بیانات آیت الله مدرسی به مناسبت سالروز فتح خیبر

عجیب این بود که وقتی پیامبر (ص) بعد از اینکه همۀ اصحاب منتظر بودند تا ببینند ایشان چه کسی را انتخاب می‌فرمایند و پرچم را به دست چه کسی می‌سپارند، علیّ بن ابی‌طالب علیه السّلام را طلب کردند، در‌حالی‌که آن حضرت به‌قدری گرفتار چشم‌درد و ...

بیانات آیت الله سیّد محمّد‌رضا مدرّسی طباطبایی یزدی (دام ظلّه)

به مناسبت سالروز فتح خیبر (۱۴۰۳/۱۱/۰۶)

فتح خیبر، منقبت بی‌همتای امیرالمؤمنین علیه السّلام

بنابر آنچه نقل شده، امروز ۲۴ رجب، سالروز واقعۀ فتح خیبر به دست باکفایت امیرالمؤمنین علیه السّلام است که از مناقب بی‌همتای آن حضرت به شمار می‌رود. در ماجرای خیبر، رسول اکرم (ص) هر روز پرچم را به دست کسی می‌دادند و او بدون اینکه فتحی به دست آورد، برمی‌گشت. یک روز به ابوبکر دادند، رفت و برگشت، ولی فتحی اتّفاق نیفتاد. روز دوم به عمر دادند، رفت و برگشت، ولی باز فتحی اتّفاق نیفتاد. پس حضرت فرمودند:

لَأُعْطِیَنَ‏ الرَّایَهَ غَداً رَجُلاً یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ لَا یَرْجِعُ حَتَّى یَفْتَحَ اللَّهُ عَلَى یَدَیْهِ (أمالی شیخ صدوق، ص۵۱۳)؛

فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند، باز نمی‌گردد مگر اینکه خدا به دست او فتح می‌کند.

البتّه عبارات موجود در منابع قدری فرق می‌کند، امّا مضمون آن‌ها یکی است. عجیب این بود که وقتی پیامبر (ص) بعد از اینکه همۀ اصحاب منتظر بودند تا ببینند ایشان چه کسی را انتخاب می‌فرمایند و پرچم را به دست چه کسی می‌سپارند، علیّ بن ابی‌طالب علیه السّلام را طلب کردند، در‌حالی‌که آن حضرت به‌قدری گرفتار چشم‌درد و ورم چشم بودند که نمی‌توانستند جلوی پایشان را ببینند و کسی دست ایشان را گرفته بود. رسول خدا (ص) همان لحظه از آب دهان مبارکشان به چشم امیرالمؤمنین علیه السّلام زدند، پرچم را به دست حضرت ‌سپردند، زره خود را بر حضرت پوشاندند و به ایشان فرمودند: «برو، جبرئیل از راست، میکائیل از چپ، عزرائیل از جلو، اسرافیل از پشت سر، نصرت خدا از بالای سر، و دعای من هم بدرقۀ راه توست» (مناقب آل أبی‌طالب علیهم السّلام، ج‏۲، ص۲۳۹).

حملۀ امیرالمؤمنین علیه السّلام به قلعۀ خیبر

سپس آن قضیّۀ عجیب و فوق‌العاده اتّفاق افتاد که امیرالمؤمنین علیه السّلام ابتدا برادرِ مَرحَب را به درک واصل کردند، بعد خود مرحب که یل بی‌همتایی بوده و هیچ‌کس نمی‌توانسته با او مقابله کند، آمد و رجز خواند:

قَدْ عَلِمَتْ خَیْبَرُ أَنِّی مَرْحَبٌ‏

شَاکٍ سِلَاحِی بَطَلٌ‏ مُجَرَّبٌ

اهل خیبر می‌دانند که من مرحب هستم که در اسلحه و جنگ‌افزار، برّان و خود پهلوانى باتجربه و کارآزموده‌‏ام.

سپس حضرت در جواب او چنین رجز خواندند:

أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی‏ أُمِّی‏ حَیْدَرَه

ضَرْغَامُ آجَامٍ وَ لَیْثٌ قَسْوَرَه ‏ ‏

من آنم که مادرم مرا «حیدر» (شیر)  نامید. منم آن شیر بیشه‌ها و سلحشور شجاع.

و آنگاه او را به درک واصل کردند.

واقعهٔ عجیبِ کَندن درِ خیبر

سپس امیرالمؤمنین علیه السّلام درِ خیبر را از جا کندند که واقعاً اتّفاق عجیبی بوده است. همۀ مورّخان نوشته‌اند ـ چنان‌که در حسّان نیز در شعر خود آورده ـ  که تا هفتاد نفر خواستند آن درِ کنده‌شده را تکان بدهند، ولی نتوانستند. حضرت به‌گونه‌ای در را از جا کندند که چیزی شبیه زلزله در آن قلعه اتّفاق افتاد و صفیّه دختر حیّ بن اخطب از روی تختش به زیر افتاد. طبق یک نقل، وقتی سپر حضرت افتاد، همین در را سپر خود قرار دادند. بنابر بعضی نقل‌ها حضرت در را روی خندقِ مقابل قلعه گذاشتند تا لشکر با عبور از روی آن وارد قلعه شود. به‌هرحال فتح عجیبی اتّفاق افتاد و طبق نقل جناب راوندی از امیرالمؤمنین علیه السّلام:

وَ اللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَیْبَرَ بِقُوَّهٍ جَسَدَانِیَّهٍ وَ لَا بِحَرَکَهٍ غَذَائِیَّهٍ لَکِنِّی أُیِّدْتُ بِقُوَّهٍ مَلَکِیَّهٍ وَ نَفْسٍ بِنُورِ رَبِّهَا مُضِیَّهٍ (الخرائج و الجرائح، ج‏۲، ص۵۴۲)؛

به خدا قسم درِ خیبر را با نیروی جسمی یا حرکت ناشی از تغذیه نکندم، بلکه از نیروی فرشتگان و نفسی که با نور پروردگارش روشن است، کمک گرفتم.

مدیریّت امیرالمؤمنین علیه السّلام نسبت به قدرت الهی خود

با‌این‌حال یکی از عجایب زندگانی امیرالمؤمنین علیه السّلام توانی است که حضرت برای مدیریّت این قدرت الهی داشتند. آن پهلوان بی‌همتایی که ده‌ها مورد نظیر این واقعه را تجربه کرده، خم به ابرو نیاورده و در‌عین‌حال آرزوی شهادت هم می‌نموده، طبق نقل نهج البلاغه در جواب نامۀ معاویه می‌فرمایند:

وَ قُلْتَ إِنِّی کُنْتُ أُقَادُ کَمَا یُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَایِعَ‏ وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَهٍ فِی أَنْ یَکُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ یَکُنْ شَاکّاً فِی دِینِهِ وَ لَا مُرْتَاباً بِیَقِینِهِ (نهج البلاغه، نامۀ ۲۸، ص۳۸۸)؛

و گفته‏اى که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند تا بیعت‏ کنم! به خدا سوگند با این سخن خواسته‏اى مذمّت کنى و ناخواسته مدح و ثنا گفته‏اى. خواسته‏اى رسوا کنى، ولى رسواشده‏اى. این براى یک مسلمان نقص نیست که مظلوم‏ واقع شود، مادام که در دین خود تردید نداشته باشد و در یقین خود شک نکند.

هنگامی که به من نوشتی که مرا می‌کشیدند، همان‌طور‌ که شتر را برای مهار کردن با چوب در بینی‌اش می‌کشند، اراده کرده بودی که مرا مذمّت کنی، امّا مدح کردی! خواستی برای من رسوایی ایجاد کنی، درحالی‌که خودت مفتضح شدی؛ زیرا مادامی که کسی در دین خود دچار شک نباشد و در یقین خود متزلزل نباشد، مظلومیّتش مایۀ نقص او نیست.

این خود یک معجزه است. حضرت فردی نبودند که قدرت نداشته باشند؛ نه‌تنها قدرتشان کمتر از زمان فتح خیبر نبوده، بلکه زیادتر هم شده بوده‌؛ چون در زمان وفات رسول اللّه (ص) حضرت هنوز به چهل سالگی نرسیده بودند. از مرگ هم نمی‌ترسیدند، بلکه آرزوی شهادت داشتند:

لَأَلْفُ‏ ضَرْبَهٍ بِالسَّیْفِ‏ أَهْوَنُ عَلَیَّ مِنْ مِیتَهٍ عَلَى الْفِرَاشِ (نهج البلاغه، خطبۀ ۱۲۳، ص۱۸۰)؛

تحمّل هزار ضربۀ شمشیر برای من راحت‌تر از مرگ در بستر است.

امّا با تمام این قدرت، وظیفۀ خود را ‌چنان دیدند که در آن لحظات صبر و سکوت پیشه کنند. این واقعاً از مسائل عجیبی است که حقّانیّت حضرت را اثبات می‌کند.

این مطلب هم به مناسبت شعار این روزهای فلسطینیان که می‌گویند: «خیبر خیبر یا صهیون، جیش محمّد قادمون» یا «خیبر خیبر یا یهود، جیش محمّد سوف یعود» بیان شد. امیدواریم در‌نهایت جیش محمّد (ص)، با آن رایتی که رسول ‌اکرم (ص) به آن راضی است، فساد را ریشه‌کن کند.

و السلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته