حقیقت شرعیه (جلسه ۸۳)

آخوند در اشکال بر وضع تعینی در حقیقت شرعیه می‌فرماید: شما ابتدا باید مصححی برای استعمال این الفاظ در معانی جدید داشته باشید تا بتوانید بگویید که مثلاً لفظ صلات در آن ارکان و اذکار مخصوص کثیراًما استعمال مجازی ...

تقریرات درس خارج اصول

آیت الله سیّد محمّدرضا مدرّسی طباطبایی یزدی دامت برکاته

دوره سوم، سال اول، جلسه هشتاد و سوم (۱۳۹۸/۰۱/۲۵)

حقیقت شرعیه

مبحث حقیقت شرعیه، بحث بسیار ریشه‌داری است که ظاهراً در قدیمی‌ترین کتاب‌های اصولی موجود است و تا به امروز هم به آن پرداخته‌اند. شکی نیست که در لغت عرب، بعض الفاظی که در معانی شرعی استعمال می‌شود، قبل از ظهور اسلام معنای دیگری داشته است. فرضاً «صلات» به معنای دعا بوده، «زکات» به معنای نمو یا طهارت بوده، «حج» به معنای قصد بوده و «صوم» به معنای امساک بوده و سپس در کتاب و سنتِ پیامبر (ص) در کثیری از موارد یا اکثر موارد و یا چه بسا ادعا شود در همه موارد، در غیر معانی لغوی استعمال می‌شده است. اکنون در اینجا دو سؤال مطرح می‌شود:

سؤال اول اینکه: آیا معانی شرعیه‌ای که این الفاظ در آنها استعمال شده، تفاوت جوهری و اساسی با معانی لغوی دارند یا اینکه فقط بعض از خصوصیات معنا کم و زیاد شده یا قیودی افزوده یا احیاناً کاسته شده است ـ که البته معمولاً افزودن است، ولو به تعدد دال و مدلول ـ و جوهره معنا همان است؟!

سؤال دوم اینکه: اگر معانی شرعی تفاوت ماهوی و جوهری با معانی لغوی دارند، آیا این الفاظ مجازاً در معانی مستحدثه به‌کار رفته‌اند یا اینکه در معنای جدید وضع شده‌اند و در حقیقت، مشترک بین معنای لغوی و معنای جدید شده‌اند؟! حال چه منشأ آن، وضع تعیینی باشد یا تعینی یا استعمالی.

ثمره بحث حقیقت شرعیه

بسیاری معتقدند اگر اثبات شود که این الفاظ، معانی جدیدی علی نحو الحقیقه دارند و به تعبیر دیگر «حقیقت شرعیه» ثابت شود، عند التردید الفاظ شارع حمل بر این معانی شرعی می‌شود و بنابراین با اتکاء به این مطلب که حقیقت شرعیه داریم، مشکل حل می‌شود.

در مقابل، عده‌ای گفته‌اند بحث از اینکه آیا حقیقت شرعیه داریم یا نه، چه به نحو وضع تعیینی، تعینی یا استعمالی، فاقد ثمره عملی است و نهایتاً ثمره علمی دارد. دو اشکال در این زمینه مطرح شده است.

اشکال اول بر وجود ثمره عملی: در همه جا حمل بر معنای شرعی می‌شود

از جمله کسانی که اشکال فرموده‌اند، جناب نائینی رحمه الله و بعض تلامیذ ایشان و برخی دیگر هستند که می‌فرمایند: این بحث ثمره عملی ندارد؛ زیرا ملاک، مراد استعمالی است؛ حال چه به‌نحو حقیقت باشد یا مجاز، و ما تردید نداریم که آنچه از این الفاظ در قرآن کریم وارد شده یا در لسان پیامبر (ص) آمده است، باید حمل بر معانی شرعی کرد و همه جا قرینه داریم؛ یا قرینه مقامیه یا قرینه خاصه و یا حتی قرینه مجاز مشهور. لذا این‌ الفاظ باید حتماً بر معنای شرعی حمل شود و در نتیجه جایی نیست که تردیدی وجود داشته باشد تا احتیاج به تشخیص معنای حقیقی داشته باشیم.

خصوصاً در زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام که بیشترین روایات از این دو بزرگوار است، قطعاً این الفاظ در معانی شرعی‌شان به کار رفته است و روایاتی که برای ما حجت است، عموماً روایاتی است که از طریق این دو بزرگوار و امامان پس از ایشان علیهم السلام به ما رسیده و حتی از بین روایاتی که مربوط به رسول اکرم (ص) است، آن روایتی برای ما حجت است که از طریق ائمه علیهم السلام آمده باشد و از طرق دیگر قابل اعتماد نیست؛ چون معمولاً توسط کسانی نقل شده است که وثاقت آنان ثابت نیست و اگر هم احیاناً در جایی افراد ثقه به‌نحوی که در لسان ائمه علیهم السلام آمده نقل کرده باشند، با وجود نقل ائمه علیهم السلام دیگر نیازی به آن نقل نداریم.

بررسی و نقد اشکال اول بر ثمره بحث حقیقت شرعیه

حقیقت این است اینکه ایشان فرموده «تردیدی نداریم که الفاظ آیات و روایات در معانی جدید استعمال شده‌اند» همه جا این‌گونه نیست، بلکه حتی الفاظ قرآن کریم هم در بعضی جاها مردد است.

 مثلاً در آیات شریفه (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى * وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى) بعضی گفته‌اند «تَزَکَّى» به معنای زکات دادن است و مقصود این است که باید اول زکات فطره را داد و بعد نماز خواند. اما بعضی مفسرین گفته‌اند ربطی به زکات شرعی ندارد، بلکه اینجا همان معنای لغوی‌ مقصود است؛ نظیر آیه شریفه (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها * وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها) که یعنی «کسی که نفسش را تزکیه کرد رستگار شد و کسی که آن را آلوده ساخت محروم و زیان‌کار گشت». بنابراین معنای «تزکّی» مردد است، پس چطور می‌فرمایید که هیچ‌کجا تردید وجود ندارد؟!

در روایات ائمه علیهم السلام هم این‌گونه نیست که هیچ‌کجا تردید نباشد. فرضاً در بعض روایات لفظ «بیّنه» به‌کار رفته که در اصل لغت به معنای «ما یُبَیَّن به الشیء» است؛ یعنی چیزی که امر را روشن می‌کند و شرعاً هم در معنای «عدلین» به کار رفته، منتها در بعضی جاها مردد است که آیا مقصود، معنای لغوی آن است یا معنای اصطلاحی؟ یا لفظ «توضّؤ» بعضی جاها به معنای تطهر و تنظف است و بعضی جاها به معنای وضوی اصطلاحی است و چه‌بسا در بعض روایات مردد بین این دو معنا باشد.

حتی در روایاتی که از رسول اکرم (ص) وارد شده ولو از طریق ائمه علیهم السلام به ما رسیده باشد، این‌چنین نیست که همیشه بنابر عرف زمان ائمه علیهم السلام در معنای شرعی به‌کار رفته باشد، بلکه گاهی ائمه علیهم السلام عین الفاظ رسول اکرم را نقل کرده‌اند و نظیر این است که عامه یا شیعه مستقیم از خود پیامبر (ص) نقل کنند، لذا باید ببینیم در زمان صدور چه معنایی داشته است؟ از این حیث شاید در الفاظ بعض این روایات نیز تردید شود، مثل این روایت که حضرت (ص) فرموده‌اند: «إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَانِ؛ من میان شما با بینات و اَیمان حکم می‌کنم».

به‌علاوه، اینکه مستشکل فرمود: «روایات منقول از رسول اکرم (ص) از غیر طریق اهل بیت علیهم السلام کاربردی برای ما ندارد؛ زیرا وثاقت ناقلینش را احراز نمی‌کنیم» خیلی جاها این‌چنین است. اما در فقه در برخی موارد به روایات عامّه اعتناء جدّی شده است که اگر طرق عامّه نبود چه بسا روایت مورد فتوا قرار نمی‌گرفت؛ مثل «نَهَى النَّبِیُّ عَنْ بَیْعِ الْغَرَرِ» که گرچه از طریق شیعه هم روایت شده، اما سند آن تام نیست. یا مثل «عَلَى‏ الْیَدِ مَا أَخَذَتْ‏ حَتَّى تُؤَدِّی‏» که برخی همچون مرحوم امام قدس سره فی‌الجمله درباره آن فرموده‌اند: آنقدر لفظ با فصاحت است که معلوم می‌شود کسی غیر پیامبر (ص) نمی‌تواند این حرف را بزند و به کمک قرائن دیگر و یکسری تمهیدات و توضیحات می‌توان اطمینان یافت روایت از حضرت صادر شده است، گرچه در نهایت ابراز تشکیکی می‌کنند. البته غرض از ذکر این دو نمونه این نیست که اثبات اثر عملی برای حقیقت شرعیه بشود، بلکه مقصود اصل مطلب است که چنین نیست که اصلاً نتوانیم از احادیث نبوی منقول از غیر طریق اهل‌بیت علیهم السلام استفاده کنیم و فقهاء هم استفاده نکرده باشند.

اشکال دوم بر ثمره بحث حقیقت شرعیه: معانی لغوی مهجور نشده است

اشکال دیگری بر ثمره بحث حقیقت شرعیه وارد شده است و آن اینکه: فرض می‌کنیم این الفاظ در معانی جدید حقیقت شده باشند، اما مگر معانی لغوی آنها مهجور شده است تا ثمره مترتب شود؟!

بله، اگر معانی لغوی مهجور شده بود، این‌ الفاظ منقول می‌شدند به‌نحوی که معنای منقولٌ عنه اصلاً مورد توجه نبود و در آن صورت، اثری که فرمودند مترتب می‌شد؛ یعنی الفاظ بر معانی شرعی حمل می‌شد و غیر معانی شرعی عقلائاً محتمل نبود. منتها در واقع این‌چنین نیست و معانی لغوی همچنان مورد استعمال بوده است، در نتیجه ثمره مورد نظر مترتب نمی‌شود.

بنابراین این بحث که حقیقت شرعیه داریم یا نه، فایده عملی ندارد.

پاسخ اشکال دوم: در وضع تعیینی و استعمالی، معانی لغوی مهجور می‌شود

از این اشکال جواب داده شده به این صورت که ابتدا می‌گوییم: تحقق حقیقت شرعیه به یکی از سه نحو امکان دارد؛ یا به نحو وضع تعیینی است، یا به‌نحو وضع تعیّنی و یا به‌نحو وضع بالاستعمال، که هر سه را در بحث‌های گذشته توضیح دادیم و البته در وضع تعیّنی مناقشه نمودیم.

با توجه به این مطلب، مجیب می‌فرماید: اگر الفاظ مذکور در معانی شرعی به‌نحو وضع تعیّنی حقیقت شده باشد، اشکال بالا بر ترتب ثمره وارد است؛ زیرا درست است که با کثرت استعمال لفظ صلات، یک معنای جدید برای صلات حاصل شده است، ولی این دلیل بر آن نیست که معنای لغوی لفظ صلات ـ که بنابر مشهور «دعا» است ـ مهجور شده باشد؛ کما اینکه فی‌الواقع هم مهجور نشده و مثلاً گفته می‌شود: «اللّهم صلّ علی محمد و آل محمد». نکته این قضیه هم روشن است و آن اینکه به‌واسطه کثرت استعمال، طوری شده که این معنای جدید در کنار معنای لغوی بدون قرینه استفاده می‌شود و در نتیجه مثل لفظ مشترک می‌شود.

اما اگر حقیقت شدن این الفاظ در معانی شرعیه به‌نحو وضع تعیینی یا وضع بالاستعمال باشد این اشکال وارد نیست. زیرا اگر شارع به‌نحو وضع تعیینی مثلاً گفته باشد: «ایها الناس! من لفظ صلات را در این معنا وضع کردم» یا وضع بالاستعمال کرده و مثلاً فرموده باشد: «صَلُّوا کَمَا رَأَیتُمُونِی أَصَلِّی» و با همین لفظ می‌خواسته تعیین کند که معنای صلات چیست ـ نظیر مثالی که سابقاً گفتیم شخصی نوزادش را به دیگری می‌دهد و می‌گوید «حسینِ ما را ببین چه زیباست!» و با همین عبارت، لفظ حسین را برای او وضع می‌کند یا مخترعی که اختراعش را نشان می‌دهد و می‌گوید: «فلان چیز را ببین» که یعنی با همین الفاظ، وضع بالاستعمال می‌کند ـ نفس همین قیام در مقام وضع بالتعیین یا بالاستعمال، قرینه است بر اینکه اصل آن است وقتی شارع این الفاظ را به‌کار می‌برد، در این معانی جدید استعمال کرده و معنای اول در لسان او یا کاملاً مهجور است یا در قوه مهجور است و لا یُصار الی المعنی الاول الا بالقرینه و اذا لم تکن قرینه فتُحمل هذه الالفاظ علی المعانی الحدیثه.

بررسی و نقد پاسخ مذکور

این پاسخ به نظر ما تمام نیست؛ زیرا وضع بالتعیین و بالاستعمال به این معنا نیست که شارع معنای اول را دیگر به کار نمی‌برد الا بالقرینه. کما اینکه وقتی مخترعی لفظ معناداری را روی اختراع خود گذاشت، این‌چنین‌ نیست که دیگر آن لفظ را در معنای اولش بدون قرینه به کار نبرد.

به عنوان مثال، یکی از الفاظی که شاید امروزه در معنای جدیدش حقیقت شده باشد، لفظ «همراه» است که معنای اول آن «مصاحب» است و فرضاً امروزه حقیقت در معنای «تلفن همراه» شده است. حال فرض کنید اگر کسی که «تلفن همراه» را اختراع کرده اسم «همراه» را به‌نحو وضع تعیینی یا بالاستعمال برای آن وضع کرده باشد، آیا در این صورت دیگر او هیچ‌وقت لفظ همراه را بدون قرینه در معنای «مصاحب» به کار نمی‌برد؟! خیر، این‌چنین نیست. بله، ممکن است در جاهایی قرینه‌ای باشد یا خودش بگوید که دیگر در آن معنا به نحو حقیقت استعمال نمی‌کند، اما طبیعت وضع چنین لفظی برای معنای جدید، به این معنا نیست که واضع جدید دیگر این لفظ را در معنای سابقش بدون قرینه به‌کار نمی‌برد. بنابراین صرف تعیینی یا بالاستعمال بودن وضع، کافی نیست در اینکه عند الشک لفظ را حمل بر معنای جدید کنیم.

بله اگر علاوه بر اینکه وضع بالتعیین یا بالاستعمال است، احراز شود عادت واضع این است که آن لفظ را در معنای جدید به کار بگیرد و در معنای قدیم به کار نگیرد، عادت قرینه می‌شود که لفظ را بر معنای جدید حمل کنیم، منتها این اثر برای ثبوت حقیقت شرعیه به تنهایی نیست.

نظر برگزیده در ترتب ثمره بر بحث حقیقت شرعیه

با توجه به آنچه گفتیم به نظر می‌آید اشکال دوم وارد است، الا اینکه می‌توان تفصیلی قائل شد به این صورت که: اگر شارع لفظ را به‌نحو تعیینی یا بالاستعمال در معنای جدید وضع کرده باشد، همین که فی‌الجمله احراز کنیم عادتش این است که الفاظ را در معانی جدید به کار ببرد ـ ولو یک عادت ضعیف باشد ـ بعید نیست بگوییم که کافی است تا الفاظی که بر لسان او جاری می‌شود را حمل بر معانی جدید کنیم. ولی اگر وضع بالتعیّن باشد، باید عادت شارع در استعمال لفظ در معنای جدید، خیلی قوی و شدید باشد تا بتوانیم لفظ را بر معانی جدید حمل کنیم، آن‌هم به شرط اینکه در زمان خودش این تعین محقق شده باشد و إلا اگر بعدها محقق شده باشد فایده ندارد.

پس در حقیقت فقط یک ثمره فی‌الجمله‌ بر این بحث مترتب است وگرنه اصل اشکال وارد است که واقعاً بعضی جاها اگر قرینه نباشد، معنای لفظ مردد می‌شود و نمی‌توان به صرف اینکه این الفاظ برای معانی جدید وضع شده‌اند، بدون قرینه خاصی آنها را حمل بر معانی جدید کنیم، مگر اینکه احراز شود شارع عادتاً لفظ را در معنای جدید به‌کار می‌برده است.

نتیجه آنکه: اگر حقیقت شرعیه ثابت شود، از آنجا که بنا به مختار به یکی از این دو راه محقق می‌شود لهذا می‌گوییم که هنگام تجرد از همه قرائن، وجود عادت هرچند ضعیف لازم است تا اینکه کلام شارع یعنی قرآن و سنت را حمل بر معانی شرعی کنیم.

نحوه تحقق حقیقت شرعیه

اجمالاً بیان شد که تحقق حقیقت شرعیه ابتدائاً به سه نحو متصور است؛ وضع تعیینی، تعینی و استعمالی. اکنون می‌خواهیم ببینیم اگر واقعاً حقیقت شرعیه داشته باشیم، تحققش به‌نحو وضع تعیینی است یا به‌نحو وضع تعینی و یا بالاستعمال است؟

بررسی تحقق حقیقت شرعیه به نحو وضع تعیینی

همان‌طور که غیر واحدی از علما ذکر کرده‌اند احتمال ثبوت حقیقت شرعیه به نحو وضع تعیینی، به این معنا که شارع بر کرسی وضع قرار گرفته و مثلاً فرموده باشد: «إنی وضعتُ لفظ الصلاه لهذا المعنی» و در همان مجلس یا در مجلس دیگر فرموده باشد: «وضعتُ لفظ الزکاه لمعنی کذا» و همین‌طور در مورد لفظ صوم، حج و… چنین چیزی در غایت بُعد است؛ زیرا وضع تعیینی شارع از اموری است که دواعی بر نقل آن بسیار زیاد است و با این حال ما هیچ کجا حتی در کتب غیر مشهور و متفرقه ـ چه رسد به کتاب‌های معتبر ـ چنین چیزی ولو در یک روایت ضعیف پیدا نکردیم، حال‌آنکه عمری با روایات و مأثورات از شارع مقدس محشور بوده‌ایم. پس معلوم می‌شود که اساساً چنین چیزی وجود ندارد، وگرنه هرچند به طریق ضعیفی به ما می‌رسید.

بررسی تحقق حقیقت شرعیه به نحو وضع تعیّنی

علی فرض اینکه امکان وضع تعینی را قبول کنیم، آیا ممکن است حقیقت شرعیه به نحو وضع تعینی واقع شده باشد یا نه؟

غیر واحدی فرموده‌اند حقیقت شرعیه به‌نحو وضع تعینی ممکن است و واقع هم شده است و بعید نیست الفاظی مثل «صلات»، «زکات»، «صوم»، «حج» و نظیر این‌ها در لسان رسول اکرم (ص) آنقدر در معانی جدید استعمال شده باشد که حقیقت در آن معانی شده باشد و در نتیجه آثار مخصوص وضع تعینی که نسبت به ثمره حقیقت شرعیه بیان کردیم، بر آن مترتب است؛ زیرا شکی نیست که در اکثر موارد، وقتی پیامبر (ص) فرضاً می‌فرمودند: «صَلُّوا؛ نماز بخوانید»، «لَیْسَ مِنِّی مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاهِ؛ کسی که استخفاف به صلات کند از من نیست»، یا در مورد کسی که رکوع و سجود نماز را بدون استقرار کامل و در هنگام ذکر انجام می‌داد فرمودند: «نَقَرَ کَنَقْرِ الْغُرَابِ لَئِنْ مَاتَ هَذَا وَ هَکَذَا صَلَاتُهُ لَیَمُوتَنَّ عَلَى غَیْرِ دِینِی؛ مانند کلاغ به زمین نوک زد، اگر بدین حال بمیرد و نمازش چنین باشد، هر آینه بر غیر دین من مرده است» یا «مَنْ صَلَّى کذا فله کذا» و… معلوم است که حضرت لفظ «صلات» را در آن اعمال خاص به کار برده‌اند. پس می‌توان گفت به کثرت استعمال، وضع تعینی محقق شده است و حداقل آن است که استعمال این الفاظ توسّط رسول‌اکرم (ص) و مسلمانان در آن زمان کافی در تحقق وضع تعیّنی بوده است.

اشکال اول از باقلانی: دلالت این الفاظ بر معانی جدید، از باب تعدد دال و مدلول است

شخصی به نام باقلانی صغرویاً در این حرف تشکیک کرده و گفته است: ما کثرت استعمال این الفاظ را قبول داریم، ولی این هرگز موجب نمی‌شود که مثلاً لفظ صلات در معنای جدیدش حقیقت شود؛ چون صلات در این معانی جدید استعمال نشده است، بلکه به‌واسطه تعدد دالّ و مدلول، آن عبادت خاص افاده می‌شده است.

در حقیقت، صلات در همان معنای لغوی‌اش استعمال می‌شده و با آوردن قرینه می‌فهماندند که معنای لغوی، این قیود اثباتی یا نفیی را هم باید داشته باشد، نظیر اینکه با طهارت باشد یا فلان چیز را نداشته باشد و… . پس حضرت معنای صلات و حتی مستعملٌ فیه آن را عوض نکرده بودند و همچنان که در «رقبه مؤمنه» هر کدام از «رقبه» و «مؤمن» معنای خودش را دارد و در مجموع معنای جدیدی را افاده می‌کنند، صلات هم این‌چنین است که در معنای لغوی خود استعمال شده است و با تعدد دالّ و مدلول، معنای آن عبادت خاص افاده می‌شود. منتها گاهی دالّ دیگر با الفاظ ذکر می‌شود ـ در مثل «رقبه مؤمنه» یا «عالم عادل» ـ و گاهی با قرائن فهمیده می‌شود.

بنابراین اصلاً لفظ «صلات» در معنای مخصوص به کار نرفته است، چه رسد به اینکه کثیراًما در آن معنا به‌کار رفته باشد تا حقیقت در آن معنا شود.

بررسی و نقد اشکال اول

معلوم است که حرف باقلانی درست نیست؛ چه کسی می‌تواند این حرف را بزند که وقتی خداوند متعال می‌فرماید: (أَقِیمُوا الصَّلاَهَ) صلات در اینجا به معنای دعاست و شروط و موانع آن با دوالّ دیگر افاده می‌شود؟! بلکه شکی نیست که چه در قرآن کریم و چه در بیانات پیامبر (ص) هرجا لفظ «صلات» معنای خاصّ افاده می‌کند، در همان معنای جدید، یعنی مجموع «اعمال خاص به همراه شروط و موانع» استعمال شده است و اینکه باقلانی ادّعا کرده معنای جدید با تعدد دال و مدلول افاده می‌شود، خلاف واقع است.

علاوه بر این، فرضاً قبول کنیم که افاده شروط و موانع به دوالّ دیگر است، ولی شکی نیست در اینکه هرچند دوالّ مختلف بوده و در همه جا یکی نبوده اما رکن ثابت این استعمالات، لفظ «صلات» بوده است و چون از لفظ صلات ولو به کمک دوالّ دیگر کثیراًما معنای خاص افاده شده است، کم‌کم ذهن مستمعین و حتی ذهن متکلم، انسی به لفظ صلات و آن معنایی که از مجموع استفاده می‌شود، پیدا می‌کند و در نتیجه لفظ صلات در معنای مستفاد از مجموع حقیقت می‌شود، ولو در اصل برای جزء بوده است.

پس حتی اگر از ابتدا کثرت استعمال به نحو تعدد دال و مدلول بوده، اما وقتی که کثیراًما با دالّ دیگر استعمال شده است، چون لفظ «صلات» همه جا ثابت بوده و قرائن دیگر معمولاً متغیر بوده است، کثرت استعمال به این نحو موجب شده لفظ «صلات» که دالّ بر جزء بوده، در چنین جایی علی نحو الحقیقه دالّ بر کل شود. بنابراین حتی بنابر حرف باقلانی هم اشکال وارد نیست.

اشکال دوم از آخوند رحمه الله: علاقه‌ای بین معانی لغوی و شرعی وجود ندارد

آخوند در اشکال بر وضع تعینی در حقیقت شرعیه می‌فرماید: شما ابتدا باید مصححی برای استعمال این الفاظ در معانی جدید داشته باشید تا بتوانید بگویید که مثلاً لفظ صلات در آن ارکان و اذکار مخصوص کثیراًما استعمال مجازی شده است؛ حال یا مصحح مجاز مرسل یا مصحح مجاز بالاستعاره و غیر مرسل. اما چنین علاقه‌ای موجود نیست و هیچ علاقه‌ای مثلاً بین معنای لغوی صلات و معنای شرعی آن نیست یا بین لفظ زکات و زکات شرعی یا بین حج لغوی و حج شرعی؛ چه مناسبتی بین دعا و این افعال مخصوص که «افتتاحها التکبیر و اختتامها التسلیم» وجود دارد؟! تکبیر و سلام و سبحان الله که دعا نیست! یا اعمالی نظیر رکوع و سجود که دعا نیست. همچنین بین لفظ «زکات» به معنای نمو یا طهارت، با این مطلب که نصاب گوسفند چقدر است و چه مقدار از آن را باید بدهید و… چه تناسبی است؟! همچنین بین «حج» که در لغت به معنای قصد است، با اعمال احرام و طواف و سعی و… چه تناسبی وجود دارد؟!

پس معلوم می‌شود اصلاً علاقه مصحح استعمال مجازی در این موارد نیست؛ چه علاقه‌ای که مصحح مجاز مرسل باشد و چه مصحح مجاز غیر مرسل.

نتیجه آنکه: نمی‌توان گفت این الفاظ به کثرت استعمال در معانی شرعی حقیقت شده است؛ چون استعمال یا باید مجازی باشد یا به تعدد دالّ و مدلول باشد که آقای باقلانی ادعا کرد. درحالی‌که بر استعمال به‌نحو تعدد دال و مدلول اشکال شد و به‌نحو مجاز هم معلوم شد که مصحح ندارد، پس باید گفت در اینجا اصلاً وضع تعینی نداریم.