلام هم مصادیق آن متفاوت است و مثلاً نماز ظهر برای مسافر دو رکعت است، اما برای مقیم چهار رکعت است. همچنین نماز مریضی که نمی‌تواند بلند شود به صورت خوابیده است و برای انسان سالم ایستاده است. مگر این‌ها چیزی غیر از نماز است و این تغییر در محققات و مصادیق، موجب شده که اطلاق نماز بر آنها نشود؟! همین‌طور حج مضطر که وقوف در عرفات برای او کوتاه است یا حج کسی که نمی‌تواند قربانی کند و روزه می‌گیرد و… با این همه تفاوت مگر همگی حج نیست؟!

بنابراین در ادیان سابق هم نماز و روزه بوده، اما مصادیقش مختلف بوده است و این موجب نمی‌شود که معنا متفاوت باشد؛ چنانکه صریح قرآن کریم در آیات متعدد وجود دارد که این حقایق در ادیان سابق نیز بوده است. مثلاً در آیه شریفه (وَ مَا کَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکَاءً وَ تَصْدِیَهً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ) می‌فرماید صلات در جاهلیت، سوت و کف زدن بوده و خداوند همین اعمال آنها را صلات آنان حساب کرده است و می‌توان گفت منصرف به صلات است که به عنوان نماز انجام می‌دادند. یا در آیه شریفه (وَ جَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنْتُ وَ أَوْصَانِی بِالصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ مَا دُمْتُ حَیًّا) صلات در کنار زکات، ظهور در همان صلات معهود دارد. همچنین است کلمه «حج» در آیه شریفه (وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَ عَلَى کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ) که خطاب به حضرت ابراهیم علیه السلام است، یا لفظ «صیام» در آیه (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ) و حتی «امر به معروف و نهی از منکر» در آیه شریفه‌ای که از قول جناب لقمان می‌فرماید: (یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ).

پس همه این‌ها در ادیان سابق به نحو حقیقت بوده و اساساً طبیعت دین اقتضاء این امور را دارد؛ زیرا به هر حال جوهره ادیان از ابتدا تا به امروز، یکی است و مفاهیمی که در ادیان سابق بوده در اسلام هم هست و فقط بعضی از محققات آن مفاهیم عوض شده است. و حتی چه بسا اگر امروز یک نفر دین قلابی هم جعل کند، معمولاً اعمالی را به عنوان پرستش در آن می‌گذارد و اسم یک عمل را نماز می‌گذارد و بر عمل دیگری اسم روزه می‌گذارد و ممکن است یک نوع حج هم برای دین خود درست کند.

شاهد دیگر بر اینکه این الفاظ در ادیان سابق هم بوده، این است که کلماتی مثل «زکات» و «صلات» در رسم الخط عربی واو کرسی برای الف نمی‌خواهد و لذا باید «صلاه» و «زکاه» بنویسیم، اما در رسم الخط قرآن کریم به صورت «صلوه» و «زکوه» نوشته می‌شود و گفته‌اند این به خاطر آن است که رسم الخط عبرانی این کلمات، به این صورت بوده و لذا واو در رسم الخط قرآن حفظ شده است. هرچند در رسم الخط غیر قرآنی بدون واو نوشته می‌شود؛ زیرا همان‌طور که ادبا گفته‌اند، خط المصحف لایقاس؛ خط قرآنی قیاس نمی‌شود.

پس معلوم می‌شود این الفاظ قبل از اسلام بوده است؛ چنانکه ظاهراً از نظر لغت‌شناسان تردیدی نیست که بعض از الفاظ متداول در لسان شرع، از قبل وجود داشته است، هرچند مربوط به این مخترعات شرعیه نیست و أعلام است، مثل «جبرائیل»، «میکائیل»، «اسرافیل» و «عزرائیل» سلام الله علیهم اجمعین.

یا مثلاً در مورد لفظ «جهنم» که در قرآن و روایات مکرّر آمده است، برخی در اینکه اصل آن چه ‌بوده گفته‌اند عربی است و به معنای «الرکیه البعیده» یعنی چاه عمیق است، ولی خیلی‌ها گفته‌اند «جهنم» لفظی عجمی است و عده‌ای هم گفته‌اند که در اصل «گیهینّوم» بوده که کلمه‌ای عبرانی و مرکّب از «گی» و «هینّوم» است که «گی» یعنی وادی و «هینّوم» هم سرزمینی بوده که زباله‌ها یا اجساد افراد پلید را در آن آتش می‌زدند و در اینجا شاید به همین مناسبت در معنای آتش استعمال شده باشد؛ یعنی «وادی آتش» و اینکه گاهی می‌گویند «جهنم دره» به همین مناسبت است.

پس لفظ «جهنم» به معنای مذکور، قبل از اسلام وجود داشته و اصل آن در زبان عبرانی «گیهینّوم» بوده که به این صورت تغییر کرده است؛ زیرا اگر کلمه‌ای وارد در لسان عربی شود معمولاً تغییر داده می‌شود.

نکته: درباره اینکه گفته شده جهنم از عبرانی وارد عربی شده است، باید این مطلب را هم دانست که به حسب آنچه اهل تحقیق گفته‌اند و مکرر از جاهای مختلف شنیده‌ام و در کتب متعدد هم دیده‌ام ـ هرچند خودم تتبع نکردم ـ یهودیت و نصرانیت، قضیه معاد و بهشت و جهنم را آنچنان که در اسلام تبیین شده است ندارند و بحث دوزخ و عذاب اخروی، خیلی کم در آن ادیان وارد شده است، بلکه عمده چیزی که دارند این است که اعمال بد در همین دنیا عواقب سوء دارد و به آن نحوی که معاد در اسلام تشریح شده است، در اعتقادات اهل ادیان سابق وجود ندارد.

محصل آنکه: الفاظی همچون صلات، صوم، حج و… قبل از ظهور اسلام هم حقیقت در آن معانی بوده و شارع مقدس اسلام دخالتی در وضع آنها برای این معانی نکرده، بلکه فقط در محقِقات، شرایط و خصوصیات آنها تصرف کرده است و لذا الآن دیگر نمی‌توان گفت که این الفاظ حقیقت شرعیه است؛ به این معنا که شارع مقدس اسلام این الفاظ را برای این معانی تعیین یا وضع بالاستعمال کرده باشد یا کثرت استعمال در زمان خود شارع محقق شده باشد به حدی که وضع تعینی حاصل شود، بلکه باید گفت این‌ها حقایق دینیه است و در این صورت، آثاری که بر حقیقت شرعیه ـ به معنای شرع اسلام ـ مترتب است، بار نمی‌شود.

این الفاظ در واقع، مثل لفظ بیع در آیه شریفه (أَحَلَّ اللهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَا) می‌شود که مقصود از آن، همان بیع لغوی است و شارع فقط در حدود آن تصرفاتی فرموده که مثلاً غرری نباشد یا بایع بالغ باشد و حتی ممکن است بعض مقومات آن را هم عوض کرده باشد، اما به این معنا نیست که بیع را در لفظ جدیدی حقیقت کرده باشد، بلکه این الفاظ را در همان معنای لغوی که در ادیان سابق بوده به‌کار برده است.

این بیان نهایی آخوند رحمه الله در ردّ حقیقت شرعیه است که خیلی روی آن تکیه فرموده، اما آیا این کلام جناب آخوند رحمه الله پذیرفته شده است یا نه؟ برخی این بیان را نپذیرفته‌اند و بر آن اشکال کرده‌اند، از جمله در حاشیه‌ای بر کفایه منتسب به «محمد بن المصنف» که آقازاده آخوند رحمه الله است، ایشان اشکالی به فرمایش پدر خود فرموده است. همچنین میرزای نائینی، محقق اصفهانی و سید خویی رحمهم الله هم این بیان را نپذیرفته‌اند.